
ن و دیگر فیلسوفان باستان، یادگیری به معنای داشتن استعداد برای به خاطر آوردن افکاری بود که افراد پیش از تولد داشته اند. یعنی آنها معتقد بودند که افکار ، فطری هستند و متعلق به جهانی دیگر می باشند. ارسطو نیز همانند آنها، اندیشه و تصورات را ذاتی می دانست. از نظر او حواس در یادگیری نقش داشتند، اما در درجه ی دوم اهمیت قرار داشتند. تداعی گرایی در قرن 19 و نیمه ی نخست قرن بیستم مورد توجه روانشناسان قرار گرفت، که همه ی نظریات شرطی و نظریات رفتاری از آن جمله هستند. رفتارگرایان میگویند رفتار، باید به وسیلهی تجارب قابلمشاهده، تبیین شود نه به وسیلهی فرآیندهای ذهنی. از نظر رفتارگرایان، رفتار آن چیزی است که انجام میدهیم و مستقیماً قابلمشاهده است و افکار، احساسات و انگیزهها، موضوعهای مناسبی برای علم مطالعه رفتار نیستند، زیرا آنها را نمیتوان مستقیماً مشاهده کرد(شعبانی، 1383).
این نظریهها، یادگیری را ایجاد و تقویت رابطه و پیوند بین محرک و پاسخ در سیستم عصبی انسان میدانند. از نظر صاحبنظران این رویکرد، در فرآیند یادگیری، ابتدا “وضع یا حالتی” در یادگیرنده اثر میکند، سپس او را وادار به فعالیت مینماید و بین آن وضع یا حالت و پاسخ ارائهشده، ارتباط برقرار میشود و عمل یادگیری انجام میپذیرد(بیابانگرد، 1384). به طور کلی، نظریات تداعی گرایی یا رفتارگرایی را می توان در انواع زیر جای داد:
نظریه ی وابسته گرایی ثرندایک5؛ نظریه ی بازتابی پاولوف6؛ نظریه ی رفتارگرایی واتسن7؛ نظریه ی کاهش سایق هال8؛ یادگیری انتظاری تولمن9 ؛ نظریه ی واکنشهای هیجانی ماورر10 ؛ نظریه ی شرطی شدن عامل اسکینر11 ؛ نظریه های کمّی اسپنس12.
2-2 نظریههای شناختی
در واقع این واقعیت را اذعان می دارند که فراگیر عامل اصلی کسب اطلاعات است. آنها معتقدند افراد می توانند به تعبیر و تفسیر اطلاعات بپردازند، مسائل زندگی را از روی بینش حل کنند و حتی رویدادها و مسائل روانی را پیش بینی نمایند. این نظریات به مطالعه ی شکلهای پیچیده تر یادگیری می پردازد، و به فرایندهای شناختی توجه بیشتری دارد. این فرایندهای شناختی که شامل ادراک امور، سازمان دادن اطلاعات، تجزیه و تحلیل اطلاعات، کسب دانش، درک معنی و ایجاد انتظاراتند، مستقیماً قابل مشاهده نیستند. برای نظریهپردازان شناختی، یادگیری کسب و بازسازی ساختارهای شناختی است که از طریق آن، اطلاعات پردازش و در حافظه ذخیره میشوند. آنان بر این باورند که یادگیری، یک فرآیند درونی است که ممکن است به صورت تغییر فوری در رفتار ظاهر نشود بلکه بهصورت تواناییهایی در فرد ایجاد و در حافظهی او ذخیره میشود و هر وقت که بخواهد، میتواند آن تواناییها را مورد استفاده قرار دهد(سیف، 1387).
مهمترین نظریه های شناختی به ترتیب زمانی عبارتند از: نظریه ی یادگیری گشتالت(مکس ورتهامیر13)، نظریه های میدان شناختی(کورت لوین14)، نظریه ی شناخت شناسی تکوینی(ژان پیاژه15)، نظریه ی یادگیری اکتشافی( پروفسور جروم برونر16)، یادگیری معنادار کلامی(دیوید آزوبل17)، یادگیری دریافتی و نظریه ی انسان گرایی کارل راجرز18 (پارسا، 1388). صاحبنظران این رویکرد، یادگیری را ناشی از شناخت، ادراک و بصیرت میدانند. بدینصورت که آموختههای جدید فرد با ساختهای شناختی قبلی او تلفیق میگردد. چون یادگیری، یک جریان درونی و دائمی است و انسان همواره به جستجوی محیط زندگی خویش و کشف روابط بین پدیدهها میپردازد، پس ساخت شناختی خود را گسترش میدهد(شعبانی، 1383).
2-3 نظریه یادگیری اجتماعی
نظریه های یادگیری اجتماعی به آنگونه رفتارهایی گفته می شود که در میان افراد جامعه و محیط جنبه ای تعاملی دارد. این رفتارها ممکن است خوشایند یا ناخوشایند باشند. به عبارتی یادگیری اجتماعی به ما می آموزد که چه رفتارهایی در چه شرایطی قابل قبول و چه رفتارهایی در چه شرایطی غیر قابل قبول هستند. این نظریه ها نیز همانند نظریه های شناختی به طور کلی بر این اعتقاد هستند که یادگیری در یک سطح فکری انجام می شود. یکی از نظریه های یادگیری اجتماعی، نظریه شناختی اجتماعی بندورا می باشد. از سوی دیگر با توجه به موضوع مورد پژوهش، نقش حواس در این نظریه ی یادگیری مورد تأکید قرار می گیرد و ارتباط آنرا با مکتب تجربه گرایی نشان می دهد. « آلبرت بندورا » بیش از دیگران در تدوین این نظریه سهم داشته است. این نظریه به این مسئله اشاره دارد که یادگیری انسان از یک طرف بر فرایندهای شناختی مثل تفکر یادگیرنده توجه دارد و از سوی دیگر، مبانی اجتماعی رفتار را مورد تأکید قرار می دهد. بندورا از همان ابتدا با ترکیب جنبه های شناختی و اجتماعی رفتار فراگیر به تقسیم بندی سنتی دیدگاه رفتارگرایی در مقابل دیدگاهای دیگر خاتمه می دهد و به اهمیت نسبی عوامل درونی و بیرونی یعنی توانایی های بالقوه ی انسان و محیط اجتماعی در رفتار تأکید میکند. وی در جریان پرورش نظریه ی خود، دیدگاه تک بعدی تأثیر گذاری محیط بر انسان، یعنی عمده ترین فرضیه ی رفتارگرایی را رد کرده و « موجبیت دوجانبه19» یا فرایندی به هم پیوسته که دربرگیرنده ی کلیه ی عوامل فردی و اجتماعی در فرایند آموزش و یادگیری است را مطرح میکند(کدیور، 1379، صص 8 و 129ـ 128). بنابراین در نظریهی شناختی اجتماعی یادگیری، اعتقاد بر این است که فرایندهای درونی و شناختی و عوامل محیطی ….. در یادگیری انسان و شکل گیری رفتار او دخالت دارند. در این نظریه عمده ترین نوع یادگیری، یادگیری مشاهده ای است. از نظر بندورا، بخش وسیعی از یادگیری انسان با مشاهده و تقلید صورت میگیرد. به طور کلی طبق نظریهی بندورا، آنچه آموخته می شود اطلاعاتی است که به طور شناختی پردازش شده و مشاهده کننده به نفع خود بر اساس آن عمل کرده است( هرگنهان و السون، 1993، ترجمه ی سیف، 1378). در نظریه ی شناختی ـ اجتماعی یادگیری، منظور بندورا از یادگیری مشاهده ای این نیست که یادگیرندگان هرآنچه را که ببینند یاد میگیرند، بلکه یادگیری مشاهده ای یا یادگیری از سرمشق، دارای چهار مرحله است:
1. توجه
2. یادداری(یادسپاری)
3. تولید(بازآفرینی)
4. انگیزشی(تقویتی) (کدیور، 1379، صص 133-131)
3- زبان و ماهیت آن
زبان مقولهی بسیار پیچیدهای ست که تعریف و شناخت ماهیت آن مبهم به نظر میرسد و زبان شناسان هم در مورد مفهوم آن به توافق نظر نرسیده اند. در دایرة المعارف بریتانیکا زبان را اینگونه تعریف کرده است: “زبان یک سیستم قراردادی منظم از آواها یا نشانههای کلامی یا نوشتاری بوده که توسط انسانهای متعلق به یک گروه اجتماعی یا فرهنگی خاص برای نمایش و فهم ارتباطات و اندیشهها به کار برده میشود.” به بیانی دیگر زبان مجموعهای از نشانههای قراردادی است که در امتداد یک بعد برای انتقال پیام استفاده میشود. منظور از امتداد یک بعد این است که هر نشانه از پس نشانهی دیگری به نوبت میآید. مجموعهی نشانهها در طول زمان مفهومی در ذهن انسان شکل میدهد (نجفی، 1385).
ما در جهان زبان زندگی می کنیم. بسیار به ندرت پیش می آید که اوقات بیداریمان را خالی از کلمات بگذرانیم، حتی وقتی رؤیا میبینیم صحبت میکنیم و یا با ما صحبت میکنند. بعضی از ما در خواب با صدای بلند حرف میزنیم. ما با حیوانات خانگیمان و گاهی با خودمان صحبت میکنیم. ما تنها حیواناتی هستیم که اینقدر زیاد حرف میزنیم. مالک زبان بودن، بیش از هر ویژگی دیگری، انسان را از سایر حیوانات متمایز میکند (فرامکین و رودمن20، 1988).
این زبان است که بالهایی در ذهن ما تعبیه کرده که ما را قادر میسازد تا به ماورای افقهای خود به دنیاهای خیال انگیز پرواز کنیم. زبان کلیدی ست که درها را باز کرده و به ما اجازه میدهد تا به اذهان دیگران راه پیدا کنیم و در آموختههای آن ها سهیم شویم و آنچه را که آنان احساس کردهاند، احساس کنیم (چستن21، 1988).
4- مشخصههای زبان
از آن جا که زبان پیچیده و چند وجهی ست، برای تعریف آن میبایست مشخصههای آن را بررسی کنیم. با این وجود این کار ساده ای نیست، زیرا موارد بسیاری ست که این مشخصه ها را در بر میگیرد. به همین دلیل زبانشناسان ویژگیهای اساسی را برای آن تعریف کردهاند که نشان دهندهی طرح کلی را از مشخصههای زبان است.
1. قراردادی بودن
بین یک ساخت زبانی و معنای آن ارتباط ذاتی و طبیعی وجود ندارد (یول22، 1996). به طور مثال وقتی شما نمی توانید با نگاه کردن به کلمهی ماهی به شکل این موجود آبزی پی ببرید. در واقع نشانههای زبان هیچ ارتباطی با هویت ندارند و معنای آنها پدیده ی قرار دادی بین انسانها ست.
4-2 جانشین سازی
انسان می تواند به همان راحتی که دربارهی چیزهای حاضر صحبت میکند، در مورد مسائل غایب از نظر هم گفتگو کند (ایچیسان23، 1992). طبق این اصل میتوانیم از چیزها و مکانهایی صحبت کنیم که وجود ندارند. به این معنا که ما میتوانیم دربارهی اتوموبیلی صحبت کنیم که الان روبهروی ما حاضر نیست و یا دربارهی موضوع سریالی صحبت کنیم که دیشب از تلوزیون پخش شده بود.
4-3 زایایی
زبان به سهولت و به طور مرتب میتواند کلمههایی با معانی جدید تولیدکند (هادسون24، 2000). انسان میتواند به طور منظم یک معنای تازه را خلق کند و انتقال دهد سخنانی که قبلاً وجود نداشتهاند
4-4 انتقال فرهنگی
همان طور که شما چشمان قهوهای و موهای مشکی خود را از والدین خود به ارث بردهاید، زبان شما نیز میراث آنهاست. این فرایند را که زبان از نسلی به نسل دیگر قابل انتقال است، انتقال فرهنگی مینامند (یول، 1996). انسان با توانایی ذاتی برای فراگیری زبان متولد میشود ولی اینکه به چه زبان خاصی صحبت کند را فرهنگ و خانوادهی فرد به او انتقال میدهند. زبانها در جای جای جهان متفاوتند، و ما باید زبانی را یاد بگیریم که برای مکان مورد استفادهی خود، مناسب است (هادسون، 2000).
4-5 تمایز
صداهای مورد استفاده در یک زبان از نظر معنایی متفاوتند (یول، 1996). به صدای حروف “ب” و “پ” دقت کنید. آنها از لحاظ صدا تفاوت زیادی با هم ندارند ولی اگر این صداها بخشی از زبانی مانند فارسی باشند، حضور آنها در کلمات معنا دار است و هر کدام خاصیت متمایز کنندگی دارند. کلمات “بیش” و “پیش” که از لحاظ تلفظ با یکدیگر متفاوت هستند معانی متفاوتی را نیز منتقل میکنند.
4-6 دو سطحی بودن
نشانههای زبانشناسی از دو بخش تشکیل شدهاند، در واقع کل معنادار، از بخشهایی تشکیل یافته که فاقد معناست (هادسون، 2000). زبان انسان دارای دو لایه یا دو سطح است، یکی معنا و دیگری صدا (یول، 1996). صداهایی مانند، م، ا، ن، ش و ی، به طور جداگانه معنایی ندارند در صورت لباس معنا برتن میکنند که به شکلهای گوناگون در کنار یکدیگر قرار گرفته و ترکیب شوند، مانند ماشین و نمایش.
5- مهارتهای زبانی
در حوزهی فلسفه، مهارت بیانگر واقعیتی ست که به ظهور رسیدهاست، در واقع نوعی توانایی اکتسابی ست که ایجاد و تعمیق آن مستلزم یادگیری در فرد است. در حوزهی فراگیری زبان کسب مهارتهای چهارگانهی زبانی با اولویت مهارتهای شفاهی بر کتبی و به صورت گوشدادن، صحبتکردن، خواندن و نوشتن است (حقانی، 1387). ایجاد و عمق بخشیدن به مهارتهای چهارگانهی زبانی، در سه محیط خانه، مدرسه و جامعه صورت میگیرد و البته برای داشتن ارتباطی کامل، یادگیری آنها ضروری ست.
5-1 مهارت گوشدادن
همهی ما لحظه به لحظه صداهایی را میشنویم. اما درک تفاوت بین آنچه گفته میشود . آنچه میشنویم، گیجکننده است. در واقع گوشدادن، نقطهای ست که تمام ارتباطهای سالم و مفید از آن شروع می شود. اکثر افراد با شنوایی خوب متولد میشوند ولی گوشدادن یک مهارت است که باید آموخته شود. گوشدادن روندیست که نیاز به تلاش ذهنی دارد (روزن باوم25، 2005). در الگوهای نظری جدید که در آن ذهن به عنوان نظام پردازشی مورد توجه قرار گرفته ، گوشدادن به عنوان یک فرآیند بسیار فعال محسوب میشود.
