
مىسازد، زيرا با اين روش، در هر عصر و زمانى، نمونههايى را مىشود ديد كه يكى از دو دسته آيات ستايشآميز و بشارت دهنده يا آيات نكوهشآميز و هشدار دهنده شاملش شود و در عمل، داورى قرآن را زنده مىسازد. اين نكته نيز روشن است كه، جاودانگى و پايدارى قرآن، نه تنها در سايه “جرى و تطبيق” بلكه در اجراى معنا و مرحله نخست باطن نيز، ديده مىشود. زيرا چنانكه گفته شد، ملاك دستيابى به بطون و لايههاى معنايى پى در پى در قرآن، جداسازى آيات از مورد نزول با حفظ ملاكها و اصول كلى آن مىباشد و پيداست كه اين معانى بدست آمده عام، در هر زمانى كه شرايط مشابه مورد نزول پيش آيد، يا آن كه مصداقى متناسب با ويژگىهاى يكى از مراتب معنايى پديد آيد، قابل جريان خواهد بود، افزون بر آنكه، هر يك از اين مراتب معنايى مىتواند پاسخگوى بخشى از نيازهاى هدايتى جوامع و انسانها باشد.314
البته در ارتباط با رواياتي که از باب جري و تطبيق است بايد به اين نکته توجه نمود که بر فرض صحت و تماميت سند و جهت صدور، هرگز گستره شمول و عموم معناي آيه را محدود نميكند و بيان مصداق كامل يا يك مصداق، مصاديق ديگر را نفي نميكند و دست مفسر را در تطبيق آيه بر ساير مصاديق آن نميبندد؛ بلكه آيه داراي معنايي عام است و همچنان به عموم خود باقي است. فايده و نقش روايات تطبيقي آن است كه با تبيين برخي مصاديق آيه، مفسّر را در ارائه معناي كلي راهنمايي ميكند.315 در واقع عموميت قرآن ناظر به جهانشمولي و جاودانگي قرآن است لذا در موارد جري و تطبيق نبايد گستره آيات را محدود به موردي خاص کرد مگر اينکه در اختصاص آيه به موردي خاص دليلي قطعي داشته باشيم مانند مصاديق آيه تطهير، آيه ولايت و آيه اولي الامر که دليل قطعي داريم که مراد از آن تنها رسول اکرم و اهل بيت ايشان ميباشد.
1-2-5-3- جستاري در روايات “حذو النعل بالنعل”
در ارتباط با جريان قصص الهي تا روز قيامت به روايات مشهور “حذو النعل بالنعل” استناد کرد که به گونههاي متعددي در مصادر روايي و تفسيري اماميه و اهل سنت نقل شده است. محتواي اين روايات بيانگر اين است که هر آنچه در امتهاي پيشين رخ داده است در امت پيامبر اکرم(ص) نيز رخ خواهد داد. در ذيل به برخي از اين روايات در منابع اهل سنت و اماميه اشاره ميکنيم:
1-2-5-3-1- مصادر اهل سنت
أ- احمد بن حنبل و بخاري به اسناد خويش از رسول خدا(ص) نقل کردهاند که حضرت فرمود: “قيامت برپا نخواهد شد تا اينکه امت من وجب به وجب و ذراع به ذراع همان اموري را انجام دهند که امتهاي پيشين انجام دادند. به پيامبر عرضه شد: همانگونه که اهل فارس و روم انجام دادند؟ حضرت فرمود: آيا مردم به جز اينها هستند!” 316
ب- احمد بن حنبل به اسناد خويش از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت فرمود: “سنتهاي پيشينيان را وجب به وجب و ذراع به ذراع در پيش خواهيد گرفت حتي اگر آنها به لانه سوسماري رفته باشند شما هم چنين خواهيد کرد”. 317
ج- بخاري و مسلم نيز به اسناد خويش از رسول خدا(ص) روايتي شبيه به روايت پيشين نقل کردهاند. افزون بر اينکه به پيامبر(ص) عرضه داشتند: يهود و نصاري؟ پيامبر(ص) فرمود: پس چه کساني!318
د- ترمذي نيز به اسناد خويش از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت فرمود: “بر امت من نظير وقايعي که بر امتهاي پيشين رخ داده، محقق خواهد شد..”.319 براي مشاهده مصادر دگير اين روايت به کتب زير مي توان رجوع کرد.320
1-2-5-3-2- مصادر اماميه
در خصوص مصادر اماميه روايات بسياري وجود دارد که به برخي از آنها اشاره ميکنيم:
أ- شيخ صدوق از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت فرمود: “هر اتفاقى كه در بنى اسرائيل رخ داد بدون ذرهاى كم و زياد در اين امت هم رخ مىدهد”.321 طبرسي نيز در كتاب اعلام الورى با اختلاف اندکي اين روايت را نقل کرده است.322
ب- شيخ صدوق در كتاب كمال الدين مينويسد: “به سند صحيح از پيغمبر(ص) نقل است كه فرمود: آنچه در امتهاى سابق واقع شده بدون كم و زياد در اين امت هم واقع شود”.323
ج- امام صادق(ع) نيز فرمود: “سنتهاى پيامبران و غيبتى كه در ميان آنان بود بدون ذرهاى كم و زياد همه در قائم ما اهلبيت جارى شود”.324
گفتني است روايات “حذو النعل بالنعل” به دليل اينکه مستمسک و مستند قائلان به تحريف قرآن کريم قرار گرفته است غالباً از ناحيه افرادي که در مقام رد ادله تحريف قرآن بودهاند، تضعيف شده است. لکن شهرت اين دسته از روايات را نمىتوان ناديده گرفت.
افزون بر اينکه زمينه تضعيف اين روايات همان سوء برداشت از روايت مذکور از ناحيه قائلان به تحريف قرآن کريم است که به نظر ميرسد در ارتباط با اين روايت خوانش ديگري ميتوان ارائه کرد که گوياي تحريف قرآن کريم نباشد مانند اينکه بگوييم همانگونه که تحريف در کتب مقدس رخ داده در قرآن کريم نيز تحريف معنوي رخ داده است به اين معنا که برخي از روي غرض ورزي و يا از روي عدم آگاهي معنا و تفسير نادرستي از برخي آيات قرآن ارائه کردند که پيامدهاي ناگواري به دنبال داشت. مانند فرقه وهابيت که برخي از برداشتهاي قرآني ايشان به کشته شدن عدهاي از شيعيان منجر ميشود.
گفته شده است که مفاد اين روايت دلالت دارد كه رسول خدا(ص) فرموده است هرچه در آن امتها واقع شده است، در اين امت هم واقع مىشود و چون تحريف در كتب آسمانى آنها راه يافته پس قرآن هم تحريف شده است؛ وگرنه معناى اين احاديث صحيح نخواهد بود. رسول خدا(ص) فرمود: “هرچه در امتهاى گذشته بوده و اتفاق افتاده است، بدون هيچ كم و كاستى، عينا در اين امت نيز خواهد بود”. گرچه ظاهر اين گروه از روايات عام است، اما اينگونه نيست كه شامل همه مسائل و جزئيات شود؛ زيرا در بسيارى از امور همانند تثليث و گوسالهپرستى و جريان سامرى و غرق فرعون و عروج عيسى به آسمان و تحريف بالزياده و نظاير آن، امت اسلام با آنها تماثل و اشتراك ندارد. بنابراين تماثل و تشابه فى الجمله مراد است؛ نه در همه مسائل. اين سخن پيامبر به منزله عامى است كه قابل تخصيص است كه مىتوان تحريف قرآن را به استناد آيه “إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ”325 از آن استثنا نمود. اگر كسى ادعا كند كه اين روايات تخصيص بردار نيستند، بايد ملتزم به تحريف بالزياده در قرآن نيز بشود؛ زيرا بنى اسرائيل كتاب خودشان را هم تحريف بالزياده كردهاند و هم تحريف بالنقيصه؛ در حالى كه در مورد تحريف بالزياده در قرآن قائلى وجود ندارد.326
قاضي نورالله شوشتري روايت نبوي “يقع في أمتي كل ما وقع في الأمم السابقة حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة” را متواتر دانسته و در جاي ديگري اين روايت را به اضافه “حتى لو دخلوا جحر ضب لدخلتموه” مورد اجماع دانسته است.327 شيخ حرعاملي نيز به تواتر اين روايت ميان اماميه و اهل سنت اشاره کرده است.328 سيد عبدالله شبر و علامه طباطبايي نيز اين روايت را متواتر دانستهاند.329
گفتني است يکي از وجوه تفسيري آيه “لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ”330 ناظر به روايت مذکور است.331 افزون بر اينکه شيخ حرعاملي نيز آيه “سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا”332 را مستند قرآني اين روايت دانسته است.333
1-2-5-4- نمونههايي از جاري بودن آيات قصص
پس از تبيين قاعده جري و تطبيق و جايگاه آن در جاودانگي قرآن کريم و اشاره مختصري به روايات “حذو النعل بالنعل” نوبت به نمونههايي از جريان برخي از آيات قصص ميرسد که اينک به آن ميپردازيم:
أ- آيه شريفه “وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى”334 همانگونه که از سياق آن پيداست در سياق بيان قصه حضرت موسي(ع) و بني اسرائيل است. علامه طباطبايي در بخش مباحث روايي در ذيل اين آيه به روايتي از مجمع البيان از امام باقر(ع) اشاره کرده که حضرت فرمود: “ثُمَّ اهْتَدى إلى ولايتنا أهل البيت” سپس به ولايت ما اهل بيت رهنمون شود، به خدا سوگند اگر کسي همه عمر خويش را بين رکن و مقام به عبادت گذرانده باشد، سپس بميرد و ولايت ما را نداشته باشد، به يقين خداوند او را به صورت در آتش افکند”.335
علامه طباطبايي در ادامه مينويسد: “مراد از ولايت در آن حديث ولايت امور مردم در دين و دنيا است كه معنايش همان مرجعيت در اخذ معارف دين و شرايع آن و در اداره امور مجتمع است. هم چنان كه رسول خدا(ص) به نص قرآن كريم داراى چنين ولايتى بود، و در امثال آيه ”النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ..” بدان تصريح شده. سپس اين مقام بعد از پيامبر(ص) براى عترت او قرار داده شد. آيه ولايت و احاديث متواترى از قبيل حديث “ثقلين” و حديث “منزلت” و نظائر آن دو، بر اين مساله دلالت دارند. آيه مذكور هر چند در بين آياتى قرار دارد كه روى سخن در آنها با بنى اسرائيل است، و ظاهرش همين است، ليكن مقيد به هيچ خصوصيتى كه مختص به آنان باشد نيست، بلكه در غير بنى اسرائيل نيز جارى است، همانطور كه در ايشان جارى است، اما اينكه در بنى اسرائيل جارى است، براى اين است كه موسى(ع) از جهت اينكه امام در امت خود بود چنين ولايتى داشته، آن مقدار كه ساير انبياء در امت خود داشتهاند، چون امت موسى نيز مامور بودهاند به وسيله آن جناب اهتداء يابند و در تحت ولايت او قرار گيرند. اما اينكه مختص به بنى اسرائيل نبوده است و شامل حال ديگران نيز مىشود، به دليل اينکه آيه شريفه عام است و مختص به قوم خاصي نيست، مقام ولايت در زمان رسول خدا مردم را به ولايت او و بعد از آن جناب به ولايت ائمه هدى راه نمايى مىكند. بنابراين ولايت در حديث مجمع به معناى مالكيت تدبير است و آيه شريفه عام است، در غير بنى اسرائيل نيز جريان دارد همانطور كه در خود آنان جريان دارد و امام ابى جعفر(ع) هم كه كلمه “اهتداء” در آيه شريفه را به ولايت تفسير كردهاند به همين جهت بوده و معناى متعين هم همان است.336
ب- آيه شريفه “بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفيظٍ”337 نيز يکي از آياتي است که در سياق قصه حضرت شعيب(ع) آمده است. 338
بقية به معني باقي، باقيماندهاي که از يک شي باقي ميماند است و مراد از آن سود حلالي است که از تجارتي حلال که هيچگونه کم فروشي در آن نباشد و ميزان و پيمانه در آن به خوبي رعايت شود، است.339 لذا آيه در صدد بيان اين مطلب است که سود حلالي که از طريق تجارت و خريد و فروشي حلال با رعايت ميزان و مکيال صحيح و به دور از کم فروشي باشد اين براي شما خوب و نيکوست. اين در حالي است که در روايات متعددى “بقية اللَّه” به وجود حضرت مهدى(ع) يا بعضى از امامان ديگر تفسير شده است، از جمله در كتاب اكمال الدين از امام باقر(ع) چنين نقل شده: “نخستين سخنى كه مهدى(ع) پس از قيام خود مىگويد اين آيه است “بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ” سپس مىگويد: من بقية اللَّه و حجت و خليفه او در ميان شما هستم، سپس هيچكس بر او سلام نمىكند مگر اينكه مىگويد: “السلام عليك يا بقية اللَّه فى ارضه””340
آيات قرآن هر چند در مورد خاصى نازل شده باشد مفاهيم جامعى دارد كه مىتواند در اعصار و قرون بعد بر مصداقهاى كلىتر و وسيعتر، تطبيق شود. درست است كه در آيه مورد بحث، مخاطب قوم شعيبند، و منظور از “بَقِيَّتُ اللَّهِ” سود و سرمايه حلال و يا پاداش الهى است، ولى هر موجود نافع كه از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مايه خير و سعادت او گردد، “بقية اللَّه” محسوب مىشود. تمام پيامبران الهى و پيشوايان بزرگ “بقية اللَّه” اند. به ويژه حضرت مهدى موعود(ع) که از روشنترين مصاديق “بقية اللَّه” مىباشد و از همه به اين لقب شايستهتر است، بخصوص كه تنها باقيمانده بعد از پيامبران و امامان است.341
ج- امام صادق(ع) درباره آيه شريفه “وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ”342 فرمود: “مراد از آن، علي بن ابي طالب(ع) است که ولايت او بر ابراهيم(ع) عرضه شد پس به خداوند عرضه داشت: خدايا او را از ذريه من قرار ده، خداوند نيز چنين کرد”.343 در
