
تملق توأم با نوعى خشوع و خضوع است، و” خيفه” يك نوع مخصوص از ترسيدن را گويند، و منظور از آن، آن نوعى است كه با ساحت مقدس بارى تعالى مناسب است. بنا بر اين در معناى” تضرع” ميل و رغبت به نزديك شدن به شخص متضرع اليه، و در معناى” خيفه” پرهيز و ترس و ميل بدور شدن از آن شخص نهفته است، پس مقتضاى اينكه ذكر را توصيف كرد به دو وصف تضرع و خيفه، اين است كه آدمى در ذكر گفتنش حالت آن شخصى را داشته باشد كه چيزى را هم دوست دارد و به اين خاطر نزديكش مىرود و هم از آن مىترسد و از ترس آن به عقب برگشته و دور مىشود، و خداى سبحان هر چند خير محض است، اما ذو الجلال و الاكرام هم هست، یعنی هم اسماء جمال را دارد كه ما و هر چيزى را به تقرب به درگاهش دعوت نموده و بسويش جذب مىكند، و هم داراى اسماء جلال است كه قاهر بر هر چيز است، و هر چيزى را از او دفع و دور مىكند. پس ذكر شايسته او- كه داراى همه اسماء حسنى است- چنین است كه مطابق با مقتضاى همه اسماءش بوده باشد چه اسماء جماليه او و چه اسماء جلاليهاش (نه اينكه تنها بر طبق اسماء جماليهاش باشد) و اين صورت نمىگيرد مگر اينكه تضرعا و خيفه، یعنی هم از روی رغبت و هم از روی ترس و هیبت باشد. (همان، 383)
نتیجه آن که آیه مذکور بیان گر این مطلب است که باید دائما در یاد خدا بود در حقیقت جمله: «وَلا تَكُن مِنَ الغافِلِينَ» تأكيدِ امرِ به ذكر در اول آيه است، و در آن از خودِ غفلت، نهى نكرد بلكه از داخل شدن در زمره غافلان نهى فرمود، و مقصود از غافلان آن كسانى هستند كه غفلت در ايشان مستقر شده. با اين بيان روشن مىشود آن ذكر مطلوبى كه در اين آيه به آن امر شده عبارت است ازاينكه انسان ساعت بساعت و دقيقه به دقيقه به ياد پروردگارش باشد، و اگر احيانا غفلت و نسيانى دست داد مجددا مبادرت به ذكر نموده و نگذارد غفلت در دلش مستقر گردد. پس آنچه كه از آيه استفاده مىشد استمرار بر ذكر خدا در دل است در حالت تضرع و خيفه ساعت بساعت و ذكر به زبان در صبح و شام.
(همان، 384)
با این بیانات روشن میشود که چرا قرآن کریم دنیا را لهو و لعب (بازی و سرگرمی) دانسته است:«وَ مَا الحَياه الدُّنيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ لَلدَّارُ الآخِرَه خَيرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعقِلُون»:« چرا نمىانديشيد كه زندگى دنيا جز بازيچه و سرگرمى نيست و سراى آخرت برای پرهيزگاران بهتر است. » (الانعام/32). قرآن کریم بارها از غافل بودن کافران و فاسقان سخن گفته است کسانی که فقط متوجه ظاهر حیات دنیا هستند و لذا از آخرت غافلند:« يَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَياه الدُّنيا وَ هُم عَنِ الآخِرَه هُم غافِلُون»:« آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا مىدانند و از آخرت غافلند» (روم/7) و در نتیجه به حیات دنیا راضی شدهاند و آرزوی لقای خدا را ندارند:« إِنَّ الَّذينَ لا يَرجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالحَياه الدُّنيا وَ اطمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُم عَن آياتِنا غافِلُونَ»:« محققا كسانى كه اميد و انتظارى به قيامت روز ديدار ما ندارند و به زندگى دنيا راضى و دلهايشان به همان ماديات (زندگی پست دنیاو تجارت و صنعت و غیره) آرامش يافته، و نيز كسانى كه از آيات ما غافلند. » (یونس/79) (بنا بر ترجمه المیزان و پور جوادی و بیان السعاده). و همچنین روشن میشود که اکثر مردم زمانه ما از همین غافلان هستند. بازیهای کامپیوتری سرگرمیبچهها و بیلیارد و تخته نرد و شطرنج و مشغولیت به مسابقات فوتبال و امثال آن سرگرمیبزرگترها! و مالاندوزی و جمع کردن و انباشتن آن که گناه کبیره است (چون یکی از علامات کبیره بودن گناه وعده عذاب حتمیدر باره آن است):« الَّذينَ يَكنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّه وَ لا يُنفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَليمٍ»:« آنان كه به جاى انفاق كردن در راه خدا طلا و نقره را مىاندوزند به عذاب دردناك بشارتشان ده. » (التوبه/34) مؤمنین از هر گفتار و کردار بیهودهای پرهیز میکنند: «وَ الَّذينَ هُم عَنِ اللَّغوِ مُعرِضُونَ » (المؤمنون/3) علامه در تفسیر: «وَ الَّذِينَ هُم عَنِ اللَّغوِ مُعرِضُونَ» معتقد است وصف مؤمنين به اعراض از لغو كنايه از علو همت و كرامت نفس ايشان است (طباطبایی، 1417:15، 9) ونخجوانی لغو را هر مشغولیتی میداند که انسان را از توجه به خداوند باز میدارد. (نخجوانی، 1999: 1، 565)
بر طبق آیات نور، نور خداوند در بیوتی یافت میشود که خداوند اذن داده است نام او یاد شود و بزرگ داشته شود. صاحبان این خانهها کسانی هستند که تجارت و بیع آنان را از یاد خدا غافل نمیکند چرا که روح و جان اینان چنان با خدا گره خورده است که یاد خدا مانند روغن زیتونی که از فرط لطافت خود بخود مشتعل میشود از جان آنان سر می زند و به زندگی آنان نور و گرما میدهد (النور/35تا37). مطمئنا نزد این قبیل افراد تجارت و کسب درآمد برای رسیدن به رفاه هر چه بیشتر نیست؛ که چنین چیزی خود از موجبات اصلی غفلت و علامت روشن توجه به دنیا و مادیات و برگزیدن دنیا بر آخرت است. چنان که در احادیث وارد است دنیا برای مؤمن گذرگاهی تنگ است که در آن راحتی وجود نداردمهمترین فکر وذکر شخص با ایمان ان است که چگونه موجبات فلاح و رستگاری و رستن خود را از تعلقات دنیوی مهیا نماید و دائم در این فکر است که هر چه زودتر با اصلاح اخلاق و رفتار خود، خانه آخرتش را آباد کند و خود را برای مرگ آماده سازد. بنا براین روشن شد ذکر خدا لازمه دوری از گناه و سعادت اخروی است.
از نظر علامه قرب به خدا فقط به وسيله ياد و ذكر او حاصل مىشود. چنان که قرآن کریم میفرماید:« إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لا يَستَكبِرُونَ عَن عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسجُدُونَ»:« آنان كه در پيشگاه پروردگار تو هستند از عبادتش تكبر نمىورزند و او را تسبيح مىگويند و برايش سجده مىكنند» (الاعراف/206). طبق تفسیر ایشان ظاهر سياق آيه در مقام بيان علت امرى است كه در آيه سابق بود، بنا بر اين، معنايش اين مىشود: بياد پروردگارت باش زيرا كسانى كه نزد پروردگارت هستند، همين طورند، يعنى به ياد آر پروردگارت را تا از كسانى باشى كه نزد پروردگارت هستند، و از زمره آنان خارج نشوى. در حقیقت منظور از عبارت” عِندَ رَبِّكَ” مطلق مقربين درگاه خدايند، و اين تعبيرى است كه حضور بدون غيبت را مىرساند.
و از آيه ظاهر مىشود كه قرب به خدا تنها به وسيله ياد و ذكر او حاصل مىشود، و به وسيله ذكر است كه حجابهاى حائل ميان او و بندهاش بر طرف مىگردد، و اگر ذكرى در كار نباشد جميع موجودات نسبت به نزديكى به او و دورى از او يكسان مىبودند و از اين نظر هيچ اختلافى ميان موجودات نمىبود كه يكى به او نزديكتر و يكى دورتر باشد. (طباطبایی، همان:384)
البته باید توجه داشت که ذکر خداوند بهاندازه معرفت شخص است و از همه انتظار نمیرود بهاندازه مقربین درگاه الهی و به شدت آنان مستغرق در یاد خدا باشند، اما حد اقل آن برای مؤمنین آن مقدار است که غافل از خدا و آخرت و مشغول به سرگرمیهای دنیا نباشند و علامت عدم غفلت آن است که هیچگاه و در هیچ موردی از عبادت و بندگی خداوند سرگرانی نمیکنند.
علامه در ادامه تفسیر آیات مذکور میگوید: و در جمله« لا يَستَكبِرُونَ عَن عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسجُدُونَ» امور سهگانهاى ذكر شده كه ذكر باطنى مانند ذكر زبانى به آن متصف مىشود، چرا که نفس مىتواند به حال عدم استكبار و به حال تقديس خدا، و به حال سجده، و كمال خشوع در برابر او متصف باشدهمانطور كه ذكر زبانى كه مقصود از آن عمل خارجى است مىتواند به اين سه حالت متصف باشد، و چنان نيست كه تسبيح مختص به زبان و سجده مختص به ساير اعضاء بوده باشد، هم چنان كه آيه« وَ إِن مِن شَيءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ»:« و هيچ چيز نيست مگر اينكه تسبيحگوى به حمد او است. » (الاسرى/ 44) و آيه« وَ النَّجمُ وَ الشَّجَرُ يَسجُدانِ »:« گياه بىساقه و درخت سجده مىكنند» (الرحمان/ 6) و آيه« وَ لِلَّهِ يَسجُدُ ما فِي السَّمواتِ وَ ما فِي الأَرضِ»:«براى خدا آنچه كه در آسمانها و آنچه كه در زمين است سجده مىكند». (النحل / 49) نيز بدان دلالت دارد.
در هر حال توصيف مقربين درگاه خدا به سه وصف” استكبار نكردن”، ” تسبيح نمودن” و” سجده كردن” توصيف سبكتر و آسانترى نسبت به توصيفى است كه در آيه از ایشان شده«وَ مَن عِندَهُ لا يَستَكبِرُونَ عَن عِبادَتِهِ وَ لا يَستَحسِرُونَ يُسَبِّحُونَ اللَّيلَ وَ النَّهارَ لا يَفتُرُونَ»:«و كسانى كه نزد او یند، از عبادتش سر نمىتابند و خسته نمىشوند شب و روز او را تسبيح مىگويند و سستى نگيرند. » (الانبياء/ 20) و آيه« فَإِنِ استَكبَرُوا فَالَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيلِ وَ النَّهارِ وَ هُم لا يَسأَمُون»:« اگر (گروهی) از عبادتش سرگرانی كردند پس آنها كه نزد پروردگار تواند شب و روز او را تسبيح گفته و خسته نمىشوند. (حم سجده/ 38)، چون از اين دو آيه استمرار فهميده مىشود، بطورى كه هيچ دقيقهاى بىكار و يا سرگرم به كارى كه منافى با عبادت باشد نيستند، و اما آيه مورد بحث اينطور امر نمىكند، بلكه همانطور كه ملاحظه كرديد از عبادت به اين مقدار اكتفاء كرده كه باعث شود غفلت در دل رخنه نكند:«وَ اذكُر رَبَّكَ في نَفسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَه وَ دُونَ الجَهرِ مِنَ القَولِ بِالغُدُوِّ وَ الآصالِ وَ لا تَكُن مِنَ الغافِلين» (الاعراف/205)
پس اين آيه مرتبهاى از ذكر را مورد امر قرار داده كه پائينتر از آن مرتبهاى است كه آيات سوره” حم” و سوره” انبياء” به آن امر كرده است. (طباطبایی، 1417:8، 385)
برای ذکر به معنای بیرون آمدن از غفلت راههای دیگری نیز در احادیث وجود دارد. از رسول خدا ( چنین نقل شده که فرمود:«تذاکروا و تلاقوا و تحدثوا فان الحدیث جلاء للقلوب ان القلوب لترین کما یرین السیف، و جلاؤه الحدیث»:« مذاکره کنید و یکدیگر را ملاقات نمایید و احادیث (پیشوایان دین) را نقل کنید که حدیث، مایه جلای دلها است، دلها زنگار میگیرد، همان گونه که شمشیر، زنگار میگیرد، و صیقل آن حدیث است. » (برقی، 1370:2، 341)
صحبت از الگوهای دینی نیز همین خاصیت را دارد چنان که در حدیث است:«ذکر علی عباده»:یاد علی ( عبادت است (ابن شهرآشوب، 1376:3، 6).
5-2) یاد آوری عهد الهی
خداوند قبل از این دنیا از انسانهابرای بندگی و تبعیت از پیامبران و عدم تبعیت از هوای نفس و شیطان تعهد گرفته است تا در دنیا ادعای غفلت نکنند. (الاعراف/172) قرآن کریم از عهدی که خداوند با بشر قبل از آودن انسانها به جهان خاک بسته است صحبت کرده است:«اَلَم اَعهَد اِلَیکُم یا بَنی آدَمَ اَن لا تَعبُدوُا الشَّیطانَ اِنَّهُ لَکُم عَدُوًّ مُبین؟ وَ اَنِ اعبُدوُنی هذا صِراطٌ مُستَقیم؟»:«ای فرزندان آدم آیا من با شما عهد نبستم که شیطان را نپرستید که او دشمنی آشکار برای شماست؟واین که مرا بپرستید که این راه مستقیم است؟» (یس/60و61). یادآوری بودن پیامهای خداوند که در دنیا توسط پیامبران به بشر میرسد بارها در قرآن آمده است (الاعراف/63 و69وانبیا/24) و اصولا خود قرآن کریم به این خاطر “ذکر” را به معنای یادآوری نامیده است (یوسف/104). همچنین میفرماید:« وَ كَذلِكَ أَنزَلناهُ قُرآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفنا فيهِ مِنَ الوَعيدِ لَعَلَّهُم يَتَّقُونَ أَو يُحدِثُ لَهُم ذِكراً »:« بدين گونه قرآنى عربى نازل كرديم و هشدارهاى گوناگون در آن بيان داشتيم شايد به خود آيند يا براى آنها تذكرى باشد» (طه/113) و آیه18 سوره الفرقان علت گمراهی کافران را سرگرمیبه تمتعات دنیا و فراموش کردن همین ذکر معرفی می نماید. ذکر در این آیه، کتاب آسمانی و پند واندرزهای پیامبر ( است. (طباطبائی، 1417: 15، 191) بنا بر این بیداری از خواب غفلت دنیا و برگشت به فطرت خداشناسی و خدا جویی گام بعدی در رهایی از گناه و عصیان پروردگار است.
قطعا بشراندیشور باید به علت آمدنش در این عالم فکر کند و معنا و مفهوم و غایتی برای زندگی خود بیابد. و الا زندگی کردن برای
