
بالنکبات. الهی فزهدنا فیها و سلمنا منها…. واقرر اعیننا یوم لقائک برؤیتک واخرج حب الدنیا من قلوبنا کما فعلت بالصالحین من صفوتک و الابرار من خاصتک: بارالها ما را در خانهای مسکن دادهای که حفرههای مکرش برای ما کنده شده و ما را به وسیله آرزوها در بندهای نیرنگش درآوردهای، پس به سوی تو از دامهای آن پناه میبرم و از فریب خوردن به آرایش زیورش به عصمت تو وارد میشوم، چرا که این خانه طالبانش را هلاک میکند و واردانش را نابود
می سازد، آکنده از آفات است و پر از نکبتها است، پس خدای من، ما را زهد در آن عنایت کن و ما را از آن سلامت بدار… و روز ملاقت چشم ما را با ملاقات خودت روشن نما و همچنان که با برگزیدگان از صالحان و خاصان از نیکانت رفتار کردی، محبت دنیا را از قلب ما بیرون کن» (مناجات الزاهدین) (قمی، 1382:242)
از امام صادق ( از معناى آيه:« إِلَّا مَن أَتَى اللَّهَ بِقَلبٍ سَلِيمٍ» پرسيده شد، فرمود: سليم قلب، آن كسى است كه پروردگار خود را ملاقات كند و در آن جز خدا چيز ديگرى نباشد و هر قلبى كه در آن شرك يا شك باشد آن قلب ساقط است و اگر اين همه سفارش به زهد كردهاند، براى همين است كه در دنيا دلها براى ياد آخرت فارغ باشد ». (کلینی، 1365: 2، 16)
و همچنین از امام صادق ( روايت شده كه فرمود: قلب سليم آن قلبى است كه از محبت دنيا سالم باشد. مؤيد اين روايت، گفتار رسول خدا است كه فرموده محبت دنيا ريشه همه گناهان است. (طبرسی، 1415: 7، 194)
از نظر علامه طباطبائی هر چیزی در این دنیا انسان را از خدا غافل کند همان حیات دنیا است که طبعا مذموم است. ایشان در رساله ولایت در توضیح آیه:«فَاَعرِض عَن مَن تَوَلّی عَن ذِکرِنا وَ لَم یُرِد اِلّا الحیاه الدُّنیا / ذلِکَ مَبلَغُهُم مِن العِلمِ اِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبیلِهِ وَ هُوَ اَعلَمُ بِمَن اِهتَدَی» (النجم/ 29و30) میگوید:از این آیه به دست می آید که ذکر خداوند سبحان، همان راه یافتن به سوی اوست و اعراض از ذکر او همان گمراه شدن از راه اوست و ذکر خداوند سبحان جز با دوری و کناره گیری از حیات دنیا به دست نمی آید و کسی که از ذکر خداوند اعراض کرده است، علمش از حد حیات دنیا تجاوز نمیکند و به فراتر از آن که تنها با ذکر خدا و یاد او به دست می آید، راه نمیبرد. (طباطبائی، 1389: 42و43)
علامه در تفسیر:« «وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَه لَأَسقَيناهُم ماءً غَدَقاً لِنَفتِنَهُم فِيهِ وَ مَن يُعرِض عَن ذِكرِ رَبِّهِ يَسلُكهُ عَذاباً صَعَدا»:« اگر در راه مستقیم پايدارى كنند، به آب فراوان سيرابشان مىكنيم تا در آن آزمايششان كنيم و كسى كه از ياد پروردگارش اعراض كند خدا او را به راه عذابى دشوار مىاندازد» (الجن/17و18) میگوید:” عذاب صعد” آن عذابى است كه دائما بيشتر مىشود، و معذب را مغلوبتر مىكند. اعراض از ذكر خدا لازمه استقامت نداشتن بر طريقه است، و اصل در سلوك عذاب هم همين است، و به همين جهت بجاى اينكه ملزوم را بياورد و بفرمايد” و من لم يستقم على الطريقه يسلكه…”، لازمه آن را ذكر كرد، تا به اين وسيله بفهماند سبب اصلى در دخول آتش همين اعراض از ذكر خداست. (طباطبایی، 1417: 20، 46)
امام علی میفرماید:«خذوا من اجسادکم فجودوا بها علی انفسکم:« از توجه به جسمتان کم کنید و آن را صرف روحتان نمایید.» (نهج البلاغه، 1412: 2، 114) بنابر این بیرون آمدن از خودخواهی و هواپرستی بدون فاصله گرفتن از حیات دنیا و توجه به جسم و بدون یاد خداوند و توجه به روح و نیازهای آن امکانپذیر نیست. و در مقابل آن اعراض از یاد خدا و غوطه خوردن در هواپرستی قرار دارد که نهایت و عاقبت آن عذاب الهی است.
3-2) جهل
از دیگر زمینههای گناه جهل است. جهل شامل عدم معرفت نسبت به خداوند، عدم شناخت هدف از آفرینش، بی اطلاعی از نوامیس خلقت (مثل شرافت روح انسانی و برتر بودن آن از دنیا) و جهل نسبت به آثار گناه است. (قرائتی، 1369: 64) جهل زمینه گناه را در انسان به وجود می آورد، این جهل باعث میشود مانعی برای رفتن به سوی گناه وجود نداشته باشد چرا که انسانی که از بدیهای گناه بی اطلاع است یا حتی آن را مفید می پندارد از آن پرهیز نخواهد کرد.
در اصول كافى از امام صادق ( روايت كرده كه در تفسير آيه« وَ لِمَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» (رحمن/46) آمده:« كسى كه بداند خدا او را مىبيند، و آنچه مىگويد مىشنود، و آنچه از اعمال خوب و بد مىكند خبر دارد، چنين علمى او را از اعمال زشت باز مىدارد، اين همان كسى است كه از مقام پروردگارش مىترسد، و نفس خود را از پيروى هوا نهى مىكند ». (اصول كافى، 1365: 2، 70) و همچنین از ایشان است:«انما یهلک الناس لانهم لا یسئلون»:«مردم هلاک شدند چون سؤال نمیکنند» (همان:1، 40) (محمدی ریشهری، 1421: 180) از پیامبر( نقل است که فقری شدیدتر از جهل نیست. تمام جاهلان مفتونند و حیران. قلبی که چیزی از حکمت در آن نباشد مانند خانه ی خراب است. پس یاد یگیرید و یاد بدهید و تفقه پیدا کنید و جاهل نمیرید که خداوند عذر جاهل را نمی پذیرد. زاهد جاهل مورد تمسخر شیطان است. (محمدی ریشهری، 1421: 180) پس حتی زهد با جهل نیز اهمیتی ندارد.
قرآن کریم نقل میکند: «بنی اسرائیل به موسی ( گفتند: تو هم برای ما معبودی (از بت) قرار بده چنان که آنها (بت پرستان) معبودانی (از بت) دارند. » موسی ( (در پاسخ آنها) گفت: «شما جمعیتی جاهل و نادان هستید». (اعراف، 38) و این خواسته آنها پس از آن همه معجزات حضرت موسی ( چیزی جز جهل و نادانی عمیق آنها را نشان نمیدهد. در حدیث ،جهل، «داء عضال» یا«داء اعیا»نامیده شده است که اشاره به جهل مرکب دارد که غیر قابل درمان است. (بحرانی، شرح مئه کلمه:70) وقتی برخی افرادِ به ظاهر دارای تحصیلات، مشروبات الکلی یا موسیقی را از لحاظ علمی موجب سلامتی میدانند و از طرفی متون دینی را که بیانگر مشکلات روحی و علاج آنهاست به دلیل قدیمیبودن بدون استفاده میدانند؛ بیرون آوردن آنان از جهالت کاری بسیار دشوار و یا حتی محال خواهد بود. هوش و استعداد ذهنی این قبیل افراد به جای آنکه باعث رشد معنوی آنها شود مانع آن خواهد شد. در علم اخلاق ذکاوت و هوشیاری که در خدمت نفس اماره باشد “نکراء” و “شیطنت” نامیده شده است که چیزی شبیه عقل است نه عقل. (کلینی، 1365:1، 11 همچنین ر.ک خمینی،
1385: 21تا37)
به نظر علامه طباطبائی، علم نظری در مقابل جهل در باره خدا، برای عبودیت کافی نیست. علم نظرى و استدلالى آدمى را به وجود مبدأ و معاد رهنمون مىشود، واما اعتقاد قلبی آدمى را وادار مىكند كه از آن معلوم نظرى پيروى نموده عملا هم به آن ملتزم شود. پس از نظر ایشان اعتقاد، “علم عملى” است و دعوت دينى، متعلق به دينى است كه عبارت است از: سنت عملى بر خاسته از اعتقاد. پس ايمانى هم كه دين به آن دعوت مىكند عبارت است از التزام به آنچه كه اعتقاد حق درباره خدا و رسولانش و روز جزاء، و احكامى كه پيغمبران آوردهاند اقتضا دارد كه در جمله” علم عملى” خلاصه مىشود. (طباطبایی، 1417:15، 8)
از اینجا به این نکته مهم میرسیم که چرا در احادیث معصومین ( جهل در مقابل عقل قرار داده شده است نه در مقابل علم. در اصول کافی حدیث مفصلی از امام صادق ( نقل شده است به نام حدیث “جنود عقل وجهل” معروف است. (صدوق، 1362:589) بر طبق این منطق کسانی جاهل نیستند و عاقلند که اهل خود شناسی و فهم و درک عمیق باشند و درکشان را در جهت مبارزه با نفس به کار برند و اما کسانی که دارای هوش و معلومات زیادی هستند اما آن را درخدمت خواهشهای نفسانی قرار میدهند جاهلند. در روایت از پیامبر ( است که جاهل، مرده ایست میان زندگان. همچنین پیامبر ( فرمود:عالم کسی است که قدر واندازه خود را بداند و بشناسد. عمل جاهل وبال است و علمش وبال اوست. (محمدی ریشهری، 1421: 180) پس نقطه مقابل این جهل علم نیست بلکه عقل و تفقه است.
از علامتهای جهالت “فرح” است. فرح که شادی مذموم و از سر غفلت و تکبر است
(قرشی، 1371:5، 151) را میتوان از فروع جهل به حساب آورد. قرآن کریم در باره جوامع به ظاهر پیشرفتهای که زیر بار پیامبران نمیروند میفرماید:« فَلَمَّا جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِندَهُم مِنَ العِلمِ وَ حاقَ بِهِم ما كانُوا بِهِ يَستَهزِؤُن»:« آنگاه كه پيامبرانشان براى آنان نشانههای روشنگر آوردند، از آن مقدار علمى كه داشتند، شادمانى كردند و [تبعات] آنچه ريشخندش مىكردند آنان را فرو گرفت.» (الغافر/83) تفسير طبرسي در معناي « لا تفرح» آنجا که قرآن کریم به قارون میگوید:« لا تَفرَح ِانَّ اللهَ لا یُحّبُّ الفَرِحِین» (القصص/78) ميگويد:« و المراد به الفرح الذي يقود الي الاشر و البطر والبغي »:«مراد از فرح در آیه، شادمانی است که شخص را به بی فکری و خوشگذرانی و گناه بکشاند»
(طبري، 1356:11، 20)
در حقیقت فرح، غفلت از مرگ و از عواقب اشتباهات و جهل نسبت به فرصتهایی است که هر روز در جهت رشد و کسب کمالات از دست میرود و جهالت نسبت به نور و سرور و نعمتهایی که خداوند برای انسان کامل در عوالم دیگر در نظر گرفته است. در حدیث است که اگر انسان میدانست خداوند چه نعمتهایی برایش در بهشت قرار داده است حاضر میشد با قیچی بدنش را قطعه قطعه کنند اما به آن نعمتها برسد. (کافی، 1365:2، 255) بنابراین این جهالت است که باعث دلخوشی بیش از حد و یک نوع شادی میشود که شبیه سرخوشی از مستی است و قرآن کریم به آن فرح میگوید. جاهلانه بودن و مردود بودن این سرخوشی مثل جاهلانه بودن خوشحالی کسی است که درحال خوردن غذاهای متنوع و خوشمزه است در حالی که نمیداند قرار است پروار شود تا خوراک درندگان گردد!
بنابر این جهل در مقابل علم و جهل در مقابل عقل را باید ریشه کفر، فسق، سوء خلق و بسیاری بدیها و لغزشهای کوچک و بزرگ دانست.
3-3) فراموشی و سرکوب شخصیت حقیقی انسان
قرآن کریم میفرماید: « وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنساهُم أَنفُسَهُم أُولئِكَ هُمُ الفاسِقُونَ »:« و مانند آن كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا هم خود آنان را از ياد خودشان ببرد و ايشان همان فاسقانند.» (الحشر/19) فراموشی خداوند باعث میشود انسان خود حقیقی روحانیش را فراموش کند، و این اولین قدمها در فرو رفتن در دنیا و حیات دنیوی و آلوده شدن به گناهان است. در حدیث از پیامبر ( است:عالم و دانا کسی است که قدر واندازه خود را بشناسد (محمدی ریشهری، 1382:182) در حدیث از امامهادی ( است:«منهانت علیه نفسه لا تأمن شره»:« از شر کسی که خودش در نظر خودش حقیر است نمیتوان در امان بود» (اصول کافی، 1365: 2، 604) یعنی وقتی شخصی ارزش خودش را به عنوان یک انسان درک نکند، ممکن است هر کار شری از او سر بزند. طبق آیات قرآن انسان موجودی است که امانت دار الهی است و امانتی را که آسمانها و زمین نتوانستهاند حمل کنند پذیرفته (سبأ/82) و موجودی است که همه اسمای الهی به او آموزش داده شده (بقره/31) و همه ملائکه مأمور به سجده به او شدند (البقره/34) و خداوند در خلقت او به خود مباهات کرده (المؤمنون/14).
در حدیث است:« اکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الی الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا» (نهج البلاغه، 1412: 3، 51):«خودت را گرامیتر از آن بدان که مشغول کار پست و بی ارزشی شوی، هر چند که تو را به امیال نفسانیت برساند. چرا که در این صورت تو در مقابل چیزی که از نفست از دست میدهی چیزی به دست نمی آوری. » به این ترتیب روشن میشود علت بسیاری از تباهکاریهای بشر امروز و دیروز همین جهل نسبت به حقیقت و گوهر وجود خود است. وقتی فردی خودش را همین بدن بپندارد و بدن را هم وسیلهای برای شهوترانی، طبیعی است که کاری جز هوسرانی از او انتطار نمیرود. امروزه انسان یک حیوان ابزار ساز تعریف میشود که زندگیش محدود به همین جهان خاکی است، پس کار او در این دنیا و در مدت حیاتش این خواهد بود که فقط ابزار و وسایلی برای لذت بردن هر چه
