
درجات عالی شاخصهای سلامت را دارا باشد. دو الگوی زیستشناختی و کلیت برای تعریف سلامت وجود دارد که عبارتاند از:
1-الگوی زیستشناختی سلامت: این الگو پایه نظریه میکروبی بیماریها بود که در آغاز سده بیستم، اندیشه پزشکی را تحتالشعاع قرار داده بود و متخصصان جسم انسان را مانند ماشین و بیماری را به عنوان اختلال در کار ماشین در نظر می گرفتند. این
دیدگاه نقش عوامل تعیینکننده زیستمحیطی، اجتماعی، روانشناختی را دست کم گرفته است. این الگو در حل بسیاری از مسائل اساسی بهداشتی انسان مانند اعتیاد، بیماریهای روانی و … نارسا بوده است.
مطالعات مربوط به سلامت با استفاده از الگوهای زیستی بیشتر به وجهی خاصی از سلامت تاکید دارند ولی افراد در درون ساختارهای اجتماعی و ارتباط قرار دارند و با چالشها و تکالیف اجتماعی بیشماری رو به رو هستند.
2-الگوی کلیت سلامت: الگوی کلیت سلامت، ترکیبی از همه عوامل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، زیستمحیطی و… را شناسایی میکند. از این دیدگاه، عوامل متعددی در تعیین سلامتی فرد دخالت دارد و سلامتی حالتی فراتر از تعادل کامل اعمال بدن به شمار میرود.
بهترین تعریف منطبق با الگوی کلیت و با بهکارگیری رویکرد سلامتی محور، تعریفی است که سازمان بهداشت جهانی 80در سال 1948 در ژنو از سلامت ارائه داده است:
سلامت بارت است از رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه فقط بیمار یا معلول نبودن81.
در این تعریف، سلامت اجتماعی در کنار سلامت فیزیکی و روانی قرار گرفته است. در تعریف سازمان بهداشت جهانی، سلامت کامل به معنای توانایی داشتن یک زندگی مولد از نظر اقتصادی و اجتماعی است.
بعد اجتماعی سلامت، در برگیرنده سطوح مهارتهای اجتماعی، عملکرد اجتماعی و توانایی شناخت هر شخص از خود به عنوان عضوی از جامعه بزرگتر است. به طور کلی از این دید، هرکس عضوی از افراد خانواده و جامعه بزرگتر به حساب میآید. در سنجش سلامت اجتماعی، به نحوه ارتباط شخص در شبکه روابط اجتماعی توجه میشود.
از دیدگاه سازمان بهداشت جهانی، سلامت یکی از حقوق عمده انسانی است و در نتیجه همهجانبه ی سلامت ایجاب میکند که همهی نظامها و ساختارهایی که شرایط اجتماعی-اقتصادی و محیط فیزیکی را در کنترل و تسلط خوددارند، مضامین فعالیتهای خود را در رابطه با آثاری که بر سلامت و رفاه فرد و جامعه دارند در نظر بگیرند (سجادی و صدرالسادات، 15:1384).
دیدگاه لذت جویانه و کارکردی: سلامت اجتماعی از دو دیدگاه لذت جویانه و کارکردی مورد توجه قرار گرفته است (ریف و سینگر،2004). دیدگاه لذت جویانه، سلامت اجتماعی را با رضایت از زندگی و تعادل جنبههای مثبت و منفی بررسی میکند. از سوی دیگر دیدگاه کارکرد گرایانه، سلامت اجتماعی را با توجه به اهمیت فردی، هستی معنادار و میزان پتانسیل افراد برای ایفای وظایف خود مینگرد و لذا تاکید آن بر سلامت اجتماعی در یک بازه زمانی طولانی مدت تر است. تحقیقات مختلف که متمرکز بر مفهوم سلامت اجتماعی هستند، شامل تحقیقات درباره سلامت عاطفی بودهاند و بر مبنای یک مفهومسازی لذت جویانه از سلامت اجتماعی صورت گرفتهاند و کارکردگرایی مثبتی را بررسی کردهاند که به عنوان جزئی از سلامت اجتماعی و سلامت روانی مطرح بوده است (ریف و کییز، 1995). ریف و کییز معتقد بودند که سلامت چیزی بیش از رضایت زندگی و احساس خوشبختی است که در مفهوم لذت جویانه از سلامت مطرح میشود. امروزه سلامت اجتماعی را محصول عوامل شناختی، روانی و اجتماعی و هم معلول عوامل بیولوژیکی میدانند و این نگرش با یک رویکرد کلی تر به مقوله سلامت و بیماری و معالجه مشکلات آسیبزننده همراه میشود. این رویکرد جدید به سلامت منجر به استفاده از دامنهای از واژهها شد که باهم ارتباط درونی دارند از جمله: کیفیت زندگی، سلامت اجتماعی ذهنی و سلامت روانی (ریف و کییز،1995) کارکرد مثبت فردی سلامت عاطفی و سلامت اجتماعی (کییز، 1998). این مفهومسازی گسترده از سلامت و سلامت اجتماعی اجازه میدهد تا بررسی جامع تری از عوامل روانی و شناختی داشته باشیم که مرتبط با درک افراد از میزان کارایی مطلوب خود در محیط اطرافشان است. این تاکید بر عوامل روانی مثبت که مرتبط با سلامت اجتماعی هستند را میتوان به حوزه روانشناسی هم تعمیم داد.
کییز (1998) معتقد است که مفهومسازی سلامت ذهنی میبایست آن قدر گسترده شود که سلامت اجتماعی را هم در بر گیرد. سلامت اجتماعی از دیرباز به عنوان فارغ بودن از حالتهای اجتماعی منفی مثل از خود بیگانگی یا هرجومرج تعریف شده است و نه الزاماً اینکه وجود شرایط روانشناختی اساس سلامت اجتماعی باشند (کییز، 133: 1998). درحالیکه به سلامت اجتماعی در جنبه فردی توجه زیادی شده است (ریف، 1989) این عقیده هم مطرح شده است که میبایست توجه همسانی به ماهیت اجتماعی مقوله سلامت اجتماعی شود. به عقیده کییز سلامت اجتماعی و یا فقدان آن، دغدغهای بارز در نظریه کلاسیک جامعهشناسی بوده است. علیرغم اهمیت مفاهیمی چون هرجومرج، از خود بیگانگی که مورد توجه مارکس و دورکیم قرار داشته، آنها به بحث درباره ابعاد چندگانه سلامت اجتماعی مثبت هم پرداختهاند. از جمله فواید بالقوه زندگی اجتماعی، یکپارچگی و انسجام اجتماعی است که به معنای احساس تعلق و وابستگی درونی و احساس وجدان مشترک و سر نوشت جمعی میباشد (دورکیم، 1951). مزایای زندگی اجتماعی میتواند اساس و بنیان ارائه تعریفی جهانی از سلامت اجتماعی باشد.. سلامت اجتماعی عبارت است از تخمین شرایط و کارکرد یک فرد در جامعه. کییز در ادامه چالشهای اجتماعی که ابعاد سلامت اجتماعی را تشکیل میدهند، توصیف میکند
سلامت اجتماعی اینگونه تعریف شده است”ارزشگذاری شرایط یک فرد و کارایی او در جامعه” که این بازتابی از “سلامت اجتماعی مثبت” میباشد (کییز، 122:1998). این نشانگر این حقیقت است که سلامت اجتماعی بازتاب درک افراد از تجربیاتشان در محیط اجتماعی میباشد که در تضاد با ملاکهای سلامت اجتماعی از حیث میان فردی قرار میگیرد یعنی ملاکهایی چون حمایت اجتماعی یا ملاکهایی که در سطح اجتماعی شکل اجرایی به خود میگیرند مثل ارزیابیهای سرمایه اجتماعی.
7-3-2 عوامل موثر بر سلامت اجتماعی
پژوهشهای اجتماعی به صورت خرد و کلان در حوزه سلامت روانی و اجتماعی به صورت منطقهای، ملی و بینالمللی انجام یافته است، این امر اثبات مینماید که تحت تأثیر دامنه بسیاری از عوامل جمعیت شناختی، اجتماعی، روانی و فرهنگی میتوان عوامل موثر بر سلامت اجتماعی را مورد تأمل و بررسی قرارداد و به نظر راسنفیلد82 یکسری از عوامل موثر بر سلامت اجتماعی و روانی شامل “پایگاه اجتماعی-اقتصادی (SES)، موقعیت تأهل، جنسیت، مهارتهای ارتباطی، مذهب، سرمایه اجتماعی و… میباشد” (راسنفیلد، 1997. به نقل از حاتمی، 30:1389).
1-7-3-2 پایگاه اجتماعی-اقتصادی
این مؤلفه رابطه روشن و صریحی با سلامت از جمله سلامت اجتماعی دارد. در واقع هر چه فقر اقتصادی و شرایط نامناسب و وضعیتهای درآمدی نامناسب تر باشند، پایگاه اجتماعی و اقتصادی افراد در نتیجه وخیم تر است، که این امر باعث میشود سبک زندگی افراد در تمام زمینهها از جمله سلامت اجتماعی آنان به خطر افتد. با توجه به این مسائل از دیدگاه گراهام83 “سلامتی فرد به عنوان یک موضوع مهم نتیجه شرایط اقتصادی-اجتماعی است. افرادی که از لحاظ اقتصادی-اجتماعی در شرایط بهتری قرار دارند، به دلیل توانایی و دسترسی بهتر در وضعیت مطلوبتری قرار میگیرند؛ و در مقابل افرادی که به طبقات پایین جامعه تعلق دارند از سلامتی نامطلوب رنج میبرند. به باور وی عواملی که باعث میشوند تغییرات در وضعیت اقتصادی-اجتماعی افراد بر سلامتی (جسمی، روانی، اجتماعی) تأثیر بگذارد. در سه مقوله مادی، رفتاری و روانی اجتماعی قرار میگیرند.”(گراهام، 2001: 14 به نقل از هزارجریبی و همکار، 309:1391).
2-7-3-2 وضعیت تأهل
متأهل بودن همواره امری مرتبط با سلامت و ارتقای سلامت بالأخص سلامت اجتماعی به ویژه برای مردان بوده است.
لیلارد و وایت84 دریافتند که ازدواج باعث کاهش رفتارهای پرخطر در مردان میشود. ازدواج همچنین مرتبط با افزایش سطح (البته نه به صورت مطلق) پایگاه اقتصادی-اجتماعی است که به ویژه بر سلامت تأثیر میگذارد (وایت، 1996).
متأهل بودن فواید زیادی برای سلامتی (بالأخص از نوع اجتماعی) دارد مثلاً فرد را همراه کسی میکند که همسر اوست و این عالمی است که برای سلامت اجتماعی مردان حائز اهمیت است. فایده دیگر ازدواج تأمین حمایت عاطفی و اخلاقی در لحظات اضطراب آفرین است. اما مجرد بودن هم فواید خاص خود را دارد. مارکس85 و لمبرت86 (1988) دریافتند که اگر چه ازدواج به طور کلی سلامت اجتماعی و روانی مردان و زنان را افزایش میدهد اما افراد مجرد برخی جنبههای ویژه از سلامت را تجربه میکنند که از همه مهم تر حس استقلال و رشد فردی بیشتر از افراد متأهل است.
3-7-3-2جنسیت
سلامت با توجه به جنسیت تفاوتهایی را پیدا میکند. مردان در مقایسه با زنان، بیشتر در معرض خطرات و ریسکهای سلامت قرار دارند، از آن رو که جنسیت میتواند تا حد زیادی تعیینکننده میزان کنترل منابع اجتماعی-اقتصادی و شیوه رفتار با افراد در محیط اجتماعیشان باشد. زنان دو برابر مردان افسردگی دو قطبی را تجربه میکنند و نیز از خشونتهای خانوادگی، اضطراب روانی، خشونت جنسی، فشارهای مربوط به سو گیریهای جنسیتی و اجبار در ایفای نقشهای چندگانه رنج میبرند. مردان متأسفانه عمدتاً گرفتار اعتیاد به مواد مخدر، پرخاشگری و جامعه ستیزی میشوند و همچنین سه برابر احتمال دارد که شخصیت ضد جامعه در آنان شکل گیرد و این در حالی است که رایجترین اختلال در میان زنان، اختلالات ترس است. مردان در مقایسه با زنان رفتار آسیبزنندهتری دارند که سلامت آنان را به خطر میاندازد (سازمان بهداشت جهانی، 2005).
4-7-3-2 عوامل روانی و اجتماعی
درحالیکه تأثیر عوامل روانی-اجتماعی بر سلامت از دیرباز موضوع مناقشه بوده است، اما این بار، در سالهای اخیر اعتبار پیدا کرده است. کاسیوپو87 خاطرنشان میسازد که بسیاری از مشکلات امروز در زمینه سلامت، مبناهایی متغیر از اضطراب، خشم و افسردگی گرفته تا احساس سرخوشی غیر واقعی ناشی از مصرف مواد مخدر است (کاسیوپو، 1050:2003).
سلامت روانی: سلامت روانی رسیدن فرد به این تصور است که زندگیاش منسجم و معنادار (ریف، 1989) است. مدل ریف برای سلامت ریف مدلی را برای سلامت روانی پیشنهاد میکند که از 6 بعد پذیرش خود، تسلط بر محیط، هدفمند بودن زندگی، رشد فردی، استقلال و روابط مثبت با دیگران تشکیل میشود و نمایانگر چالشهایی است که فرد در تلاش برای رسیدن به خود شکوفایی با آنها روبرو میشود (ریف و کییز، 1995).
ریف و کییز (1995) یک مفهومسازی نظریه محور از سلامت روانی ارائه میدهند که از کار نظریهپردازان اولیه الهام میگیرد. جنبههای سلامت روانی ریشه در مفهومی دارند که ارسطو ارائه میدهد مبنی بر اینکه سعادت نهایی در موجودیت بشر حاصل سعادتی است که محصول جانبی رسیدن به خود شکوفایی به شمار میرود. نظریه ریف و کییز همراستا با کار نظریهپردازانی همچون راجرز88(1967)، ماسلو89(1968) است که عناصر مختلف سلامت روانی را طرح و شرح دادند.
ربر90 معتقد است که واژه خود شکوفایی نخستین بار توسط گلداشتاین91 به عنوان یک نظریهپرداز ارگانیسمی، مطرح شد تا توصیفی برای انگیزه ذاتی انسانها برای رشد کامل توان بالقوهشان باشد. گلداشتاین معتقد بود که خود شکوفایی انگیزه اولیه انسان است و تمام انگیزههای دیگر زیرمجموعه آن قرار میگیرند. ریف اقدام به بررسی متون علمی کرد که کارکردهای روانی سطح بالاتری را مورد توجه قرار میدادند و ترکیب آنها به اجزای پایهای اعتقادات رایج درباره رفاه روانی رسید. دیدگاههای نظری درباره کارکرد یک فرد بالغ که مورد توجه ریف قرار گرفتند عبارتاند از: خود شکوفایی که ماسلو (1968) مطرح میکند، مفهوم بلوغ که دیدگاه آلپورت92 است، دیدگاه فردیت که یونگ93 مطرح میکند و مفهوم کارکرد کامل
