
تفکر کردهاند که عبارتنند از: تفکر شهودی، تفکر تحلیلی، تفکر اخلاق و تفکر انتقادید(مارینوز و همکاران، 13890). در پژوهش حاضر به بررسی تفکر انتقادی خواهیم پرداخت.
در بیست سال گذشته شاهد اقدامات اولیهی جنبشی عظیم و نوین به حمایت گسترش خردورزی بودهایم. این جنبش به تفکر انتقادی یا مهارتهای تفکر نام گرفته است (فیشر،1970، ترجمهی کیان زاده، 1385).
لغت « انتقادی » برگرفته از دو واژهی یونانی « kriticos » به معنای قضاوت ظریف و باریک بینانه و « kriticos» به معنای استاندارد است. این واژه از لحاظ ریشه شناختی دارای معنای ضمنی « قضاوت کردن و تشخیص بر اساس استاندارد هاست”. در لغت نامه نیز واژه انتقادی « critical» به این صورت تعریف شده است قضاوت و تجزیه و تحلیل دقیق است و در توضیح آمده است و واژهی انتقادی در مفهوم خاص آن به معنای تلاش در رسیدن به ارزیابی مزایا و معایب است(پل والدر571998).
یک ادعای بدون اختلاف آن است که تفکر انتقادی مستلزم آگاهی از اندیشیدن خود (تفکر فرد دربارهی چگونه اندیشیدن خود) و تعمق در تفکر نسبت به خود و دیگران به عنوان یک هدف شناختی محسوب میگردد. (توماس58،2005). در سادترین تعریف، تفکر انتقادی را میتوان توانایی فکر کردن به شیوهای روشن و منطقی دانست. تفکر انتقادی به معنای مجادله یا انتقاد نسبت به دیگران نیست. بلکه نوعی مهارت است که به ما کمک میکند تا به کمک فراگیری دانش، نظریههای خود را بهبود بخشیده و به استدلالهای قوی دست یابیم. شامل: تامل روی معنای عبارات، بررسی شواهد و استدلالهای ارائه شده و قضاوت راجب واقعیتها است. اساس تفکر انتقادی را ارزشهای عقلانی تشکیل میدهند؛ ارزشهایی همچون: تیزبینی، دقت، مدلل بودن، تمامیت و بیطرفی را دارا است(عسگری، 1392). ).
تعریفی که انجمن روانشناسی آمریکا (1990) ارائه کرده این است، ما تفکر انتقادی را این گونه درک میکنیم که باید قضاوت خود ساخته و هدفمندی باشد که منجر به تفسیر یا تحلیل، ارزیابی و استنباط شود. علاوه بر این، توضیحی را در برمیگیرد، متکی به دلیل و مدرک، توضیح مفهومی، منظم و قانونمند با ملاحظات مبتنی، که بر پایه آن قضاوت انجام شده است (اسمیت و استوم ، 1999، نقل از ملکی ، 1386).
مارازینو و همکاران59(1998) تفکر انتقادی را تفکری میدانند که به ارزشیابی و قضاوت درباره راهبردها و تولیدات فکری میپردازد(ترجمهی احقر، 1378). تفکر انتقادی میتواند سبب توسعه فرآیندهای فکری از طریق گذر به فراتر از نگرشها و تصورات فرد محورانه و توسعه دادن تجربهی دانشآموزان و آشنا کردن آنها با ارزشها و تصورات نوین است (مایرز، 1960، ترجمهی ابیلی ،1386). امروزه افراد با استفاده از رسانههای الکترونیکی در مقابل حجم عظیمی از دادهها و اطلاعات قرار میگیرند و ارزیابی و شناخت صحیح از سره یا ناسره بودن این اطلاعات برای افراد مشکل و یا حتی غیرممکن میشود. برای رفع این معضل تقویت تفکرانتقادی به عنوان راهحلی مطلوب پیشنهاد میشود زیرا ارزشیابی و قضاوت و راهحل جدیدی میپردازد و این چیزی است که دنیای امروز به آن نیازمند است ( محمدیاری، 1381).
به اعتقاد استرنبرگ60 تفکر انتقادی یکی از جوانب تفکر است که شامل فرآیندهای ذهنی، استراتژیها و تصورات افراد است و کاربرد آن، برای حل مسائل، تصمیمگیری و یادگیری مفاهیم جدید است. وی سه فرآیند را جهت تقویت تفکر انتقادی نام میبرد 1- فرامولفهها : فرآیندهای ذهنی سطح بالایی که برای طرحریزی، کنترل و ارزیابی آن چه که میخواهیم انجام دهیم 2- مولفههای اجرا: قدم هایی که برمیداریم و خط مشیهایی که اجرا میکنیم. 3- مولفههای کسب دانش: فرآیندهای مرتبط ساختن مواد قدیم و جدید و به کارگیری مواد جدید (استرنبرگ، 2006).
آن چه اطراف ماست از جزییترین مسائل عادی زندگی تا مهمترین ابداعات و ابتکاراتی که به تسخیر فضا منجر شده است همه دستخوش دگرگونی و تغیر هستند و زندگی در چنین فضایی نیازمند تفکر و به خصوص تفکر انتقادی است (خسروی، 1387). با حجم گسترده و همه جانبه اطلاعات در دنیای رو به رشد امروز میبایست در جستجوی روشی کارآ در جهت غربال کردن اطلاعات بود تفکر انتقادی این را برای فرد میسر میسازد تا حقیقت را در میان به همریختگی حوادث و اطلاعات جستجو کند و به هدفش که رسیدن به کاملترین درک ممکن است، دست یابد (ویگنیز61الدر وپل62، 1994؛ به نقل از سیف، 1386).
تفکر انتقادی به منزلهی مهارت اساسی برای مشارکت عاقلانه در یک جامعهی دموکراتیک شناخته شده و در دنیای مدرن تجارت به منزلهی مهارت ضروری مورد حمایت است ( آندولینا63، 2001، به نقل از کرمی، 1392).
مایرز(1960) مراحل رشد تفکر انتقادی را در 4 مرحله مورد نظر قرار میدهد:
1-ثنویت : در این مرحله افراد جهان را به دو قسمت خوب و بد تقسیم میکنند.
2-تعدد: افراد میدانند که در مورد راهحل مسائل و مشکلات یقینی در کار نیست و در صورت تنوع عقاید و ارزشها به وجود میآید.
3- نسبیگرایی: افراد میپذیرند که زمینهها و نظرات متفاوت وجود دارد و بافت مسئله به تعیین راهحل کمک میکند.
4- تعهد: فرد به رغم نسبیگرایی و پیچدگی در حال رشد، آگاهانه ارزشها را انتخاب میکنند و مسئولیت انتخاب خود را میپذیرد. مرحلهی انتقال از ثنویت به تعهد مرحلهی رشد در تفکر انتقادی است (ترجمهی ابیلی، 1384).
مفروضهی زیربنایی تفکر انتقادی، ساختنگرایی64است در این دیدگاه معرفت، ساخته ذهن آدمی است که در فرآیند تجربه حاصل میشود. پوپر در نظریه عقلانیت انتقادی65 مبانی فلسفی این نظریه که بر اساس اصل خطاپذیری در معرفت شناسی استوار است، فضا را برای انتقادپذیری و عدم پذیرش فوری و قطعی مسائل باز میکند. در این رویکرد به فاعل در شناسایی علم اهمیت بالایی داده شده است انتقادگرایی اجتماعی دانش یک موضع فعال، حساس، پویا و منطقی در مسائل اجتماعی است که اطاعت کورکورانه را نفی میکند. زیرا مهارتهایی چون تفکر انتقادی در یک فرایند اجتماعی تضمین کنندهی جامعهی مبتنی بر عقلانیت و احساس مسئولیت و آزادی است (هاشمیاننژاد، 1383).
2-7- مهارتها و تمایلات تفکرانتقادی
هالپرن66(1998) تفکر انتقادی را استفاده از مهارتها یا استراتژیهای شناختی میداند که احتمال پیامد مطلوب را افزایش میدهد. تفکر انتقادی تفکری است هدفمدار، منطقی و جهتدار که در حل مسأله وشکل دادن استنتاج ها، پیش بینی احتمالها و تصمیمگیری مورد استفاده قرار میگیرد. او تفکر انتقادی را همچنین در برگیرنده ارزیابی فرآیند تفکر میداند و انیس ، پل، ولیپمن67(1991) معتقدند که حداقل دو عنصر در تفکر انتقادی اساسی است. اولین عنصر بررسی و ارزیابی دلایلی است. که مستلزم مهارتهای لازم برای درک درست، و ارزیابی دلایل وادعاها است. عنصر دیگر روحیه انتقادی است که شامل آمادگیها، نگرشها خصوصیات ذهنی و صفات شخصی است. بنابراین تفکر انتقادی دارای مهارتها و تواناییهایی است. مهارتهای آن عبارتند از: تحلیلگری68، استدلال 69، تبیین و توجیه 70،ارزیابی 71، خود تنظیمی72 ، و تفسیر73 است. با استفاده از این مهارتها، به طبقه بندی معانی مختلف میپردازیم. شایستگی تجارب و اظهارات را ارزیابی کرده و سپس مفاهیم و استدلالها و دلیلها را توصیف و تبیین میکنیم. تبیینها با توجه به یافت انجام میشود و افراد با تفکر انتقادی از طریق خود نظمدهی به کنترل فعالیت شناختی خویش میپردازند. از سوی دیگر تمایلات 74وگرایشها در تفکر انتقادی اشاره به تمایل و خواستههای افراد به تفکر انتقادی دارد( به نقل از پل، 1993؛ به نقل از حیدری، آسیابان، 1392).
تمایلات و گرایشات تفکر انتقادی اشاره به تمایل و خواستههای افراد به تفکر انتقادی دارد. تمایل برای به کارگیری تفکر انتقادی، یکی از حیطههای شخصیت است. گرایشهای تفکر انتقادی بر اساس انگیزه درونی صورت میگیرد. پژوهشگران این حوزه هفت تمایل عمدهی تفکر انتقادی را جستجوگری حقایق75 ، فراخ اندیشی76، تحلیلگری77، نظامندی78، اعتماد به تفکر انتقادی خود79، کنجکاوی80 و بلوغ در قضاوت81 میدانند (فسیون82 ،2001، به نقل از فرهادینیا، 1391).
پل و الدر (2005) از ملاکهای جدید برای تفکر انتقادی نام میبرند که برخی از آن ها عبارتنند از : دارا بودن اطلاهات و دادهها، مشخص کردن فرضها و پیش فرضها، داشتن اهداف عینی است. گرایش به تفکر انتقادی را توانایی متفکران در درگیر شدن با تفکر خودشان معنی میکنند آنها معتقدند که این امر زمانی امکانپذیر است که فراگیران معیارها و استانداردهای دقیق برای تجزیه و تحلیل و ارزیابی تفکر خویشتن انتخاب و به طور منظم از این معیارها و استانداردها برای کیفیت تفکر خود بهره ببرند (سیف، 1386).
آدمی از آغاز پیدایش روی این کره خاکی، همواره نسبت به ویژگیهای رفتاری خود کنجکاو بوده است و در جست و جوی راه و روش برای درک مسئله و شناخت راههایی برای حل آن بودهاند اما امروز با وجود دشوارهای اجتماعی و فرهنگی، پیچیدگیهای تکنولوژی و صنعتی، بمباران اطلاعات، نیازمند بهرهگیری بیش از پیش از نیروی تفکر به ویژه تفکر نقاد است تفکر انتقادی این امکان را فراهم میکند که به تصمیمگیری بهتر با وجود ارزیابی شرایط موجود کمک کند در بین بهم ریختگی اطلاعات و راهحلی جهت حل این دشواریها کمک کند. علیرغم توافق عمومی درباری اهمیت توجه به تفکر انتقادی و پرورش آن، دربارهی تعریف و ماهیت این نوع تفکر نظرات مختلفی ارائه شده است
2-8- تاریخچهی مختصری از پیشینهی تاریخی نظریات مربوط به تفکر انتقادی
بسیاری ازکسانی که در زمینهی تفکر انتقادی قلم میزنند، بر این باورند که آغاز تفکر انتقادی به عصر فیلسوفان تاریخ تفکر میرسد به متفکرانی چون: سقراط،آکوییناس، اراسموس، مور، بیکن، دکارت، هابز، و نیوتن و کانت. برخی همچون لیپمن(1991) براین عقیدهاند که”جنبش توجه به تفکر انتقادی “به نویسندگان دههی 1950 برمیگردد و “رویکرد جدید به تفکر انتقادی” در شکل امروزیاش از دههی 1980 آغاز شده است، یعنی دههای که تدوینکنندگان مجله “رهبری آموزشی” از متخصصان دعوت کردند، مقالاتی در زمینهی تفکر انتقادی تالیف کنند (عسکری، 1392).
پاول و الدر83(2006) به بررسی تفکر انتقادی در دورهی رسانس پرداختهاند. آنان به این نتیجه رسیدند که بسیاری از گسترههای حیات آدمی نیاز به تحلیل و انتقاد دارد. فرانسیس بیکن84 در اوایل قرن هفدهم در انگلستان آشکارا به این مبحث پرداخت که چگونه ذهن انسان در کشف دانش به انحراف میرود. ” او فهمید که ذهن را نمیتوان با اطمینان به گرایشهای طبیعیاش تنها گذاشت و بر اهمیت ادراک تجربی جهان تاکید ورزید ” (کهون، 1381).
در قرن نوزدهم تفکر انتقادی توسط کومته85 و اسپنسر86به زندگی اجتماعی انسان نیز وارد شد در قرن بیستم درک ما از قدرت و تفکر انتقادی صورتبندی روشنتری یافت. مطالعات پیاژه یکی از پر اهمیتترین موردهای قرن حاضر درباره تفکر انسان است او با روشن کردن تمایلات خود محور و اجتماع محور تفکر انسان، معتقد است که قدرت تفکر باعث رشد استدلال و بعد به سطح بالاتری به نام شناخت آگاهانه میرسد ( قبول، 1384).
پیاژه تمایلات تفکر انسان را به خود محوری و جامعه محوری نمایان ساخته و ضرورت روش تفکر انتقادی را که موجب میشود انسان بتواند در چنین نقطه نظری استدلال کند و به سطح بالاتری به نام «درک آگاهانه » برسد آشکار کرده است(نقل از معدن دار، 1385)
2-9- رابطهی تفکر انتقادی و سبک های هویت
برمن و دیگران اخیرا بین الگوهای کرتینر و وضعیتهای هویت مارسیا را مورد بررسی قرار دادند. دریافتند، افرادی که در وضعیتهای هویت زودرس به سر میبرند، مهارتهای حل مسئله انتقادی ضعیفی داشتند در حالی که افراد با وضعیت هویت تعلیق و سر درگم در استفاده از این مهارتها تبحر داشتند. شاید دلیل چنین یافتههایی آن است که این دو گروه، در حالت تجربهی میزانی از اکتشاف هستند، هر چند اکتشاف در گروه مغشوش غیر منظم و بیهدف است. البته با توجه به این که بیشترافرادی که هویت دست یافتهاند، دوران اکتشاف را پشت سرگذاشتند، میتوانند با بازگشت به این دوران و کسب آگاهی دست
