
مجمل و نامفهوم و مبهم نبوده بلکه نامبرده به آثاري استناد ميکند که جنبهي کتابهاي مربوط به تعاليم مذهبي را داشته و از اين رو معرف اصول مشخص اخلاقي، ديانتي يعني اصول اخلاق پارسي است (همان، ص 31).
اخلاق در ادبيات
به خوبي ميدانيم که هميشه مهمترين مسائل ملل مختلف در ادبيات آنها مطرح ميشود. ادبيات يکي از جلوههاي قابل لمس فرهنگ است اما نميتوان ادعا کرد که از طريق آن ميشود به يک فرهنگ دست يافت. ادبيات صورتي از گفتار است. اميل بنونيست گفتار را چنين تعريف کرده است: “هر نوع بيان که در آن گوينده و شنوندهاي هست و گوينده به نوعي، نيت تأثير گذاشتن در شنونده را دارد”. بنابر اين تعريف، حتي نوشتهاي نظاممند را که نويسندهي آن به کمک واژههاي مشخص قصد دارد تعريفي از اساس زندگي اخلاقي به خواننده القا کند، ميتوان گفتار انگاشت. واژة ادبيات به مفهوم گفتاري است که با استفاده از قدرت زيان سعي ميکند فارسيزبانان سدههاي مختلف را تحت تأثير قرار دهد. از آنجا که قدرت زيان جزء مهمي از گفتار است، آن را نميتوان ناديده گرفت. اين قدرت غالباً صورت کلمات قصار، حکايات اخلاقي و شعر در دورهاي ارائه شده است (فوشه کور، 1377، ص 9).
از مشخصات بارز شعر کهن فارسي با همة تنوعي که از لحاظ انديشه و احساس و مشرب گويندگانش در آن وجود دارد، ارزشهاي اخلاقي و انساني است که چونان گوهرهاي تابناک، جان و دل فضيلتجويان هنردوست را تاکنون از فروغ معنوي خود روشني بخشيده و نوازش کرده و در طول حيات هزارسالهي خود راهنماي نسلها و پرورشدهندهي قرايح و استعدادهايي بسيار بوده است. با نظري گذرا به درونمايهي شعر گذشته آشکار ميشود که در اين قلمرو وسيع، ذوق و انديشه، هرچه مقدس و محترم و والا و زيباست، ستايش شده و از تمامي ناشايستها و رذايل و آنچه موجب سقوط اخلاقي انسان ميشود، نکوهش و تقبيح به عمل آمده است. (رزمجو، 1382، ص 261).
تجلي روح انساندوستي، اعتقاد به خداوند و مقدسات مذهبي و گرايش به نيکيها و سجاياي حميدهاي نظير آزادگي، عدالتخواهي، ظلمستيزي، جوانمردي، مناعت طبع، راستي و واقعبيني، احترام به حقوق همنوع، دانشآموزي، ايثار و بخشندگي، شکيبايي، شجاعت و … خلاصه، همهي آرمانهاي بلند بشري، از ويژگيهاي معنوي شعر کهن و از مقولهي روشناييهاي آن به شمار ميرود.
ادبيات اخلاقي موجود در زبان فارسي در چارچوب آنچه ما ادبيات آموزشي ناميدهايم، جاي
ميگيرد. صورت اوليهي بيان اندرز، کلمات قصار است. حکايت نيز يکي از عناصر اساسي آثار اخلاقي فارسي است. هر روايت اعم از داستان و يا قطعهاي عبرتآموز از اثري تاريخي از جايگاهي مرکزي در گفتار فرهنگها برخوردار است (فوشه کور، 1377، ص 10).
يکي از عوامل مهم در تازگي و اصالت فرهنگي ايراني که اخلاق و نهايتاً نحوة زندگي در آن توجه ما را به خود جلب کرده، پيوستگي آن به گذشته و واکنش نسبت به آن است. ميدانيم که اندرزنامهها از قديميترين صورتهاي آثار اخلاقي است (همان، ص 6).
اندرزنامه صورت اوليه کتابهاي اخلاقي در زبان فارسي است البته “اوليه” از لحاظ زماني؛ زيرا آثار بازمانده همگي متعلق به قرن چهارم/ دهم و به ويژه قرن پنجم/ يازدهم هستند که در دورة قديم ادبيات فارسي است. اندرز (پند و نصيحت) نخستين واحد تشکيل اندرزنامه و عملي گفتاري است که حاوي تجربه است (همان، ص 17).
اخلاقي که از اندرزنامههاي کهن نشئت ميگيرد، پيچيده، ظريف و چندان سرشار است که ميتوان مطالعهي مضامين ادبيات فارسي سدههاي نخستين را براساس آن استوار کرد. نقش اصلي اين مجموعه برانگيختن نوعي نگراني و حدّت بخشيدن به آن، بر حذر داشتن وجدان از خوابآلودگي و متقاعد کردن آن است به اينکه راحتي و آرامش واقعي در اين بيداري است. اين اندرزنامهها نطفهي اصلي انديشهاي اخلاقي است که در سراسر ادبيات فارسي به چشم ميخورد (همان، ص 23).
منظومههاي کهن فارسي در واقع گنيجنه حکمت و سفينه فکرت است و ارزش آنها بيشتر از آن جهت است که محل انعکاس تمدن و فرهنگ ما و جلوهگاه انديشهها، آرزوها و آرمانهاي نياکانمان است.
از شعر کهن فارسي، روايات نياکان و انديشهي حکيمان و تحقيق عارفان و خلاصه همهي جلوههاي روح مردم مسلمان ما آشکار است و در آن نميتوان به مسائل معيني اکتفا کرد يا در حدود خاصي توقف نمود. حتي فرد فرد شاعران بزرگ ما هم به يک شيوه بسنده نکردهاند بلکه ميدانهاي مختلف فکري را براي جولان هنرنمايي خود برگزيدهاند و از همهي آنها پيروز بيرون آمدهاند. در قلمرو گستردهي شعر گذشتة فارسي، انواع مختلف شعر از غنايي و حماسي و عرفاني و حکمي و داستاني و انتقادي و جز آنها هر يک به تنهايي براي نشان دادن عظمت کار گويندگان ايراني کافي شمرده
ميشود (رزمجو، 1382، ص 262).
در کشور ما هميشه مهمترين مسائل جامعه و مردم همانند مسائل ديني، عرفاني، تاريخي، اجتماعي و مسائل خردگرايانه در ادبيات جاي گرفته و بُعد اخلاقي جاي خود را در تمامي قسمتهاي مختلف ادبيات باز کرده است. براي مثال، ميتوان رگههايي از معاني اخلاقي را در ادبيات ديني، داستاني، تاريخي، فلسفي، حماسي و… مشاهده کرد که اين خود حاکي از توجه ايرانيان به اين مسئلة مهم است. براي روشنتر شدن موضوع به بررسي نمونههايي از آثار نويسندگان و شاعران بزرگ ايرانزمين و مشخص کردن برخي معاني اخلاقي در آثار گرانقدر آنها ميپردازيم.
حماسي: شاعر گرانقدر، اسدي توسي، که گردآورندهي نخستين لغتنامهي فارسي (لغت فرس) و يکي از نامآوران مناظره1 است. در اشعارش به اخلاق توجه خاصي داشته است؛ چنانکه در کتاب گرشاسبنامه که مشهورترين اثر وي بوده، ميتوان اشعار زيادي را درمورد اخلاق پيدا کرد.
ستيزآوري کار اهريمن است
ستيزه به پرخاش آبستن است
هميشه در نيک و بد هست باز
تو سوي در بهتري شو فراز
چه رفتن ز پيمان، چه گشتن ز دين
که زين هر دو به ز آسمان و زمين
چو يار گنهکار باشي به بد
به جاي وي از تو بپيچي، سزد
جهان آن نيرزد برِ پرخرد
که دانايي از بهر او غم خورد
همان خواه بيگانه و خويش را
که خواهي روان و تن خويش را
چنان زي که مور از تو نبود به دود
نه بر کس نشيند ز تو باد و گرد
(اسدي طوسي)
حکيم فرزانهي طوسي، فردوسي، بزرگترين شاعر حماسهسراي ماست. هدف اصلي او از نظم داستانهاي حماسي و توصيف و بزرگداشت قهرمانان دورههاي اساطيري و پهلواني شاهنامهاش، تجسم و ارائهي انسانهاي برتري است که به کمک نيروهاي بدني و سجاياي اخلاقيشان، رهاييبخش ايران و ايراني از شر دشمنان اهرمن خوي و زمينهساز پيشرفت هموطنان خويش در جهت کمال و سربلندي هستند. وي به واسطة هماهنگي ميان سجاياي اخلاقي و استعداد هنرياش همچنين نجابت و صفاي ضمير و عشق وي به مجد و بزرگواري و عواطف انساني و محبتش به ضعفا و شکستخوردگان و وطندوستي و احساسات ژرف او به خداوند، همراه با اطلاعات گسترده و ذوق و قريحهي خلاقش اثري آن چنان فاخر و شکوهمند را از لحاظ اخلاقي به رشتهي نظم کشيده که نه تنها در ميان آثار حماسي زبان فارسي بلکه در بين آثار بزرگ ادبي جهان ممتاز و کمنظير است.
از جمله عواملي که بدين منظومهي پهلواني عظمت مي بخشد و آن را در رديف آثار فناناپذير اخلاقي قرار ميدهد، اين است که در حماسههاي اساطيري و پهلواني شاهنامه، جنگ و انتقامجويي، که محور اصلي اغلب رويدادهاست، بهرغم جنگهاي ديگر نوع بشر، براي ارضاي حس خودخواهي و برتريجويي قهرمانان انجام نميگيرد بلکه اغلب به منظور ايفاي وظيفهاي مقدس و همراه با اهدافي متعالي به وقع ميپيوندد و اين تذکار حکيمانه که هرکس ستم روا دارد و بدي کند دير يا زود سزاي عملش را خود يا فرزندان او خواهند ديد، نصبالعين هميشگي پهلوانان دستپروردهي فردوسي است:
هر آن کس که انديشة بد کند
به فرجام بد با تن خود کند
جهان را نبايد سپردن به بد
که بر بدکنش بيگمان بد رسد
(فردوسي، دفتر 8، ب 9، ص 53، وب 1685، ص 153)
مقتضيات سبک شعر حماسي و حال و هوايي که از لحاظ هنر بيان در فضاي داستانهاي اساطيري و پهلواني بايد جاري و حاکم باشد تا شکوهمندي و جاذبيت را براي آن فراهم سازد و انگيزهي شور و احساس خواننده شود، ايجاب ميکرده است که آن انديشههاي بلند و آرزوهاي والا به وسيلهي انسانهاي آرماني – که به مرحلهي اوج اخلاقي رسيده و به صفات پسنديده متّصف شدهاند – جامة عمل بپوشد. لذا در کالبد شکافي ابعاد شخصيت چنين انسانهاي آرماني و بررسي جهانبيني و خُلقيات آنها، که درواقع چيزي جز بازتابي از طرز تفکر و پايبنديهاي اخلاقي و علائق مذهبي خود حماسهسراي بيدار دل ما نيست، به مجموعهاي هماهنگ از ارزشهاي معنوي برخورد ميکنيم که عناصر آن را روشناييها يا صفات و روحيات ذيل تشکيل ميدهد:
آزادي از تعلقات دنيوي، اعتقاد به کيفر الهي و رستاخيز، اميدواري به خداوند، بخشندگي، بردباري و مدارايي، بيآزاري، بيرشکي، بيطمعي، پاکرأيي، پاکي گوهر، پرهيزکاري، پندپذيري، خاموشي و کمگويي، خدمت به خلق و فريادرسي مظلوم، خردمندي، دادگري، دانايي و دانشاندوزي، دليري و نيرومندي، دينداري و راستي، رضا و خرسندي، سپاسگزاري، شرم و آزرم، صلح دوستي فروتني، فروخوردن خشم و کظم غيظ، تلاش و کوشش، گفتار نيک، مردمي و مروّت، مردي و مردانگي، نفسکشي و ترک هوا، نيکنامي، وطندوستي، هنروري و صفات پسنديدة ديگري چون پاکدامني، دورانديشي، رازداري، وفا به عهد، وقتشناسي و ساير ارزشهاي معنوي که “هرکس که دارد هش و راي و دين” به دارندة چنين صفاتي آفرين ميفرستد و به يقين پروردگار چنين انسان آرماني را ميستايد و تمجيد مينمايد.
فردوسي شاعري است که از طرفي به واسة تهي بودن کلام استوارش از چاپلوسي و ژاژخايي و بي عفتي و تعبيرات دور از اخلاق و از سوي ديگر به سبب ارادت عميقش به اسلام و خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) خصوصاً حضرت علي(عليه السلام) او را در رديف انگشتشمار شاعران متعهدي قرار داده است که با فروغ معنوي انديشههاي معنوي خود به شعر کهن فارسي رونق بخشيده و بر غناي ادبيات ايران افزودهاند (رزمجو، 1382، ص 370).
داستاني: جوانمردي و عيارپيشگي از ويژگيهاي اخلاقي ايرانيان است و فرامرزبن خداداد ارّجاني با مهارت تمام اين ويژگي را در جايجاي کتاب پرفضيلت خود “سمک و عيار” بيان کرده است. اين کتاب که از بهترين نمونههاي نثر فارسي است، سرگذشت سمک و داستان جوانمرديهاي وي را نشان ميدهد و سرشار از نامها و آداب و رسوم زيباي ايراني است. داستان سمک عيار قديميترين نمونهي باقيمانده از داستانپردازي در زبان فارسي است و از چند جهت اهميت بسيار دارد. نخست از جهت عبارات و لغات و اصطلاحات که گنجينهاي گرانبهاست و اگر از کتابهاي تفسير و تاريخ بگذريم، مفصلترين و بزرگترين متني است که از قرنهاي ششم و هفتم در دست مانده است. ارزش اين کتاب شايد بيشتر از اين جهت باشد که انشاي اديبانه نيست و زبان معمول و رايج زمان را بهتر از نوشتههاي مصنوع و متکلف و منشيانه نشان ميدهد. متن کتاب شامل لغات فراواني است که يا در کتابهاي ديگر اين زمانه ديده نميشود يا در اينجا در معني اصطلاحي خاص آمده است، اما فايدة مهمتر اطلاعاتي است که از اين کتاب دربارة اوضاع اجتماعي و فرهنگي ايران در قرون ششم و هفتم ميتوان به دست آورد. از جملة اين اطلاعات اجتماعي در مرحلة اول وضع عياران يا جوانمردان در جامعة آن روزگار است و شرايط و اوصاف اخلاقي اين طبقه که در کتاب آمده و ديگر امور اجتماعي، از ساختمان خانهها و کوچه
