
یا شک کننده را مستحق عذاب وآتش دانست؟ جواب این سؤال را میتوان مثبت دانست چرا که به گفته قرآن:«مَن شَرَحَ بِالکُفرِ صَدراً فَعَلَیهِم غَضَبٌ مِن اللهِ وَ لَهُم عَذابٌ اَلیم» (النحل/106) طبق این آیه کسانی هستند که عالما عامدا سینه خود را به سوی کفر گشادهاند یعنی به دنبال شبهات و هر چیز دیگری میگردند که منجر به کفر میشود. روشن است که شک غیر اختیاری تکلیفی ندارد اما اگر کسی خود به دنبال مسائل شک بر انگیز بگردد یا اهمیتی به بر طرف کردن شکش ندهد تا شک در وجودش جایگزین شده و به تدریج تبدیل به کفر گردد خودش مقصر است و باید تاوان آن را بپردازد.
شرک خفی از دیگر گناهان جوانحی است. از امام باقر (علیه السلام) است:« لو ان عبدا عمل عملا یطلب بوجه الله عزوجل والدار الآخره فادخل فیه رضا احد من الناس کان مشرکا. »
(شیخ صدوق، 1368:241) میدانیم که شرک از گناهان بزرگ است اما مصداق آن چیست؟ ظهور خارجی و بَیِّن شرک پرستش و عبادت بتها است که حکم گناه کبیره بودن آن روشن است. اما در بسیاری موارد شرک تنها امری درونی و باطنی محسوب میشود که نمودی بیرونی ندارد. نیت ریا از موارد درونی شرک است. دو نفر درست مثل هم یک نماز را می خوانند اما از یکی که نیت صحیحی دارد عبادت محسوب میشد و از دیگری که نیت ریا دارد گناه و معصیت و باعث کدورت و وزر ووبال. طبق حدیث مذکور ریا به صرف وارد شدن نیت کسب رضایت غیر خدا ایجاد شده است و طبعا حکم آن حرمت است. در حدیث است که ریاکار در قیامت به عنوان کافر و فاجر وغادر و خاسر نامیده میشود وعملش حبط میشود. (شیخ صدوق، 1368:255) روشن است که شرک در اصل مربوط به اعتقادات فرد است و از توجه و اهمیت دادن به غیر حق ناشی میشود که نتیجه آن نقص در توحید فرد خواهد بود. به این ترتیب مقصر بودن فرد در ریاکاریش روشن میشود و این که چرا در قیامت عملش حبط میگردد. پس میتوان ریا را نیز یکی از اعمال باطنی وجوانحی محسوب کرد که البته از گناهان بزرگ است.
به نظر علامه تهرانی ریا شرک و حرام است؛ چرا که بتپرستی و انسان پرستی است. ریا روح را افسرده و نفس را خسته و سنگین میکند و از قدرت طیرانش در فضای عالم قدس میکاهد و رفته رفته او را از حریم قرب دورتر نموده و بالنتیجه به جهنم که مظهر عالَم بُعد است میکشاند. ممکن است ظاهر عمل دو نفر یکسان و خوب باشد ولی دو باطن متضاد و متفاوت داشته باشد. اگر برای خدا انجام داده باشد، این عمل مقرب است و باطنش نیکو و دلانگیز است و آن باطن پسندیده، روح او را سبک میکند و نفس او را راحتی میبخشد وحجابهای ظلمانی و نورانی را از او رفع میکند و رفته رفته او را به حریمالهی میر ساند. اما اگر برای غیر خدا مثلا برای حب جاه و شهرت و امثال آن بجا آورده باشد باطن این عمل، متعفن و خراب و فاسد است و به عوض این که او را به بهشت بکشاند به جهنم نزدیک میکند چون ریا است. (حسینی طهرانی، 1361: 2، 280)
به نظر میرسدنیت خیر و شر هر دو مورد مجازاتند. در حدیث است:«نیه المؤمن خیر من عمله، نیه الکافر شر من عمله» (احسایی، 1405:1، 407) چطور عمل کافر در آخرت مجازات میشود و نیتش بدتر از عملش هست و اما نیت شرش هیچ انعکاسی در آخرت نخواهد داشت و مجازات نخواهد شد؟! همچنین در حدیث است:«لکُلِّ امريءٍ ما نوی» (الحر العاملی، 1403:1، 48) یعنی دارایی و رأس المال فرد در آخرت نیت اوست. پس باید نیتها در کفه اعمال انسان دارای وزن باشند. به عبارت دیگر نیت به عنوان عملی جوانحی مورد محاسبه قرار گیرد. در برخی احادیث از نوع مجازات نیت گناه در دنیا صحبت شده است. حدیث از امام صادق ( است:« ان المؤمن لینوی الذنب و یحرم الرزق»:« مؤمن نیت گناه میکند و این باعث میشود از رزق محروم شود» (شیخ صدوق، 1368:241) این نشان میدهد که در عالم نفس انسان هیچ چیز بی اثری که مطلقا بی تأثیر باشد وجود ندارد. اینجا این سؤال مطرح میشود که چرا در برخی احادیث گفته شده نیتِ گناه مؤاخذه ندارد؟ برای مثال در حدیث از امام صادق ( است که:«من هَمَّ بالسیئه ولا یعملها فلا یؤاخذه الرب» (شیخ صدوق، 1368:241). چند وجه جمع میتوان برای این دو دسته احادیث در نظر گرفت اول این که:در مورد احادیث دسته اول، شخص، تصدیق به انجام ذنب داشته است که نوعی فعل درونی محسوب میشود ولی در مورد حدیث دوم، شخص میدانسته بد است و تصدیقی به لزوم انجام نداشته و فقط میل نفسانی در او به وجود آمده. و میل نفسانی از آن جهت که غیر ارادی است مجازاتی نخواهد داشت. وجه جمع بعدی این است که کم شدن رزق مؤاخذه محسوب نمیشود یعنی چنین نیست که کسی را که نیت گناهی کرده و انجام نداده روز قیامت بازخواست کنند یا مثلا در قبال آن عذابی در نظر بگیرند یا به جهنم ببرند.
از موارد گناه باطنی، جرأت کردن بر خداوند است (:تَجَرّی) یعنی شخص معتقد باشد باکی از گناه نیست. در حدیث است در این گونه موارد حتی اگر خود شخص گناه را مرتکب نشده باشد باعث عذاب او است. (شیخ صدوق، 1368:241) گناه بودن تجری و معاقب بودن آن نیز از بحثهای گذشته روشن میشود. تجری در باطن شخص، و لو این که هیچ نمود بیرونی نداشته باشد خبر از کفر پنهان در نفس شخص دارد و خبر از مجموعهای از افکار ارادی و جریانهای باطلی از ذهنیات فرد میدهد که نمیتواند انعکاسی در عالم هستی و در آخرت که باطن این دنیا است نداشته باشد. طبیعی است که در یوم تبلی السرائر ظلمت و بطلان تجری به نحوی باعث معذب شدن شخص متجری میگردد. وقتی که عظمت الهی جلوه کند لااقل خجلت و پشیمانی دامنگیر چنین شخصی خواهد شد.
از موارد دیگرِ گناهان جوانحی میتوان به تفکر عمدی به امور تحریک کننده و به تصدیق درونی به خوبی گناه اشاره کرد. ملا صدرا در تحلیل از آیه:« اِن تُبدوُا ما فِی اَنفُسِکُم اَو تُخفوُهُ یُحاسِبکُم بِهِ الله». و این که چرا «ما فی انفس»، حتی اگر به ظهور نرسیده باشد و شخص آنرا کتمان کرده باشد مورد محاسبه و مجازات قرار میگیرد؟ معتقد است در انجام هر فعل ارادی مراحل پنج گانه رخ میدهد: تصور گناه، میل طبیعی، تصدیق به فعل، عزم، عمل. از نظر ملاصدرا مرحله اول و دوم چون غیر اختیاری است در محاسبه نمی آید اما مرحله سوم عمل جوانحی است و جزو« اِن تُبدوُا ما فِی اَنفُسِکُم» (آنچه مورد محاسبه قرار میگیرد) قرار میگیرد و مرحله پنجم هم که عمل جوارحی است و تکلیف و عقاب دارد. (صدرالمتألهین، 1363: 213تا217)
با این بیان میتوان غیر از تصدیق خوبی گناه، تصور ارادی گناه را نیز که باعث فوران شهوت میشود به فهرست گناهان جوانحی اضافه کرد. چرا که گاهی موقعیتی پیش می آید که شخص بی اختیار به یاد گناه می افتد. چنین تصوری طبعا مجازات ندارد اما اگر خود فرد عمدا به موضوعی فکر کند که باعث شود محرکی درونی به سوی گناه در وجودش فعال شود، طبعا چنین فکری هم مورد مؤاخذه خواهد بود. همچنان که اگر فردی عمدا شراب بنوشد و سپس در حال مستی مرتکب خلافی شود؛ به این خاطر که در حال ارتکاب خلاف، عقل کافی نداشته است تبرئه نمیشود. بلکه دو جرم خواهد داشت یکی این که چرا کاری کرده که عقلش زایل شود و دیگری جرمیکه در اثر بی عقلی انجام داده است.
بنابر این ملاحظه میشود در متون دینی مواردی وجود دارد که نشان میدهد برخی گناهان باطنی (جوانحی) هستند و توسط ذهن و فکر و قلب انجام میشوند. پس طبق متون دینی باید از گناهان جوانحی نیز پرهیز کرد و چه بسا این گونه گناهان ریشه بسیاری از گناهان جوارحی باشد. امام سجاد (در مناجات المطیعین عرض میکند:«ان الشکوک والظنون لواقح الفتن »:«تردیدها و گمانها فتنه انگیزند» (قمی، 1384:231). شک به وجود خدا شک در عدالت خدا وتردید در رحمت و مهربانی خدا، نا امیدی از رحمت خدا و امثال آن که اموری درونی است، همه از اموری هستند که زمینه ساز بسیاری از گناهان میباشند و بدون حذف این گونه عوامل درونیِ گناه، حذف گناهان جوارحی بسیار مشکل خواهد بود. (توضیح بیشتر در فصل پنجم خواهد آمد)
2-4) فقهی، اخلاقی وعرفانی
قرآن كريم ميفرمايد:« تِلكَ حُدوُدُ اللهِ وَ مَن يُطِعِ اللّهَ وَ رَسوُلَهُ يُدخِلهُ جَنّاتٍ تَجري مِن تَحتِهِا الاَنهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ الفَوزُ العَظيم؛ وَ مَن يَعصِ اللّهَ وَ رَسوُلَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدوُدَهُ يُدخِلهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهین» (النساء/13و14) بنابر این حدود الهی، مجموعه رفتار آدمیرا فرا میگیرد اما در عین حال این حدود را میتوان به بخشی لازم الاجرا و بخش قابل اجرا برای کمال انسانی تقسیم نمود. آنچه گناه محسوب میشود و عقاب دارد، آن عمل ممنوعی است (مانند غیبت کردن) یا ترک عملی است که شرعاً واجب میباشد (مانند ترک نماز واجب) و غیر از آن (هرچند از لحاظ اخلاقی پسندیده نباشد اما عقاب ندارد، مانند تأخیرانداختن نماز به آخر وقت و یا فکر گناه) مکروه و مستحب دانسته میشود و به مکلفین در فعل و ترک آنها رخصت داده شده است.
علمای اخلاق همیشه از نوع دوم هم برحذر بودهاند و مردم را برحذر میداشتند و در بعضی موارد تعبیر به گناه اخلاقی هم داشتهاند چرا که اینها مقدمه حرام است و مثل آن است که انسان از لب پرتگاه حرکت کند؛ و انسان عاقل از این موارد هم دوری میکند و چه بسیار انسانهایی که از لب این پرتگاهها عبور کردند و درنهایت نابود شدند.
بنابراین به گناه از منظرهاي متفاوتي ميتوان نگاه كرد؛ يكي گناه از منظر فقه است. هر گاه انسان واجبي راترك كند يا حراميرا مرتكب شود، در واقع با حكم واجب شرعي مخالفت كرده است. و اما گناه اخلاقي هم نوع ديگر گناه است. بنابراین در نوع اخلاقی گناه از منظر اخلاق به رفتار و كردار انسانها توجه ميشود و معيار سنجش اعمال، اخلاق است. یعنی کمال رفتار ملاک است که به این ترتیب انجام فعل مکروه و ترک مستحب نیز که در فقه گناه نیست در اینجا نقص رفتاری و نوعی گناه محسوب میشود.
آنجا که خداوند مؤمنین را از سرگرم شدن به اموال و اولاد و غافل شدن از یاد خدا نهی میکند اشاره به چنین گناهی است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلهِكُم أَموالُكُم وَ لا أَولادُكُم عَن ذِكرِ اللَّهِ وَ مَن يَفعَل ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الخاسِرُون»:« اى مؤمنان! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند، هر كس چنين كند زيانكار است» (المنافقون/9)
گناه اخلاقی معنای دیگری نیز دارد یعنی گناهانی که از جنس خصلتی روحی هستند. روشن است که گناه اخلاقی به این معنا در کتابهای اخلاق و در متونی که از خصلتهای روحی و اعتدال آنها صحبت میشود مطرح میگردند. در این گونه کتابها معمولا برای هر صفت روحی یک حد اعتدال و دو طرف افراط وتفریط مطرح میشود که هر دو طرف مذموم تلقی میشود و از لحاظ اخلاقی مردود و گناه خواهد بود. مواردی مانند حسادت دروغ، غیبت، تهمت و استهزاء، تکبر وامثال آنها معمولا در کتب فقهی آورده نمیشود هر چند که حرمت قطعی دارند ولازم است مکلفین احکام آنها را بدانند. برای مثال در باره کبر از امام علی ( حدیث است که “اعظم الذنوب” و “اُمُّ العیوب” است
(نوری، 1412: 12، 29) و باز در حدیث است کسی که ذرهای کبر در قلبش باشد وارد بهشت نمیشود (همان). ملاحظه میشود با تمام اهمیتی که این گونه گناهان دارا میباشند، معمولا فقط در کتب اخلاق آورده میشوند و مکلفین که عادت کردهاند وظایف شرعی خود را تنها در رسالهها بخوانند از جزئیات آن بی اطلاعند.
بنا بر این دو حوزه فقه و اخلاق تداخل دارند، چنان كه بسياري از گناهان فقهي، در شمار گناهان اخلاقي هم جاي ميگيرند و بالعكس. به تعبیر منطقی عموم و خصوص من وجه هستند.
معناي ديگرگناه که میتواند قسیم دو معنای قبلی باشد؛ گناه عرفاني است. اين نوع گناه در عرفان و سير و سلوك مطرح است. مواردي نظير «غفلت از ياد خدا»، «خودبيني» یا «وجود خود سالک» كه با مقام « فنا» منافات دارد و در این رابطه گفته میشود:«وجودک ذنب لا یقاس به ذنب».
امام سجاد
