
بله گفته شود شخص وجود ندارد. گویا تشخص فردی با مخالفت به اثبات میرسد! خدا را اصل خود و مالک و پرورش دهنده و مولای خود دیدن باعث از میان رفتن تقابل میان انسان و خدا و نابودی انگیزه عصیان در برابر او میشود. آیه شریفه:« الَّذينَ إِذا أَصابَتهُم مُصيبَه قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيهِ راجِعُون»:« آنان كه چون مصيبتى به ايشان رسد گويند ما از آن خداييم و به سوى او باز مىگرديم. » (البقره/156) دال بر همین حقیقت است.
درست است که وجود شخصی و فردی انسان در این دنیا با تشخصات فردی پیدا میشود:«ما لم یتشخص لم یوجد» (صدر المتألهین، 1360:69تا72)، و یکی از راههای ابراز وجود شخصی با ابراز اراده جزئی است. اما شخص عارف اراده خود را در اراده خداوند گم میکند. نه این که در مقابل او ارادهای داشته باشد و این فقر الی الله را فخر خود میداند. چنین کسی مُخلَص است که ارادهای برایش نمانده که زمینهای برای تحریک شیطان به عصیان باشد.
در قیامت واحدیت و قهاریت خداوند ظاهر میشود (الغافر/16). اگر در این دنیا شخص، به تسلیم برسد و وحدت و قهاریت خداوند را بپذیرد، با رودخانه هستی همراه شده است و الا در مجموعه هستی خواه ناخواه ساز نا ساز خواهد بود. کفار و فجار خواسته یا نا خواسته با زدن ساز نا ساز خواستهاند وجود خود را ثابت کنند. در حالی که وجودی در قبال خدا نیست و این ساز آنها فقط باعث زحمت خود میشود و اسراف برنفس محسوب میشود (آل عمران/147). این اصل و بن مایه همه گناهان، یعنی عصیان در مقابل خداست.
اگر کسی به مقام سلم رسیده است و به قلب سلیم دست یافته است دیگر نیازی به اثبات خود با مخالفت ندارد. طبق روایت، قلب چنین کسی از غیر حق خالی است پس جایی برای خودیت در آن یافت نمیشود:« وَ أَمَّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفسَ عَنِ الهَوی فَاِنَّ الجَنَّه هِیَ المَأوَی»:« آن كس كه از موقعیت پروردگارش ترسيده و نفس را از هوى دور داشته باشد همانا بهشت جایگاه اوست» (نازعات/40) مشکل این است که از تشخصات فردی جدا شود. برای حذف تشخصات است که لباس شهرت حرام است و در حدیث است که شهرت به چیزی بد یا خوب هر دو در آتش است. و به همین خاطر اشراف دورترین فاصله را با حذف تشخصات دارند و به همین نسبت بیشترین فاصله و دشمنی را با پیامبران دارند. همان ملأ و مترفین که همیشه با پیامبران درگیرند. (ر.ک فصل3-6) از اشکالات آنها به پیامبران این است که طرفداران آنها «اَراذِلُنا فی بادِیَ الرَّأی» (هود/27) یعنی به نظر آنان افرادی بی ارزش و بی شخصیت که تشخصی ندارند اطراف پیامبر ( را گرفتهاند و پیامبر می خواهد آنها مثل بقیه باشند و در جمع تمایزی میان اشراف و دیگران نباشد. واقعیت هم همین است، که البته برای آنان ناگوار و غیر قابل قبول میباشد. در حدیث است وقتی روح در آدم دمیده شد و خلقتش تمام شد به خود نگاه کرد و نور و بهاء الهی را در خود دید و مغرورانه گفت:«من انا»:«عجب چیزی هستم من». همین غرور و احساس استقلال از خدا و اینکه فکر کرد این کمالات مال خود اوست باعث شد خدا بگوید حالا برو در دنیا تا بفهمیکه بدون من تنها چه هستی؟!فقط بازیچهای بدست شیطان هستی. شیطان را هم رها گذاشت تا بشر را در گمراهی همراهی کند تا قدر وصل خدا قبل از دنیا را بهتر بفهمد و به دامان خدا برگردد. بشر باید بفهمد بلی گفتن به خداوند در عالم الست را باید در دنیا ادامه دهد. بلی گفتن در مقابل خدا به معنی وجود نداشتن نیست بلکه وجود داشتن در سایه ولایت خداست و با این همراهیِ با هستی و با خدا به همه چیز میرسد: « وَ سارِعُوا إِلى مَغفِرَه مِن رَبِّكُم وَ جَنَّه عَرضُهَا السَّماواتُ وَ الأَرضُ أُعِدَّت لِلمُتَّقين»:« بشتابيد به سوى مغفرت پروردگار خود و به سوى بهشتى كه پهناى آن همه آسمانها و زمين را فرا گرفته و مهيا براى پرهيزكاران است » (آل عمران/133) یعنی بهشت رضوان و رضایت الهی. چنین کسی خدا را راضی کرده«رَضِیَ اللهُ عَنهُم… » (البینه/8)، و با کنار گزاردن خود به همه چیز رسیده است. «من سخط علی نفسه ارضی ربه»:«هر که بر نفسش سخت گرفت و با ان مخالفت کرد خدا را از خود راضی کرد» (لیثی، 1376:444) و در حدیث از امام علی ( است:«من اسخط علی بدنه ارضی ربه و من لم یسخط علی بدنه عصی ربه»:«هر که بر بدنش سخت گرفت و با آن دشمنی کرد پروردگارش را راضی کرد و هر که بر آن سخت نگرفت پروردگارش را عصیان نمود». (مجلسی، 1403:67، 312)
5-6) حذف شک و تردیدها
امام سجاد ( در مناجات المطیعین عرضه میدارد:«الهی الهمنا طاعتک و جنبنا معاصیک ویسر لنا بلوغ ما نتمنی من ابتغاء رضوانک و احللنا بحبوحه جنانک واقشع عن بصائرنا سحاب الارتیاب واکشف عن قلوبنا اغشیه المریه و الحجاب وازهق الباطل عن ضمائرنا و اثبت الحق فی سرائرنا فان الشکوک و الظنون لواقح الفتن و مکدره لصفو المنائج و المنن… »:«بار خدایا به ما الهام کن فرمانت بریم و دور کن ما را از نافرمانیت و آسان کن برای ما رسیدن به آن چه آرزومندیم، از رضوانت. و ما را وارد بهشت خود کن و از بینش ما ابرهای تیره شک را بر دار و از دلهای ما پردههای تردید و حجاب را بر دار و باطل را از نهاد ما بر گیر و حق را در درونهای ما بر جا دار؛ زیرا تردیدها و گمانها فتنه انگیزند و کدورت بار» (قمی، 1384: 231)
شکوک و ظنون نامناسب با رشد معنوی انواع مختلفی دارند. از شک در وجود خداوند و پیامبری پیامبر ( و زندگی پس از مرگ تا شک در رحمانیت و غفاریت خداوند. و گمانهای نا بجا مثل این که:درِ رحمت خداوند بر من عاصی بسته است. یا این که: دیگر امیدی به اصلاح من نیست. باید توجه داشت که برخی از این گمانها خود گناهی بزرگ و نا بخشودنی هستند. چنان که یأس از رحمت خداوند اینچنین است و حقیقت نابخشودنی بودن آن هم همین است که با چنین فکری شخص از حرکت به سمت سعادت متوقف میشود و در همان حال می ماند و به سوی توبه و انابه نمیرود. تردید در حجیت کلام بزرگان، تردید در درستی احکام شرعی و مفید بودن آنها و امثال آن (که امروزه فراوانند)، همه مواردی از شکوک هستند که به تعبیر امام سجاد ( « لواقح فتن» و زمینه دور شدن گروهی از خدا و تن دادن به برخی معاصی میباشد.
برای برطرف شدن تردیدها چارهای جز استقامت در راه خدا با کسب علم و عمل نیست:« وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَى الطَّريقَه لَأَسقَيناهُم ماءً غَدَقا»:«و اگر بر طريقه (اسلام و ايمان) پايدار بودند البته آب (علم و رحمت و رزق) فراوان نصيبشان مىگردانيديم» (جن/16) (از ترجمه الهی قمشه ای). « وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنينَ »:« و آنان كه در (راه) ما (به جان و مال) جهد و كوشش كردند محققا آنها را به راههاى (معرفت و لطف) خويش هدايت مىكنيم، و هميشه خدا يار نكوكاران است» (عنکبوت/69) (ترجمه از الهی قمشه ای). « سَنُريهِم آياتِنا فِي الآفاقِ وَ في أَنفُسِهِم حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُم أَنَّهُ الحَقُّ أَوَ لَم يَكفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيءٍ شَهيد »:« به زودى نشانههاى خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا آشكار شود كه او حق است. آيا گواهى پروردگارت بر همه چيز كفايت نمىكند» (فصلت/53) (ترجمه از پور جوادی)
کلینی از امام صادق ( روايت كرده كه فرمود:قلب براى يافتن حق هميشه در اضطراب است و اين در و آن در مىزند تا به آن دست پيدا كند پس از آنكه دست يافت مطمئن مىشود و اضطرابش خاتمه مىيابد. راوى مىگويد امام ( سپس آيه:« فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهدِيَهُ… »را تلاوت فرمود:«پس هر كه را خدا بخواهد هدايت كند سينهاش را پذيراى اسلام مىسازد، و هر كه را بخواهد گمراه سازد سينهاش را تنگ و بىگنجايش مىكند، بطورى كه پذيرفتن اسلام و حق در نظرش مانند بالا رفتن به آسمان غير ممكن مىرسد». (الانعام/125) (کلینی، 1365: 2، 421)
و از نيشابورى نقل است كه گفت: من از حضرت رضا ( معناى آيه« فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهدِيَهُ يَشرَح صَدرَهُ لِلإِسلامِ» را پرسيدم، حضرت فرمود: معنايش اين است كه: خداوند هر كس را بخواهد در دنيا به سوى ايمان و در آخرت به سوى بهشت و دار كرامت خود هدايت كند او را براى تسليم بودن در برابر اوامر خود و وثوق و اطمينان داشتن نسبت به ثواب و پاداشش شرح صدر مىدهد، و هر كافر و گنهكارى را كه بخواهد از بهشت و دار كرامت خود گمراه سازد در اثر كفر و نافرمانى سينهاش را تنگ و كم ظرفيت مىكند تا در ايمان خودش متزلزل شده اضطرابش به حدى برسد كه گويا به آسمان بالا مىرود، « كَذلِكَ يَجعَلُ اللَّهُ الرِّجسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤمِنُونَ»:«خداوند اينچنين پليدى و آلودگى را بهره كسانى كه ايمان نمىآورند قرار مىدهد». (شیخ صدوق، 1404: 1، 131)
و از ابن مسعود نقل شده است كه گفت وقتى آيه« فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهدِيَهُ يَشرَح صَدرَهُ لِلإِسلامِ» نازل شد رسول خدا ( فرمود: وقتى خداوند نور را در دل كسى بتاباند آن دل فراخ و پر ظرفيت مىشود. عرض كردند آيا براى چنين دلى علامتى هست؟ فرمود: علامتش اقبال و رو آوردن به سراى جاويد و اعراض و پرهيز از دار غرور و آمادگى براى مرگ قبل از رسيدن آن است (سیوطی، 1404: 3، 45)
علامه در تفسیر:«الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكرِ اللَّهِ أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» میگوید: اطمینان قلبی نتیجه انابه به سوی خداوند و یاد اوست.
امام سجاد ( در مناجات العارفین عرض میکند:«الهی فاجعلنا من الذین ترسخت اشجار الشوق الیک فی حدائق صدورهم و اخذت لوعه محبتک بمجامع قلوبهم فهم الی اوکار الافکار یأوون و فی ریاض القرب والمکاشفه یرتعون و من حیاض المحبه بکأس الملاطفه یکرعون و شرایع المصافات یردون. کشف الغطاء عن ابصارهم وانجلت ظلمه الریب عن عقایدهم و عن ضمائرهم وانتفت مخالجه الشک عن قلوبهم و سرائرهم و انشرحت بتحقیق المعرفه صدورهم»:«خداوندا بگردان ما را از آنان که ریشه کرده درخت اشتیاق به تو در بستانهای سینه آنها و سوز محبت تو در سراسر دلشان در گرفته و آنها به آشیانهاندیشه جا گیرند و در گلزار قرب و مکاشفه بگردند و از حوضهای دوستی با جام لطف جرعه درکشند و به آبشخورهای صفا درآیند. پرده از دیدههایشان برداشته شده و بردریده تاریکی شک از عقاید و نهادشان و نیست شده نفوذ شک در دل و درونشان، وگشوده شده به حق معرفت سینههایشان» (قمی، 1383:238) پس با فکر و ذکر و سلوک باطنی و رو کردن وانابه به سوی او میتوان به آیات انفسی راه یافت و از ظلمت تردید و دودلی رهایی یافت و به نور یقین رسید.
5-7) تذکر، بصیرت و توکل بر خداوند در مقابل شیطان
در فصل 3-5 بیان شد که یکی از موانع حذف گناه از زندگی و رسیدن به مقام عبودیت، شیطان و اغوائات اوست و اما راه حل قرآنی بر طرف کردن این مشکل عبارت است از تذکر، بصیرت و مقاومت در برابر وسوسههای شیطان با توکل بر خداوند.
قرآن کریم میفرماید:« إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّيطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُونَ»در آیه ” طائف از شيطان” آن شيطانى است كه پيرامون قلب آدمى طواف مىكند تا رخنهاى پيدا كرده وسوسه خود را وارد قلب كند يا آن وسوسهاى است كه در حول قلب مىچرخد تا راهى به قلب باز كرده وارد شود.
كلمه” تذكر” به معناى تفكر آدمى است در امور براى پيدا كردن نتيجهاى كه قبلا مجهول و يا مورد غفلت بود. پرهيزكاران وقتى شيطانی نزديكشان مىشود به ياد اين حقیقت مىافتند كه پروردگارشان خداوند است كه مالك و مربى ايشان است، و همه امور ايشان بدست او است. پس چه بهتر كه به خود او مراجعه نموده و به او پناه ببرند، خداوند هم شر آن شيطان را از ايشان دفع نموده و پرده غفلت را از ايشان بر طرف مىسازد، و ناگهان بينا مىشوند. (طباطبایی، 1417:8، 381)
بنا بر این پناه بردن به خدا نتیجه تذكر است، چون اساسش بر اين است كه خداوند كه پروردگار آدمى است يگانه ركن و پناهگاهى است كه مىتواند اين دشمن
