
خوردن و خوردن برای زندگی کردن که دأب حیوانات است دامنگیر او خواهد شد. بنا بر این خارج شدن از دایره حیوانات و وارد شدن به دایره انسانیت اولین قدم است، که با شروعاندیشه در باره خالق جهان، هدف خلقت، مفهوم زندگی و مرگ، و زندگی پس از مرگ شروع میشود. مسیر و روش ایناندیشه اگر درست طی شود انسان را به وجود خالق و بی معنی نبودن هستی و مسئول بودن در قبال خالق آن میرساند. این همان خداشناسی و خداجویی فطری است که در جبلت بشر با عهد الست نهاده شده است. خصوصا با یادآوری عهد الهی توسط پیامبران، انسان به این نتیجه میرسد که نباید خود را رها بپندارد و لا ابالی گری و بی پروایی در زندگی با شأن انسانی او و عهدی که به عنوان یک انسان با خالق خود بسته است سازگار نیست. این نتیجه، سنگ بنای عمل صالح و ترک عصیان در برابر خالق و از اولین مراحل تقوای الهی خواهد بود.
بنابر این تن دادن به عهدی که خداوند در عالم ذر از بشر گرفت یعنی تن دادن به ندای فطرت که باعث دوری از گناه است. خداوند در آن عرصه خود را به همه انسانها معرفی کرد و ایمان را در نهاد آنان به ودیعت نهاد و سپس گوشزد کرد که شیطان در عرصه دنیا در کمین شماست. به واسطه همین سابقه ذهنی است که بشر از روی فطرت میتواند فجور و تقوارا از هم تشخیص دهد حتی موارد جزئیتر آن را هم بشر به تفهیم الهی با قلب خود می فهمد:«وَ نَفسٍ وَ ما سَوّاها فَاَلهَمَها فُجوُرَها وَ تَقویها»:«قسم به نفس (انسان) و آن که او را ساخت و سپس فجور و تقوا را به او الهام کرد» (ر.ک طباطبایی، 1417:20، 298) و از همینجاست که بشر با ارتکاب گناه دچار عذاب وجدان میشود.
نکته دیگری که در ادامه همین آیه به آن اشاره شده این است که انسان میتواند عمدا خود را فریب دهد:«قَد اَفلَحَ مَن زَکّاها وَ قَد خابَ مَن دَسّاها» (الشمس/9و10) دسّاها به معنی پنهان کردن است و به نظر علامه به قرینه زکّاها مراد نموّ دادن نفس بر خلاف طبیعت و فطرت اولیه آن و پنهان کردن و افساد حقیقت آن است. (طباطبایی، 1417:20، 298). همچنین مدرسی در باره «دساها» میگوید: این کلمه از جهت ریشه، به معنای اخفاء است که در معنای اغواء به کار رفته است. مراد آیه آن است که کافران، نفس را در گل ولای جهل و زنجیرهای بندگیِ مال و جاه پنهان کردهاند. نفس مانند گوهری است که به جای پنهان کردن آن در گل و لای باید آن را بیرون آورد و تمیز کرد، همان تزکیهای که نقطه مقابل پنهان کردن و اغواء قرار میگیرد. طغیانگری کافران و فاسقان علامت عدم تزکیه و اغوا و پوشاندن نفس و فطرت الهی است. (مدرسی، 1419: 18، 138)
5-3) تفکر و دقت در تاریخ گذشتگان و آثار گناهان
به کار گیری قدرتاندیشه راه دیگری برای دوری از گناه است. در حدیث است:«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»:«عقل آن چیزی است که با آن خدا بندگی میشود و بهشت به دست می آید»هر که عقل دارد دین دارد و دین همان صراط مستقیم است و انتهای این صراط مستقیم بهشت میباشد. (مازندرانی، 1421: 1، 78) یادآوری نتایج تلخ عصیان گری اقوام دیگر در گذشته و حال، خود دریچهای است به شناخت آثار سوء گناه و نافرمانی خداوند و میتواند مبنایی فکری باشد برای ترک آن. در بسياري از آيات قرآن از انسانها خواسته شده كه در روي زمين سير كنند و بنگرند كه فرجام اهل باطل چه سان بوده است:« قَد خَلَتمِن قَبلِكُم سُننفَسيروا في الاَرضِ فَانظروا كَيفَكانَ عاقِبهُ المكذِّبينَ» (آل عمران / 137):«پيش از شما مللي بودند و رفتند پس در اطراف زمين گردش كنيد تا ببينيد عاقبت آنان كه وعدههاي خدا را تكذيب كردند چگونه بود. » (ترجمه از المیزان) واقعا اگر ما در یکی از این امتها به دنیا آمده بودیم در حال حاظر عبرتی برای دیگران بودیم. بنابر این باید شاکر باشیم که فرصتی برای اصلاح در اختیار ما نهاده شده است و عقل حکم میکند که از این فرصت بیشترین استفاده را ببریم.
مشاهده تمدنهای کنونی نیز خود عبرتی برای ماست که اگر مسیری که کشورهای غربی دنبال کردهاند ما هم دنبال کنیم دچار همان مفاسد خواهیم شد.
5-4) توجه به قدس عالم
برای مبارزه با نفس و گناهان و راهی سفر آخرت شدن تقدیس خداوند و محبت او، یا شوق به بهشت یا لا اقل خوف و ترس از جهنم لازم است.
در افعال اختیاری انسان اولین مرحله درونی برای انجام کار توجه به آن است. چنانکه ابن سینا در اشارات در نمط نهم که بیان مسیر سلوک و حالات عارفان است تصریح میکند اولین قدم برای تکامل معنوی چشم برداشتن از ظواهر عالم و توجه درونی به ملکوت عالم میباشد. (ابن سینا، 1385:1، 446) قرآن کریم نیز در باره اهل دنیا میفرماید:« يَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَياه الدُّنيا وَ هُم عَنِ الآخِرَه هُم غافِلُون» و همچنین میفرماید« ذلِكَ الكِتابُ لا رَيبَ فيهِ هُدىً لِلمُتَّقين. الَّذينَ يُؤمِنُونَ بِالغَيبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاه وَ مِمَّا رَزَقناهُم يُنفِقُونَ »:«بى ترديد اين كتاب راهنماى پرهيزگاران است. آنان كه به غيب ايمان دارند و نماز را برپا مىدارند و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق مىكنند» (البقره3و4) یعنی اولین قدم برای حرکت معنوی توجه به غیب و باطن دنیا و ایمان به آن است.
همین مطلب را ابن سینا با توجه به «قدس عالم»تعبیر کرده است. (ابن سینا، همان) این تعبیر در متون دینی سابقه دارد هر چند امروزه کمتر به کار میرود. امام علی ( در قسمتی از دعای معروف کمیل به خداوند عرضه میدارد:« اسئلک بحقک و قدسک… »:«از تو به حق تو و به پاکیت درخواست میکنم… » و امام حسین در دعای عرفه عرض میکند:الهی انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر قلوبنا معلقه بعز قدسک» (ابن طاووس، 1416: 3، 299) امام سجاد ( در مناجات الراغبین عرض میکند:« اسئلک بسبحات وجهک و انوار قدسک… »و در مناجات محبین چنین میگوید:«… الهی فاجعلنا ممن…. خصصته بمعرفتک و اهلته لعبادتک و هیمت قلبه لارادتک و اجتبیته لمشاهدتک و اخلیت وجهه لک…. وقطعت عنه کل شیئ یقطعه عنک…. یا من انوار قدسه لابصار محبیه رائقه و سبحات وجهه لقلوب عارفیه شائفه… »:«خدای من؛ مارا از کسانی قرار ده که به معرفت خودت اختصاص دادهای و اهل عبادتت کردهای و قلبشان را واله خواستن خودت کردهای و آنها را برای مشاهده خودت برگزیدهای و روی باطنشان را فقط متوجه خودت کرده ای…. و هر چه را که از تو جدایشان میکند از آنها گسسته ای…. ای آن که انوار پاکیش برای چشمان دل دوستدارانش دلگشاست و تجلیات رویش برای قلوب عارفانش شادی افزا… (مناجات المحبین) (قمی، 1384:234). شیخ طوسی دعایی را در اعمال عصر جمعه نقل میکند که در بخشی از آن آمده است:… خدایا چنان صلواتی بر پیامبر، بر زبان من جاری ساز که مرا همراه او در قدس تو و جنات فردوس تو قرار دهد. (شیخ طوسی، 1411: 388)
بنا بر این قدس، عالم ملکوت و جلوههای صفات خداست که از نقایص مادی مبراست و متناسب با روح ملکوتی انسان است. لذا توجه به قدس عالم باعث بی علاقه گی به دنیا میشود و در این صورت همت شخص متوجه ماورای طبیعت خواهد شد. از اينجا روشن مىشود كه ايمان به خدا هم وقتى کامل است و اثر خود را مىبخشد و آدمى را به اعمال صالح و صفات پسنديده نفسانى از قبيل خشيت و خشوع و اخلاص و امثال آن مىكشاند كه توجه به دنیا و انگيزههاى باطل دنیایی بر آن غلبه نکند. و يا به عبارت ديگر، ايمان ما مقيد به يك حال معين نباشد، هم چنان كه خداى تعالى بدان اشاره فرموده است:« وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعبُدُ اللَّهَ عَلى حَرفٍ»:« و از جمله مردم كسانى هستند كه خدا را به بعضى از شرايط و در بعضى فرضها مىپرستند (ترجمه از المیزان) (الحج/11)
پس، مؤمن وقتى على الاطلاق مؤمن است كه آنچه مىكند مبتنى بر اساسى حقيقى و مقتضاى ايمان باشد چون ايمان وقتی کامل و مستقر است که انسان به غیب معتقد باشد و از دنیا رو برگردانده باشد ورو به سوی غیب عالم کرده باشد یعنی وجهه نفس و همتش به طرف آخرت باشد نه دنیا. چنین ایمانی اقتضا دارد كه زندگیش رنگ خدایی داشته و وقتش مصروف بندگی شود و خالى از لهو و لعب و لغو و امثال آن باشد. در حقیقت کسی که همت واحد اخروی ندارد دارای همتهای متفرقه دنیوی خواهد بود یعنی در دنیا سرگردان است و آخر کارش هم طبیعتا شقاوت و واماندن از حیات طیبه و سعادت اخروی است. در حدیث از امام صادق ( است که کسی که همتش را یگانه (به سمت آخرت) کند خدا کفایتش میکند اما کسی که هموم دنیوی متعددی دارد برای خدا تفاوتی نمیکند که چنین فردی در کدام وادی هلاک شود. (کلینی، 1365: 2، 246)
وامام سجاد ( در مناجات العارفین از خداوند می خواهد که همتش را چنان اوجی دهد که برای فوز به سعادت زهد در دنیا و بی تفاوتی نسبت به متاع دنیا را روش خود سازد. (مجلسی، 1403: 91، 151). امام علی ( میفرماید:مردم که برای دنیا کار میکنند دو دستهاند: اول گروهی که در این دنیا برای دنیا کار میکنند و دنیا آنها را از آخرت مشغول کرده است، از ترس فقیر شدن بازماندگانشان. چنین کسی عمر خود را در راه منفعت دیگری صرف میکند. دوم آنان که در این دنیا برای آخرت عمل میکنند، پس نصیب آنها از دنیا بدون نیاز به کوشش به آنها میرسد. در نتیجه هر دو جهان دنیا و آخرت را دارا میباشند (نهج البلاغه، 1412: 4، 64) اکثر مردم زمانه ما ایمانی به اینگونه سخنان ندارند و از همان گروه اولند. یعنی همه هم و غم خود را توجه به دنیا قرار دادهاند.
خلاصه باید برای رهایی از دنیا نفس از توجه به دنیا منصرف شود و برای منصرف کردن نفس از توجه به دنیا باید آن را متوجه ملکوت و قدس عالم کرد. در این صورت است که به تدریج همه هَمّ و غمّ و همت انسان فقط کمال و خدا طلبی خواهد بود. امام سجاد ( در مناجات المفتقرین عرض میکند::«… و غلتی لا یبردها الا وصلک و لوعتی لایطفیها الا لقائک و شوقی الیک لا یبله الا النظر الی وجهک و قراری لا یقر دون دنوی منک و لهفتی لا یردها الا روحک وسقمی لا یشفیه الا طبک و غمی لا یزیله الا قربک و جرحی لا یبرئه الا صفحک و رین قلبی لا یجلوه الا عفوک و وسواس صدری لا یزیحه الا امرک»:«و سوز سینه ام را خنک نکند جز وصال تو و آتش دلم را خاموش نکند جز لقایت و اشتیاقم را سیراب نکند جز نظر به جلوه تو و قراری ندارم جز نزدیک شدن به تو و افسوسم را برنگرداند جز خرمیتو و دردم را درمان نکند جز طبابت تو واندوهم نزداید جز قرب تو و زخمم را به نکند جز چشم پوشی تو و زنگ دلم را نبرد جز گذشت تو و پریشانی خیالم را نشوید جز دستورتو (قمی، 1384:226) این حال را مقایسه کنید با حال «مَن آثَرَ الحَیوه الدُّنیا»:«آن که حیات دنیا را انتخاب کرده است»، که همه هم و غم و فکر و ذکرش لهو لعب و زینت و تفاخر و تکاثر است!
از دیگر حقایقی که توجه به آن انسان را از توجه به دنیا دور میکند توجه به نواقص و نکبات دنیا و نور سرور بهشت برین است. حضرت علی ( در وصف بهشت میفرمایدکه: «اگر دیده دلت را به سوی آنچه از بهشت برای تو وصف میشود بیفکنی هر آینه نفس تو از خواهشها و خوشیها و زیب و زیورهای مناظر دنیا دور میشود و بااندیشیدن در جنبش شاخههای درختانی که بر کنار جویهای بهشت ریشههای آن در تپههای مشک پنهان است حیران و سرگشته میشود… » (نهج البلاغه، 1412: 2، 76) وفرمود:«کل نعیم دون الجنه محقور و کل بلاء دون النار عافیه»:«هر نعمتی در مقابل بهشت حقیر است و هر بلایی در مقابل جهنم عافیت است» (همان:4، 93) و جای دیگر فرمود:«الا لم ار کالجنه نام طالبها و لا کالنار نامهاربها»:«هیچ چیز مطلوبی را ندیدم مثل بهشت که طالبانش در خواب باشند و هیچ چیز ترسناکی را ندیدم که مانند جهنم که فراریانش خوابیده باشند» (همان:1، 72)
5-5) خدا را مالک و مولای خود دیدن
در فصل اول رساله ملاحظه شد که گناه از جنس عصیان در مقابل خداوند است و از این لحاظ به آن معصیت میگویند. آدم می خواست با مخالفت با خداوند ابراز وجود کند، گویا اگر همیشه و همه جا
