
7).وﺧﻠﯿﺞﻓﺎرسوﺗﻨﮕﻪﻫﺮﻣﺰدرﻧﻈﺮﯾﺎترﯾﻤﻠﻨﺪازﻣﻮﻗﻌﯿﺖژئوپلیتیکیﺑﺮﺧﻮردارﻧﺪوﻣﺤﻞاﺻﻄﺤﻼكدوﻗﺪرتزﻣﯿﻨﯽودرﯾﺎﯾﯽراﻓﺮاﻫﻢﻧﻤﻮدهاﺳﺖﺑﺮاﯾﻦاﺳﺎسدراواﯾﻞﻗﺮنﺑﯿﺴﺘﻢاﯾﺮانﻧﻘﺶﺣﺎﺋﻞﺑﯿﻦروﺳﯿﻪواﻧﮕﻠﺴﺘﺎنراﺑﺎزيﮐﺮدهوﻣﺤﻞرﻗﺎﺑﺖﻗﺪرتﻫﺎيﺟﻬﺎنﺑﻪﺷﻤﺎرﻣﯽرودﭘﺲازﺟﻨﮓﺟﻬﺎﻧﯽدوموﺷﮑﻞﮔﯿﺮيﻧﻈﺎمدوﻗﻄﺒﯽﺑﺮاﻫﻤﯿﺖاﯾﻦﺟﺎﯾﮕﺎهاﻓﺰودهﺷﺪهواﻫﻤﯿﺖاﯾﻦﻣﻮﻗﻌﯿﺖﭘﺲازﭘﺎﯾﺎنﺟﻨﮓﺟﻬﺎﻧﯽدومﺑﺎﻋﺚﺷﺪﻗﻮايﺷﻮرويﻣﻮاﺿﻊﺳﺨﺘﯽاﺗﺨﺎذﻧﻤﻮدهوﻫﻤﯿﻦاﻣﺮﯾﮑﯽازﻋﻮاﻣﻞﻣﻮﺛﺮدرﻋﻘﺐﻧﺸﯿﻨﯽﻗﻮايﺷﻮرويازاﯾﺮانﺑﻮدودرﺣﻘﯿﻘﺖاﯾﻦﺣﺎدﺛﻪﺑﻮدﮐﻪاﺧﺘﻼفﻧﻈﺮآﻣﺮﯾﮑﺎوﺷﻮرويرادراﻣﻮرﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻠﯽآﺷﮑﺎرﺳﺎﺧﺖ(مینایی،1381:صص166-158).
2-3 پیشینه تحقیق ( دیدگاهها و نظریات )
علی اکبر ولایتی (1384) در کتاب خود به عنوان «پیشینه ارتباط ایران و آمریکا در سده گذشته» به بررسی پیشینه رابطه ایران و آمریکا از آغاز دوران قاجار تا دوران انقلاب اسلامی و پس از آن پرداخته و تلاش کرده است تا سیاست آمریکا را در ارتباط با ایران طی قرن اخیر بررسی کند.در این کتاب نویسنده عنوان می کند، آمریکا در ابتدای حضور سیاسی خود در ایران با طرح شعارهای زیبا و سیاستی دوگانه توانست هویت واقعی خود را مخفی داشته و نفوذ خود را در بدنه حاکمیت گسترش دهد. برتری آمریکا در جنگ جهانی دوم جهانی، سبب شد تا ابرقدرت برتر شده و جایگزین بریتانیا در مستعمرات آن شود. همین امر سبب شد تا این ابر قدرت نوپا به راحتی بتواند همهی ارکان حکومت ایران را تصاحب کرده و آن را حیات خلوت خود نموده و جزیرهی ثبات معرفی نماید.
در بخشی از این کتاب به بررسی اوضاع بعد از پایان جنگ جهانی می پردازد که « مرحله سوم سیاست خارجی آمریکا در مورد ایران با فروپاشی نظام شوروی، جنگ خلیج فارس و تحریم و فشار هر چه بیشتر اقتصادی آمریکا بر ایران شروع میشود. این استراتژی از رحلت امام خمینی تا پایان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی ادامه پیدا میکند.
پس از صدور قطعنامه سازمان ملل و پس از استقرار رهبر جدید انقلاب، سیاستگزاران آمریکا به طور شگفت انگیزی تحت تاثیر دو جریان داخلی نظام قرار گرفتند، یکی، توانایی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران در بسیج نظامی و ملی و مذهبی در دفاع از کشور و دیگری انتقال سریع و بلامانع و مشروع قدرت رهبری و تحکیم نهاد ولایت فقیه. این دو پدیده استراتژیک نگاه آمریکا را در مورد ایران تغییر داد. توانایی و اقتدار جمهوری اسلامی ایران در بسیج عمومی علیه تجاوزات خارجی و تثبیت و مشروعیت نهاد ولایت فقیه به عنوان اصلیترین نشانه انقلاب، بزرگترین نگرانیهای آمریکا را تا امروز تشکیل داده است. وسعت گیری و جهانی شدن انقلاب اسلامی ایران یک درد سر بزرگ و یک آلترناتیو در مقابله با ایدئولوژی یک قطبی یا تک قطبی آمریکا و از آغاز یکی از بزرگترین نگرانیهای آمریکا بوده است. سوال بزرگ برای واشنگتن پس از خاتمه جنگ تحمیلی و فروپاشی شوروی این بود که اگر الگوی نظام جمهوری اسلامی ایران به مثابه یک الگوی مناسب سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مردم سالاری مورد توجه دیگران و به ویژه کشورهای عربی قرار گیرد و در صورتی که ایران موفق شود با حفظ ارزشها و نهادهای اصلی مشکلات موجود را حل کند، این امر چه عواقبی برای منافع آمریکا در خاورمیانه و سایر نقاط خواهد داشت.در کتاب یک قرن ارتباط تلاش شده است تا با نگاهی دقیق، سیاست آمریکا را در یک قرن اخیر در ارتباط با ایران بررسی کرده و به موشکافی آن بپردازد.
ویدا همراز (1381) در کتابی با عنوان بررسی اهداف و عملکرد اصل چهار ترومن (هیئت عملیات اقتصادی آمریکا در ایران)با هدف روشن ساختن فصلی مهم از تاریخ روابط ایران و امریکا پس از جنگ جهانی دوم به اهمیت کمک های اقتصادی امریکا به ایران از ۱۳۲۲-۱۳۵۷ (مطابق با ۱۹۴۳-۱۹۷۹) می پردازد از نظر وی اصل چهار ترومن یکی از ناشناخته ترین حلقه های این زنجیره طولانی است که همواره در کنار دیگر طرح های اقتصادی-فرهنگی امریکا در ایران به آن اشاره ای کوتاه و گذرا شده است .
قرارداد استفاده از کمک های فنی امریکا در حالی میان دو دولت ایران و ایالات متحده امریکا امضا شد که هر یک از آنها هدف های متفاوتی را در نظر داشتند. در نظر امریکا، ایران کشوری بود که می باید به هر قیمت از نفوذ کمونیسم در آن جلوگیری می کرد و این کمک ها می توانست برای ارتقای سطح زندگی مردم و از بین بردن زمینه های احتمالی تبلیغات کمونیستی مفید باشد. در حالی که ایران امیدوار بود از طریق امضای این قرارداد بخشی از مشکلات فراوان خود را برطرف کند. اقتصادی نامتعادل جامعه ای پرتنش و همسایگانی طمع ورز سبب شدند که ایران دست کمک به دولتی دراز کند که به ظاهر قصد داشت با سرازیر کردن سیل کمک های خود به کشورهایی چون ایران، درهای بهشت زمینی را بر مردم فقیر و رنج دیده آنها بگشاید.فعالیت های اصل چهار چنان پراکنده بود که نتوانست هیچ گونه تعییر در ساختار رو به زوال ایران در ۴۰-۱۳۳۰ به وجود آورد و آموزش های کشاورزی در حالی که مشکلات دیرپای و سنتی کشاورزی ایران همچون روابط مالک و زارع، کمبود دام، و عدم حمایت دولت در سال های کم محصولی و…پابرجابود،ثمرینداشت. بهطورکلیبرنامهریزیطرحهاشتابزدهواجرایآنسریعتربودومجالیبرایبررسینتایجدرازمدتنبود. درتصویبطرحهافقطبهتقاضاهایآنیدولتیاساکنانیکمنطقهتوجهمیشدوهیچگونهدورنمایی در دست نبود.از بعد روانی نیز می توان گفت بیگانه بودن بسیاری از روش های پیشنهاد شده از سوی کارشناسان اصل چهار با فرهنگ ایرانی واکنش هایی را بر می انگیخت. حضور آنها در شهرها و روستاها هرگز نتوانست فاصله و بیگانگی را از میان بردارد. این کمک ها در سال هایی به ایران اعطا شد که دو حادثه بزرگ سیاسی یعنی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ روی داده بود و بیانگر این نکته بود که جامعه ایرانی که تازیانه امریکا را بر گرده خود احساس کرده است، رویای بهشت امریکایی را نیز باور نمی کند. این کمک ها بیشتر عوام فریبانه تلقی می شدند تا انسان دوستانه و توده مردم برای اصل چهار و دولت وقت هویتی واحد و نامطلوب قائل بودند.
نیما رضایی و سیدمجتبی تقوی نژاد (1391) در کتاب خود تحت عنوان «ایالات متحده و ایران در تقابل استراتژیک» و با عنوان فرعی «ابزارهای مقابلهای ایران در جنگ احتمالی»، میکوشند تا از طریق راهکارهای موجود استراتژی جدید جنگی را برای ایران ترسیم نمایند.
نویسندگان این کتاب معتقدند جنگ احتمالی ایران و آمریکا، اولین نمونه واقعی از جنگهای پستمدرن خواهد بود و بر همین اساس تلاش کردهاند تا نحوه مواجهه و تقابل با این «جنگ پستمدرن» را با شیوهای متفاوت از جنگهای پیشین تحلیل کنند. اگرچه «جنگ پستمدرن» حکایت از دورانی جدید دارد، اما نویسندگان در مقدمه کتاب تضاد بنیادین میان ایران و آمریکا را همان تضاد همیشگی سنت و مدرنیته دانستهاند:
«ایران به زبان تاریخ سخن میگوید و ایالات متحده، درکی از مفهوم تاریخ ندارد. جمهوری اسلامی، ارزشهای مستتر در دل سنتها را زمینه هویتی خویش قرار داده است و ایالات متحده اساسا در فضای جهانبینی مدرن، ادامه حیات میدهد و البته که سنت و مدرنیسم زبان یکدیگر را نمیفهمند، آن چنان که از زمان پیروزی انقلاب اسلامی و تغییر مفهومی در ساختار سیاسی ایران که نتیجتا تحول هویتی را نیز در پی داشته است؛ «مساله» آغاز شده است.»
پایه تئوریک این کتاب برای تحلیل شرایط خصمانه میان ایران و آمریکا، مبتنی بر تئوری «سازهانگاری»12است که از آخرین مکاتبی است که برای تحلیل روابط بینالملل طراحی شده است.تقابل، تعارض و دشمنی جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا را ماحصل تفاوت و تقابل ایدئولوژیک، هستیشناسانه، هویتی و معرفتی دانستهاند که اکنون دیگر به مسالهای «تاریخیشده» مبدل شده است.به باور کتاب، اکنون که بیش از ۱۲۵ سال از آغاز رابطه ایران و ایالات متحده میگذرد، در سطح افکار عمومی ایرانیان، خاطره کودتای ۲۸ مرداد، دخالتهای پس از انقلاب، حمله ناکاممانده در طبس، کمکهای نظامی به مخالفان ایران، تحریم و…جایگزینخاطرهخوشسالهایآغازارتباط و تلاش آمریکاییان در ساخت مدارس و توسعه فرهنگی ایران شده است و در آن سو، از همکاریهای یک ملت دوست، چیزی جز خاطره اشغال سفارت آمریکا و مفهومی جز محور شرارت برجای نمانده است.
اعتقاد نویسندگان این کتاب، هدفمند شدن تحریمها در راستای قطع ارتباط ایران با رژیمهای بینالمللی و ایزوله کردن اقتصاد ایران، از جمله قطع رابطه با سیستم مالی و پولی جهان با تحریم بانک مرکزی و سایر بانکهای ایران، رژیم تجارت بینالملل از جمله بازارهای بینالمللی و تحریم خرید نفت ایران و حتی حرکت تحریمها به سمت بریدن ایران از سیستم بینالمللی حمل و نقل، همگی تلاشهایی است در جهت اینکه در صورت حمله نظامی به ایران، عواقب اقتصادی این حمله، کمترین تاثیر را در ساختارهای اقتصادی بینالمللی داشته باشد.
جواد منصوری (1390) در کتاب خود باعنوان «چالشهای ایران و آمریکا» به تبیین چالشهای موجود در روابط دو کشور پرداخته است. و بهمهمترین چالشهای دو نظام متفاوت و متعارض (اسلام و لیبرال سرمایهداری) در قالب دو دولت ایران و آمریکا را با دیدگاهی واقعبینانه و به دور از تحلیلهای افراطی و یا سادهانگارانه مورد بحث قرار داده است.در تاریخ تحولات معاصر ایران نقش چند دولت خارجی ـ از جمله دولتهای ایالات متحده آمریکا و انگلیس ـ بیش از دیگران تأثیرگذار و مسئلهساز بوده است. لذا بررسی تحولات و چگونگی روابط ایران و دولتهای مزبور یکی از موضوعات مهم و مورد توجه است. زیرا تأثیر این روابط در بسیاری از امور داخلی و حتی در روابط خارجی گسترده و تعیینکننده بوده است.
در میان دولت های خارجی ذی نفوذ و تقریبا مسلط بر کشور، بیش از همه انگلیس و آمریکا ایفای نقش کرده اند و در سال های پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شمسی به مدت ۲۵ سال آمریکا به تدریج سلطه بیشتری یافت و دولت انگلیس از دهه ۴۰ نقش دوم در سلطه خارجی بر ایران داشته است. در این دوران اوضاع و احوال و سیر تحولات بهگونهای متفاوت از گذشته و تضاد آشتیناپذیر مردم با سیاستهای استعمارگر جدید نیز متفاوت بود. از طرف دیگر پیروزی انقلاب اسلامی شرایط ایران و منطقه را دگرگون و چالشهای ایران و آمریکا وارد شکل و محتوای جدیدی شد. دولت آمریکا بعد از انقلاب با استفاده از سیاست« براندازی از درون» تلاش زیادی برای تجزیه ایران و به راه انداختن جنگ داخلی نمود، زمانی که از این سیاست نتیجه مطلوب نگرفت سیاست« براندازی از بیرون» را با آغاز جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران دنبال کرد که در عمل موفقیتی برای آمریکا نداشت در نتیجه با برنامه گسترده جنگ روانی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی، سیاست« بی ثبات سازی از درون و فشار از بیرون» را با صرف هزینه های قابل توجه اجرا کردند. که در عمل نتیجه ای جز جنجال و اغتشاش بی حاصل از جمله وقایع سال ۱۳۸۸ و افشای نقش مستقیم آمریکا و شکست آن ها را در پی نداشت. چالشهای موجود در روابط دو دولت بهگونهای است که چالشهای دیگر را نظیر مقاومت حزبالله لبنان، مقاومت ملت فلسطین، شکست لشکرکشی در عراق و افغانستان، تضعیف موقعیت داخلی و بینالمللی و بالاخره «بیداری اسلامی» و جنبش ضدسرمایهداری، به دنبال داشته است. تحولاتی که هر کدام میتواند مقدمه تغییرات دیگری بر ضد نظام سلطهی استکباری آمریکا باشد .در این نوشته زمینه ها و انواع چالش های ایران و آمریکا و استراتژی مقابله هر یک از دو طرف در مقابل تهدیدات طرف مقابل مورد بحث و بررسی قرار گرفته که می تواند ابزاری برای تحلیل و درک رفتارها و سیاست های دو طرف باشد.
حسین عسکریان (1386) در کتابی با عنوان «کتاب آمریکا8 (ویژه سیاست ها و اقدامات آمریکا در قبال ایران)بابررسیمحورهایخبریوتحلیلیمرتبطباایراندرمجامعرسمیودولتیآمریکاهمچونکنگره،وزارتخارجه،کاخسفید،وزارتدفاعوسایرمراکزمهم،روندهاوگرایشاتدرحالشکلگیریپیرامونسیاستهایآمریکادرقبالجمهوریاسلامیایرانرادرفاصلهزمانیابتداتاانتهایسال 1386 مشخصنموده و بادرکنارهمقراردادنقطعاتبهظاهرنامتناسب،بهیکتصویرحقیقیوبهدورازهیاهوهایژورنالیستیدرخصوصنگاهونیاتدولتمردانآمریکایینسبتبهسیاستهایجمهوریاسلامیایراندستیابد.
محمد حسن
