
مفهوم و اقسام کرامت انسانی
این گفتار دارای دو بند میباشد در بند اول مفهوم کرامت انسانی و در بند دوم اقسام کرامت انسانی بررسی شده است.
بند اول: مفهوم کرامت انسانی
کرامت در لغت دارای معانی مختلفی است که مهمترین آنها عبارت است از: ارزش، حرمت، حیثیت، بزرگواری، عزت، شرافت، انسانیت، شان، مقام، موقعیت، درجه، رتبه، جایگاه، منزلت، پاک بودن از آلودگی ها، احسان و بخشش، جوانمردی و سخاوت58.
اگر معانی لغوی کرامت انسانی را به دقت مورد توجه قرار دهیم، میبینیم، کرامت بیانگر دو نوع ویژگی و خصوصیت کاملا متمایز از یکدیگر در موجود انسانی است. برخی از این ویژگیها جنبه ارزشی دارند و رتبه، درجه، موقعیت و جایگاه اجتماعی، سیاسی، دینی و خانوادگی را بیان میکنند. این نوع کرامت قابل اکتساب و سلب است و ممکن است کاهش یا افزایش پیدا کند، اما برخی از این ویژگیها مثل انسانیت، ذاتی انسان است و همانگونه که قابل وضع نیست، قابل سلب از انسان نیز نیست.
کرامت انسانی به رغم اهمیت بسیار والایی که دارد، تاکنون در هیچ یک از اسناد بینالمللی و قوانین داخلی کشور تعریف نشدهاند. لذا فلاسفه و اندیشمندان سعی کردهاند، کرامت انسانی را تعریف و معنای اصطلاحی آن را روشن نمایند. علامه محمد تقی جعفری ضمن تقسیم کرامت انسانی بر کرامت ذاتی و اکتسابی، میگوید: «در اسلام دو نوع کرامت برای انسانها ثابت شده است که عبارت است از:
1- کرامت ذاتی و حیثیت طبیعی که همه انسانها مادامیکه با اختیار خود به جهت ارتکاب به خیانت و جنایت برخویشتن و دیگران آن را از خود سلب نکنند از این صفت شریف برخوردارند.
2- کرامت ارزشی که از به کار انداختن استعدادها و نیروهای مثبت در وجود آدمی وتکاپو در مسیر رشد و کمال و خیرات ناشی میشود این کرامت اکتسابی و اختیاری است و ارزش نهایی و غایی انسان به همین کرامت است59.»
تعریف دیگر از کرامت انسانی مربوط به امانوئل کانت، فیلسوف معروف آلمانی است کانت با طرح نظریه «خودمختاری اخلاقی و استقلال ذاتی انسان» میگوید: « کرامت انسانی، حیثیت و ارزش است که تمام انسانها به جهت استقلال ذاتی و توانایی اخلاقی که دارند به طور ذاتی و یکسان از آن برخوردارند60.»
به نظر میرسد تعریف کانت از کرامت ذاتی انسان، جامعیت لازم را ندارد چون افرادی را که از توانایی عقلانی و اخلاقی لازم برخوردار نیستند، شامل نمیشود.
برخی دیگر از اندیشمندان نیز در تعریف کرامت انسانی میگویند: کرامت انسانی به آن نوع حرمت و ارزشی گفته میشود که انسان از آن جهت که انسان است از آن برخوردار است آنان منشا این کرامت را در انسانیت انسان و فرزند آدم بودن او جستجو کرده، میگویند: این انسانیت در تمام انسانها به طور مساوی وجود دارد61.
بند دوم: اقسام کرامت انسانی
کرامت انسانی به دو نوع کرامت انسانی ذاتی و کرامت انسانی اکتسابی تقسیم میشود که در ذیل به تعریف آنها پرداخته میشود.
کرامت انسانی ذاتی:
یکی از محققان در تعریف کرامت ذاتی چنین مینویسد: « کرامتی است که در قوس نزول و درجریان تکوین آفرینش انسان مطرح میباشد و مدح آدمی به خاطر داشتن این وصف، در واقع مدح پروردگار کریم است، چرا که در نتیجه فعل الهی انسان را ذاتاً و فی نفسه بر سایر موجودات ظاهری و باطنی برتری و فضیلت داده است. این صفت مربوط به مقام انسانیت است و در تمام افراد انسان به صورت بالقوه وجود دارد62. اگرچه این جملات درصدد تعریف کرامت ذاتی است ولی واژه « بالقوه » در این تعریف، با کرامت اکتسابی تناسب دارد و نه با کرامت ذاتی و برای اینکه این تعریف از کرامت ذاتی صحیح باشد باید واژه « بالقوه » حذف شود و یا تبدیل به واژه « بالفعل » گردد.63
یکی از مفسرین معاصر در توضیح ذاتی بودن کرامت چنین مینویسد: « کرامت، ناظر به شرافت ذاتی شی است که ویژه اوست و مقایسه با غیر در آنها لحاظ نمیشود64 » یعنی وقتی از کرامت ذاتی انسان سخن گفته میشود به معنای آن است که این کرامت، ذاتی انسان است وذاتی شی قابل سلب و اثبات نیست. همه انسانها در همه زمانها و مکانها از کرامت ذاتی برخوردار هستند و این کرامت هرگز از آنها سلب نمیشود بنابراین کرامت ذاتی را میتوان اینگونه تعریف کرد: کرامت ذاتی به آن نوع شرافت و حیثیتی گفته میشود که تمام انسانها به جهت استقلال ذاتی، توانایی تعقل و تفکر و وجهه ونفخه الهی که دارند، به طور فطری و یکسان از آن برخوردار هستند.
کرامت انسانی اکتسابی:
یکی از نویسندگان در تعریف این قسم از کرامت چنین مینویسد: « مقصود از کرامت اکتسابی دست یابی به کمالهایی است که انسان در پرتو ایمان و عمل صالح اختیاری خود به دست میآورد. این نوع کرامت برخاسته از تلاش و ایثار و معیار ارزشهای انسانی و ملاک تقرب در پیشگاه خداوند است. با این کرامت است که میتوان واقعا انسانی را بر انسان دیگر برتری داد65. » در واقع کرامت اکتسابی بیانگر ویژگیهایی است که از شکوفایی استعدادهای نهفته در وجود انسان و تلاش در مسیر رشد و تکامل ناشی میشوند و داشتن این قسم کرامت است که برای انسان فضیلت محسوب میشود.
قرآن مجید ملاک این نوع کرامت را تقوا معرفی میکند و با کرامتترین افراد را با تقواترین آنها می داند66.
گفتار دوم: مبانی نظری کرامت انسانی
در پاسخ به این سوال که چرا و بر چه مبنایی انسان دارای کرامت ذاتی است نظریههای مختلفی مطرح گردیده است که به مهمترین آنها به اختصار اشاره میکنیم.
بند اول: نظریه حقوق فطری
نظریه حقوق فطری یا طبیعی دارای تاریخی بس کهن و قدیمی است و نخستین بار بوسیله فلاسفه یونان به صورت یک نظریه علمی مطرح گردیده است و سپس توسط مکتب فلسفی رواقیان به رهبری زنون مورد بحث دقیق قرارگرفته است67.
اندیشه حقوق طبیعی اینگونه تبیین میشود که مجموعهای از قواعد با موضوعیت جهانی وجود دارد که کاملاً معقول و منطقی است واز آنجا که قواعد و مفاهیم مربوط به حقوق طبیعی ریشه در شعور بشر دارد، لذا این قواعد را نمیتوان به یک گروه یا ملت خاص محدود ساخت68. براساس این نظریه قواعد و اصول حقوق طبیعی، اصول وقواعدی هستند که از فطرت و طبیعت انسان نشات گرفته و از طریق عقل کشف و استنباط میگردند یعنی عقل انسان به طور مستقل و قطع نظر از منبع دیگری چون احکام و فرامین الهی بر آنها حکم میکند و چنان بدیهی هستند که جای هیچگونه تردیدی در آنها باقی نمیماند69.
سیسرون نظریه پرداز مشهور رومی در تبیین نظریه حقوق فطری میگوید، قانون حقیقی عبارت از دستوری است که عقل سلیم آن را در توافق و هماهنگی کامل با طبیعت انشا میکند چنین قانونی جهانشمول، تغییرناپذیر و ازلی است.مفاد آمرانه این قانون مردم را به انجام وظیفه وادار میکند و نواهیاش از انجام عمل نادرست باز میدارد تغییر این قانون گناه و تلاش برای بیاعتبار کردن آن مجاز نیست اراده و تصویب مجلس قانونگذاری و یا اراده مردم نمیتواند ما را از تعهد نسبت به این قانون رها سازد. برای تفسیر و تبیین آن نیازی به مراجعه به خارج از خود را نداریم یک قانون جاوید و غیر قابل تغییر برای تمام ملتها و زمان ها است. ارباب و حکمرانی بر تمام ما جز خداوند وجود ندارد، هرکس از این قانون اطاعت نکند از خود میگریزد و طبیعت خود را انکار میکند و به دلیل همین واقعیت چنین کسی از بدترین مجازاتها رنج خواهد کشید، حتی اگر بتواند از مجازاتهای متداول رهایی یابد. از دقت و تامل در این سخنان سیسرون چنین استنباط میشود که حقوق طبیعی از نظر وی دارای ویژگیهای زیر است:اولاً این حقوق عقلانی است و عقل انسان توانایی ادراک و استنباط و تفسیر آن را دارد. ثانیاً هرچند این حقوق دارای ریشه الهی است، در عمل دستگاه ادراکی انسان و نفس ملهم یا وجدان اخلاقی اوست که آن را مشخص و تعیین و تفسیر میکند، ثالثاً این حقوق جهانشمولی و ازلی و ابدی و تغییر ناپذیر و موافق با فطرت و طبیعت انسانی است. رابعاً حقوق فطری به دلیل عقلانی و اخلاقی بودن آن، علاوه بر ضمانت اجراهای رسمی، دارای ضمانت اجراهای اخلاقی و وجدانی است70.
ازلی، ابدی و جهانشمول بودن قواعد و مقررات حقوق طبیعی و همچنین اخلاقی و عقلانی بودن آن از جمله ویژگیهایی است که مورد تایید و تاکید سایر نظریه پردازان حقوق فطری نیز قرارگرفته است.
بنابراین، این اعتقاد در مکتب حقوق طبیعی که انسان دارای وجدان اخلاقی بوده و عقل وی به طور مستقل و قطع نظر از هرمنبع دیگری چون احکام و فرامین الهی، قادر به درک حسن و قبح اعمال و کشف و استنباط یک سلسله قوانین ازلی و ابدی و جهانی تغییر ناپذیر است، در واقع اذعان و اعتراف به این حقیقت است که انسان دارای کرامت ذاتی است و بدین ترتیب میتوان گفت مبنای کرامت ذاتی انسان از دیدگاه این مکتب، توانایی عقلانی و شخصیت و وجدان اخلاقی انسان است.
بند دوم: نظریه اصالت فرد 71
پس از مکتب حقوق طبیعی، مکتب اصالت فرد از جمله مکاتب مهم فکری است که در فرآیند تکوین و تکامل اندیشه کرامت انسانی بسیار موثر بوده است.
از نظر تاریخی فلاسفه یونان باستان نخستین کسانی بودند که از طریق طرح نظریه رابطه دولت با فرد و مبنا و اساس قرار دادن خود فرد و منافع او مقدمات این مکتب را فراهم آوردند72. و در سدههای بعدی فلاسفه و اندیشمندان دیگری چون رنه دکارت، جان لاک، ژان ژاک روسو، منتسکیو و جان استوارت میل با دفاع از استقلال، آزادی و برابری افراد در مقابل قدرت دولت و طرح نظریه «قرار داد اجتماعی » زمینه را برای رشد و شکوفایی فردگرایی (اندیودوالیسم) سیاسی فراهم کردند.
فردگرایی از نظر سیاسی در واقع بیانگر طرز تفکر آن دسته از افراد و گروههایی است که معتقدند آنچه اصالت دارد فرد است نه جامعه. فردهم از بعدهستی شناختی و معرفت شناختی وهم از بعد ارزشی بر جامعه مقدم است و باید از حقوق و آزادیهای افراد در مقابل تجاوز دولت و قدرت سیاسی حمایت نمود. طرفداران این نوع فردگرایی میگویند این افراد هستند که به منظور بهرهمندی از مزایای زندگی اجتماعی هرکدام از بخشی از آزادیهای خود میگذرند و با قصد و رضای خود اقدام به انعقاد قرار داد اجتماعی و تشکیل دولت و جامعه مینمایند.بنابراین دولت موظف است حداکثر آزادی رابرای افراد تامین کند. به نظر آنان آزادی اندیشه وعقیده وعمل از حقوق فطری و تغییرناپذیر افراد است. مشروعیت حکومت و دولت ناشی از رای ملت است چنانچه دولت به قرارداد اجتماعی تجاوز نموده و از حدود اختیارات خود خارج شود، مشروعیت خود را از دست خواهد داد.73
آنان میگویند: تا آنجا که ممکن است دولت باید از مداخله در فضای آزاد رفتاری شهروندان خودداری نموده و دامنه فعالیتهای فردی را گسترش دهد. دولت باید از سیستم اقتصادی مبتنی بر آزادی انعقاد قرار دادها و مالکیت خصوصی افراد حمایت کند.
فردگرایی دینی و اخلاقی که با نوعی نگرش استقلالی به انسان و اعتقاد به مقام رفیع او همراه بود و مورد تاکید ادیان آسمانی به ویژه مسیحیت و اسلام بود، پس از زوال و سقوط آن در قرون وسطی که هم زمان با حاکمیت روحانیون کلیسای کاتولیک بود بار دیگر در قرن شانزدهم و مقارن با نهضت پروتستانیسم یعنی جنبش اصلاح کلیسای عیسوی احیا و تقویت شد وزمینه را برای آزادی فرد از تسلط کلیسا فراهم آورد74.
پیشوایان جنبش اصلاح دینی در مذهب مسیحیت یعنی مارتین لوتر در آلمان و کالوین در سوئیس و جان فاکس در اسکاتلند و پیروان آنان برای افراد بشر، که اراده و خرد و حقوق و کرامت آنان در طول قرون وسطی قربانی سیاستهای ظالمانه و غیرانسانی اربابان کلیسا گردیده بود، استقلال و آزادی از سلطه کلیسا به ارمغان آوردند. به عقیده آنان افراد بشر از توانایی لازم و کافی برای برقراری ارتباط مستقیم با خداوند برخوردارند و نیازی به اطاعت از سلسه مراتب در این مورد ندارند.
البته فردگرایی دارای بعد هستی شناختی و فلسفی نیز هست، در این معنا فرد گرایی اعتقاد به این نظریه است که جهان هستی از موجودات و اجزای جداگانه و مجزا از هم تشکیل گردیده
