
کمک قرآن در موارد مختلف منافقان و بیماردلان جامعه را رسوا مینمود و از سوی دیگر در کنار آیه تطهیر میکوشید با ماجرای کساء، مباهله، غدیر خم، طرح ثقلین راه روشن جامعه اسلامی را ترسیم نماید.
مبارزه با نفاق و اهل رجس و مطرح نمودن اهلبیت(ع) که منزه از رجس هستند درواقع دوروی یک سکهاند. تقابل این دو اردوگاه قبل از رحلت پیامبر(ص) در آیات قرآن و توجه ویژه حضرت به این دو جریان نشان میدهد که سرنوشت جامعه اسلامی و قرآن با این دو گروه گرهخورده است. پیشبینی پیامبر(ص) از حزب منافق بهعنوان نقطهضعف جامعه اسلامی و عامل مهم تهدید در آینده جامعه اسلامی و نیز حزب اهلبیت بهعنوان نقطه قوت اسلام در زمان حیات ایشان و فرصت مهم برای جامعهی پس از ایشان برای دستیابی به سعادت، که تماماً برگرفته از وحی الهی بود، نشان میدهد که پیامبر بهعنوان رهبر جامعه اسلامی از هیچ کوششی برای سعادت آینده جامعه اسلامی دریغ ننموده است.
تحلیل جریانهای سیاسی آخرین سالهای حیات پیامبر بر اساس قرآن که برافزایش تحرکات منافقان و «الذین فی قلوبهم مرض» دلالت دارد، پیشبینی حزب سیاسی پیروز بعد از پیامبر را آسان مینماید. بیشک این حزب چنانچه مطابق سفارشات پیامبر و مبتنی بر قرآن استقرار یابد، باید حزب اهلبیت باشد که با تأکید بر ماجراهای مختلف و بهخصوص غدیر خم، بیشک به رهبری «علی بن ابیطالب» خواهد بود و در غیر این صورت، حزب پیروز برخاسته از جریان منافقان و فعالیتهای چشمگیر آنها قبل از رحلت پیامبر خواهد بود و مقابله با حزب مخالف یعنی اهلبیت را یکی از مهمترین راهبردهای خود برای تثبیت و دوام موجودیت خود قرار خواهد داد. تعامل آنها با اهلبیت(ع) بهعنوان نص پیامبر(ص) که خطر جدی برای موقعیت آنهاست، درواقع نمایانگر نوع تعامل با احادیث پیامبر(ص) است؛ ناگفته پیداست میزان مخالفت با حدیث نبوی متأثر از میزان تهدید موقعیت آنها در جامعه اسلامی خواهد بود. بهعبارتدیگر کنار نهادن اهلبیت(ع) بهعنوان یکی از مهمترین سفارشات مورد تأکید پیامبر(ص) نوع تعامل با احادیث پیامبر(ص) را قابل پیشبینی میسازد. همانطور که پیوند وثیق منافقان با حدیث «من کذب» که خاستگاه اصطلاح حدیث موضوع است نیز این را محتمل میسازد که چنانچه کنار زدن حدیث نبوی برای دوام و بقای حاکمیت سیاسی و تحقق قدرت، موفق نباشد، جعل حدیث راهبرد تکمیلی خواهد بود. لیکن در آستانه رحلت پیامبر(ص) در نگاه نخست احساس میشود که نفاق ازمیانرفته است؛355 اما تأمل در برخی ماجراهای آخرین لحظات حیات پیامبر نشان میدهد که منافقان356 فعالیتهایی انجام میدادند که مشابهِ برخورد آنها با حدیث نبوی پس از رحلت پیامبر(ص) حضرت بوده است.
3-1-1- شواهد پیشینی
بررسی و تحلیل این شواهد تاريخي که اجمالاً به مخالفت با سخنان پیامبر(ص) اشاره دارد، از یکسو مدلی قابلتعمیم به مخالفت با نصوص حضرت پس از رحلت ایشان است و از سوی دیگر به تبیین عوامل سیاسی جعل حدیث پس از رحلت پیامبر(ص) کمک فراوانی میکند.
3-1-1-1- تخلف از جیش اسامه
پیامبر در آخرین لحظات عمر خویش سپاهی به فرماندهی أُسامه که جوانی کم سن و سال بود به سمت شام و جنگ با رومیان گسیل داشت، حضرت خود پرچم را به دست اسامه داد و لشکر حرکت نمود و در منطقه «جُرف» اردو زد. در این جنگ بزرگان مهاجران(عمر، ابوبکر، سعد بن ابی وقاص، ابو عبیده، قتاده بن نعمان) و انصار به دستور پیامبر شرکت داشتند.357 تا این قسمت ماجرا در بیشتر نقلها تقریباً یکسان است جز اینکه در کتب حدیثی عموماً تنها از ابوبکر و عمر بهعنوان «مهاجرون الاولون» نامبرده میشود که در سپاه شرکت داشتند.358
پسازاین قسمت ماجرا اعتراض گروهی به پیامبر مبنی بر گماردن فردی کم سن و سال بر «مهاجرون الاولون» مطرح میشود که پیامبر(ص) از این موضِع بهشدت عصبانی میشوند و باوجود سردرد شدید، قطیفه به سربسته بر منبر میروند و با تکیه بر شایستگی اسامه بر لزوم همراهی با وی تأکید مینمایند.
در اینکه این گروهِ معترض چه کسانی بودهاند اقوال مختلف است؛ برخی از مورخان و صاحبان کتب حدیثی تنها به گروهی معترض بدون اشاره به ماهیت آنها اشاره مینمایند359؛ لیکن طبری360، ابن اثیر361 و ابن خلدون362 پس از تأکید بر حضور «مهاجرون الاولون» در سپاه اسامه، گروه معترض را منافقان دانستهاند.
دلایل زیر نشان میدهد معترضان باید از همان گروه سرشناس «مهاجرون الاولون» باشند و چنانچه این قراین معتبر دانسته شود و به اقرار برخی مورخان که نامشان آمد معترضان را گروهی از منافقان بدانیم، حداقل روشن میشود که طراحی اعتراض از سوی آنها بوده است حتی اگر اثبات شود در اجرای آن دستی نداشتهاند.
دلایل ما ازاینقرارند:
اولاً در برخی از آثار به اینکه معترض از مهاجران بوده اشارهشده است.363 طبیعتاً نیز معترض باید کسی باشد که سرشناس بوده و رای و نظر او تأثیرگذار بوده باشد.
ثانیاً اعتراض این گروه با مهاجران بیشتر همخوانی دارد زیرا معترضان وجود اسامه را به سبب حضور مهاجران مشهور نمیپذیرفتند. حتی اگر این سخن از كاندهلوي که در تاریخ دیگری مشاهده نشد بپذیریم که پس از اعتراض همهمه شد و عمر آنها را ساکت نمود و اعتراض آنها را به گوش پیامبر رساند و پیامبر بهشدت برافروخت،364 باز این ایراد وارد است که چرا عمر برای مطالبه معترضان پیامرسان شده است، همین رفتار نشان میدهد عمر با معترضان همصدا بوده است و سن کم اسامه را برنمیتابیده است.365
ثالثاً ماجرایی که در ذیل نقل میشود ماهیت معترضان و همچنین راهبرد پیامبر در انتخاب اسامه را بهگونهای دیگر آشکار میسازد.
ابن ابی الحدید از ابوبکر انباری نقل میکند که: «أن علياً(ع) جَلَسَ إلى عمر في المسجدِ و عندهُ ناسٌ فلمّا قام عَرَضَ واحدٌ بذكره و نَسَبِهِ إلى التّيه و العجب فقال عمر حق لمثله أن يتيه و الله لو لا سيفه لما قام عمود الإسلام و هو بعد أقضى الأمة و ذو سابقتها و ذو شرفها فقال له ذلك القائل فما منعكم يا أمير المؤمنين عنه قال كرهناه على حداثة السن و حُبّه بني عبد المطلب»366 یعنی: «روزی علی(ع) در کنار عمر بن خطاب در مسجد نشسته بودند و در حضورشان تعدادی از مردم بودند وقتی علی(ع) برخاست یکی از آنان از وی به بدی یاد کرد و او را به تکبر و خود بزرگ بینی متهم ساخت. عمر بن خطاب در جواب آن مرد گفت: کسی چون او باید هم تکبر بورزد، چرا که به خدا قسم اگر شمشیر او نبود هرگز ستون اسلام بر افراشته نمیشد و همچنین او برترین داور و پرسابقه ترین و شریف ترین امت است. همان فرد به عمر گفت: ای امیر مومنان پس چه چیزی شما را از او منصرف نمود؛ عمر گفت: سن کم و دوستی او نسبت به فرزندان عبدالمطلب را نمی پسندیدیم. به نظر میرسد توجیه عمر مبنی بر کمی سن حضرت علی(ع) بهانهای بیش نبوده است؛ زیرا وقتی که بر وی به سبب دادن امارت شام به معاویه به سبب کمی سن و سال و وجود افراد مسنتر و فاضلتر خرده گرفتند سبب انتصاب معاویه را تأیید پیامبر(ص) نسبت به وی دانست.367
چگونه است که در کنار زدن علی(ع) باآنهمه فضایل، به کمی و سن و سال استدلال میشود لکن معاویه با نداشتن هیچ فضیلتی(چنانکه بعداً خواهد آمد) بر امارت شام گمارده میشود.
این ماجرا بهخوبی نشان میدهد که اولاً اعتراض مطرحشده در سپاه اسامه از سوی چه کسانی محتمل است ثانیاً نشان میدهد که اصرار پیامبر از همراهی با سپاه اسامهی جوان درواقع پیشگامی در پاسخ به بهانهای است که بعداً در مورد خلافت حضرت علی(ع) مطرح خواهد شد. و اجمالاً بیانگر این است که معترضان در سپاه اسامه همان معترضان به جانشینی حضرت امیر(ع) هستند.
نکتهای که تحلیل فوق را تکمیل مینماید، تخلف برخی اصحاب از سپاه اسامه است تخلفی که در راستای اعتراض فوق بوده است و بسیاری از کتب تاریخیِ مشهور از ذکر آن طفره رفتهاند اما قرائن ذیل نشان میدهد چنین تخلفی عموماً و خصوصاً اتفاق افتاده است.
اولاً برخی منابع به تخلف عدهای از سپاه اسامه به( بهانه) مریضی و عیادت از پیامبر اشاره نمودهاند.368
ثانیاً ابن ابی الحدید بهطور ضمنی تخلف از سپاه اسامه را از سوی دو خلیفه نخست میپذیرد لیکن دست به توجیه میزند و در اینکه این امر گناه نیست دلایل مختلفی میآورد مانند اینکه فرستادن به جنگ بنا بر اجتهاد پیامبر بود و نه وحی369، اعزام به جنگ امری مطلق است که بر اساس مصلحت و با تأکید بر قیاس جلی تخصیص میخورد و نیز این توجیه که تخلف این دو – مانند تخلف ابوموسی و خالد بن ولید بوده است که باوجود سفارشات پیامبر بر اساس مصالحی صورت گرفته است- برای فراهم نمودن مقدمات امر امامت بعد از پیامبر بوده است. وی میافزاید چارهای نبود که تخلف صورت پذیرد زیرا این امر از شرکت درنبرد ارزندهتر است وی در ادامه دلایل دیگری بیان مینماید که عموماً میکوشد، تغییر شرایط و مصلحت سنجی ابوبکر و عمر در برابر نظر پیامبر و حتی اصرار ایشان را امری عقلائی و ضروری جلوه دهد.370
در یک جمعبندی از جریان تخلف از جیش اسامه نتایج زیر به دست میآید:
– پدیده نفاق یکبار دیگر در موضوع نبرد بهخوبی نمایان میشود. تأکید پیامبر(ص) بر شرکت در جنگ و سپس تخلف از دستور حضرت، رسوایی مخالفان ایشان است.
– منافقان در آزمون دیگری راهبرد آینده خود را در مقابل خلیفه جوانِ پس از پیامبر به تصویر میکشند که شواهد تاریخی آن را تأیید میکند.
– عدم اعتقاد به وحیانی بودن سخنان پیامبر(ص) و درنتیجه مصلحت سنجی و اعتماد بر رأی و نظر شخصی مهمترین دلیل تخلف از سپاه اُسامه است و این راهبرد بعداً نیز در جریان حاکمیت بعد از پیامبر(ص) با بهانه مصلحت سنجی با احادیث پیامبر(ص) سر جنگ خواهد داشت.
3-1-1-2- واکاوی ماجرای ممانعت از آوردن دوات و قلم
دومین شاهد تاریخی رفتارشناسیِ جریان سیاسی فعال، در آخرین لحظات حیات پیامبر(ص) است. ماجرای «درخواست دوات و قلم» برای نوشتن مطلبی که ضامن سلامت جامعه اسلامی از گمراهی باشد در لحظه وفات پیامبر(ص) در حضور جمعی از صحابه ایشان مطرح شد؛ این ماجرا از مسلمات تاریخ است و در حقیقتِ آن ابهامی وارد نیست هرچند پارهای از مفسرانِ این ماجرا خواستهاند جریان را بهگونهای دیگر جلوه دهند.
در این پژوهش به دنبال تفصیل ماجرا نیستیم، لیکن از زوایایی خاص به برخی از گوشههای این ماجرا مینگریم تا به برخی از سؤالاتی که در راستای پژوهش ماست پاسخ دهیم. پرسشهای مهم در این ماجرا این است که مطابق این ماجرا فرضیه مخالفت با رأی و نظر پیامبر و اعتراض نسبت به ایشان چقدر استوار است؟ با توجه به اشارات تاریخیِ قرآن، مخالفان چه کسانی بودند و در چه اردوگاهی قرار داشتند؟ چنانچه ماهیت معترضان قابل پیشبینی است، عامل اصلی اعتراض نسبت به پیامبر و اختلافنظر در موضوع مربوط به چیست؟
برای پاسخ به سؤال نخست مروری اجمالی بر این ماجرا راهگشاست.
اجمال سخن مورخان و محدثان در این ماجرا این است که پیامبر در آخرین لحظات حیات خویش درحالیکه شماری از اصحاب در محضر ایشان حضور داشتند، درخواست آوردن قلم و دوات برای نوشتن مطلبی کرد که ضامن امنیت مسلمانان از گمراهی باشد. لیکن پس از درخواست ایشان از آوردن قلم و دوات ممانعت به میان آمد. طرح درخواست نوشتن مطلب در قریب بهاتفاق نقلهای راویان مختلف ماجرا وجود دارد اختلاف در این است که مانعان چه کسانی بودهاند.
از 28 روایت موردبررسی در مهمترین کتب اهل سنت، در 8 مورد مانعان گروهی نامشخص یادشدهاند که سخن آنها در 4 مورد با عبارت «ان النبی هجر/یهجر»371 و در دو مورد «قد غلبه الوجع» آمده است372 و در دو مورد با استفهام انکاری «أهَجَرَ» بهکاررفته است373؛ در 5 مورد بدون تصریح، تنها گفتهشده است یک نفر این عبارت را بهکاربرده است374؛ و در 12 مورد باقیمانده گویندهی سخن عمر است لکن عبارت وی ناظر بر منع از آوردن دوات و قلم «قد غلبه الوجع» است.375 و در هیچ موردی مشتقی از «هجر» نیامده است.
بررسی اجمالی این روایات و
