
إثبات المنفی»315 یعنی: «دروغ بستن بر خدا عمومیّت دارد و اثبات آنچه نفى شده و نفى آنچه اثبات شده را در بر مىگیرد».
حاصل بررسی معنای افتراء بستن بر خدا با بررسی آراء مفسران در دو سوره صف و طه این حقیقت را روشن میسازد که دروغ بستن بر خدا چنانچه عامدانه (عالمانه) باشد، انکار و تکذیب حق را نیز شامل میشود؛ و ازآنرو که تکذیب آیات الهی و نیز دروغ بستن بر خدا دور روی یک سکه هستند و هر دو عذاب الهی را به دنبال دارند؛ همانطور که افتراء و دروغ بستن بر خداوند عذاب را به دنبال دارد؛ تکذیب آیات الهی چه از روی عمد و آگاهی316 و نیز چه به سبب عدم اطلاع و احاطه کافی نسبت به آن317 عذاب الهی را در پی دارد.
با توجه به این توضیح نتایج زیرا در رابطه با حدیث «من کذب» میتوان استخراج نمود:
اولاً بنا بر یک معنا انکار و نفی حقیقت، دروغ بستن چیزی به خدا و رسول است و بیشک مقصود از دروغ بستن، تکذیب و انکار آگاهانه و عامدانه حقیقت است. و مصداق دروغ بستن بر خداوند و رسول است. مثلاً در روایتی آمده است «فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) لَمْ يُوصِ فَقَدْ كَذَّبَ عَلَى اللَّهِ وَ جَهَّلَ نَبِيَّه»318
بنابراین در شناسایی احادیث موضوعه، چهبسا برخی از جعل انگاریها خود مصداق دروغ بستن بر خداست باشد. فهم عمومی از روایت موردبحث در دروغ بستن بر پیامبر(ص)، نسبت دادن حدیث ساختگی به پیامبر است، درحالیکه انکار و خارج کردن برخی از روایات با برچسب جعلی دانستن نیز دروغ بستن بر خداست و حکم در آیه را به دنبال دارد.
ثانیاً: حتی اگر انکار حق و حقیقت و به عبارتی جعلی دانستن برخی احادیث صحیح پیامبر را از قسم دروغ بستن بر خدا ندانیم، اما عامدانه تکذیب نمودن و نیز حتی بدون اطلاع و اشراف کافی و صرفاً بهواسطه خارج بودن از دایره فهم و شناخت روایتی را رد نماییم، به تکذیب سخن خدا و رسول میانجامد و از جهت حکم فرقی نمینماید و فاعل آن مستحق عذاب الهی است. بنابراین همانگونه که شناسایی احادیثی که به پیامبر نسبت دادهشده است دارای اهمیت است و شأن پیامبر(ص) اقتضاء دارد که حتی احادیثی که سهواً بهدروغ نسبت دادهشدهاند، جعلی دانسته شوند غایت تلاش در اینکه، روایتی بهناحق جعلی دانسته نشود، نیز از اهمیت برخوردار است.
2-4-2-2-2-تحلیل فرایندی یا رویکرد جامعهشناختی روایت
مراد از تحلیل فرایندی و یا رویکرد جامعهشناختی در حدیث موردبحث این است که جدای از اینکه دروغ بستن بر پیامبر به چه معنا و مفهومی است اصولاً این عمل در زمان حیات ایشان از نظر مصادیق افرادی که مرتکب آن میشدند دارای چه دامنه و حوزههایی است، در این بررسی هرچند این موضوع نیز دارای اهمیت است، لیکن بیش از آن انواع دروغپردازان موردبررسی قرار میگیرند. بنابراین در تحلیل فرایند روایت تأکید بر «من» موصوله در روایت است. عبارت «قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَة»319 در سیاق روایت از زبان حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام دلیل مناسبی برای بررسی رویکرد جامعهشناختی نسبت به این مسئله است، بهعلاوه ازآنرو که احادیث موضوعه عموماً مربوط به بعد از پیامبر است، با استناد به «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ إِنَّهُ سَيُكْذَبُ عَلَيَّ كَمَا كُذِبَ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلِي»320 چنانکه تصویری مناسب از دروغپردازان نسبت به پیامبر بر اساس قرآن ارائه گردد به جریان شناسی بعد از حیات ایشان نیز کمک خواهد نمود. زیرا باوجود پیامبر و نزول وحی، رسواییهای پیدرپی مخالفان، راه را برای دروغ بستن بر حضرت سخت نموده بود.
ازآنرو که قرآن از نظرگاه بازتاب تاریخ حیات پیامبر(ص) نابترین تاریخ است، با مراجعه به همان آیاتی که در آن از دروغ بستن بر خدا سخن به میان آمده است این بار از زاویهای دیگر ماهیت دروغ زنندگان بر خداوند و پیامبر (ص) را بهصورت اجمالی موردبررسی قرار میدهیم.
بررسی آیاتی که دروغ بستن بر خدا در آن بهکاررفته است با کمک برخی از تفاسیر نتایج زیر را نشان میدهد.
2-4-2-2-2-1-تحلیل نتایج (دروغزنی نسبت به خداوند)
الف. مشرکان بیشترین سهم از دروغ بستن به خداوند را به خود اختصاص دادهاند؛ بهعلاوه اگر تعداد آیاتی که بیانگر اتهام پیامبر به دروغگویی است را به این تعداد بیفزاییم بیشتر نیز میشود؛ لیکن، آیاتی نیز وجود دارند که بر اساس برخی تفاسیر دلالت میکنند که مشرکان در دروغ بستنهای خویش بسیار متأثر از یهودیان بودهاند321 زیرا یهودیان با علم و بر اساس اطلاعات دروغ میبستند و بر اساس همان دانش مشرکان را نیز تشویق مینمودند.
ب. یهودیان پس از مشرکان بیشترین سهم را در دروغ زدن بر خداوند دارند؛ علامه طباطبایی در تفسیر آیه 24 سوره مبارکه «آلعمران» افتراء بستن بر خدا با علم و آگاهی به اینکه گفتارشان باطل است را رویه یهود میداند و با ارجاع به آیه 76 سوره مبارکه بقره افتراء بستن از سوی یهود را امری بدیهی از سوی آنها میداند322
آیه 48 سوره مبارکه نساء نیز بیانگر این است که یهودیان پس از آگاهی و علم به آنچه در تورات آمده است، به قرآن ایمان نیاوردند323 و پس از حصولِ اطمینان در تورات به انکار آن در قرآن پرداختند.324 هرچند از باب عمومیت لفظ شوکانی325 حکم آیه را به مشرکان از اهل کتاب و غیر آن تعمیم داده است اما مفسرانی دیگر از این آیه شرک یهود را در عرف شرع استنباط نمودهاند.326 در آیه 50 از همین سوره نیز خودستايى يهود و اینکه خود را پسر، دوست و ولى خدا مىخوانند افترايى دانسته شده كه به خداى تعالى مىبندند.327
آنچه در مورد یهودیان حائز اهمیت است این است که با توجه به دانش و علم مبتنی بر تورات همانگونه که مشرکان را در دروغ بستن بر خدا و مخالفت با پیامبر(ص) یاری میرساندند به منافقان در مدینه نیز در رویارویی با پیامبر و دروغ بستن بر خداوند و تکذیب آیات او کمک میکردند.328
ج. منافقان هرچند از جهت کمّی، کمترین سهم از افتراء بستن بر خداوند را دارا هستند؛ لیکن اگر دانش و آگاهی را متغیر معنادار در دروغ بستن بدانیم، تأکید بر نکات زیر اهمیت مخالفت و دروغ بستن آنها را آشکار میسازد.
منافقان از یکسو به جهت حضور در محضر پیامبر و جمع مسلمانان از روی اطلاع و آگاهی بر خداوند دروغ میبستند و از سوی دیگر حضور در مدینه زمینه تعامل بیشتر آنها با یهود و گرفتن اطلاعات را فراهم میآورد، تا بدان جا که به سبب غایت دوستی با یهود بر اساس آیه 14 سوره مبارکه مجادله329 ملحق به یهود هستند.330
اهمیت گروه منافقان را از زاویه نوع مخالفت آنها نیز میتوان بررسی نمود؛ تا بدان جا که نهتنها بر خدا دروغ میبستند؛ بلکه آیات قرآن را ساختهوپرداخته پیامبر و نظر شخصی ایشان میدانستند، تفسیر آیات 23 و 24 سوره مبارکه شوری331 تصویری گویا از رویکرد منافقان و نیز کلیات راهبرد احتمالی آنها نسبت به حاکمیت جامعه را بعد از پیامبر به تصویر میکشد.
طبری سه تفسیر از مودت «فی القربی» در آیه ارائه میدهد؛ دوست داشتن پیامبر به سبب قرابت، دوست داشتن خویشاوندان پیامبر(ص) ونیز تقرب به خدا با اطاعت و عمل صالح سه معنایی است که طبری نام میبرد؛ طبری برای معنای نخست نزول آیه را در مکه و مخاطب را مشرکان قریش و دایره قرابت را به تمام قریش وسعت میدهد و در تأیید آن 14 روایت بیان میدارد که خلاصه تمام آنها این است که به سبب قرابتی که قریش با پیامبر دارند باید وی را یاری نموده و برعلیه دشمن مدد رسانند و بنا بر معنای دوم مخاطب را اهل مدینه و مراد از قربی اهلبیت پیامبر(ص) هستند، طبری در این زمینه نیز سه روایت بیان میدارد؛ که یکی مربوط به گواهی امام سجاد در شام به دلالت آیه بر اهلبیت است و دیگری بیان روایتی نسبتاً طولانی است که آیه موردنظر را پاسخ انصار در تصمیم بر جمعآوری مال در مقابل امر رسالت است و درنهایت برای معنای سوم که مراد قربی را تقرب به خداوند میداند 6 روایت بیان نموده و خودش با استناد به دلالت فی بر «سبب» معنای نخست را برمیگزیند. ازاینرو وی حسنه در ادامه روایت را به معنای عمل صالح و خیر معنا نموده و به همان دلیل که خطاب مودت فی القربی را متوجه قریش میداند، «مَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» را نیز حمل بر دروغ بستن قرآن و نبوت از سوی حضرت میداند.332 بنا بر نظر طبری، این دو آیه بیانگر اوضاع مکه و آزار مشرکان از سوی قریش است.
پیرامون تفسیر آیات فوق اقوال مفسران از فریقین خواندنی است و عموماً در سه گروه قابلجمع است.
برخی از مفسران با گزینش نظر طبری و تأکید بر وسعت دایره قربی بر تمام قریش333 و حتی بر تمام عرب334 با تکلف سایر احتمالات را مردود دانستهاند. هرچند برخی دیگر، از میان عرب اهلبیت را در اولویت قرار دادهاند335 اما برخی دیگر دلالت آیه بر توصیه به اهلبیت را منافات با برخی آیات دیگر و حتی بهدوراز شأن نبوت دانستهاند.336 و حسنه را ناظر بر عمل صالح و نسبت افتراء به پیامبر در آیه را از سوی مشرکان دانستهاند. نظر آلوسی تناقض دارد زیرا وی که طرح مودت قربی از سوی پیامبر را مردود میدانست و قربی را تا قریش و حتی عرب توسعه میداد در ادامه آیه «یقترف حسنه» را در شان ابوبکر میداند، شأنیتی که ازنظر وی به سبب مودت با اهلبیت محقق میشود337
در گروهی دوم از مفسران صاحب شواهد التنزیل مسیر متفاوت از طبری پیموده است؛ وی در نقل روایات (24 روایت) به وسعت طبری عمل نموده است با این تفاوت که اولاً روایاتی را بیان نموده که دلالت بر محبت اهلبیت دارند و ثانیاً برخلاف طبری بیش از دوسوم روایت وی در مورد اهلبیت و نزول آیه در مدینه است.338
زمخشری نیز نخست از روایات دلالتکننده بر اهلبیت و عترت نام برده339 و سپس دو وجه دیگر را با تأکید کمتر با عنوان احتمالات معنایی دیگر بیان نموده است؛ وی در ادامه آیه نیز «حسنة» را مودت اهلبیت و مودت ابوبکر نسبت به اهلبیت را شأن نزول آیه دانسته است.
فخر رازی تقریرهای مختلف طبری در مورد دلالتهای قربی را بیان میدارد وی هرچند عمومیت آل پیامبر را تا قریش وسعت میدهد اما اهلبیت را دارای اولویت میداند و با اشاره به روایاتی در شأن حضرت فاطمه زهرا و اهلبیت و عترت، روایات در مورد حب آنها را متواتر و غیرقابلانکار میداند و سپس چون دلالت آیه بر اهلبیت انکارناپذیر بوده و روایات فراوانی بر آن دلالت داشتهاند و حال که امکان رد آنها نبوده است میکوشد تا صحابه را نیز در آن داخل سازد: «….إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى فيه منصب عظيم للصحابة لأنه تعالى قال: وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ [الواقعة: 10] فَكُلُّ من أطاع اللّه كان مقرباً عند اللّه تعالى فَدَخلَ تحت قوله إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى و الحاصلُ أنَّ هذه الآية تَدِلُّ على وجوبِ حبِّ آل رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلّم و حب أصحاب»340 یعنی: «در آيه (الّا المودّة في القربي) براي صحابه مقام بزرگي وجود دارد، زيرا خداوند فرموده است: (پيشي گيرندگان، پيشي گيرندگان، آنان مقرّب در گاه الهي ميباشند) بنابراين هر كس خدا ر اطاعت كند نزد خدا مقرّب و مشمول آيه «الاّ المودّة في القربي» ميشود و در نتيجه، اين آيه بر وجوب حُبّ آل رسول الله و حبّ اصحاب او دلالت دارد. وی سپس به جمع بین حب اهلبیت و صحابه اشاره نموده و میگوید: «و سمعتُ بعضَ المذكرين قال إنّهُ صلى اللّه عليه و سلّم قال: «مَثل أهل بيتي كَمثل سفينة نوح من ركب فیها نجا» و قال صلى اللّه عليه و سلّم: «أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم» و نحن الآن في بحر التكليف و تضربنا أمواج الشبهات و الشهوات و راكب البحر يحتاج إلى أمرين أحدهما: السفينة الخالية عن العيوب و الثقب و الثاني: الكواكب الظاهرة الطالعة النيرة، فإذا ركب تلك السفينة و وقع نظره على تلك الكواكب الظاهرة كان رجاء السلامة غالباً، فكذلك ركب أصحابنا أهل السنة سفينة حب آل محمد و وضعوا أبصارهم على نجوم الصحابة
