
است- میپردازد در مورد فرزندان «مالك بن ملالة»96 و ریاست پس از وی میگوید: «فأولد مالكُ عمراً وطفيلاً وأبا نمارةَ وكان سيداً جواداً فارساً شجاعاً، ورأسته همدان بعد أبيه».97یعنی: «فرزندان مالک، عمرو، طفیل و أبانمارة بودند که ابانمارة سروریِ بخشنده و سوارکاری شجاع بود [و بدین سبب] قبیله همدان پس از پدرش وی را به ریاست برگزید». این مطلب نشان میدهد که جنگاوری و شجاعت مؤلفه معنادار در انتخاب أبا نمارة از میان فرزندان مالک بوده است اما آنچه سبب برتری قبیله وی درمیان سایر قبایل شده است دستیابی به جایگاه «البیت» است که مرهون سوابق شناختهشده آنهاست:
سوابقُ قومي ليس يُدرك فخرها * عن السادة الغرّ القماقمة الزهر
لنا البيتُ منها والرئاسةُ والحجى * وإرث المعالي والجسيم من القدر98
ابن حزم جایگاه ریاست را با تعبیر «البیت و عدد» در اثر خویش مشخص مینماید وی در نخستین کاربرد که به ذکر فرزندان فهر بن مالک به عنوان غالب، محارب و حارث میپردازد ازآنرو که قاعدتاً از میان فرزندان وی تنها یکی پس از وی به ریاست و جانشینی میرسد در مورد غالب میگوید: وفيه البيت والعدد (نعني بالبيت حيث ما ذكرناه الشرف، وبالعدد الكثرة).99 وی در مورد عبدمناف میگوید: «فولد قصي بن كلاب: عبد مناف، وفيه البيت والشرف وعبد العزّى؛ وعبد الدار»100 چنانکه پس از عبد مناف، در میان فرزندان وی مقام البیت به هاشم میرسد: «فولدَ عبدُ مناف بن قصى: عمرو وهو هاشم، وفيه العدد والشرف والمطّلب؛ وعبد شمس؛ ونوفل»؛101 بنابراین در فرهنگ جاهلی هر یکی از عشیرههای ممتاز قبیله که به جایگاه «البیت» میرسید حائز شرایط ریاست قبیله میشد.
ابن خلدون خصلتی را که به سبب آن ریاست حاصل میشود قابل سنجش نموده و در فصل یازدهم از تاریخ خود با عنوان «في أن الرئاسة لا تزال في نصابها المخصوص من أهل العصبية»، به عصبیت به عنوان یگانه شاخص ریاست اشاره مینماید، وی تأکید مینماید که هرچند هر یک از عشیرهها دارای عصبیت یکسانی به سبب قبیله مشترک بودند لیکن هر عشیرهای بهتنهایی از عصبیتی برخوردار بود که جایگاه ویژهای بدان میبخشيد و«اهل بیت»102 خاصِ آن قبیله شناخته ميشد.103
ابن خلدون در ادامه عصبیت را به معیارهای قابل سنجشتر تقسیم نموده و در فصل «في أن البيت والشرف بالاصالة والحقيقة لأهل العصبية» به تبیین معنای «البیت» میپردازد و ميگوید: «ومعنى البيت أن يعدّ الرّجل في آبائه أشرافاَ مذكورين يكون له بولادتهم إيّاه والانتساب إليهم تجلّة في أهل جلدته»104 یعنی:«معنای البیت این است که فرد در پدران خود بزرگانی را بر میشمارد که به سبب اینکه آنها او را به دنیا آوردهاند و به آنها منتسب است در میان دیگران اظهار بزرگی کند». اين تعريف وي معيار شرف را مشخص مينمايد؛ از آنچه ابن خلدون در مورد ارتباط ریاست با عصبیت و البیت بیان میکند میتوان دریافت که ریاست سیاسی در جاهلیت مربوط به قبیلهای بود که به سبب نسب اشرافي، برتری داشت.
راز تالیف کتب انساب نیز در این نهفته است که نوعی جریان شناسی سیاسی (حداقل مربوط به دوران جاهلیت) است. در اهمیت علم انساب همین بس که ابنحزم در مقدمه کتاب «أنساب» مینویسد: «فأما الفرضُ مِن علمِ النَّسَبِ، فهو أن يَعلمُ المرءُ أنَّ محمداً- صلى الله عليه وسلم- الذي بعثه الله تعالى إلى الجنِّ والإنسِ بِدين الإسلام، هو مُحَمد بن عبد الله القُرَشيِّ الهاشميِّ، الذي كان بِمكةَ، ورَحَلَ منها إلى المدينة. فَمَن شَكَّ في محمد- صلى الله عليه وسلم- أهو قرشي، أم يماني، أم تميمي، أم أعجمي، فهو كافرٌ، غيرُ عارفٍ بِدينه».105 یعنی:«مقدار ضروری و واجب در خصوص آگاهی از علم انساب این است که فرد بداند حضرت محمد(ص) که خداوند ایشان را با دین اسلام بر جن و انس برانگیخته است، محمد بن عبدالله و منسوب به بنیهاشم از قریش است که [ابتدا] در مکه بود و سپس از آن جا به مدینه هجرت نمود و هر کس نداند که محمد (ص) قریشی، یمانی، تمیمی و یا اعجمی است، کافر است و نسبت به دینش آگاهی ندارد».
ملاک «نسب» که ابن حزم بدان میپردازد تا بدان جا دارای اهمیت است که چنانچه کسی از آن اطلاع نداشته باشد؛ توانایی شناخت خلیفه را نخواهد داشت: «ومِنَ الفرضِ في عِلم النَّسب أن يَعلم المرءُ أنَّ الخِلافةَ لا تجوزُ إلّا في وُلدِ فَهر ابن مالك بن النضر بن كنانة؛ ولو وَسَعَ جَهلُ هذا لأمكنَ إدعاءُ الخلافة لمن لا تَحِلَّ لهُ؛ وهذا لا يَجُوزُ أصلاً».106یعنی: «مقدار ضروری و واجب در خصوص آگاهی از علم انساب این است که فرد بداند خلافت جز در فرزندان فهر بن مالک بن النضر بن الکنانة جایز نیست و اگر ناآگاهی از چنین امری جایز بود امکان داشت کسی که شایسته نبود ادعای خلافت میکرد و چنین چیزی اصلاً جایز نیست». فهر بن مالك قريشي جد دهم پیامبر(ص) است.107 مراد از این که خلافت نباید جز در خاندان فهر باشد اشاره به قبیله قریش دارد.
2-1-1-2- جایگاه کعبه در شرافت «البیت»
در نگاه نخست چنین به نظر میرسد که اساساً در جامعه جاهلی دین مولفهای تاثیرگذار برای شرافت بخشی و دستیابی به جایگاه «البیت» نيست؛ هر چند ظاهر امر این موضوع را تایید مینماید و در تاریخ جاهلی نیز به تلاشهایی برای دستیابی به شرافت با تكيه بر دین بر نمیخوریم، لیکن واکاوی دقیق نشان میدهد بدون کعبه اساساً مسیری برای رسیدن به شرافت جاهلی وجود نداشته است، یافتههای زیر به خوبی به این حقیقت گواهی میدهد.
پس از امر الهی، حضرت ابراهیم به همراه اسماعیل پایههای خانه کعبه را بنا نهاد و آنجا را مکانی برای عبادت خویش و حج مردم قرارداد، پس از ابراهیم خداوند اسماعیل را به پیامبری برانگیخت وي امور کعبه را ساماندهی میکرد تا اینکه درگذشت و در حِجر به خاک سپرده شد و فرزندش «قیذار» را بهعنوان جانشین خویش بهعنوان متولی کعبه قرارداد، اين امر پیوسته نسل به نسل منتقل میشد تا اینکه میان فرزندان اسماعیل و داییهای وی از جرهم که توليت کعبه میان آنها تقسیمشده بود نزاع درگرفت، فرزندان اسماعیل به سبب خویشاوندی با «جُرهم» و رعایت حرمت کعبه و جلوگیری از خونریزی کنار كشیدند؛ اما جرهم خود در رقابتی دیگر از بنوحارثه پس از خونریزی شکست خورد و بدینصورت تولیت کعبه از خاندان اسماعیل بهعنوان میراث معنوی خارج شد و جرهم نیز از تولیت کعبه برکنار شدند و بنا بر رسم جاهلیت تبعید شدند.108 بنابراین کعبه به بنوحارثه بهعنوان ابزاری برای مفاخرت و سلطه بر دیگران تبدیل گشت و دین ابراهیم به عبادت بتان تغییر یافت و نزاع بر سر کعبه پیوسته با جنگ و خونریزی همراه بود تا اینکه با ازدواج قصی با دختر «حلیل بن حبشیه خزاعی» که در آن زمان متولی کعبه بود، زمینهي ورود وی به عرصه حاکمیت فراهم شد، قصی در کنار حلیل ماند تا فرزاندن وی عبدالدار، عبدمناف، عبد العزی و عبد قصی متولد شدند و با فرزند و مال به شرافت دستیافت. بعد از مرگ حلیل ادعا کرد که قریشیان فرزندان اسماعیل هستند و به کعبه و مکه سزاوارترند؛ لذا با فراخواندن سایر اقوام قریش به جنگ خزاعه پرداخت، پس از جنگ و خونریزی شدید در هردو جبهه، به حکمیت روی آوردند و «یعمر بن عوف» که به عنوان حکم انتخاب شده بود، گفت: «أَنَّ قُصَيًّا أَوْلَى بِالْكَعْبَةِ وَأَمْرِ مَكَّةَ». 109
از آن چه گفته شد به نظر میرسد که کعبه نقش تعیینکننده در حکمرانی بر مکه داشته و قصي توانست با برنامهریزی، مدیریت مکه را به دست گیرد؛ طبری می نویسد وی اقوام خویش را از اقصی نقاط به مکه فراخواند و [بدون اینکه سابقهای در فرمانروایی داشته باشد] قوم خود و اهالی مکه را به فرمانبری از خود درآورد مکه را به چهار قسمت تقسيم كرد و در هر قسمتی گروهی از قریش را مسکن داد، و هر قومی از قبیله قریش را بر یکی از امور مکه که با محوریت کعبه بود مسلط نمود بدين صورت وي امور مهم مکه مانند حجابت(پردهداری کعبه)، سقایت (فراهم نمودن آب حاجیان)، ندوت(مسئول جلسات مشورتی) و لواء(پرچمداری) را به دست گرفت [و بدین صورت] تمامی شرف مکه از آن او شد… تمام امور ازدواج، مشورت و بستن پرچم برای جنگ و بسیاری از امور دیگر از خانه وی آغاز میشد.110
برخلاف قصی که قدرتی بلامنازع بود، نزاع بر سر میراث پادشاهی قصی پس از مرگش آغاز شد و درنهایت با موازنه قدرت در دو گروه با پایان رسید در گروه نخست همپیمانان عبد مناف در قالب حلف مطیبین و همپیمانان عبدالدار در قالب پیمان احلاف قرار داشتند و قدرت قصی بدین صورت تقسیم شد که سقایت و رفادت به عبد مناف و حجابت و ریاست دارالندوه به عبدالدار رسید.111
2-1-1-3- سیادت هاشم در جاهلیت
نزاع در میان فرزندان عبد مناف نیز مانند پدرانشان صورت گرفت و این بار نیز با مصالحه خاتمه یافت و هاشم سقایت و رفادت را به دست گرفت و لواء(پرچمداری) برای برادرش باقیماند.112
این تقسیم بهخوبی نشان میدهد هاشم دارای جایگاه ویژه و منحصربهفردی بوده است. داشتن پست رفادت و میزبانی حاجیان جایگاه وی را در ایام حج برجسته مینمود و شهرت وی را افزایش میداد.
هاشم نخستین کسی بود که سفرهای تابستانی و زمستانی را پایهگذاری نمود و برای رونق اقتصادی قریش پیماننامههای تجاری به امضاء رساند.113 تعبير به “سنت” از کار هاشم نشان میدهد که این کار وی مورد استقبال دیگران نیز قرار گرفته است.
فعالیتهای هاشم سبب شد امیه فرزند عبدالشمس نسبت به وی حسد ورزد و تلاش کند مانند وی عمل نماید؛ لیکن از این کار عاجز ماند؛ بنابراین مورد شماتت برخی از قریشیان قرار گرفت، خشمگین شد و از عموی خویش هاشم درخواست منافره114 نمود، هاشم در ابتدا به سبب سن و مقام خویش این کار را خوش نمیداشت اما در نهایت بر سر پنجاه شتر و ده سال خروج از مکه برای بازنده، کاهنی خزاعی بهعنوان داور، هاشم را برتر شمرد، شتران میان مردم تقسیم شد و امیه به مدت ده سال تبعید شد و این نخستین دشمنی بود که میان هاشم و امیه رخ داد و کینه آن میان فرزندان هاشم و بنیامیه باقی ماند.115
برای دومین بار منافره عبدالمطلب بن هاشم بهعنوان شخصیتی یگانه که امتیازاتی چون شرافت منحصربهفرد، کشف چاه زمزم و عملکرد مناسب در مقابل ابرهه را داشت و حرب بن امیه در ماجرایی مشابه بیشازپیش بر عداوت بنی امیه و بني هاشم دامن زد.116 و ظهور پیامبری از بنیهاشم بر وسعت عداوت آنان افزود.
اصولاً طبق سنت جاهلی که مورد تأیید ابن حزم نیز هست، پس از پیامبر(ص)، فردی از خاندان بنیهاشم از نظرگاه جایگاه «البیت»(شرافت) باید بهعنوان خلیفه قرار انتخاب شود. بهخصوص که پیامبر(ص) نیز به سبب وجود چنین گفتمانی در دوران جاهلیت با تأکید بر آیه تطهیر «اهلبیت»117 خویش را معرفی نمود118 و به بهانههای مختلف آن را شایستهی مقام خلافت دانست، شایستگیای که در قرآن صراحتاً امری معنوی و در قالب پاکی از رجس معرفی شده است. هرچند با گفتمان رایج جاهلیت نیز همسو است. لیکن همانطور که در تبیین روایت «الأئمة من قریش» خواهیم دید برای تعیین خلیفه پس از پیامبر(ص) نهتنها معیارهای معنوی رعایت نشد بلکه حتی مطابق سنتهای جاهلی نیز رفتار نشد و بنیهاشم که دارای موقعیت «البیت» بود در عملکرد شتابزدهی سقیفه کنار زده شد.
2-2- نظام سیاسی در آستانه بعثت پیامبر(ص)
نظام سیاسی در آستانه بعثت پیامبر(ص) را با دو رویکرد برون مبتنی و درونمتنی119 که مکمل یکدیگر هستند میتوان مورد بررسی قرار داد، رویکرد برونمتنی مبتنی بر تاریخ سیاسی آستانه بعثت پیامبر(ص) است و به درک درستی از اهمیت ظهور پیامبر(ص) در آن شرایط کمک مینماید و فهم دقیقتر از آیات قرآن که مقارن با آن شرایط است را میسر میسازد.
2-2-1- رویکرد برونمتنی
در رویکرد برون متنی فضای نزول مورد در عرصه های مختلف واکاوی جدی قرار می گیرد.
2-2-1-1- شرايط سیاسی قریش
قبل از قصی به قریش، بنی نضر گفته میشد که در اطراف مکه پراکنده بودند. قصی توانست با جمع آوری آنها در مکه نظامی یکپارچه تاسیس نماید.120 لیکن پس از وی به تدریج نزاع بر سر قدرت سبب تجزیه قریش
