
تاریخی شده است792 را از صنعا به شام فراخواند و وی را در نزدیک خویش منزل داد تا اخبار گذشته را بیان نماید. وی هر شب برای معاویه و اهلبیت خاص او قصه میگفت و غم و اندوه آنها را میزدود. معاویه به کاتبان دستور میداد هر قصه و شعری را قبل از اینکه به فراموشی سپرده شود، مکتوب نمایند. عبید بن شریة تا زمان عبدالملک بن مروان میزیست و مورد توجه خلفا بود.793
قصاص بااحساس امنیت خاطر از جانب حاکمیت و همچنین پاسخگویی به ذائقه عمومی در نقل قصص روزبهروز گسترش مییافتند. حمید بن اسود نقل میکند که در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز وارد مسجد بصره شدم در میان حلقات مختلفی که در مسجد برپاشده بود تنها یک حلقه فقه مربوط به مسلم بن یسار بود و الباقی حلقات قصاص بودند.794 این ماجرا اوج سیطره قصاص بر فرهنگ جامعه اسلامی را نشان میدهد.
پس از معاویه قصاص به فعالیت خود در راستای اهداف حاکمیت ادامه دادند، بسیاری از فعالیتهای تبلیغاتی حاکمان اموی توسط قصاص صورت میپذیرفت. عمر بن عبدالعزیز در مدینه قاصی به نام «محمد بن قیس» داشت که از ابی هریره روایت میکرد795 و در امارت وی به قصهگویی میپرداخت.796 در برخی از منابع قاص بهصورت قاض آمده است797 و بعید نیست که وی علاوه بر قصهگویی مقام قضاوت را نیز به عهده داشت است بهخصوص از زمان معاویه که قصاص بهصورت رسمی فعالیت مینمودهاند.
3-3-5- قصهگویی در دوران بنیعباس
مهدی عباسی صالح المری که یکی از قصاص مشهور بصره بود را به بغداد فراخواند تا مردم بغداد از وی استفاده نمایند، مهدی او را اکرام نمود، صالح دریکی از جلسات وعظ که مهدی حضور داشت وی را مدح نمود و در ضمن به دوری از بندگی و معصیت اشاراتی داشت تا بدان جا که مهدی عباسی به گریه افتاد.798
برخورد جدی از جانب حاکمان بنیعباس با قصاص دیده نمیشود جز اینکه در حوادث سال 279 گفتهشده است که معتضد عباسی دستور دارد که منجمین و قصاص در معابر معرکه نگیرند و کتابفروشان از فروش کتابهای فلسفه خودداری نمایند.799
در سایه تقویت حاکمان و یا عدم برخورد با قصاص، بازار گرمشان هیچگاه از رونق نیفتاد بلکه هرروز بر رونق آن افزوده میشد، هر شهری به نام تنی چند از قصاص شهره بود، بهعنوان نمونه عبدوس بن محمد القاص در مصر، سعید بن حسان در مکه، احمد بن حسن بن عمران ابی موس القاص در بغداد، أبووائل عبدالله بن بحیر القاص الصنعانی در یمن و عبدالرحمان بن ابراهیم القاص که ساکن کرمان بود و سپس به بصره نقلمکان نمود.800
3-3-6- ویژگیهای شخصیتی قصاص
با توجه به مطالب پیشین نقش حاکمیت در ایجاد و تقویت قصاص روشن میشود، در فصلهای آغازین از منافقان و یهود بهعنوان دو جریان سیاسی مخالف اهلبیت سخن به میان آمد؛ شکلگیری قصاص به اهداف هر دو جریان سیاسی جامعه عمل پوشاند؛ از یکسو جریان سیاسی پیروز سقیفه که با منع تدوین حدیث نبوی جامعه را با خلأ فکری جدی روبرو میدید با اعطای آزادی عمل به اهل کتاب این خلأ را پر نمود که سر برآوردن قصاص نمود عینی این سیاست بود و از سوی دیگر یهود توانست در لباس اسلام به بسیاری از اهدافی که در زمان پیامبر از رسیدن به آنها ناکام مانده بود، جامعه عمل بپوشاند و با اخذ مجوز از خلیفه دوم فرایند یهودیسازی اسلام را در پیش گیرد. ازاینرو شاخصه یهودی و عوامگرایانه دو ویژگی مهم قصاص است که به یکدیگر وابستهاند. توضیح این دو خصلت بهخصوص عوامگرایی نشان میدهد فلسفه پشتیبانی سیاست از قصاص، استضعاف فکری مردم بوده است تا دین را در مقابل سیاستهای خود ناکارآمد سازند.
3-3-6-1- ماهیت یهودی
اشاره شد که سنگ بنای قصهپردازی مبتنی بر تعالیم یهودی است، یکی از مهمترین گروه جاعلان حدیث مرتبط با اسرائیلیات در تقسیمبندیهای صورت گرفته قصاص هستند.801
أبوشهبه معتقد است بسیاری از اسرائیلیات توسط اسلام یافتگان از اهل کتاب و سپس قصاص به کتب منتقلشده است.802 آغاز قصهپردازی از سوی تمیم داری در خلافت عمر و سپس فعالیتهای کعب الاحبار و شاگرد وی أبوهریره نشان میدهد که با وجود نهیهای مکرر پیامبر از تکیهبر کتب اهل کتاب و غنای بیمثال قرآن و روایات تلاش افرادی که به لباس اسلام درآمده بودند مؤثر افتاد.
یهود در زمان پیامبر(ص) فرصت انتشار مستقیم افکار و اندیشههای خود را نداشتند. آنها در زمان حضور پیامبر(ص) در مکه بهصورت موردی از طریق نضر بن حارث مطالبی را منتقل مینمودند.
در زمان حضور پیامبر در مدینه امکان حضور اهل کتاب درصحنه تبلیغ اندیشه یهودی فراهم نشد. حتی مشاهده کتاب تورات در دست عمر خشم پیامبر(ص) را برانگیخت.803 لیکن پس از حضرت در لباس اسلام به اهداف خود دست یافتند. نزدیکی علمای یهود به خلفا به هر دلیلی که باشد خواه تمایل خلفا و خواه دسیسه یهود برای نزدیکی به حاکمیت، زمینهای برای آنها فراهم آورد تا به پشتوانه جلب اعتماد خلیفه عقاید خود را به مسلمانان منتقل نمایند و برای افزایش ضریب نفوذ کلام خود مطالبشان را به کتابهای آسمانی و پیامبر(ص) منسوب نمایند.804
در کنار میدانداری اهل کتاب در زمان خلیفه دوم، شاهد سختگیری نسبت به اصحاب ویژه پیامبر یعنی ابوذر و عبدالله بن مسعود هستیم. همچنین درحالیکه نسبت به نقل حدیث پیامبر(ص) محدودیت ایجاد میشود نقل مطالب اهل کتاب مجوز دریافت مینماید.
تمایل ذاتی مردم به سمت قصاص بیشک در موفقیت اهل کتاب در انتقال مفاهیم بیتأثیر نبوده است. گفتهشده در بصره قاصی نابینا بود که تنها حدیث جرجیس را از حفظ داشت و بهوسیله آن مردم را میگریاند.805
بسیاری از قصههای اسرائیلی که برگرفته از کتب اهل کتاب است و شایسته شأن نبوت نیست. بهصورت روایت درآمده است که سراسر خرافه و کذب هستند.806
3-3-6-2- عوامگرایی
یکی از مهمترین ویژگیهای رونق بازار قصاص تمایل مردم عوام بهسوی آنها بوده است. ارائه مطالب عجیبوغریب و جزئیات قصص که مطابق ذائقه عوام است و پایه و اساس علمی ندارد، مهمترین دلیل تمایل مردم بهسوی این گروه است.
ابن قتیبه در وجه دوم ورود فساد در حدیث به قصاص اشاره نموده است، وی میگوید شأن عوام نشستن نزد قصهگو، شنیدن سخنان عجیب و خارج از فطرت انسانی است که قلبها را محزون میکند و چشمان را گریان میسازند. قصاص نیز از توجه عوام غایت استفاده را نموده و مطالب عجیب و احادیث دروغین را برایشان بیان میدارند.807 جلبتوجه عوام و گریاندن آنها یکی از مهمترین دغدغههای قصاص بوده است، بنابراین ذکر مطالب عجیبوغریب و احادیث دروغین را وسیله برای دستیابی به این هدف قرار میدادند.808 گفتهشده قاصی قصه میگفت و نماز شروع شد، ترسید که مردم بعد از نماز متفرق شوند بنابراین گفت «یا فتیان العجائب بعد الصلاة».809
ابن مفلح حنبلی پس از نهی برخی از علما در نشستن در مجلس قصاص، با تأکید بر احادیث دروغین آنها، مجلس آنها را تنها برای عوام سودمند دانسته است. وی در ادامه نظر خواص را اینگونه بیان میدارد: «وَقَالَ إبْرَاهِيمُ الْحَرْبِيُّ: حَدَّثَنِي شُجَاعُ بْنُ مَخْلَدٍ قَالَ: لَقِيَنِي بِشْرُ بْنُ الْحَارِثِ وَأَنَا أُرِيدُ مَجْلِسَ مَنْصُورِ بْنِ عَمَّارٍ، فَقَالَ لِي: وَأَنْتَ أَيْضًا يَا شُجَاعُ ارْجِعْ، فَرَجَعَتُ، قَالَ إبْرَاهِيمُ: لَوْ كَانَ فِي هَذَا خَيْرٌ لَسَبَقَ إلَيْهِ الثَّوْرِيُّ وَوَكِيعٌ وَأَحْمَدُ وَبِشْرٌ»810 یعنی:«ابراهیم حربی گفت که شجاع بن مخلد این گونه نقل کرده که : بشر بن حارث را ملاقات کردم در حالی که میخواستم به مجلس منصور بن عمار بروم، [بشر بن حارث] به من گفت و تو هم شجاع؟![اهل شرکت در این مجالسی]، لذا برگشتم. ابراهیم [خودش] این گونه نتیجه میگیرد که اگر در این کار[رفتن به مجلس قصاص] خیری بود بزرگانی مانند ثوری، وکیع، احمد و بشر سبقت میجستند».
غزالی در بابی تحت عنوان «فیما یعده العامه من العلوم المحموده و لیس منها»، با یادآوری این نکته که منشأ التباس علوم مذموم با علوم شرعی(ممدوح) تحریف اسامی محمود و انتقال آن به علوم مذموم برای اغراض فاسد است، در ادامه از استحاله و تحریف برخی از علوم مانند فقه، توحید، تذکیر و حکمت و.. یاد میکند. وی میگوید هر یک از این علوم در روزگار وی دارای معنا و مفهوم دیگر شده است. وی در استحاله معنایی «ذکر و تذکیر» میگوید که در اصل دارای جایگاه ویژهای در قرآن و روایات است اما اکنون دستمایه وعاظی شده است که با نقل قصص و اشعار به موعظه میپردازند. لیکن این هواپرستان و باطل سرایان احادیثی که در مورد اهمیت ذکر است را حجتی برای توجیه خود میآورند و با استناد به روایتی مثل «اذا مَررتُم بِرِیاضِ الجَنَّةِ فَارتَعُوا قیل و ما رِیاضُ الجَنَّة قَال مِجِالِسُ الذِّکر» یعنی:«هرگاه به باغهای بهشت گذر کردید، در آن بگردید و استفاده کنید، گفته شد باغهای بهشت چیست، فرمود مجالس ذکر»، عنوان «ذکر» را بر خرافات خود میگذارند در حالی که جایگاه ذکر محفوظ است و بسیاری از سلف از نشستن در محضر آنها [قصاص] نهی کردهاند.811
رشید رضا با تأکید بر اینکه ایمان در قلبهای عامه مردم در خواب است و احتیاج به بیداری دارد، به نقش تذکیر صحیح و موعظه حسن که مایه سعادت دنیا و آخرت است اشاره مینماید، وی واعظان را طبیبان روح مینامد اما از شرایط زمان خود شکایت مینماید که بسیاری از وعاظ دروغگو بر بیماری میافزایند، گروهی را بر فسق و فجورشان جری میکنند و گروهی را در زهد عمیق میسازند. رشید رضا نظر بسیاری از اساتید مبنی بر اینکه علم اخلاق که ماده آن وعظ و ذکر است (برخلاف فقه) احتیاجی به مهارت ندارد را رد میکند وی تأکید مینماید موضوع این علم قوای نفسانی و صفات روح است و اعمال نیز تابع اخلاق خوب یا بد است بنابراین این علم دقیقترین علم است، ازاینروست که امام علی ع همه قصاص را بهجز حسن بصری از مسجد بیرون کرد. درحالیکه امروز مسجد الحسینی پر از قصاص است. اکتفا نمودن امام به حسن بصری ازآنرو بود که وی در جهت رضای خدا موعظه میکرد نه به سبب طمع و متمایل کردن قلبهای مردم آنگونه که اکثر قصاص از آن زمان تا به امروز چنین کردهاند.812
قصاص مجالس ذکر و موعظه را چنان تسخیر کرده بودند تا بدان جا که تصور اینکه قاصی صادق باشد سخت مینمود. سفیان ثوری وارد بصره شد و مهمان عطار گشت، عطار از وی خواست تا به مجلسی یکی از قصاص بروند باوجود اکراه در مجلس شرکت نمود و دریافت که وی صالح المری است و مجلسی متفاوت از قصاصی دارد که وی تصور مینمود بنابراین خطاب به میزبان گفت «لیس هذا بقاص هذا نذیر».813
سطح نازل فعالیتهای قصاص و مضامین عامیانه مطالب آنها، سبب شد که مورد تمسخر قرارگرفته و برخی از فعالیتهای آنها بهعنوان ضربالمثل و فکاهی نقل شود شاید اینگونه رفتار با قصاص رویارویی با بیسوادی آنها بوده است. زیرا تنها گریاندن مردم مورد هدف آنها بود و در این راه از هر وسیلهای استفاده مینمودند. زمخشری افراط در گریاندن مردم را بهصورت فکاهی اینگونه بیان نموده است که به یکی از قصاص برخوردم که با مواعظ خود مردم را به گریه انداخت وقتی مجلس سراسر گریه و اندوه شد از میان وسایل خود تنبوری درآورد و شروع به آواز نمود و گفت بااینهمه غم و اندوه به تفریح هم نیاز داریم.814 راغب در محاضرات الأدباء فصلی نام «من هزأ من القصاص» اختصاص داده است و به دعاها و روایات عجیب آنها در قالب فکاهی اشاره نموده است.815
فعالیت قصاص مخصوص مساجد نبود بلکه آنها از این توانایی که برای تبلیغ دین بود برای کسب مایحتاج خود بهره میبردند، آنها بهسان دوره گردان در میادین و معابر مردم را پیرامون خود جمع میکردند و گاهی همراه قصه گفتن، نوشتههایی را بهعنوان «تعویذ» میفروختند و ادعا میکردند که حاوی اسم اعظم است.816
قصاص در فتوا دادن نیز دستی داشتند و ازآنرو که به سبب نوع فعالیت خود ارتباط بیشتری با مردم داشتند و ذائقه مردم نیز آنها را میپسندید دارای
