
الْقُدْسُ، وَأَحَبُّ الْقُدْسِ إِلَيْهِ جَبَلٌ بِنَابُلُسَ، لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَتَمَاسُّونَهُ أَوْ يَتَمَاسَحُونَهُ بِالْجِبَالِ بَيْنَهُمْ»582
در روایتی دیگر یهودی زادهی دیگر یعنی زید بن ثابت نیز در مورد قداست شام چنین نقل کرده است: «بَيْنَمَا نَحْنُ حَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نُؤَلِّفُ الْقُرْآنَ مِنَ الرِّقَاعِ إِذْ قَالَ: «طُوبَى لِلشَّامِ»، قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَلِمَ ذَاكَ وَلِمَ ذَاكَ؟ قَالَ: «إِنَّ مَلَائِكَةَ الرَّحْمَنِ بَاسِطَةٌ أَجْنِحَتَهَا عَلَيْهَا»583
در روایتی دیگر از ده جزء خیر، نه جزء آن مختص شام و بقیه برای سایر بلاد لحاظ شده است:
«الخير عشرة أجزاء: فتسعة أجزاء الخير في الشام، وجزء في سائر الأرضين».584 البته این نقلِ از کعب توسط عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عمرو به نقل از پیامبر آمده است. چهبسا گفتار اصلی از کعب بوده و برای تقویت سخن وی به پیامبر نسبت دادهشده است.
کعب در طرح یهودیسازی فرهنگ اسلامی ازایندست روایات فراوان نقل کرده است که بسیاری اکنون در کتب وجود ندارد؛ تأثیر سخنان کعب بر افکار مردم در سایه حاکمیت بنیامیه تأثیر عمیقی گذاشته بود.
کلینی در «بَابُ فَضْلِ النَّظَرِ إِلَى الْكَعْبَةِ» از زراره ماجرایی را نقل میکند که بیانگر نفوذ سخنان کعب از یکسو و موضِع اهلبیت از سوی دیگر نسبت به سخنان وی است: «… عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: كُنْتُ قَاعِداً إِلَى جَنْبِ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) وَ هُوَ مُحْتَبٍ مُسْتَقْبِلُ الْكَعْبَةِ فَقَالَ أَمَا إِنَّ النَّظَرَ إِلَيْهَا عِبَادَةٌ فَجَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ بَجِيلَةَ يُقَالُ لَهُ عَاصِمُ بْنُ عُمَرَ فَقَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ(ع) إِنَّ كَعْبَ الْأَحْبَارِ كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْكَعْبَةَ تَسْجُدُ لِبَيْتِ الْمَقْدِسِ فِي كُلِّ غَدَاةٍ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَمَا تَقُولُ فِيمَا قَالَ كَعْبٌ فَقَالَ صَدَقَ الْقَوْلُ مَا قَالَ كَعْبٌ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) كَذَبْتَ وَ كَذَبَ كَعْبُ الْأَحْبَارِ مَعَكَ وَ غَضِبَ قَالَ زُرَارَةُ مَا رَأَيْتُهُ اسْتَقْبَلَ أَحَداً بِقَوْلِ كَذَبْتَ غَيْرَهُ ثُمَّ قَالَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بُقْعَةً فِي الْأَرْضِ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْهَا ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ نَحْوَ الْكَعْبَةِ»585 یعنی: «زراره گوید در کنار امام باقر(ع) نشسته بودم و آن حضرت روبروی کعبه نشسته و پاهایش را به کمرش بسته بود پس فرمود: بدانید که نگاه کردن بدان عبادت است. پس مردی از قبیله بجیله به نام عاصم بن عمر آمده و به امام گفت: کعب الاحبار میگفت کعبه هر صبح به بیت المقدس سجده میکند. پس امام پرسید: نظر تو درباره سخن کعب چیست؟ گفت: راست گفته است و سخن (درست) سخن کعب است. پس امام فرمود: دروغ گفتی و کعب الاحبار نیز با تو دروغ گفته است. و حضرت خشمگین شد. زراره گوید هرگز ندیدم که حضرت با کسی جز این مرد با لفظ «دروغ گفتی» رودررو شده باشد. سپس حضرت فرمود: خدای عزو جل هیچ عبادتگاهی را در زمین نیافریده است که از آن نزدش محبوب تر باشد سپس با دستش به سوی کعبه اشاره کرد».
در مورد تایید سلطنت معاویه در شام نیز کعب الاحبار بر مبنای روایت مشهور خلفای 12 گانه پیامبر(ص) از آنها تعبیر به قیّم نموده و بهاینترتیب آورده است: قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَهَبَ لِإِسْمَاعِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنْ صُلْبِهِ اثْنَيْ عَشَرَ قَيِّمًا، أَفْضَلُهُمْ وَخَيْرُهُمْ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ، وَعُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، وَعُثْمَانُ ذُو النُّورِ، يُقْتَلُ مَظْلُومًا، يُؤْتَى أَجْرَهُ مَرَّتَيْنِ، وَمَلِكُ الشَّامِ وَابْنُهُ، وَالسَّفَّاحُ، وَمَنْصُورٌ، وَسِينٌ وَسَلَامٌ، يَعْنِي صَلَاحًا وَعَافِيَةً»586 یعنی:« خدای متعال به اسماعیل از صلبش 12 قیم و زمامدار بخشید که برترین و بهترین آنان ابوبکر صدیق و عمربن خطاب و عثمان است که مظلومانه کشته میشود و اجرش را دو بار میگیرد و پادشاه شام و پسرش و سفاح و منصور و سین و سلام یعنی صلاح و عافیت است.».
در روایتی دیگر کعب خصوصیات پیامبر را به نقل از تورات اینگونه توصیف نموده است که زادگاه پیامبر در مکه، هجرتش را در مدینه و پادشاهیاش را در شام است.587 وی بدینوسیله به سلطنت معاویه در شام مشروعیت میبخشد.
در روایتی دیگر کعب به جایگاه ویژه شام در میان شهرها اشاره نموده و آنها را با جایگاه سر در بدن برابر دانسته است.
«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ الدُّنْيَا بِمَنْزِلَةِ الطَّائِرِ، فَجَعَلَ الْجَنَاحَيْنِ الْمَشْرِقَ وَالْمَغْرِبَ، وَجَعَلَ الرَّأْسَ الشَّامَ، وَجَعَلَ رَأْسَ الرَّأْسِ حِمْصَ»588
بررسی مختصر زندگی کعب الأحبار589 نشان میدهد سالها حضور وی در شام از یکسو و نقل فراوان او از کتب اهل کتاب تغییری در ماهیت یهودی وی به وجود نیاورده بود، بلکه تنها به سبب علم او نسبت به کتب فراوان موردتوجه خلیفه دوم از یکسو و معاویه در شام از سوی دیگر بود. کعب بیش از هر چیزی میکوشید از زاویه نگاه یک یهودی به وقایع بنگرد و بیاطلاعی بسیاری از مردم مطالب کتابهای اهل کتاب زمینهای برایش فراهم نموده بود تا در نقاب اسلام معارف یهودی را ترویج نماید، همراهی وی با محمدبن ابی حذیفه در یک سفر نشان میدهد به چه میزان کعب تمامی وقایع را با تکیه بر دانش یهودی تفسیر مینموده است، گفتگوی وی با محمد بن ابی حذیفه چنین است: «فِي سَفِينَةٍ فَقَالَ مُحَمَّدٌ: يَا كَعْبُ، أَتَجِدُ جَرْيَ سَفِينَتِنَا فِي التَّوْرَاةِ؟ فَقَالَ كَعْبٌ: يَا مُحَمَّدُ إِنَّ التَّوْرَاةَ حَقٌّ، وَهِيَ فِي كِتَابِ اللَّهِ. فَلَا تَسْتَهْزِئْ بِهَا»590 یعنی: «در کشتیای محمد گفت: ای کعب آیا حرکت کشتی ما در تورات وجود دارد؟ کعب گفت: محمد! تورات حق است و درکتاب خدا از آن سخن به میان آمده است، پس آن را مسخره نکن».
گفتگوی تمسخرآمیز محمد با کعب الاحبار بهخوبی نشان میدهد که حضور کعب در تفسیرِ وقایع به چه میزان افراطی بوده است و چنانچه به همین میزان در مورد قرآن و سخنان پیامبر ابراز نظرکرده باشد و از تورات تحریفشده نقل کرده باشد بیشک تفسیر یهودی زیادی از اسلام ارائهشده است و بیشک وی مروج اصلی آیین یهود بوده است.
در جایگاه کعب در زمان عثمان همین بس که توانسته بود همنشین خلیفه گردد. در روزی که ابوذر پس از احضار از شام که قبلاً توسط خلیفه بدان جا راندهشده بود به حضور عثمان رفت، کعب در آنجا حضور داشت. ابوذر با لسان صدق خود عثمان را دنبالهرو هوی و هوس معرفی نمود، كعب الأحبار (يك يهودى تازهمسلمان) برخاست و گفت: اى پیرمرد از خدا نمىترسى كه با این سخن با امیرالمؤمنین روبرو مىشوى؟! ابوذر عصایی را كه به دست داشت بلند كرد و بر سر كعب فرود آورد و گفت: اى پسر يهودى تو با مسلمانان چه سخن دارى؟ به خدا سوگند هنوز یهودیگری از دلت بيرون نرفته است سخنان ابوذر در پاسخ کعب بر عثمان گران آمد و پسازآن وی را به ربذه تبعید کرد.591
ماجرای تبعید ابوذر به شام نیز نشان میدهد که سبب تبعید وی، اعتراض ابوذر به فتوا دادن کعب در حضور عثمان بوده است.
ابن ابی الحدید میگوید: «أن عثمان لما أعطى مروان بن الحكم ما أعطاه و أعطى الحارث بن الحكم بن أبي العاص ثلاثمائة ألف درهم و أعطى زيد بن ثابت مائة ألف درهم جعل أبو ذر يقول بشر الكانزين بعذاب أليم و يتلو قول الله تعالى وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ فرفع ذلك مروان إلى عثمان فأرسل إلى أبي ذر نائلا مولاه أن انته عما يبلغني عنك فقال أ ينهاني عثمان عن قراءة كتاب الله و عيب من ترك أمر الله فو الله لأن أرضي الله بسخط عثمان أحب إلي و خير لي من أن أسخط الله برضاه فأغضب عثمان ذلك و أحفظه فتصابر. و قال يوما أ يجوز للإمام أن يأخذ من المال فإذا أيسر قضى فقال كعب الأحبار لا بأس بذلك فقال له أبو ذر يا ابن اليهوديين أ تعلمنا ديننا فقال عثمان قد كثر أذاك لي و تولعك بأصحابي الحق بالشام فأخرجه إليها فكان أبو ذر ينكر على معاوية أشياء»592 یعنی:« پس مروان این خبر را به عثمان رساند و عثمان غلامش نائل را سوی ابوذر فرستاد که به این ماجرا خاتمه ده. ابوذر گفت: آیا عثمان مرا از قرائت کتاب خدا و بیان عیب کسانی که دستور خدا را رها کرده اند بازمی دارد؟ پس به خدا سوگند اینکه خدا را از خویش راضی سازم ولو عثمان ناراضی شود برای من دوست داشتنی تر و بهتر است از اینکه خدا را ناراضی کنم تا رضایت عثمان حاصل شود. پس این ماجرا عثمان را خشمگین و ناراحت کرد و او تحمل کرد. روزی عثمان گفت آیا برای امام جایز است که از بیت المال بردارد و هنگامی که از تنگدستی به درآمد بازپردازد؟ پس کعب الاحبار پاسخ داد هیچ اشکالی ندارد. پس ابوذر بدو گفت: ای پسر یهودیان آیا تو دین ما را به ما می آموزی؟ پس عثمان به ابوذر گفت: آزار و اذیت تو نسبت به من و اصحابم زیاد شده است. به شام برو. پس عثمان ابوذر را به شام تبعید کرد و (در شام نیز) ابوذر به برخی از کارهای معاویه اعتراض میکرد».
خشم عثمان نسبت به ابوذر بهعنوان صحابی پیامبر(ص) و تبعید وی به شام و سپس ربذه و در مقابل آن گرامی داشتن کعب بهعنوان یهودی تازهمسلمان شده و صائب دانستن رأی و نظر او در حکومت اسلامی نشان میدهد که به چه میزان حاکمیت با اندیشه کعب همراهی داشته است و به سبب وی ابوذر صحابی صادق پیامبر(ص) را مورد بیمهری قرار داده است.
در مورد برخورد امیرمومنان(ع) با کعب اطلاعات چندانی به دست نیامد، لیکن به نظر میرسد در وخامت اوضاع زمان عثمان وی به شام محل حضور معاویه هجرت نموده و همان خدمتهایی که به عثمان ارائه میداد به معاویه نیز ارائه میداد.
ابن ابی الحدید به نقل از صاحبان سیره نقل میکند که «أن عليا(ع) كان يقول عن كعب الأحبار إنه لكذاب» یعنی:«[حضرت] علی(ع) در مورد کعب می گفت که وی دروغگوست» وی سپس خودش در مورد کعب میگوید: «و كان كعب منحرفا عن علي(ع) و كان النعمان بن بشير الأنصاري منحرفاً عنه و عدواً له و خاض الدماء مع معاوية خوضاً».593 یعنی: «کعب از علی(ع) رویگردان بود و نعمان بن بشیر انصاری نیز از علی(ع) رویگردان و دشمن آن حضرت بود و همراه معاویه به شدت در خون (مسلمانان) فرورفت».
دیدگاه صحابی بزرگوار مانند ابوذر و همچنین امیرمؤمنان(ع) و امام باقر(ع) مبنی بر دروغ گو بودن کعب در قضاوت درباره روایات وی کفایت میکند.
در برخی از رویات نیز شام سرزمین ابدال594 نامیده میشود؛ پیش از این معاویه در سخنرانی خود شام را زمین مقدسی خواند که محل حضور ابدال است. پس از سخنرانی وی جاعلان حدیث در این زمینه شروع به جعل حدیث نمودند:
در روایتی وهب بن منبه از پیامبر نقل نموده است که «رایت النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيمَا يَرَى النَّائِمُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ، أَيْنَ الْأَبْدَالُ مِنْ أُمَّتِكَ؟ قَالَ بِيَدِهِ قِبَلَ الشَّامِ»595 یعنی:« پیامبر را در خواب دیدم گفتم ای رسول خدا ابدال از امتت کجایند؟ با دست سمت شام را نشان داد».
در روایتی از حضرت امیرمومنان(ع) آمده است که در جنگ صفین گروهی از سپاهان حضرت شامیان را سبّ میکردند حضرت فرمود:
«لَا تَسُبَّ أَهْلَ الشَّامِ جَمًّا غَفِيرًا، فَإنَّ بِهَا الْأَبْدَالَ، فَإنَّ بِهَا الْأَبْدَالَ، فَإنَّ بِهَا الْأَبْدَالَ»596 یعنی:« همه اهل شام را یکجا دشنام نده که ابدال در شام هستند». در نقلی دیگر حضرت پس از دشنام دادن اهل شام توسط مردی فرمودند: «.. لَا تَعُمَّ فَإِنَّ فِيهِمُ الْأَبْدَالَ»597 یعنی:«تعمیم نده که ابدال بین آنها هستند». عدم جواز دشنام شامیان از سوی حضرت در روایتی دیگر به حوادث آخر الزمان ارتباط داده شده است و حضرت فرمودهاند: «يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ فِتْنَةٌ، يُحَصَّلُ النَّاسُ كَمَا يُحَصَّلُ الذَّهَبُ فِي الْمَعْدِنِ، فَلَا تَسُبُّوا أَهْلَ الشَّامِ، وَلَكِنْ سُبُّوا
