
سوگند هیچ چیز را با کتاب خدا نمیآمیزم».
در ماجرایی دیگر در پی درخواست عمرو بن علاء برای املای احادیث از قاسم بن محمد، قاسم خودداری نموده و اینگونه استدلال مینماید: «إِنَّ الأَحَادِيثَ كَثُرَتْ عَلَى عَهْدِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَأَنْشَدَ النَّاسَ أَنْ يَأْتُوهُ بِهَا فَلَمَّا أَتَوْهُ بِهَا أَمَرَ بِتَحْرِيقِهَا ثُمَّ قَالَ: مَثْنَاةٌ كَمَثْنَاةِ أَهْلِ الْكِتَابِ»484 یعنی:« احادیث در زمان عمر زیاد شده بود پس اعلام كرد كه روایات را نزد او بیاورند پس زمانی كه روایات را آوردند دستور داد آنها را آتش بزنند، و در موردشان گفت: دروغ هایی هانند دروغ های یهودیان و مسیحیان».
در خبری دیگر آمده است پسازاین که عمر به سیاست خود جامعه عمل پوشاند به همه شهرها دستورالعمل از بین بردن نوشتههای حدیثی را صادر کرد: «أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ” أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ السُّنَّةَ، ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ لَا يَكْتُبَهَا، ثُمَّ كَتَبَ فِي الْأَمْصَارِ: مَنْ كَانَ عِنْدَهُ شَيْءٌ فَلْيَمْحُهُ»485 یعنی:« عمر اراده نمود که سنت را جمع نماید، سپس تصمیمش عوض شد که سنت را ننویسد، پس برای شهرها بخشنامه نمود که کسی که چیزی از سنت نزدش است، آن را محو نماید».
این ماجرا بهگونهای دیگر نیز از قاسم بن محمد روایتشده است، وی عکسالعمل عمر را پس خبرِ رسیدن وجود نوشتههایی به وی چنین مینویسد: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّهُ قَدْ ظَهَرَتْ فِي أَيْدِيكُمْ كُتُبٌ فَأَحَبُّهَا إِلَى اللَّهِ أَعْدَلُهَا وَأَقْوَمُهَا فَلَا يَبْقَيَنَّ أَحَدٌ عِنْدَهُ كِتَابٌ إِلَّا أَتَانِي بِهِ، فَأَرَى فِيهِ رَأْيِي» قَالَ: فَظَنُّوا أَنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَنْظُرَ فِيهَا وَيُقَوِّمَهَا عَلَى أَمْرٍ لَا يَكُونُ فِيهِ اخْتِلَافٌ، فَأَتَوْهُ بِكُتُبِهِمْ فَأَحْرَقَهَا بِالنَّارِ، ثُمَّ قَالَ: «أُمْنِيَةٌ كَأُمْنِيَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ؟»486 یعنی: «ای مردم شنیدهام که در دستان شما کتابهایی است پس (بدانید که) دوست داشتنیترین آنها نزد خدا متعادل استوارترین آنهاست پس نزد هیچ کس کتابی باقی نماند مگر انکه نزد من آورد تا نظرم را درباره اش بگویم. راوی گوید مردم تصور کردند که عمر میخواهد در آنها نگریسته و آنها را به گونه ای استوار سازد که اختلافی در آنها باقی نماند اما هنگامی که کتاب ها را آوردند انها را با آتش سوزاند و سپس گفت (اینها) مطالب سست و دروغی است مثل آنچه اهل کتاب بدان دچار شدند».
در روایت دوم وجود کثرت روایت در زمان عمر، سوزاندن آنها و همچنین عبارت «مَثْنَاةٌ كَمَثْنَاةِ أَهْلِ الْكِتَاب» اضافه توضیحی در مورد ماجرا آمده است. اضافه مثناة به اهل کتاب بیانگر ویژگی مربوط به آنهاست. ابن منظور در معنای مثناة به نقل از ابوعبیده میگوید: «سأَلتُ رجلًا من أَهل العِلم بالكُتُبِ الأُوَلِ قد عرَفها و قرأَها عن المَثْنَاة فقال إِن الأَحْبار و الرُّهْبان من بني إِسرائيل من بعد موسى وضعوا كتاباً فيما بينهم على ما أَرادوا من غير كتاب الله فهو المَثْنَا»487 با تطبیق این معنا بر ماجرای نخست میتوان دریافت مراد از «قوم» اهل کتاب هستند.
علاوه بر منع کتابت حدیث، عمر نسبت به نقل حدیث نیز سختگیری به عمل میآورد؛ تأکید بر کم نقل کردن احادیث پیامبر(ص) یکی از مهمترین راهبردهای وی در این زمینه بوده است.
قرظة بن کعب ماجرای همراهی عمر با وی و گروهی از صحابه به سمت کوفه را اینگونه نقل میکند: «بَعَثَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، رَهْطًا مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَى الْكُوفَةِ، فَبَعَثَنِي مَعَهُمْ، فَجَعَلَ يَمْشِي مَعَنَا حَتَّى أَتَى صِرَارَ – وَصِرَارُ: مَاءٌ فِي طَرِيقِ الْمَدِينَةِ – فَجَعَلَ يَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْ رِجْلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: ” إِنَّكُمْ تَأْتُونَ الْكُوفَةَ، فَتَأْتُونَ قَوْمًا لَهُمْ أَزِيزٌ بِالْقُرْآنِ فَيَأْتُونَكُمْ فَيَقُولُونَ: قَدِمَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ قَدِمَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ فَيَأْتُونَكُمْ فَيَسْأَلُونَكُمْ عَنِ الْحَدِيثِ. فَأَقِلُّوا الرِّوَايَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَأَنَا شَرِيكُكُمْ فِيهِ قَالَ قَرَظَةُ: وَإِنْ كُنْتُ لَأَجْلِسُ فِي الْقَوْمِ فَيَذْكُرُونَ الْحَدِيثَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وإِنِّي لَمِنْ أَحْفَظِهِمْ لَهُ. فَإِذَا ذَكَرْتُ وَصِيَّةَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ سَكَتُّ».488 یعنی: «عمر بن خطاب گروهی از انصار را به کوفه فرستاد و مرا نیز همراه ایشان کرد پس همراه ما تا صرار(که آبی است در راه مدینه) راه پیمود و در آنجا خاک را از پاهایش تکاند و سپس گفت شما به کوفه می روید و به نزد قومی که صدایشان به قرائت قرآن بلند است، آنان نزد شما میآیند و میگویند اصحاب محمد آمدند اصحاب محمد آمدند، پس نزد شما آمده و از شما درباره حدیث میپرسند پس روایت از رسول خدا را کم کنید من نیز در این کار شریک شما هستم. قرظه گوید: گاه در مجلسی مینشستم و از احادیث رسول خدا روایت میکردند و من نیز احادیث زیادی در حافظه داشتم اما هنگامی که سفارش عمر را به یاد میآوردم، سکوت پیشه میکردم».
در نقل حاکم که به صحت روایت نیز تأکید کرده است، رویارویی قرظة با مردم کوفه اینگونه آمده است که «فَلَمَّا قَدِمَ قَرَظَةُ قَالُوا: حَدَّثَنَا، قَالَ: نَهَانَا ابْنُ الْخَطَّابِ».489
در این ماجرا بهخوبی تمایل مردم به شنیدن احادیث پیامبر و همچنین تمایل اصحاب به بیان احادیث روشن میشود، لیکن نهی عمر مانع از نقل حدیث است.
علاوه بر این محبوس نمودن برخی از صحابه ازجمله ابوذر، ابودردا، و ابن مسعود در مدینه تا زمان وفات عمر با این توجیه که احادیث زیادی از پیامبر نقل میکردند490 بهصراحت بیان میکند که عمر در سیاست خویش مصمم بود.
3-1-3-1- نقد و بررسی سیاست عمر
– احتیاط در برخورد با روایات پیامبر(ص) بسیار حائز اهمیت و امری پسندیده است، پیامبر(ص) زمانی که با کثرت دروغ گفتن بر خود مواجه گردید، بابیان روایت «من کذب» به رعایت بایدها و نبایدها در نقل احادیث فراخواند، در این روایت وجود احادیث دروغین مانع از نقل روایت نیست بلکه تنها با تهدید کسانی که عامدانه بر ایشان دروغ میبندند نقل روایت قاعدهمند میگردد، لیکن سوزاندن روایات بهطورکلی راهحل عقلانی در این زمینه نیست، بهخصوص اینکه جامعهی آن روز اهمیت حدیث و ضرورت حفاظت آن را با تدوین درک نموده است و به همین امید روایات را در اختیار عمر قراردادند لیکن وی آنها را آتش زد.
– خلاصه دلیل عمر در هر دو موضع خودداری از ابتلا به سرنوشتی مشابه اهل کتاب است که از پیش خود مطالبی را نوشتند و در کنار کتاب الهی قرار دادند. مقایسه تورات با قرآن و نیز روایات پیامبر که چند صباحی از عمر آنها نمیگذشت با سخنان احبار یهود درست نیست، عُمر خود بهعنوان یک صحابی قطعاً احادیثی از پیامبر(ص) به یاد داشته است و بیشک در همان مقدار که شکی نداشته است، بهعلاوه باوجود زمان اندکی که از صدور احادیث میگذشت، سیاست تدوین احادیث پیامبر(ص) و همچنین احتیاط در تدوین آنها با تأکید بر روایاتی مانند «من کذب» که بهصورت خطابه بیانشده و قطعاً از آن اطلاع داشته است راهبرد عقلانیتری نسبت به روایات بوده است، مشورت عمر با صحابه و موافقت آنها با چنین کاری به اعتراف خود عمر بیانگر نیاز جدی جامعه به تدوین احادیث و استفاده مردم از آنها بوده است؛ لیکن باوجود مشورت با آنها در اعلام سیاست نهایی پس از یک ماه نشانی از نتیجه مشورت نیست؛ احتمال قوی که میتوان مطرح نمود این است که عمر پس از مشورت با صحابه با اظهارنظرهای برخی از یهودیان مواجه شده است و نظر آنها را بر سخن سایر صحابه مورد مشورت، ترجیح داده است. بنابراین در سیاست عمر مبنی بر سوزاندن و خودداری از کتابت، نقش یهود بسیار پررنگ است. بهعلاوه این میزان تأثیرپذیری نسبت به تأثیرپذیری از صحابه نشان خواهد دارد، یهود موفق شده است به تشکیل پایگاهی در درون حاکمیت برعلیه اسلام اقدام نماید و بیشک آنها این بار برای تخریب اسلام از درون با توفیق بیشتری همراه خواهند بود، اسلام آوردن برخی از یهودیان و فعالیتهای جدی آنها در شکلگیری «قصاص»491 بهعنوان یکی از بزرگترین گروه جاعلان حدیثِ تحت حمایت حاکمیت بهخوبی به میزان توفیق یهود اشاره دارد.492
– مقایسه احادیث با سخنان احبار و در نظر گرفتن فاصله نگارش سخنان آنها در مقابل تورات و روایات پیامبر در کنار قرآن نشان میدهد که مقایسه کامل نیست، بلکه میتوان گفت تدوین نخستین آثار بعد از دستور عمربن عبدالعزیز قابلیت انطباق بیشتری با تعلیل عمر دارد؛ با این توضیح چنانچه نقش یهود را در این زمینه پررنگ بدانیم، خودداری از نقل و کتابت احادیث، و ایجاد فاصله با تدوین رسمی در زمان عمر بن عبدالعزیز دستاورد دخالت یهود در سیاست منع نقل و کتابت بوده است. دخالتی که در فاصله برخورد سیاسی با احادیث فرصتی فراهمشده است تا با ورود برخی از یهودیان تازهمسلمان شده فرایند یهودیسازی به موفقیتهایی دست یابد و این همان چیزی است که در جایجای این پژوهش قراینی برای آن وجود دارد.
– هرچند برخی کوشیدهاند این اقدام عمر را احتیاط و سختگیری شدید وی حتی نسبت به افراد عادل در نقل حدیث بدانند،493 لیکن ماجرا صراحت دارد که صحابه سرشناس و آگاه به سخنان پیامبر که بیش از عمر با پیامبر(ص) همنشینی داشتهاند، احتیاط بیشتری نسبت به سخنان پیامبر داشتهاند. سیاست عمر نسبت به افراد مختلف متفاوت است؛ زیرا درحالیکه سه تن از صحابه سرشناس پیامبر(ص) محدود میشوند، ابوهریره توسعه عمل بیشتری به دست میآورد و یهودیان تازهمسلمان شده مانند کعب و تمیمداری اجازه قصهگویی از خلیفه دریافت مینمایند.494 آیا این سیاست دوگانه بیانگر احساس خطر خلیفه از نقل برخی اخبار از سوی صحابی مانند ابوذر و ابن مسعود نیست؟
3-1-4- سیاست منع تدوین حدیث از سوی عثمان
پیروزی عثمان در شورایی که عمر جهت تعیین خلیفه برگزیده بود، مشروط به تبعیت از سنت خلیفه اول و دوم بود، از همین شرط میتوان دریافت که سیاست عثمان در مورد ادامه روند سیاست ابوبکر و عمر چه خواهد بود.
عثمان پس از نشستن بر مسند خلافت راهبرد خود نسبت به حدیث نبوی را اعلام نمود، وی در خطابهای بر منبر گفت: «لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ يَرْوِي حَدِيثًا لَمْ يَسْمَعْ بِهِ فِي عَهْدِ أَبِي بَكْرٍ وَلَا عَهْدِ عُمَرَ»495 عثمان در ادامه دلیل این سیاست تاکید نمود خودش بدان پایبند است و با وجود آگاهی از احادیثی از پیامبر به سبب این روایت که «مَنْ قَالَ عَلَيَّ مَا لَمْ أَقَلْ فَقَدْ تبوأ مقعده من النّار»، چیزی بیان نخواهد کرد.
3-1-4-1- نقد و بررسی دیدگاه عثمان
رویکرد عثمان همان ادامه راه ابوبکر و عمر است؛ لیکن وی برای ممانعت از نقل احادیث به روایتی با مضمون مشابه روایت «من کذب» استناد میکند؛ این استدلال به دلایلی چند باطل است:
اولاً استدلال عثمان در پیگیری سیاست شیخین مبنی بر ترس از اینکه مبادا به خدا دروغ بسته شود، در ابتدای امر، خیرخواهانه و دارای ظاهری قانعکننده است، لیکن حداقل در مورد روایاتی که خودش در حافظه داشته است، نباید چنین تردیدی وجود داشته باشد.
ثانیاً قبلاً بهتفصیل در مورد دلالت حدیث «من کذب» بررسی نمودیم و اثبات شد که روایت پیامبر بیانگر نقل روایاتی است که عمداً بر پیامبر بسته میشود وگرنه این روایت به معنای سد باب نقل حدیث نیست بلکه بیانگر رعایت تقوای الهی در نقل حدیث است. بهعبارتدیگر ممانعت از نقل و تدوین حدیث بهطورکلی با رعایت برخی بایدها و نبایدها متفاوت است و بیشک روایاتی را که خلیفه در حافظه داشته است انتساب دروغ عامدانه بر پیامبر(ص) نبوده است تا ترس از بازگویی آنها دلیل موجهی باشد.
3-1-5- سیاست اهل بیت در برابر سیاست خلفای سه گانه
با توجه بهنقد و بررسی اجمالی نظر خلفای سهگانه در مورد منع نقل و
