
زیرا اولاً ابن حجر در آثار دیگر صریحاً اشاره نموده است که روایت «الأئمة من قریش» را به این لفظ در کتابهای حدیث و سیره نیافته است.437 این سخن ابن حجر شبیه سخن احمد بن حنبل است که گفته است روایت را در کتابهای «ابراهیم بن سعد»(راوی حدیث) ندیده است؛ بنابراین بسیار محتمل است که این روایت به این شکل در کتابهای وی نبوده است؛ بنابراین هرچند ابن حجر طرق مختلف این روایت را آورده است، لیکن روایاتی که بدانها استناد کرده ارتباط مستقیمی با روایت -و به تعبیری دقیقتر عبارتی- که ابوبکر بیان نموده، ندارد، زیرا بسیاری از آنها مربوط به فضائل قبیله قریش است که در صورت صحت ارتباطی مستقیم با امامت ندارد مانند العلم فی القریش، لاتسبوا قریشا و ….438 که عموماً در باب «بَابُ فَضَائِلِ قُرَيْشٍ» میتوان آنها را یافت.439 و بعید نیست از ساختههای دوران بنیامیه در جریان جعل فضائل برای قبایل بوده باشد.
از احمد بن حنبل در مورد این روایت سؤال شد، وی گفت که این روایت در کتابهای ابراهیم440 نیست و احتمالاً اصلی ندارد.441 و صاحب قواعد العلل نیز در باب «فقدان الحدیث من کتب الراوی» به این روایت اشاره نموده است.442 خطابی نیز سندهای روایتِ انس را ضعیف دانسته است.443 ذهبی نیز در المیزان «بُکَیر بن وهب الجزری» در سند روایت را مجهول دانسته است و ابن ملقن نیز نظر وی را تأیید کرده است.444
دارقطنی سند طریق حضرت علی (ع) را نیز مضطرب دانسته است.445 و ابن ملقن أبو صادق را در این نقل منفرد دانسته است.446 پیشازاین نیز اشاره شد که این روایت به این شکل از ابوبکر منفرد است.
3-1-1-3-4-2-بررسی متنی روایت
پس از بررسی فضایی که حدیث فوق مورد استفاده قرار گرفت در این مجال به دیدگاه حضرت امیرمؤمنان(ع) بهعنوان رهبرِ جریان سیاسی مخالف با سقیفه میپردازیم. پاسخهای حضرت امیر مومنان به عنوان اصلی ترین رقیب سیاسی، به گردانندگان سقیفه نشان میدهد که شرط قریشی به صورت مطلق درست نیست؛ بلکه برای تکمیل آنها شایستگی لازم است.
استدلال حضرت در بیعت نکردن با ابوبکر پسازاین که برای بیعت در مسجد فراخوان شد این بود که شما با استدلال قرابت با پیامبر(ص) و اینکه از قبیله شماست احتجاج کردید و انصار قانع شدند حال من هم مانند شما استدلال مینمایم که ما اهلبیت، نزدیکترین افراد به پیامبر هستیم. اگر انصاف دارید از خدا بترسید و همانگونه که انصار با استدلال شما قانع شدند شما نیز بپذیرید. پسازاین سخنان حضرت(ع)، عمر بدون پاسخ به ایشان، تنها تهدید کرد اگر بیعت نکند رها نخواهد شد؛ حضرت نیز تأکید کرد من باکسی که از او برحق ترم بیعت نمیکنم.447
درجایی دیگر آمده است زمانی که حضرت از بیعت خودداری نمود، «ابو عبیده جراح» به خدا سوگند خورد که حضرت علی بر خلافت به سبب فضل، سابقه و قرابت بر حقتر است؛ لیکن چون مردم به این پیرمرد (ابوبکر) راضی شدهاند حضرت نیز به رضایت مسلمانان اعتراضی نکند که حضرت در پاسخ به ابوعبیده با توبیخ وی پرداخت که تقوا پیشه کند زیرا درست نیست این امر از بیت محمد خارج شود. ایشان در استدلال به امامت اهل بیت به وی فرمودند: در این بیت قرآن نازل شده است و معدن فقه، علم و دین است و همچنین اهلبیت به امور مردم از منتخبان سقیفه داناتر هستند.448 در این پاسخ حضرت امیر مؤمنان، به مسائل معنوی در تبیین شرافت(البیت) استناد مینماید.
این سخنان حضرت تنها دلالت به قرابت ظاهری ندارد، بلکه تماماً از شایستگی و اهلیت سخن به میان آورده است. ازاینرو بشر بن سعد انصاری که در سقیفه در بیعت با ابوبکر پیشقدم شده بود پس از شنیدن سخنان حضرت اقرار کرد که اگر این سخنان را قبل از بیعت شنیده بودند دو نفر هم با یکدیگر اختلاف نمیکردند و همگی بیعت میکردند.449
حضرت پس از آگاهی از استدلال مهاجران در سقیفه مبنی بر قریشی بودن با اشاره به استدلال ناقص آنها میگوید: «احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَة»450 (به درخت [رسالت] استدلال كردند اما ميوهاش را ضايع ساختند) این سخن حضرت نشان میدهد که در نزاع میان انصار و مهاجران عدم رقیب بلامنازع یعنی بنیهاشم سبب شده است که طرح امامت قریشی بدون استناد به قبیلهای خاص مؤثر افتد.
درجایی دیگر از نهجالبلاغه حضرت امیرمومنان در قالب یک برهان جدلی صریحاً استناد به « الأئمة من قریش» را استنادی ناقص میدانند: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِم»451 یعنی: «به یقین امامان از قریش هستند و درخت وجودشان در سرزمین این نسل از هاشم غرس شده است، این مقام در خور دیگران نیست و زمامداران غیر از آنها شایستگى ولایت وامامت را ندارند». حضرت در سخنان خویش به مفهوم «البیت» در جاهلیت اشاره مینماید لیکن برخلاف گردانندگان سقیفه آن را بهصورت کامل ادا مینماید و از سوی دیگر مفهوم «البیت» را با گره زدن به مسائل معنوی کامل مینماید؛ به تعبیر دیگر از هر روی به امامت اهلبیت بنگریم شایستگی آنها روشن میشود، از نظرگاه آداب جاهلی بنیهاشم و اهلبیت در موضع «البیت» قرار دارد و از نظرگاه قرآنی، تمامی پاکیها در «اهل بیت» جای میگیرد.
پاسخهای امیر مؤمنان هرچند اشارهای به انتساب روایت به پیامبر(ص) نمیکند؛ لیکن اجمالاً نشان میدهد که صدور روایت بهصورت «الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ» بیانگر تقطیع، از روایتی کامل است که باهدف سیاسی صورت گرفته است.
طرسوسی یکی از علمای بزرگ حنفی که سند روایت را صحیح دانسته است ازنظر متنی به سبب خبر واحد بودن که مبتنی بر «ظن» و مخالف قرآن452 و برخی روایات453 است آن را رد نموده است.454
عبدالوهاب خلاف «الأئمة من قریش» را نص دینی نمیداند، وی در استدلال سخن خود به این سخن عمر در لحظه وفاتش اشاره میکند که گفته اگر «سالم مولی حذیفة» زنده بود وی را برمیگزیدم، درحالیکه سالم از انصار بوده است وی همچنین این روایت را با نصوص فراوان که بر اعتماد به اعمال و نه انساب تأکید دارد معارض دانسته و به بیزاری پیامبر از عصبیت جاهلی اشاره نموده و آیه «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ» را در رد آن مورد استناد قرار داده است.455 هر چند وقتی به تبیین شروط خلافت میرسد دچار تناقض شده شرط نسب و قریشی بودن را مبتنی بر نص می داند.456
3-1-1-3-5-تحلیل و بررسی نهایی روایت
شواهد مختلف نشان داد که اجمالاً این روایت به این شکل از پیامبر(ص) صادر نشده است لیکن در سقیفه مورد استناد قرارگرفته است، متن کامل روایت در منابع اهل سنت که پیشازاین اشاره شد و در برخی منابع شیعه457 نشان میدهد که امامت قریش مبتنی بر «الأئمة من قریش» بهصورت مطلق که در سقیفه مورد بهرهبرداری قرار گرفت وجود ندارد؛ حضرت امیرمؤمنان نیز در پاسخ به نتیجه سقیفه به این موضوع اشاره نمودند که گردانندگان سقیفه، بابیان مطلق روایت مصداق انحصاری روایت که بنی هاشم و اهل بیت پیامبر(ص) بوده اند را از بین بردهاند.
عبدالقادر عوده با تأکید بر تأثیر اضافه روایت در معنای متفاوت آن میگوید: طرق احادیث «الأئمة من قریش» اضافهای دارد که نشان میدهد این امر مطلقاً در قریش نیست؛ بنابراین امام میتواند قریشی و یا غیر قریشی باشد.458 بیشک اضافه روایت بر تمامی کسانی که پیشازاین بدان استناد کردهاند، پوشیده نبوده است؛ لیکن عوده و برخی دیگر از نویسندگانی که در مورد سیاست شرعی تحقیق نمودهاند و میکوشند تا برای تمامی شرایط مقتضیات اسلام را پاسخگو بدانند، برای توجیه تمامی حکومتهای پس از بنیعباس، پرده از واقعیت برداشته و بهاضافه روایت اشاره نمودهاند هم چنانکه یکی دیگر از محققان این گروه، روایت را بهکلی از مقام نص بودن خارج نموده و تأکید نموده است که صرفاً اجتهاد ابوبکر در شرایط خاص سقیفه بوده است.459 شاید بتوان استدلال آنها را اینگونه کامل نمود که روایت به این شکل از پیامبر صادر نشده است، بنابراین به این شکل نمیتواند منسوب به پیامبر باشد، در این صورت نتیجه طبیعی این است که ابوبکر بنا بر اجتهاد خود و آگاهانه برای پیروزی قریش در سقیفه روایت را به پیامبر(ص) نسبت داده است.
ابن خلدون روایت را انکار نکرده است و به همان لفظی که خلافت را برای مطلق قریش قرار داده است، پذیرفته است، لیکن تأکید نموده که باید ملاک کلی از این روایت را موردنظر قرارداد، وی عصبیت و قدرت قریش را بهعنوان ملاک کلی استخراج نموده است و دلالت روایت بر همه زمانها را منکر شده است.460 طبق نظر ابن خلدون که بر معیارهای جاهلی تأکید دارد چنانچه ملاک کلی از روایت نیز موردنظر باشد، بیشک عصبیت و قدرت461 از آن تعبیر به البیت(شرافت) و عدد کرده است در آن زمان تنها در انحصار بنیهاشم از قبیله قریش بوده است و حتی در صورت پذیرش روایت، مصداق آن قبیله ابو بکر نبوده است.
این روایت بهصورت مطلق در روایات اهل سنت وجود ندارد و تاریخ و همچنین تلاشهای محققان نشان میدهد که جدای از تعارض با روایات صحیح و قرآن و همچنین باور اسلامی که قبیله گرایی و عصبیت را نفی نمود، قابل کاربست در تمام زمانها نیست. ازاینرو زیدان نیز به پیروی از ابن خلدون مفهوم روایت را از حالت خبری(از آینده) خارج نموده است.462 تا بتواند بهگونهای دیگر میان استناد ابوبکر به این روایت و چالشهایی که بعداً از عدم انطباق شرط قریشی در همه زمانها حاصلشده است، جمع نماید.
ابن ابی الحدید در اشاره به اختلافنظر فرقههای مختلف در مورد شرط قریشی نظر معتزله را اینگونه بیان میکند: «أن القرشية شرط إذا وجد في قريش من يصلح للإمامة فإن لم يكن فيها من يصلح فليست القرشية شرطا فيها»463 با وجود این وی در شرح سخن امیر مؤمنان(ع) با استناد به حقیقت خود را از طعنه خواننده مبرا نموده و میگوید: «فإن قلتَ إنَّك شرحت هذا الكتاب على قواعد المعتزلة و أصولهم فما قولك في هذا الكلام و هو تصريح بأن الإمامة لا تصلح من قريش إلا في بني هاشم خاصة و ليس ذلك بمذهب للمعتزلة لا متقدميهم و لا متأخريهم. قلتُ هذا الموضعُ مشكلٌ و لِيَ فيه نظر و إن صحَّ أن علياً (ع) قاله قلتُ كما قال لأنه ثبت عندي أن النبي (ص) قال إنه مع الحق و أن الحقُّ يدور معه حيثما دار»464 یعنی: «اگر بگویی که تو این کتاب (نهج البلاغه) را بر اساس قواعد و اصول معتزله شرح کردهای اکنون درباره این سخن امیرالمومنین چه میگویی که دلالت دارد امامت در قریش جز برای بنی هاشم شایسته نیست در حالی که این دیدگاه مخالف دیدگاه متقدمان و متأخران معتزله است، در جواب میگویم این عبارات، عبارات مشکلی است و من در انتساب آن به علی(ع) شک دارم اما اگر صدور این سخن از علی(ع) صحیح باشد من نیز همان اعتقاد را خواهم داشت چرا که نزد من ثابت است که پیامبر(ص) فرمود علی(ع) علی با حقّ است و حق با علی(هر کجا علی باشد، حق هم آن جاست) حق هر جا باشد به دور علی میگردد( نه این که علی به دنبال حق باشد)».
3-1-1-3-6- حقیقت امامت در قریش
در روایات شیعه و اهل سنت همنشینی قریش با موضوع امامت در روایاتی است که پیامبر(ص) خلافت 12 تن را در حجهالوداع خبر داده است، این روایت از جابربن سمرة اینگونه نقلشده است: «عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ السُّوَائِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ: ” لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ ظَاهِرًا عَلَى مَنْ نَاوَأَهُ، لَا يَضُرُّهُ مُخَالِفٌ، وَلَا مُفَارِقٌ، حَتَّى يَمْضِيَ مِنْ أُمَّتِي اثْنَا عَشَرَ أَمِيرًا، كُلُّهُمْ ” ثُمَّ خَفِيَ عَلَيَّ قَوْلُ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: وَكَانَ أَبِي أَقْرَبَ إِلَى رَاحِلَةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنِّي، فَقُلْتُ: يَا أَبَتَاهُ، مَا الَّذِي خَفِيَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ:
