
عمومیتر که به نظریهي سیستمهای طبیعی اشاره دارد نشأت گرفته است. بوون مفاهیم خود را از مشاهدات کلینیکیاش در زمینه اتفاقاتی که در تعاملات خانوادگی به وجود میآمد و در سطح جهانی از نگرشهای تئوریک نظریهي سیستمهای طبیعی به دست آورد (شريفيزاده، 1392). برخلاف این مشارکت زیاد، تحقیقات بسیار در مورد فرضیههای مطروحه در نظریههای بوونی و به ویژه فرضیههای مربوط به روند انتقال نسل به نسل، انجام شده است. اکثر تحقیقات مربوط به انتقال نسل به نسل روابط بینفردی، به درک روندهای انتقال به عنوان کارکرد آن در اصول آموزشی (بندورا53، 1977)، یا چارچوب نگرشی (کلی54، 1972)، پرداختهاند (نيل فروشان و همكاران، 1392).
در بین این تحقیقات، بررسیهایی در زمینه انتقال طلاق (گلن و کرامر55، 1987)، انتقال خشونتهای خانوادگی (آلکساندر، موری و آلکساندر56، 1991؛ گلس57، 1985؛ کافمن و زیگلر58، 1987؛ سیمونس، ویت بک، کونگر و وو59، 1991 )، و انتقال نگرشهای والدین نسبت به بچهها (بلسکی، یونقبلد و پنسکی60، 1989) صورت گرفتهاند (لارسون و همكاران، 1998). تئوری بوون (1978)، بر احساسات به عنوان ویژگی اصلی در روند انتقال تأکید میکند و خانواده را به عنوان یک واحد احساسی مجسم میکند. این احساسات به واسطه ایجاد انسجام در خانواده و در نتیجه بالا بردن تناسب بین گونههای انسانی، کارکردی تکاملی دارد. نگرانی عاملی اساسی است که فاصلههای احساسی را در خانواده تغییر میدهد و موجب به وجود آمدن روند انتقال از نسلی به نسل دیگر ميشود. طبق نظریهی بوون نگرانی و اضطراب در نتیجهي فرآیندهای نمایش دادن در خانواده است که از همان ابتدا ایجاد ميشود. نگرانی و اضطراب در خانواده در یکی یا دو تا از فرزندان خانواده بروز پیدا میکند، تا جایی که این فرزند نگرانی را درون سیستم روانی خود رشد میدهد و بعد این نگرانی را با خود به روابط بعدیاش میبرد (شريفيزاده، 1392).
چندین ویژگی خانوادگی وجود دارد. یکی از این ویژگیها درجهی پیوند و پیوستگی خانوادگی است. پیوستگی به مقدار وابستگی احساسی روابط خانوادگی یا واکنش احساسی آنها گفته ميشود. گر چه ممکن است گاهی این قضیه در واکنش جدایی از خانواده نمود پیدا کند، اما مربوط به کیفیت در خود فروبردگی خانواده همراه با مفهوم گرفتار شدن در آن ميباشد. پویاییهای خانواده پیوسته مثل وابستگی عاطفی، کاربرد تعهدات و پیوندهای دوگانه و عدم خودسامانی موجب ایجاد اضطراب در کودک ميشود. سردرگمی در روابط عاطفی در خانوادههاي وابسته منجر به ایجاد مبنایی برای تردید و عدم احساس امنیت برای حضور در روابط آینده ميشود. ویژگی دومی که این روند خانوادگی را بالا میبرد، مثلث سازی است. مثلث سازی فرایندی است که طی آن یک فرد سوم در این مورد یک فرزند- کانون توجه زن و شوهر ميشود. مثلث سازی باعث کاهش اضطراب و نگرانی رابطه بین زوجین ميشود، اما موجب افزایش نگرانی در شخصی ميشود که نفر سوم این رابطه است. این فرد مضطرب روابط بسیار نزدیک را منفی و تهدیدآمیز مییابد که نتیجه آن خالی از تعهد و رضایت است (بنسون، 1993؛ به نقل از لارسون و بنسون، 1998). سومین مفهومی که ميتواند فرایندهای انتقال و نمود در بچهها را افزایش دهد، کنترل یا تهدید است. گر چه توقعات سختگیرانه و کنترل شدید والدین نسبت به رفتارهای فرزند خود نگرانی موجود در روابط زن و شوهر را تخفیف میدهد اما این اضطراب و نگرانی را از روابط زناشویی به کودک انتقال میدهد. توقعات بیش از حد در کنترل خانوادهها ترس از عدم موفقیت در برآوردن این توقعات به ویژه ترس از دست دادن محبت والدین در صورت عدم برآوردن توقعات و انتظارات آنها را افزایش میدهد. کنترل باعث افزایش حس و نگرشهای تهدیدآمیز نسبت به دنیای اطراف ميشود. در صورتی که این انتظارات و دیدگاهها درونی سازی شوند، نتیجه آن ترس و اضطراب عمومی در تمام موقعیتهای درونفردی است (لارسون و بنسون، 1998).
نظریه بوون (1978)، مبنایی برای برآورد چندین فرضیهی مرتبط با نگرشها و احساسات و نیز آمادگی ازدواج فراهم آورده است. تا جایی که تجربهی پیوند، مثلث سازی و کنترل فرد در خانواده به احتمال خیلی کم در تفکر مستقل، احساس و اعتقاد فرد توسعه مییابد. به احتمال زیاد این افراد تغییرات مهم زندگی از قبیل ازدواج را همراه با نگرانی بیشتر تجربه میكنند. روابط و قرار ملاقاتهای نسبتاً بدون رضایت آنها ممکن است منجر به ایجاد توقعات و احساسات منفی آنها نسبت به روابط آینده و دلسردی آنها برای ادامهي یک رابطهی صمیمانه و متعهدانه مثل ازدواج شود. آنها ازدواج را به عنوان یک چالش میبینند، فکر میكنند که برای ازدواج آماده نیستند و در مورد ازدواج احساسات منفیتری دارند (شريفيزاده، 1392).
نظریه همسان همسری61
افراد بيشتر همسر خود را از ميان كساني انتخاب ميكنند كه ويژگيهاي اجتماعي و فردي، نظير مذهب، طبقه اجتماعي- اقتصادي، تحصيلات، قوميت، نژاد، و سن مشترك با آنها دارند. اين گرايش به انتخاب همسري شبيه خود، زناشويي همسان خوانده ميشود (رايس، 2002؛ ترجمه فروغان، 1388).
از لحاظ نظری هر مرد وزنی میتوانند با یکدیگر وصلت کنند، با این همه فرایند گزینش همسر کاملاً اختیاری نیست (میرمحمد صادقی، 1388). زندگی اجتماعی بی سامان نیست، فرد از گروه خود تأثیر میپذیرد و به محض آنکه بخواهد خود را از این تأثیر برهاند با دشواریهای گوناگون روبهرو ميشود. عواملی که بر ابتکار و نوآوری فرد اثر میگذارند، بسیار هستند و دقیقاً همین عاملها هستند که وی را به سوی ازدواج همسان میرانند. همسانی میان دو فرد نه تنها آنان را به سوی یکدیگر جذب میکند، بلکه پیوند و وصلت ایشان را استوارتر میسازد. همهی نظامهای همسرگزینی به ازدواج همسان تمایل دارند (میرمحمد صادقی، 1388).
سیمونز62 ( 1987؛ به نقل از میرمحمد صادقی، 1388)، همسان همسری را به عنوان تمایل افراد برای انتخاب همسری شبیه خودشان (همسان همسری مثبت)، یا شخصی متضاد با خودشان (همسان همسری منفی)، تعریف میکند.
نظریه همسان همسری بر این فرض استوار است که هر چه شباهتها و همانندیهای میان دو طرف بیشتر باشد، آنها بیشتر مایل به آشنایی با یکدیگر هستند. همانندیهای قومی، فرهنگی، طبقه اجتماعی، مذهب و ارزشهای مشترک، سن و سال نزدیک به هم، سطح تحصیلاتی مشابه و علایق مشترک، بنیان و پایه استواری برای زندگی مشترک است (میرمحمد صادقی، 1388).
از آنجا كه ما بيشتر افرادي را ترجيح ميدهيم كه مثل خود ما هستند و در جوار افرادي كه با ما تفاوت دارند، احساس ناراحتي ميكنيم، ازدواجها معمولا از نوع همسان هستند (رايس، 2002؛ ترجمه فروغان، 1388).
نظریه تکمیل نیازها63
در برابر نظریهی همسان همسری نظریهی ناهمسان همسری یا نظریه تکمیل نیازها مطرح شده است که معتقد است افراد به ازدواج با کسانی تن میدهند که نیازهایشان را برآورده سازند و زندگیشان را تکمیل کنند. مدافعان این نظریه بیشباهتی یا ناهمسانی و به خصوص صفات تکمیل کننده را انگیزه نزدیک شدن افراد به یکدیگر میدانند (نوابينژاد، 1380). طبق این نظریه مردم روابطی را برمیگزینند که بتوانند نیازهای اساسی متقابل یکدیگر را در آن رابطه ارضاء کنند. همین قضیه گاهی باعث ميشود افرادی جذب یکدیگر شوند که خصوصیاتشان مکمل یکدیگر است. برای مثال کسانی که دوست دارند سلطهگر باشند بیشتر دوست دارند با افراد سلطهپذیر ازدواج کنند. در مورد سلطهپذیرها نيز همچنین است، به این صورت که آنها دوست دارند یک نفر دیگر برای آنها تصمیم بگیرد (شريفيزاده، 1392).
نظریه صافی64
امروزه جامعهشناسان ازدواج را پدیدهای چند بعدی میدانند و عوامل چندی را در امر همسر گزینی و تشکیل خانواده مؤثر تلقی مـیكنند. یـکی از این عوامل، انگیزه برای انتخاب همسر و ازدواج است. این انگیزه چگونه افراد را برای انتخاب هـمسر وارد عمل میکند؟ و یک انگیزه عمومی برای ازدواج چگونه به انگیزه ازدواج با یک فرد معین تبدیل مـيشود؟ در این زمینه الگویی از سوی کنگهمل65 (1980؛ به نقل از شريفيزاده، 1392)، پیشنهاد شده است. بر اساس این الگو افراد برای انتخاب همسر آینده خویش از یک رشته غربالهای پی در پی استفاده میکند که در آن کاندیداهای مورد نظر را از این صافیها عبور میدهند. هر چه مراحل صافی بیشتر طی ميشود، دامنه مخروط تنگتر شده و انتخاب محدودتر ميشود. تا این که افراد نهایتاً به یک انتخاب دست مییابند.
اولین صافی آشنایان هستند. منظور از آشنایان همان اقوام، خویشاوندان، دوستان، همسایگان، همکاران، همکلاسیها و …. هستند که افراد با آنها مواجه هستند. مکان جغرافیایی و زمان آشنایی دو عامل مهم و مؤثر این مرحله میباشند. البته رسانههای جدید از قبیل اینترنت و مکانهای مجازی نیز جزء ابزارهایی هستند که باعث ایجاد ارتباط شده و در این صافی مؤثرند.
صافی دوم، پیشینه اجتماعی است. که شامل گروه قومی و نژادی، طبقه اجتماعی- اقتصادی و سن افراد ميباشد.
صافی سوم، جذابیت است که در تصمیمگیری افراد مؤثر است.
همسانی و هماهنگی افراد با هم صافی بعدی محسوب ميشود که بیشتر مربوط به شخصیت، علایق، باورها و ارزشهای افراد است. هر چه افراد به لحاظ این چند عامل هماهنگی بیشتری داشته باشند، احتمال این که با هم ازدواج کنند بیشتر است.
مرحله نهایی صافی، سنجش است. صافی سنجش به ارزیابی افراد از ارتباط گفته ميشود. در این مرحله افراد ارزیابی میكنند که در ارتباطهایشان چه میدهند و چه به دست میآورند. اگر اشخاص در این مرحله دریابند که آن چه که میدهند با آن چه به دست میآورند متناسب است، به سوی ارتباط متقابل و متعهدانه پیش میروند (شريفيزاده، 1392).
الگوي ديگري از اين نظريه تحت عنوان فرايند پالايش توسط هولمن و لي (1997) ارائه شده است. در اين الگو فرايند انتخاب همسر به شكل هرمي در نظر گرفته شده است كه در رأس آن، فرايند پالايش با گستره بسيار وسيعي از افراد واجد شرايط آغاز ميشود. اين گروه تدريجا از يك رشته صافيها ميگذرند كه هر يك از آنها عدهاي از افراد واجد شرايط را حذف ميكند تا قبل از ورود به مرحله بعدي پالايش تعداد افراد كاهش قابل ملاحظهاي پيدا كرده باشد. قبل از تصميمگيري نهايي، زوج ممكن است با نامزدي رسمي، همخانگي، يا هر دو، آزمون نهايي را بگذرانند. اگر آنها بتوانند از اين فرايند پالايش جان به در ببرند، صافي بعدي تصميم به ازدواج خواهد بود. بديهي است كه در مرحله نخست، دو شريك بر اساس همجواري انتخاب ميشوند، ولي كشش فيزيكي خيلي زود نقش عمدهاي مييابد و در پي آن كشش به دليل ساير صفات شخصيتي مطرح ميشود. رفته رفته فرد، با توجه به مذهب، طبقه اجتماعي- اقتصادي، تحصيلات، و سن شروع به انتخاب زوجهاي مناسب براي زناشويي همسان ميكند. با عميقتر شدن رابطه، زوج با بررسي نظامهاي عادتي، مفاهيم نقش، نيازها، نگرش و ارزشها، و بالاخره مزاج ميفهمند كه آيا همسازي لازم با يكديگر را دارند. برخي از زوجها به برخي از عوامل بيشتر از زوجهاي ديگر اهميت ميدهند. برخي ممـكن است بدون توجه به ملاكهاي زناشويي همسان، در پي ارزيابي همسازي برآيند. برخي ديگر بيشتر علاقمندند كه فردي را با پيشينه اجتماعي – اقتصادي مشابه خود انتخاب كنند، در هر حال، به طور كلي، هم عوامل همسازي اهميت دارند و هم عوامل زناشويي همسان. آزمودن رابطه به وجود آمده شواهد بيشتري را درباره عاقلانه بودن اين انتخاب فراهم ميكند (هولمن و لي، 1997).
گزينش همسر ميتواند فرايند پيچيدهاي باشد كه افراد از طريق آن عوامل مختلف فردي، روانشناختي، اجتماعي و هيجاني را يك به يك تفكيك ميكنند تا تصميم نهايي گرفته شود. متأسفانه، عدهاي تا اين حد موشكاف نيستند. آنها از كشش فيزيكي به ازدواج ميرسند بدون آن كه از صافيهاي حد واسط گذشته باشند، يا عوامل خارجي، نظير بارداري، آنها را وادار ميكند كه تن به ازدواجي بدهند كه
