
(شامل فرصتهاي كاري براي زنان، فرصتهاي اقتصادي براي مردان و نسبت زنان و مردان غير شاغل، قوميت، وضعيت مهاجرت، زمينه خانواده، وضعيت اقتصادي- اجتماعي و چگونگي عملكرد زوجين در نقش پدر و مادر)
3. تجارب با هم بودن بدون ازدواج
4. سوءاستـفاده و سوءرفتار در دوران كودكي
5. خـانواده متعادل در محيط اجتماعي نوجوان
6. وضعيت تأهل و تجرد
7. سـاختار خانوادگي اوليه
8. تحـصيلات والدين
9. وضعيت اقتصادي- اجتماعي
10. فرهنگ (اميدوار،1387).
اين نگرشها كه طي زمان و با تأثيرپذيري از تجربيات زندگي بوجود ميآيند، اساس رمزگرداني، طبقهبندي و ارزيابي تجارب بعدي زندگي ميشوند و آنچه در زندگي بعد از ازدواج رخ ميدهد با توجه به اين نگرشها، مورد ارزيابي قرار ميگيرد. انتظارات واقعي و متجانس زوجين از ازدواج عامل مهمي در موفقيت آنهاست و برعكس انتظارات ايدهال و غيرواقع بينانه ميتواند منشاء آسيبهاي بعدي گردد (فقير پور، 1384).
اين انتظارات آموخته شده و اكتسابي هستند بعد از ازدواج بعضي از اين انتظارات حذف شده و بعضي از آنها باقي ميمانند. در صورتي كه انتظارات منفي باقي بمانند سلامت رابطهي زوج را به خطر مياندازد (نظري و نوابي نژاد، 1386). امروزه با توجه به تغيير جهت از تأكيد بر ازدواج به عنوان سنت، به ازدواج به عنوان يك رابطه، انتظارات زناشويي مورد تجديد نظر قرار گرفته اند. انتظارات يكي از پنج پديده شناختي است (پنج پديده شناختي عبارتند از: انتظارات، ادراكات، اسنادها، استانداردها و فرضيات) كه با تحريف در آن (نادرست و افراطي شدن)، در آشفتگي زناشويي سهيم ميشوند (شارپ و گاننك111، 2004؛ به نقل از ممبيني، 1391). اكثر افراد، انتظارات غير واقع بينانهاي نسبت به زندگي زناشويي دارند. آنها انتظار دارند كه همسرشان تمام خلاءهاي آنها را در قبل از ازدواج پر كنند (منسفيلد،2007). در حقيقت رضايتمندي زناشويي در صورتي كه انتظارات همسرشان با واقعيت متناسب نباشد، كاهش مييابد و پيشبيني كننده نتايج مخربي در زندگي زناشويي خواهد شد (مك نالتي112،2007).
انتظارات ميتوانند از طريق دو مكانيسم رخ دهند: تأييد ادراكي و تأييد رفتاري. انتظارات ميتوانند به عنوان اهداف غيرواقع بينانه اي عمل كنند و افراد پيامدهاي به وجود آمده را با اين انتظارات غيرواقع بينانه مقايسه ميكنند. نتايج مثبت هنگامي كه فراتر از انتظارات است خوشحال كننده هستند، اما هنگامي كه نتايج به وجود آمده، انتظارات را برآورده نكنند، نااميد كننده هستند. پس همسراني كه انتظارات بالايي در مورد رابطهشان دارند در خطر نااميد شدن و دلسرد شدن قرار دارند. چون احتمال زيادي وجود دارد كه نتايج به وجود آمده، برآورد كننده انتظارات آنها نباشد (اميدوار،1387).
تحقیقات در مورد دیدگاههای ازدواج جوانان به تدریج به یکی از زمینههای مهم پرورش و دانش خانوادگی تبدیل شده است. زیرا روند تشکیل خانواده در حال تغییر است. امروزه، معمولاً ازدواج تا اواخر دهه دوم زندگی یا اوایل دهه سوم به تأخیر میافتد (کریدر113، 2005؛ به نقل از ويلوقبي، كارول، ويتاس114 و هيل115، 2012).
دوران نوجوانی به عنوان دورهای برای ایجاد دیدگاههایی نسبت به ازدواج، همزیستی و روابط طولانی مدت دیگر شناخته شده است. تحقیقات نشان داده است که این دیدگاهها نقش بسیار مهمی در شکلگیری خط سیرهای پیشرفت و بازده جوانان داشته است (کارول، ویلوقبی، نلسون116، باری و مادسن117، 2007؛ به نقل از ويلوقبي118 و همكاران، 2012).
ارتباط بین نگرش به ازدواج، رفتار فردی و نتایج شناختی در طول نوجوانی و جوانی طی چندین تحقیق عیناً بازسازی شده است (کارول و همكاران، 2007؛ کریسی119، 2005؛ ویلوقبی و دورکین120، 2009؛ به نقل از ویلوقبی، 2010). رفتار و تحولات زناشویی آینده در زندگی به وسیله نگرشهای ازدواج در طول زندگی پیشبینی ميشود (کلارکبرگ و همکاران، 1995؛ ساسلر و شوئن121، 1999؛ به نقل ازویلوقبی، 2010). این ارتباطات حاکی از این هستند که نوجوانی یک نقطه کانونی مهم برای تحقیق در مورد نگرش به ازدواج است، چرا که نگرشهایی که در طول این دوره شکل میگیرند هم بر روی تصمیمگیری فردی و هم تصمیمگیری ارتباطی و بعدها بر روی رفتار شکلگیری وصلت تأثیر میگذارند.
با مروری بر روی تحقیقاتی در مورد نگرش به ازدواج به چنین توصیفهایی از نگرش به ازدواج پی میبریم که ازدواج واقعاً سودمند ميباشد (آکسین122 و تورنتون، 1992؛ اوروپسا123، 1996؛ به نقل از ساسلر و شوئن، 1999)، اهمیت ازدواج (کلارکبرگ و همکاران، 1995)، تغییرات مثبت و منفی که انتظار میرود همراه با ازدواج باشد (دنیسون و کورنر124، 2006)، آمادگی برای ازدواج (کارول و همکاران، 2009؛ لارسون و لامونت125، 2005)، اشتیاق برای ازدواج (ماهاي و لوین126، 2007)، انتظارات با توجه به ویژگیهایی که در رابطه با ازدواج است (لانر و روس127، 1994؛ به نقل از استینبرگ و همكاران، 2006)، انتظارات غیر واقع گرایانه نوجوانان (فاورس، ليونز، مانتل و شاكد128، 2001)، توقعات از ازدواج (پیک و هریس129، 2002؛ به نقل از گاسانوو، نيكولسون و كاك- ترنر130، 2008) و سن مورد انتظار برای ازدواج ( پلوتنیک131، 2007) از دیگر تحقیقات مرتبط بوده است(به نقل از کاردانی، 1392).
این تنوع ميتواند منعکس کننده عدم وجود توافق درباره اینکه کدام یک از نگرشهای ازدواج، انتظارات و باورها، نشانگر نگرشهای اصلی ازدواج برای هر فرد هستند، باشد. همچنین ممکن است اشاره بر این داشته باشد که اصطلاح نگرش به ازدواج شامل ساختارهای متفاوت بسیاری در ارتباط با معنای شناختی ازدواج به عنوان یک نهاد ميباشد (ويلوقبي، هال و لوكزاك132، 2013).
برخی از محققان بیان کردند که باورها و نگرشها در مورد ازدواج ساختارهای چند وجهی هستند و برای درک دقیق اینکه تصور و بینش هر فرد نسبت به ازدواج در بافت برنامه و اهداف زندگی او چیست، نقطه نظرهای متفاوتی باید بررسی شوند. کارول و همكاران (2009)، بیان کردند که حداقل سه جزء وابسته و در عین حال متمایز، وجود دارد که اجزای نگرش زناشویی جوانان را تشکیل دادهاند که عبارتند از :
1- اهمیت نسبی ازدواج در برنامههای زندگی کنونی یک فرد
2- تنظیم وقت مورد علاقه ازدواج در دورهی زندگی یک فرد
2- معیارها برای آمادگی ازدواج یا انواعی از آمادگی که یک نفر عقیده دارد قبل از آماده بودن برای ازدواج مورد نیاز است.
فرض اصلی این است که ادراکات جوانان از اهمیت زناشویی، زمان و آمادگی، عوامل مرکزی در تعیین تفاوتهای جوانان در طول دورهی بلوغ و رفتارهایی که در طول این دوره از زندگی اتفاق میافتد، هستند.
با استفاده از نگرشها و احساسات قبل از ازدواج میتوان رضایت پس از ازدواج را پیشبینی کرد. بنابراین مطالعهی نگرشها و احساسات در قبل از ازدواج بسیار مهم است زیرا آنها مبنای انتظارات و توقعات رابطهاي را شکل میدهند. بدبینی به عنوان یکی از انتظارات رابطهاي ميتواند عامل مؤثری باشد در این که فرد چه رفتاری را از خود نشان میدهد و هنگامی که در ارتباط با یک فرد عاشق قرار ميگيرد، اطلاعات را چگونه تعبیر میکند. بنابراین کسانی که نسبت به موفقیت آتی روابط خود بدبین هستند احتمالاً ناخواسته رفتارهایی را از خود نشان میدهند که باعث شکست رابطه ميشود، در حالیکه کسانی که خوشبین هستند احتمالاً رفتارهایی از خود نشان میدهند که ناخواسته منجر به امتداد و موفقیت روابطشان ميشود. نگرشها و احساسات پارامترهایی هستند برای اینکه فرد چه چیزهایی را امکانپذیر میپندارد، فرد رفتارها و واکنشهای دیگران را چگونه تعبیر میکند و فرد از یک رابطه چه چیزی میخواهد (لارسون و بنسون، 1998؛ به نقل از شريفيزاده، 1392).
نگرشها و ارزشهاي افراد جامعه با توجه به مقتضيات و شرايط در حال تغيير محيط (اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي) و همچنين تجربههايشان در طول فرايند جامعهپذيري شكل ميگيرد و تغيير ميكند. اما با وجود اين در سالهاي اخير نگرش جوانان نسبت به ازدواج و تشكيل خانواده جهتگيري منفي يافته و به دنبال اين نگرش منفي، تباهي اخلاقي، اجتماعي و اقتصادي در جوانان عموميت يافته است. نگرشهای منفی باعث میشوند که فرد انتظارات و خواستههای بسیار کمی از رابطه داشته و در نتیجه درخواستهای چندانی از طرف مقابل خود نداشته باشد یا اینکه فرد کسانی را برای رابطه انتخاب کند که طبیعتاً تمایل یا توانایی زیادی برای فراهم آوردن یا انجام بسیاری از خواستهها نداشته باشند (اكبرزاده و همكاران، 1389).
افراد سالها با نظام ارزشي خود كه برگرفته از خانواده، نظام آموزشي و فرهنگ محيطشان است زندگي كردهاند و نهايتا هر يك مجموعهاي از قواعد و انتظارات برگرفته از خانواده خود را به زندگي مشترك به همراه ميآورند و مطابق نظر مينوچين “هر دو مجموعه قواعد و انتظارات بايد در ازدواج باقي بمانند تا شخص احساس هويت خويش را حفظ كند” (گلدنبرگ و گلدنبرگ133، 2000؛ ترجمه برواتي، نقشبندي و ارجمند، 1386). از طرفي نظريهپرداران روابط فردي نيز معتقدند اشخاصي كه در ازدواج به يكديگر ميپيوندند، هر كدام ميراث رواني يكتا و جداگانهاي را وارد آن رابطه ميكنند و به گفته فريمو كه از مدافعان اين ديدگاه است، بزرگترين مانع بر سر راه آدميان، دلبستگيهايي است كه به درون فكنيهايشان دارند (شعاع كاظمي و جعفري هرندي، 1388).
در همين مورد ميتوان به نظريه طرحوارههاي اوليه يانگ نيز اشاره كرد كه ميگويد طرحوارههاي كسب شده به سبب تأثيري كه بر برداشت ما دارند ميتوانند بر نوع نگرشمان در زمينه ازدواج و انتخاب همسر نيز مؤثر باشند. بنابراين ميتوان گفت كه بدون هيچگونه برنامه مداخلهاي يا آموزش خاصي مبني بر تغيير نگرش، انتظار ميرود افراد مجهز به همان مجموعه باورها، انتظارات، قواعد و طرحوارههايي باشند كه از دوران كودكي شروع به اكتساب آن كردهاند و صرف ازدواج به آساني قدرت تغيير اين مجموعه را نداشته باشد (شعاع كاظمي وجعفري هرندي، 1388).
در چند دهه گذشته فرايند و زمان شكلگيري ازدواج در ايالات متحده و كشورهاي صنعتي ديگر به طور نمايش گونهاي تغيير كرده است. به طور نمونه در بيشتر كشورهاي غربي، در حال حاضر ازدواج به تأخير افتاده است (جانسون و داي134، 2008؛ به نقل از ويلوقبي و همكاران، 2013). و روي هم رفته ميزان ازدواج به طور پيوسته و يكنواختي رو به زوال رفته است (لي و پاين135، 2010). همچنين گذرگاههاي ازدواج در بيشتر افرادي كه رابطه جنسي پيش از ازدواج دارند تغيير كرده و متنوعتر شدهاند (كندي و بامپاس136، 2008). اين تغييرات كه بعضي به عنوان “نهادينه نشدن” ازدواج توصيف كردهاند منجر به تضعيف هنجارهاي اجتماعي پيرامون ازدواج و افزايش مسيرها به (يا بدون) ازدواج و رشد پيچيده آن شده است (لائر و يودانيس137، 2010).
اگرچه ممكن است ازدواج در نسل حاضر كم اهميت شده باشد، اما هنوز براي بسياري از افراد يك هدف است و اكثريتي تحت فشار از افراد هنوز انتظار دارند كه بالاخره ازدواج كنند و امروزه ازدواج هنوز به طور وسيعي توسط فرهنگ و احكام سازماني و مقررات به همان شكل نسلهاي پيشين كنترل شده است. در حقيقت، عليرغم كاهش كلي در ميزان ازدواجها، در حدود 80% از جمعيت بالغ، در نهايت يك بار نزديك به 40 سالگي ازدواج خواهند كرد (سترستن و راي138، 2010).
در سالهاي اخير به نظر ميرسد كه تغيير ادراكهاي فرهنگي راجع به ازدواج و پيچيدهتر شدن گذرگاهها به سمت ازدواج، محققين علاقمند به روابط زناشويي را روي ادراك نگرشها، ارزشها و باورهاي افراد (بخصوص جوانان و افراد ازدواج نكرده) نسبت به روابط و تحولات ازدواج و اينكه چطور باورهاي آنها ممكن است فرد و رفتارهاي رابطهاي را تغيير دهد، متمركز كرده است (ويلوقبي و همكاران، 2013).
تحقيقات همبستگي بالقوه باورها و
