
بگوییم ابتدا منشأ آن ارزشهای انسانی، مثل مذهب و باورهای اخلاقی است. سرچشمه دیگر نگرشهای مبتنی بر عواطف، عکسالعمل افراد است (مثل دوست داشتن طعم شکلات، علیرغم میزان کالری موجود در آن) و یا عکسالعمل زیبایی شناختی فرد (مثل ستایش یک تابلوی نقاشی). بقیه دلایل نیز ميتواند ناشی از شرطی شدن فرد باشد، که خود آن را میتوان به دو شکل تفکیک نمود: یکی شرطی شدن سنتی و آن زمانی است که یک محرک، که احساسات ما را برمیانگیزد، چندین بار با محرکی که برای ما بیتفاوت ميباشد همراه با یکدیگر بوده و سبب برانگیختگی میشوند تا آنجا که محرک خنثی، ویژگیهای عاطفی محرک اول را به خود ميگيرد. دوم، حالت شرطی شدن رفتاری است که در این حالت اعمالی که فرد آزادانه به آن مبادرت میورزد، به تناوب افزایش یا کاهش مییابد. این رفتار بستگی به این دارد که در جهت مثبت تقویت شود (تشویق) و یا در جهت منفی (تنبیه) و سپس در یکی از این دو حالت تثبیت ميشود. خلاصه اینکه، گرچه نگرشهای مبتنی بر عواطف دارای سرچشمههای متفاوت هستند، ولی میتوان همه آنها را در یک گروه طبقهبندی نمود. زیرا در مجموع دارای تصویر کلیدی مشترک میباشند:
الف) آنها در نتیجه ارزیابی عقلانی از موضوع نگرش به وجود نیامدهاند.
ب) منطق بر آنها حکم نمیکند و در صورت وجود دلایل قانع کننده در رد آن نیز این نگرش تحت تأثیر قرار نميگيرد.
ج) اغلب آنها به ارزشهای فرد پیوستهاند، بنابراین تلاش برای تغییر آنها به معنی به چالش کشیدن این ارزشها میباشند (کاردانی، 1392).
نگرشهای مبتنی بر رفتار105
نگرش مبتنی بر رفتار عبارت است از: مشاهده چگونگی رفتار فرد نسبت به موضوع نگرش. بنا بر تئوری “ادراک خویشتن” تحت شرایط خاص فرد نمیداند چه احساسی نسبت به موضوعی دارد، تا آنکه رفتار خود را نسبت به آن موضوع ببیند. افراد تحت شرایط خاص، نگرش خود را از رفتارهای خویش استنتاج مینمایند (کاردانی، 1392).
در تعريف نگرش، اغلب آن را نوعي آمادگي براي عمل ذكر كردهاند يعني، نگرش شخص را آماده ميكند تا در برخورد با موضوع نگرش رفتاري از خود نشان دهد. چنانچه نگرش شخص نسبت به موضوعي مثبت باشد آماده است كه كمك كند، ستايش كند، حمايت كند، يا پاداش دهد و برعكس اگر نگرش شخص نسبت به موضوعي منفي باشد، آماده است به آن آزار برساند، بي اعتنايي كند، و يا حتي در جهت نابودي آن بكوشد (کریمی، 1379).
عنصر ديگري كه در شناخت نگرشها اهميت دارد، «موضوع » نگرش است. موضوع نگرش ممكن است هر چيزي باشد كه در جهان اجتماعي شخص ميتوانند وجود داشته باشند. اما اين به معناي بيانتها بودن نگرشهاي افراد نيست. نگرشهاي افراد محدود به شناختهاي آنهاست، يعني ما نسبت به چيزهايي نگرش داريم كه دربارهي آنها شناخت داشته باشيم (کریمی، 1379).
چگونگی شکلگیری نگرشها
نظریهپردازان نگرش معتقدند که نگرشها به چندین شیوه آموخته ميشود که عبارتند از: تجربهی مستقیم، صرف قرار گرفتن در معرض محرک و یادگیری مشاهدهای یا الگو و سرمشق گرفتن (مهداد، 1384).
الف- تجربهی مستقیم
در موارد بسیاری، نگرشهایی که ما پیدا کردهایم حاصل تجربهی مستقیم ما با موضوع یا شیء نگرش است (ممبینی، 1391).
ب- در معرض قرار گرفتن صرف
تعداد دفعاتی که ما با یک موضوع یا شیء نگرشی روبهرو میشویم ارزشیابی ما را از آن موضوع یا شیء تحت تأثیر قرار میدهد. تکرار در معرض قرار گرفتن، پاسخهای ما را نسبت به یک شیء یا یک شخص نیرومندتر میکند (ممبینی، 1391).
ج- الگو و سرمشق گرفتن
فرایند دیگری که نگرشها از طریق آن آموخته میشوند الگوی یادگیری اجتماعی و الگو و سرمشق گرفتن یا یادگیری مشاهدهای است. مثلاً در خانواده، فرزندان، بسیاری از نگرشهای خود را با مشاهدهی نگرشها و به ویژه مشاهدهی رفتارهای نگرشی خاص والدین شکل میدهند. این فرایند حتی هنگامی هم که والدین در آموزش نگرش خاصی به فرزندان خود تعمدی ندارند، وارد عمل ميشود. بدین ترتیب فرایند الگوگیری نقش مهمی در شکل دادن نگرشها ایفا میکند. در بسیاری موارد، کودکان میشنوند که والدین آنها نسبت به شخص خاص، شیء خاص، یا موضوع خاص، نظر به خصوصی ابراز میكنند و همین آگاهی از نگرشهای والدین سبب شکلگیری همان نگرشها در آنان ميشود. البته، تنها والدین نیستند که الگو و سرمشق کودکان قرار میگیرند، شاید بتوان گفت همهی کسانی که در محیط اطراف کودک هستند نظیر همبازیها، بزرگسالان دیگر، معلمان، یا هر فرد مهم دیگر، مورد مشاهده و الگوبرداری او قرار میگیرند ( ارونسون106، 1999؛ به نقل از ممبینی، 1391).
نگرش به ازدواج
جوامع داراي ارزشها، نگرشها و عادات نسبتا پايداري است ولي نه ثابت و غير قابل تغيير. نسلهاي جديدتر داراي ارزشهاي متفاوتي هستند در حاليكه هنوز ارزشها و نگرشهاي سنتي در نسلهاي پيشين جوامع رواج دارد. با جانشين شدن نسلهاي جوانتر به جاي افراد نسلهاي گذشته، جهانبيني متداول در جوامع دگرگون ميشود (اكبرزاده و همكاران، 1389).
اكثر افراد در آستانه ازدواج، اميد زيادي به آينده دارند. آنها احساس ميكنند كه عشق همه چيز را تسخير خواهد كرد و رابطهشان خيلي مثبت، عاشقانه و عالي باقي خواهد ماند و هيچ چيز اين رابطه را خراب نخواهد كرد. آنها ميخواهند با هم كامل شوند و زندگي سعادتمندي داشته باشند. چگونه ميتوان تضمين كرد كه آنان در رابطهاي خسته كننده و كسل كننده قرار نخواهند گرفت. تحقيقات نشان داده كه بسياري از طلاقها به اين دليل رخ ميدهند كه افراد براي ازدواج آمادگي ندارند (اميدوار، 1387).
يكي از عواملي كه در ازدواج نقش كليدي را بازي ميكند، نگرش افراد به ازدواج ميباشد. سازه نگرش به ازدواج نشان دهنده احساسات و تمایلات افراد، پیش داوریها یا سوگیریها، تصورات از پیش فرض شده، ترسها و عقاید راسخ آنها در مورد ازدواج است. بنابراین نگرش یک فرد در مورد ازدواج آن چیزی است که او در مورد ازدواج فکر و احساس میکند (ممانی107، 2003).
به عبارتي نگرش به ازدواج عبارت است از استانداردها و فرضيههاي ذهني، چارچوب از پيش تعيين شده و بايدها و نبايدهايي كه افراد در مورد همسر و زندگي زناشويي دارند كه ممكن است كه مبتني بر واقعيت باشد يا نباشد. نگرشي كه نسبت به ازدواج وجود دارد در سرنوشت و آينده ازدواج نقش بسزايي دارد. اين نگرشها طي زمان و تحت تأثير ارزشها، توقعات و ترجيحات مورد قبول جامعه شكل ميگيرند ولي ممكن است از فردي به فرد ديگر متفاوت باشند. بسياري از اهداف زندگي مشترك، معيارها و قواعد ازدواج بر اساس آنها ايجاد ميشود، از طرفي ديگر همين نگرشها در به وجود آمدن بسياري از سوءتفاهمها و تعارضهاي بين زوجها نقش عمدهاي بر عهده دارند. در واقع بعضي از آنها تسهيل كننده ارتباط و داراي تأثير مثبت هستند و برخي ديگر نادرست و تأثير منفي بر ارتباط و زندگي زناشويي دارند (فقيرپور،1384 ).
نگرشها نسبت به ازدواج بر احتمال ازدواج و تعيين زمان ازدواج تأثير ميگذارند، نگرشهاي مطلوب نسبت به ازدواج، احتمال ازدواج و انتقال از تجرد را افزايش ميدهند و باعث بروز رفتار زناشويي مطلوبتر در آينده ميگردند و يك عامل كليدي براي ازدواج موفق هستند (اميدوار، 1387). همچنين نگرشهاي مطلوب نسبت به ازدواج مهمترين سرمايه در ازدواج و زندگي زناشويي هستند و درهاي مضاعف خوشبختي را براي زوجها ميگشايند (مماني، 2003).
در واقع نگرشهاي افراد به ازدواج، ميتوانند سازنده يا مخرب باشند. نگرشها در آنچه كه فرد ميگويد و ميشنود منعكس ميشوند و بر ادراك او از دنياي اطراف تأثير ميگذارند و نيز مؤلفههاي عمدهاي در ازدواج و اداره مسائل زندگي زناشويي هستند (هيتر108، 2006). نگرشهاي مطلوب نسبت به ازدواج احتمال ازدواج را افزايش ميدهد، اما نگرشهاي نامطلوب و غير واقع بينانه به ازدواج، عقب نشيني ازدواج را تشديد ميكند (اميدوار، 1387).
امروزه تأثير نگرشها بر رفتار ازدواج، توجه متخصصان علوم اجتماعي را به خود جلب كرده است. يكي از توجيهات براي تغيير در رفتار ازدواج، استقلال روبه رشد زنان، به دليل دسترسي آنها به تحصيلات و شركت در كار و فعاليتهاي خارج از خانه است (هريس و لي109، 2006). تغيير در ارزشهاي فرهنگي نيز تبيين ديگري بر تغيير نگرشها در ازدواج است. حركت به سوي فردگرايي دنيوي، مطلوبيت يك تعهد دائمي مثل ازدواج را كاهش داده است. همچنين، در قرن حاضر، فردگرايي مؤثرترين نيرو در تغيير نگرشها به ازدواج است و تغيير جهت از تأكيد به ازدواج به عنوان سنت به ازدواج به عنوان يك رابطه وجود داشته است (منسفيلد110، 2007). ازدواج به عنوان يك سنت شامل مـضاميني است از قبيل:
1. آزادي كمتر در انتـخاب همسر
2. ازدواج مرتبط با يك الزام اجتماعي وسيعتر
3. تأكيد بر جنبههاي اقتصادي ازدواج مثلا دارايي يا تقسيم كار بين زوجين
4. تأكيد عمومي (اجتماعي)
5. ازدواج به عنوان يكي از مجموعههاي روابط اجتماعي
6. عدم تساوي نسبي در ازدواج (مرد سالاري)
7. تأكيد كمتر بر رابطه جنسي متقابل كه هدف از رابطه جنسي توليد مثل است (منسفيلد، 2007).
ازدواج به عنوان رابطه شامل مضاميني است از قبيل:
1. آزادي بيشتر در انتخاب همسر
2. خويشاوندي از طريق ازدواج از يك الزام اجتماعي وسيعتر است
3. تأكيد بر جنبههاي هيجاني و ميان فردي ازدواج
4. تأكيد بر خصوصي بودن (محرمانه بودن) اين رابطه
5. ازدواج به عنوان يك رابطه بالغانه محوري
6. تساوي نسبي در ازدواج: مصاحبت
7. تأكيد مثبت بر رابطه جنسي: اختلال جنسي به عنوان يك علامت مشكلزا در ازدواج است (منسفيلد، 2007).
زن و مرد هر یک با تصورات خاصی درباره زندگی زناشویی اقدام به ازدواج میکنند و زندگی را با انتظارات و نگرشهای مشخصی در مورد این که همسرانشان چگونه با آنها رفتار خواهند کرد آغاز میکنند و اگر این انتظارات برآورده نشود آنها ناراضی و پشیمان خواهند شد. انتظاراتی که از یک رابطه ازدواجی وجود دارد در سرنوشت و آینده ازدواج نقش بسزایی دارد. این انتظارات که طی زمان و با تأثیرپذیری از تجربیات زندگی به وجود میآیند، اساس رمز گردانی، طبقه بندی و ارزیابی تجارب بعدی زندگی میشوند و آنچه در زندگی بعد از ازدواج رخ می دهد با توجه به این انتظارات مورد ارزیابی قرار میگیرند. نگرش واقعی و متجانس افراد نسبت به ازدواج عامل مهمی در موفقیت آنهاست و برعکس نگرشهاي ایدهال و غیر واقع بینانه ميتواند منشاء آسیب بعدی باشد (فقیرپور، 1384).
انتظاراتی که فرد از نقش خود و نقش همسر دارد تأثیر بسیار عمیقی بر رابطه آینده زن و شوهر دارد. هماهنگی در انتظارات زن و شوهر باعث هماهنگی در تعامل و رفتار ميشود و از درگـیریها پیشگیری مـیکند. برعکس تفاوت در انـتظارات، گـفتگو نکردن درباره آن قبل از ازدواج و عـدم سازش در این زمینه ميتواند اثرات مـخربی بر صمیمیت زن و شـوهر داشـته باشد. بر اسـاس دیدگاه شـناختی– رفتاری برای درک علل بروز نارضایتی زناشویی باید به خصوصیات روانی که هر یک از زوجین به زندگی زناشویی میآورند، توجه کنیم. یکی از این خصوصیات انتظارات بی جا و غیر منطقی است. زن و شوهر با انتظارات غیر منطقی وارد زندگی زناشویی میگردند و همین موضوع بعدها منجر به بروز مشکلات ميشود. بک معتقد است که جوهر شناخت درمانی در زندگی زناشویی بررسی انتظارات غیر واقع بینانه و طرز تلقیهای مخرب و توجیهات منفی بیمورد و نتیجهگیریهای غلط و غیرمنطقی است. افراد انتظاراتشان را از آنچه كه ميبينند، ميشنوند و در طول زمان تجربه ميكنند، رشد ميدهند (بك، 1994؛ ترجمه قرچه داغی، 1384).
عوامل مؤثر بر نگرش نسبت به ازدواج عبارتند از:
1. روند اجتماعي شدن
2. ساختار فرصتها
