
ج نامناسب، نه تنها باعث مشکلاتی برای زوجین است، بلکه دامنگیر فرزندان و جامعه نیز ميشود (کرامری، کویت، فگو و ماهونی38، 2007).
کسی که در فکر ازدواج است و یا ازدواج میکند، انتظار دارد این زندگی با خوشبختی، سعادت و رضایت همراه باشد و از لحظه لحظه زندگی خود لذت ببرد. بدین سبب، آنچه از خود ازدواج مهمتر به شمار میرود، موفقیت در ازدواج یا رضایتمندی زوجین است. در واقع، ازدواج موفق و شروع رابطه زناشویی قادر است بسیاری از نیازهای روانی و جسمی را در یک محیط امن برآورده سازد و تأثیر به سزایی بر سلامت و بهداشت روانی افراد، داشته باشد (مؤمنی، 1390).
ازدواج رابطهاي انسانی، پیچیده، ظریف و پویا است که از ویژگیهای خاصی برخوردار است. دلایل اصلی ازدواج عمدتاً عشق و محبت، داشتن شریک و همراه در زندگی، ارضای نیازهای عاطفی- روانی و افزایش شادی و خشنودی است (نوابينژاد، 1380).
بر طبق نظر کلمن39 (1988؛ به نقل از شريفي زاده، 1392) اصولاً ازدواجها به سه هدف شکل گرفتند، به عبارتی برای رفع نیازهای جنسی مردان، تربیت و تولید مثل فرزندان و نیازهای اقتصادی زنان. علاوه بر این، هر شریک میداند که از او چه انتظاراتی میرود. مردان میدانند که از آنها انتظار میرود که قوی، آرام و کم حرف، با کفایت، غیر احساساتی، حلال مسائل، با در آمد خوب 40و حمایتگر باشند. از سوی دیگر زنان میدانند که آنها باید آشپزهای خوب، خانهدارهای شایسته، خیاط و دوزنده، کسی که به کلیسا میرود و فرزندان را تربیت میکند، باشند. در برخی ازدواجها انتظار میرود که نیازهای جنسی مردان مهمتر از نیازهای زنان باشد زیرا ادراک رایج این است که فرض ميشود زنان میل جنسی یا ارضای جنسی را تجربه نمیكنند. احتمال دارد که این دیدگاه برخی زنان را تحت تأثیر قرار دهد تا از این انتظارات پیروی کنند. به هر حال این آغازگر تغییر است، زیرا از بین دلایل دیگر، زنان ازدواج میكنند تا نیازهای روانشناختیشان مانند مصاحبت، حمایت عاطفی، دوستی و صمیمیت و رابطه عاشقانه رفع شود که از آن طریق میتوانند همه جنبههای زندگیشان را با شریکشان سهیم شده و به خشنودی دست بیابند. در توافق با این نظر آماتو(2001)، شرلین41 (2009)، ویت و گالاگر42 (2001)، بیان کردند که به نظر میرسد که انتظارات از ازدواج به عنوان منبع خشنودی شخصی افزایش یافته است. در بسیاری از فرهنگها مخصوصاً در فرهنگ امریکا، هدف از ازدواج برآوردن نیازهایی مانند آزادی، فردیت، استقلال و خود مختاری و خشنودی است (به نقل از ممبینی، 1391).
طبق نظر تورنتون (1998) به نظر میرسد تأکید بر فردیت، آزادی، استقلال و دنبال کردن خشنودی شخصی در افزایش طلاق سهیم بوده است. این مسئله به این واقعیت اشاره دارد که فردیت تعهد زناشویی را از بین میبرد. نگرش رایج این است که اگر ازدواج نیازهای افراد را رفع نکند بنابراین هیچ دلیلی برای ماندن در ازدواج نیست.
گزارشی که در مورد خشونت خانگی برای کمیسیون حکومت آماده گردید نشان داد که ازدواج نهادی جهانی است که به طور واقعی در هر جامعه شناخته شده یافت ميشود. یکی از مهمترین هدفهای اجتماعی ازدواج این است که از لحاظ اجتماعی مورد توجه قرار گرفته و والدین را ترغیب کند تا به صورت متقابل مسئولیت فرزندان زیستی (فرزندان خود) یا فرزند خواندهها را به عهده بگیرند. در حالی که کمیسیون تصدیق میکند که ازدواج برای همه والدین دست یافتنی، حفظ کردنی یا مطلوب نیست، همچنین اعتقاد دارند که مؤثرترین شیوه برای الحاق فرزندان به پدران و مادرانشان است. در این شیوه ازدواج برای بهزیستی فرزندان با اهمیت ميگردد. برای مثال پاپینو43 (1996)، یک جامعهشناس (نقل شده در گزارش کمیسیون حکومتی) اشاره کرده که داشتن دو والد که در یک ازدواج با کارکرد خوب و غیر بهرهکشی با هم هستند منبع سودمند و امتیازی برای کودک است. والدین ازدواج کرده اطمینان و امنیت اساسی معینی را برای فرزندان خود از نظر تربیت و حمایت فراهم میكنند. وی اظهار میکند که والدین دلبستگی را پرورش میدهند (شريفيزاده، 1392).
ناک44 (1999)، بیان میکند که اگر چه ازدواج برای فرزندان و جوانان مهم است، همانطور که نهاد اجتماعی ابتدایی (خانواده) برای پرورش فرزندان تضعیف ميشود، ازدواج هم تضعیف ميگردد. وی اعتقاد دارد که با گذشت هر سال درصد بیشتری از فرزندان در خانههایی زندگی میكنند که شامل دو والد ازدواج کرده نیست. به طور ثابت اولین عامل تأثیرگذار، سطح بالای طلاق ميباشد. به نظر او تقریباً از هر ده ازدواج احتمال دارد چهارتای آنها به طلاق ختم شوند. او ذکر میکند که عامل تأثیرگذار دوم وجود فرزندانی که در 30 سال گذشته، در خارج از عقد زناشویی متولد شدهاند ميباشد. در نتیجه درهم پیچیده شدن و ترکیب این رویدادها، ازدواج و والد بودن از هم متلاشی میشوند. والدین مجرد، فرزندان را به تنهایی بزرگ میكنند. برخی والدین زیستی با همدیگر و با فرزندانشان زندگی میكنند اما ازدواج نکردهاند. همچنین والدین دیگری در خانههايي همراه با شریک همخانه فرزندانشان را بزرگ میكنند. او در خاتمه میگوید که تقریباً نیمی از فرزندانی که امروزه رشد میكنند زمانهایی را با زندگی کردن با زوجین ازدواج نکرده و همخانه سپری میكنند.
در یک بررسی پژوهشی که در آفریقای جنوبی توسط پاینار45 (1989) انجام گرفت، گزارش شده که طلاق آن چنان بخشی جداییناپذیر از جامعه مدرن شده که دیگر هیچ استثنایی وجود ندارد که یک فرد طلاق گرفته نباشد. این اتفاق آنقدر رایج است که گاهی اوقات به سادگی در شناسایی و اعتراف پیامدهایی که بر روی فرزندان میگذارد اشتباه میکنیم (ممبيني، 1391).
ازدواج يكي از مهمترين پديدههاي زندگي و رابطهاي تنگاتنگ و صميمانه بين دو انسان است، كه ميتواند پناگاه امني براي مقابله با دشواريهاي زندگي باشد. ازدواج مناسب ميتواند موجبات رشد و شكوفايي تواناييهاي انسان را فراهم آورد. از طرف ديگر، پيامدهاي اجتناب ناپذير ازدواج نامناسب، نه تنها باعث مشكلاتي براي زوجين است، بلكه دامنگير فرزندان و جامعه نيز ميشود (كرامري و همكاران، 2007). اختلال در ازدواج نيز عامل بسياري از مشكلات رواني بيماران بستري در بخش رواني بيمارستانها است (تامپسون، ليزردي، كي يز و هسين46، 2008).
اكثر كليساهاي مسيحي و همچنين دين اسلام و يهود بر اهميت ازدواج و انسجام خانواده تأكيد دارند. ازدواج به خصوص به عنوان يك پيمان مقدس بوده است نه يك مقوله ساده، سطحي و كم اهميت (كپينوس و پلرين47، 2008). مسئله ازدواج چون از مسائل مهم و اساسي حيات بشر و جامعه بشري در طول تاريخ بوده و ميباشد، نه تنها مورد بحث اديان و مذاهب بلكه از مباحث جامعهشناسي، حقوق، روانشناسي و… نيز بوده است. اکثر علوم به تناسب و بر اساس درك و جهانبيني خاص خود و نيز بر مبناي نوع و تلقي از ازدواج، در اين زمينه بحث كرده است. هر انساني اگر همه نيازمنديهاي خود را بر طرف كرده باشد ولي ازدواج نكرده باشد، بدون ترديد احساس كمبود خواهد كرد. افرادي كه به ازدواج پشت ميكنند، ناخودآگاه با فطرت و طبيعت خود به جنگ برخاستهاند. در نتيجه، چون بر خلاف فطرت حركت ميكنند با دشواري و مشكلات فراواني برخورد خواهند كرد، زيرا تمايلات فطري به طور طبيعي بايد ارضاء شود و اگر منع و ممانعت به وجود آيد، عامل پيدايش ناراحتي و تشويش خواهد شد (يوسفي، 1389).
از نظر برخی از محققان ازدواج دارای مؤلفههایی است که اگر این مؤلفهها به درستی کار کنند باعث افزایش خشنودی و شادی از رابطه ميشود. نیکولز48 ( 1996؛ به نقل از مؤمنی، 1390) مؤلفههای ازدواج را اینگونه بیان میکند:
ارتباط: توانایی اشتراک معنایی با یکدیگر است که ميتواند به شکلهای کلامی و غیرکلامی و یا نمادین باشد. ارتباط ابزاری برای تأثیرگذاری بر رابطه و تقویت آن است.
تعهد: به معنای این است که زوجین تا چه حد برای روابط خود ارزش قائل هستند و برای حفظ و تداوم آن انگیزه دارند.
توجه: نوعی وابستگی عاطفی است که زوجین را در پیوند با یکدیگر نگاه ميدارد، این اصطلاح به جای عشق به کار میرود.
توافق: مجموعه انتظارات از پیش تعیین شده خاص توسط زوجین است. این انتظارات و توافقها در سه سطح هستند، که عبارتند از: آگاهانه و کلامی، آگاهانه و غیرکلامی و ناآگاهانه و غیركلامی. زوجهایی که در مرحله توافق هستند به شناسایی و روشنسازی انتظارات میپردازند. تکالیف این مرحله شامل جدایی از خانواده اولیه، پرورش یک هویت مربوط به ازدواج و برقراری یک رابطه جنسی ارضاءکننده برای هر دو طرف است.
ازدواج مقدمه تشکیل خانواده است كه با پیوند زناشویی تشکیل ميگردد و تداوم و بقای آن بستگی به تداوم و بقای جامعه دارد و به عنوان مهمترین و عالیترین رسم اجتماعی، برای دستیابی به نیازهای عاطفی و امنیتی افراد بزرگسال همواره مورد تأیید بوده است (ممبيني، 1391). روابط زناشویی رضایت بخش زیربنای عملکرد خوب خانواده است و کشمکشهای زناشویی، ميتواند بقای خانواده را تهدید کند. همچنین وجود مشکلات حل نشده بر کارکرد خانواده و در نتیجه بر جامعه، تأثیر منفی میگذارد. برای استحکام و ثبات خانواده عوامل مرتبط با رضایت زناشویی ضروری به نظر میرسد. بنابراین در صورت توجّه به عوامل مؤثر بر رضایت زناشویی میتوان انتظار داشت که با افزایش سطح رضایت زناشویی بسیاری از مشکلات روانی، اجتماعی و عاطفی خانوادهها و کل جامعه کاهش مییابد (شريفيزاده، 1392). پژوهشها نشان میدهند که اختلافهای زناشویی ارتباط مستقیمی با مشکلات روانی خانواده دارد (افروز، 1388).
معمولاً جامعه را در اولين تقسيمبندي به چند نهاد اصلي تقسيم ميكنند. نهاد خانواده، نهاد آموزش، اقتصاد، حكومت و دين و در جوامع پيشرفته نهاد علم نيز در سده اخير به نهادهاي اجتماعي اضافه شده است. نهاد خانواده يكي از نهادهاي مهم اجتماعي است كه با ازدواج آغاز ميشود. بنابراين، ازدواج از آنجا كه مراسم آغازين اين نهاد مهم اجتماعي است اهميت بنيادين و پايهاي دارد. سنگ بناي نهاد خانواده در ازدواج گذاشته ميشود (نيل فروشان و همكاران، 1392).
ما در انتخاب خانوادهاي كه در آن به دنيا آمدهايم هيچ گونه اختياري نداشتهايم، اما معمار خانواده آتي خود خواهيم بود. هرچند ازدواج همهي امر خانواده نيست اما خشت اول و سنگ بناي خانواده است. بنابراين يكي از مهمترين مسائل در نهاد خانواده، ازدواج و مسائل پيرامون آن است. ازدواج يك نقطه عطف در زندگي انسان است و يكي از مهمترين تصميمات در طول زندگي فرد است. با ازدواج خانواده تشكيل ميشود و نظام خويشاوندي شكل ميگيرد و نسل بقا مييابد (شريفيزاده، 1392).
ويرجينيا ستير49 (2000؛ ترجمه بيرشك، 1388) خانواده را به عنوان جايي مينگرد كه در آن ميتوان به عشق و تفاهم و پشتيباني دست يافت، جايي كه در آن ميتوان نفس تازه كرد و براي مقابله با دنياي خارج نيروي تازهاي گرفت. اين واحد به ظاهر كوچك، از اركان عمده و از نهادهاي اصلي هر جامعه به شمار ميرود. در واقع، هر خانواده را بايد خشت بناي جامعه و كانون اصلي حفظ سنت و رسوم و ارزشهاي والاي مورد احترام و شالوده و استحكام مناسبات پايدار اجتماعي و روابط ميان فردي و مهد پرورش فكر و انديشه و اخلاق و تعالي روح به حساب آورد. خانواده يكي از مهمترين محيطهاي مؤثر بر سلامت بدني و رواني افراد به حساب ميآيد و شرايط لازم را براي رشد و رسيدن به هماهنگي جسمي، رواني و اجتماعي فراهم ميكند (مؤمني، 1390). همچنین در بین نهادهای مختلف جامعه، کانون مقدس خانواده بهترین مکان برای تربیت جسم، روان و اساساً کانون کمک، تسکین، التیام و شفابخشی است. کانونی است که باید فشارهای روانی وارد بر اعضای خود را تخفیف دهد و راه رشد و شکوفایی آنها را هموار کند. اگر خانواده بتواند محیط سالم و سازندهای برای اعضای خود فراهم كند كه نیازهای جسمانی و روانی آنها را برآورده کند کمتر ممکن است به نهادهای اجتماعی خارج از خانواده
