
این، همان نظام دیات در قانون مذکور است. این قانون برای جرایمی چون قطع عضو، شکستن استخوان و جنایتی که اثری بر جسم مجنی علیه بر جای نمیگذارد مانند سیلی زدن به حل و فصل آنها از طریق پرداخت دیه تصریح کرده است.118
آنگولاساکسون: نخستین مجموعهی قانونی که در قرن هفتم میلادی در انگلستان تدوین شده و به نام شاه ساکسونی معروف گردید، در برگیرندهی سیستم کاملی جهت جبران ضررهای بدنی اعم از قتل و ضرب و جرح بود. در یکی از مواد این قانون تصریح شده است کسی که سبب کنده شدن ناخن بزرگ شود باید به مجنی علیه خسارتی به میزان 30 آسکاتاس بپردازد و برای هر ناخن دیگر باید 10 اسکاتاس بپردازد.119
1-3-2- دیه در شریعتهای الهی
یهود:شریعت موسی بر پایه قصاص شکل گرفته بود و نصّ صریحی دال بر جواز گرفتن دیه در تورات وجود ندارد. در این شریعت مجازات قتل و ضرب و جرح و قطع، قصاص و مقابله به مثل بود،120 چنان که خداوند متعال میفرماید: «وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُون»:121«و بر آنها (بنی اسرائیل) فرض کردیم که نفس در برابر نفس و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان قصاص میشود و جراحتها قصاص دارند، پس اگر کسی از حق قصاص در گذرد و آن را صدقه به شمار آورد باعث آمرزش گناهان او میشود، و اگر کسی از حق خود نگذرد و خواهان قصاص باشد حاکم باید بر طبق مقررات الهی حکم کند و هر کس بر طبق آنچه خدا فرو فرستاده است حکم نکند آنانند ستمکاران». حدیثی که از ابن عباس -رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا – نقل شده است این را تأیید میکند:«كَانَتْ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ قِصَاصٌ وَلَمْ تَكُنْ فِيهِمُ الدِّيَةُ، فَقَالَ اللَّهُ لِهَذِهِ الأُمَّةِ: {كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِصَاصُ} [البقرة: 178] فِي القَتْلَى – إِلَى هَذِهِ الآيَةِ – {فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ} [البقرة: 178] ” قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «فَالعَفْوُ أَنْ يَقْبَلَ الدِّيَةَ فِي العَمْدِ» قَالَ: {فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ} [البقرة: 178] «أَنْ يَطْلُبَ بِمَعْرُوفٍ وَيُؤَدِّيَ بِإِحْسَانٍ»»:122 «در میان بنی اسرائیل قصاص بود و دیه نداشتند، پس خداوند متعال به این امت (امت محمد) فرمود: {درباره کشتگان (قانون مساوات و دادگری) قصاص بر شما فرض شده است}– تا این قسمت از آیه – {پس اگر کسی (از جنایتش) از ناحیه برادر (دینی) خود گذشتی شد (و یکی از صاحبان خون بها کشند را بخشید و یا حکم قصاص تبدیل به خون بها گردید)} ابن عباس گفته است: «عفو قبول دیه در قتل عمد است» و گفته: {(از سوی عفو کننده) باید نیک رفتاری شود} یعنی «عفو کننده به شکل پسندیدهای خواستار دیه شود و پرداخت دیه از جانب قاتل نیز با نیکی انجام گیرد»».
البته، دین یهود در مورد جنایت موجب سقط جنین دیه را پذیرفته است؛ در تورات آمده است: اگر دو مرد با هم درگیر شوند و به زنی که باردار است صدمه بزنند و جنین او سقط شود و مورد اذیت و آزار قرار نگیرد باید مقداری را که شوهر زن تعیین میکند بپردازد یا بر عهده قاضی واگذار میشود.123
مسیحیت:عیسی – علیه السلام – برای جنبهی اخلاقی زندگی اهمیت زیادی قائل بود چرا که در انجیل آمده است: «شنیدهاید که گفته شده است که چشمی عوض چشمی و دندانی بدل دندانی، لیکن به شما میگویم که با شریر مقاومت نکنید بلکه هر کس که به رخساره راست تو طپانچه زند رخساره دیگر را بسوی او بگردان و اگر کسی بخواهد که بر تو ادعا نماید و خواهد که پیراهنت را اخذ نماید قبایت را نیز از بهر وی ترک کن و هر کس که برفتن یک میل راه مجبور نماید دو میل با وی ساعی باش».124 اما دعوت به تسامح و صرف نظر کردن از گناهان در مسیحیت واجب نبود بلکه مستحب بود به همین دلیل دعوت مسیح به تسامح به معنای نسخ احکام قصاص نیست و نصی دال بر گرفتن دیه در انجیل وجود ندارد.125
1-3-3- دیه در اسلام
نظام دیه در میان ملل مختلف از جمله اعراب جاهلی رایج بود. شریعت اسلام این نهاد را پذیرفت و آن را صیقل داد و با وضع قواعد و شرایطی به آن نظم بخشید.126 از جمله ویژگیهای بارز نظام دیه در اسلام عدم وجود ناهماهنگی و تبعیض در پرداخت دیه است. نظام دیات در میان جوامعگذشته بر اساس امتیازات طبقاتی بود. به عنوان مثال در میان اعراب جاهلی دیه بر حسب جایگاه قبایل و منزلت افراد متفاوت بود، گاهی ده شتر بود و گاهی به هزار شتر هم میرسید. هنگامی که مقتول از اشراف و بزرگ زادگان به شمار میرفت دیهی او هزار شتر بود، که به آن «دیهی ملوک» میگفتند. اما اگر مقتول از افراد عادی قبیله ولی از نژادی اصیل بود دیهی او ده شتر بود و به آن «دیهی صریح» اطلاق میشد و اگر مقتول هم پیمان قبیله بود دیهی او نصف دیهی صریح یعنی پنج شتر بود و اگر مقتول هجین (فردی که نژادی اصیل نداشته و مادرش کنیز یا غیر عرب باشد) بود دیهی او نصف دیهی صریح بود. اما بعضی از حکّام عرب در مورد دیه به صد شتر حکم میدادند. بعضی این حکم را به «ابو سیارة العدوانی» نسبت دادهاند و بعضی دیگر به «عبد المطلب» و گفتهاند او اولین فردی بوده که دیه را به میزان صد شتر، قرار داد و قریش و اعراب نیز این حکم را اتخاذ کردند و رسول الله آن حکم را در اسلام مورد تأیید قرار دادند.127در نتیجه دیه به عنوان یک حکم امضایی در اسلام استقرار یافت و به عنوانيك قانونِ ضامن بقاى جامعه در قالب مخصوص به خود در شریعت اسلام، توسعه یافت.
اما، پرداخت دیه در قبال خسارت بدنی، در نظامهای حقوقی معاصر، منحصر به فقه اسلامی است و در سایر نظامهای حقوقی، در صورتی که مصدوم بلافاصله فوت شود، تنها هزینه کفن و دفن او بر عهده آسیب زننده است. و خسارت وارده بر جسم را با توجه به هزینه درمان مصدوم، مدت بیکاری یا از کارافتادگی، درآمد و افراد واجب النفقه تحت تکفل او برآورد میکنند و هیچ مبلغ از پیش تعیین شدهای، به مصدوم یا وابستگان او تعلق نمیگیرد. مگر در حقوق انگلستان که مبلغ 7500 پوند قانوناً به پدر و مادر میت – در صورتی که مجرد باشد- یا به همسر او- در صورتی که متأهّل- باشدبابت فقدان فرزند یا همسر پرداخت میگردد که این مبلغ بسیار اندک و ناچیز است. ولی در فقه اسلامی یک مبلغ قابل توجهی تحت عنوان دیه به تمام وابستگان مصدوم، اعم از کار افتاده یا شاغل، پیر یا جوان، پرداخت میگردد.128
1-4- مفهوم عضو داخلی
«عضو داخلی» از مفاهیم کلیدی در پژوهش حاضر به شمار میآید و موضوع بحث پیرامون آن است، بنابراین لازم است به صورتی دقیق و شفاف مقصود از عضو داخلی در این پژوهش روشن شود.
فقهاء اصطلاح «عضو داخلی» را (در باب دیات) در خلال بحث از جراحت جائفه، آنجا که این جراحت به اعضای داخل جوف میرسد، بکار بردهاند اما تعریفی برای آن ارائه ندادهاند. لذا برای این که بتوانیم تعریفی مناسب از «عضو داخلی» بدست دهیم لازم است ابتدا مفاهیمی چون عضو، جائفه و جوف را مورد بررسی قرار دهیم و مراد فقهاء از هر یک از این اصطلاحات را دریابیم.
1-4-1- مفهوم عضو
اعضای انسان در فقه اسلامی مورد توجه بوده و احکامی بر آنها مترتب است مانند احکام مربوط به وضو، دیات اعضا و حد سرقت و غیره. در این مبحث مفهوم عضو از نظر لغوی و اصطلاحی بررسی میشود.
1-4-1-1- معنای لغوی عضو
«عضو» (با ضم و کسر عین)از ریشهی «عَضَو» گرفته شده و بر تجزیهی شیء دلالت دارد.129 «عَضاهُ يَعْضُو عَضْواً: إِذا فَرَّقَه»130یعنی «آن چیز را جزء جزء کرد».
لغویون متقدم، لفظ «عضو» را به این صورت معنی کردهاند: «العُضْوُ والعِضْوُ: كل عظم وافر بِلَحْمِهِ»131یعنی: «هر استخوان بزرگی که مشتمل بر گوشت است»و جمع آن اعضا است.و برخی نیز گفتهاند: «كل لحم وافر بعظمه»132یعنی: «هر گوشت زیادی که مشتمل بر استخوان است».
اما لغویون معاصر معنای اصطلاح عضو را وسعت دادهاند و گفتهاند: «جزئی از مجموع جسم مثل دست و پا و گوش و در حزب یا گروه و مانند آن مشترک است و جمع آن اعضا میباشد».133
و در «المعجم الکافی» آمده است: «به هر جزء کامل از مجموع جسم مثل دست و بینی و چشم عضو گفته میشود».134
همچنین در «معجم لغة الفقهاء» آمده: «عضو: جمع آن اعضا، جزئی است که در بدن عمل معیّنی را به طور مستقل انجام میدهد … یکی از افراد وابسته به انجمن یا شرکت یا حزب یا هر نهاد اجتماعی».135
بنابر آنچه که لغویون متقدم در معنای عضو گفتهاند، معنی عضو به آن دسته از اعضای بدن که متشکل از گوشت و استخوان هستند مثل دست و پا و مانند آن محدود میشود و گویی که اطلاق لفظ «عضو» بر قلب یا طحال و یا چشم و زبان و امثال آن صحیح نمیباشد. این در حالی است که لغویون متقدم همچون متأخرین در کتب لغت در بیان معنی کلماتی چون طحال، چشم، زبان، مثانه، عضله و غیره به طور صریح به عضو بودن آنها اشاره کردهاند؛ ازجمله آمده: چشم بر عضوی دلالت دارد که به وسیلهی آن دیده میشود و نگاه میشود.136مثانه عضوی است که در آن ادرار جمع میشود در داخل شکم.137 طحال عضو معروف و شناخته شده است.138 عضله عضوی مرکب از عصب است.139
با توجه به استعمال اهل لغت و معانی که در زبان عربی از واژهی عضو شده است، میتوان گفت عضو از لحاظ لغوی عبارت است از جزئی از جسم انسان که دارای کارکرد مستقلی است خواه متشکل از گوشت و استخوان باشد یا نباشد.
1-4-1-2- معنای اصطلاحی عضو
در اینجا معنای اصطلاحی عضو در دو حوزهی فقه و پزشکی مورد بررسی قرار میگیرد.
عضو در اصطلاح فقهی: فقهاء اصطلاح عضو را در بسیاری از ابواب فقهی از جمله طهارت و نماز و جنایات و دیات بکار بردهاند.از بررسی و تتبّع موارد استعمال لفظ عضو نزد فقهاء این حقیقت فهمیده میشود که کسی به تعریف عضو تصریح نکرده است، اما با توجه به موارد استعمال آن میتوان به این نتیجه رسید که استعمال آنها به تعریف و استعمال علمای لغت نزدیک است چرا که فقهاء لفظ عضو را بر اجزايی از بدن اطلاق کردهاند که استخوان ندارد مثل زبان، چشم و لب،140 بلکه حتی در آن گوشت نیز نمیباشد مثل پلک.141
عضو در اصطلاح پزشکی:عضو در اصطلاح پزشکی عبارت است از: «ساختار تمایز یافتهی یک سازواره، متشکل از سلولها یا بافتهای متعدد، که برای انجام یک کار خاص تطابق یافتهاند».142
1-4-2-مفهوم جوف و جائفه
گفتیم که فقهاء اصطلاح «عضو داخلی» را در مبحث دیات، در خلال بحث از جراحت جائفه آنجا که این جراحت به اعضای داخل جوف میرسد، بکار بردهاند و اعضایی را که در داخل جوف هستند عضو داخلی یا باطنی نامیدهاند. بنابراین لازم است بفهمیم، اساساً جائفه چه نوع جراحتی است و فقهاء به چه قسمتی از بدن انسان جوف اطلاق کردهاند.
1-4-2-1-معنای لغوی جوف و جائفه
«جَوْف» (با سکون واو) در لغت به معنای داخل و درون هر چیزی است.143 جوهری میگوید: «جوف به معنی زمین گود است، و جوف انسان یعنی شکم او».144 ابن سیده نیز گفته است: «جوف داخل شکم است، و جوف آنچه است که کتفها و بازوها و دندهها و تهیگاه بر آن انطباق دارد و جمع آن أجواف است».145 در «المعجم الوسيط» آمده است: «الْجوف من كل شَيْء: بَاطِنه الَّذِي يقبل الشّغل والفراغ»146یعنی: «جوف هر چیزی، درون آن است که قابلیت پر شدن و خالی شدن را دارد».
وقتی گفته میشود: «جَافه جَوفه جوفاً» یعنی «با چیزی به شکم او ضربه زد و به جوفش رسید» و هر گاه گفته شود: «جاف الصَّیدَ» یعنی «تیر را به درون شكم شکار داخل كرد و از طرف دیگر خارج نشد».147
گفته شده الجَوف: الخلاء، و سپس در آنچه که قابلیت پر شدن و خالی شدن را دارد استعمال شده است. پس گفته میشود: جوف الدار یعنی داخل و درون خانه.148
در احادیث نبوی نیز لفظ جوف به معنای داخل و درون یک چیز استعمال شده است. پیامبر
