
مطابق قول مشهور نزد امامیه دیهی کندن ناخن اگر دوباره در نیاید یا آن که ناخن سیاه در آید ده دینار است و اگر ناخن سفید در آید پنج دینار دیه دارد.326
دیه ساعد و بازو، ساق پا و ران:از دیدگاه امامیه برای قطع کردن دو ساعد یا دو بازو،و یا دو ساق پا و دو ران دیهی کامل واجب میشود و برای یکی از آنها نصف دیه، در صورتی که جدای از دست و پا و یک از آنها جدای از دیگری قطع گردد.327
اما از جمله منافعی که برخی از فقهاء قائل به وجوب حکومت در آن شدهاند منفعت ارضاع است اما مالکیه معتقدند منفعت ارضاع معتبر در وجوب دیه است. عدهای نیز معتقدند بویایی حکومت دارد زیرا منفعت آن کم است.328
همچنین نقص در اعضا و منافعی که ارش مقدر دارند، اگر نقص منضبط نباشد موجب حکومت است.
2-1-2-3- شجاج
شِجاج جمع شجَّه، و شجَّه در لغت به معنای جراحت (زخم) وارده به سر و صورت است و در غیر سر و صورت تحقق نمییابد.329 معنای شجاج در اصطلاح فقهاء خارج از معنای لغوی آن نمیباشد زیرا اکثریت قریب به اتفاق فقهاء معتقدند شجاج جراحات وارده به سر و صورت هستند.330 و نامگذاری جراحتهای بدن به شجاج اشتباه است زیرا عرب زبانان بین شجه و بین مطلق جراحت قائل به تفصیل شدهاند و آنچه را که در سر و صورت واقع شود شجه اما آنچه را که در سایر اعضای بدن روی دهد جراحت مینامند.331
شجاج با توجه به اثری که در جسم مجنی علیه ایجاد میکنند به انواع مختلفی تقسیم میشوند. برخی از فقهاء شجاج را به هشت نوع332 و برخی به ده نوع333 و برخی دیگر آنها را به یازده نوع334 تقسیم کرده اند.335 در زیر مشهورترین شجاج نزد فقهاء و نوع و میزان دیهی آنها را به صورت مختصر مورد بررسی قرار میدهیم.
حارصه: که خارصه و حرصه نیز نامیده میشود، جراحتی است که اندکی پوست را میشکافد و از آن خون نمیآید.
دامعه: جراحتی است که از آن خون میآید اما خون روان نمیشود مانند اشک در چشم.
دامیه: جراحتی که از آن خون روان میشود. گفته شده دامیه زخمی است که خون آمده اما خونش روان نشده است، و دامعه زخمی است که خون از آن روان میشود. حنابله دامیه را، دامعه و بازله نامیدهاند.336 برخی از امامیه نیز معتقدند حارصه و دامیه یکی هستند.337
باضعه: جراحتی است که بعد از پوست، اندکی گوشت را میشکافد.
متلاحمه: جراحتی است که بیشتر از باضعه در گوشت فرو میرود و به سمحاق نمیرسد. محمد(محمد بن حسن شیبانی) معتقد است متلاحمه قبل از باضعه قرار دارد و آن را به این صورت تعریف کرده که خون در آن جوش میخورد و سیاه میشود. برخی از امامیه باضعه و متلاحمه را یکی دانستهاند. 338
سمحاق: جراحتی است که گوشت را قطع میکند و به غشای نازکی که بین گوشت و استخوان قرار دارد، میرسد. این غشا سمحاق نام دارد پس این شجه به آن نام گذاری شده است زیرا به آن میرسد.
موضحه: جراحتی است که سمحاق را پاره کرده و استخوان را آشکار میکند، اگر چه به میزان فرو رفتن یک سوزن باشد.
هاشمه: جراحتی است که استخوان را خرد کرده و میشکند. مالک معتقد است هاشمه همان منقله است.
منقله: جراحتی است که استخوان را بعد از شکستن آن جا به جا میکند.
آمّه: جراحتی است که به غشای مغز میرسد و آن پرده نازکی است زیر استخوان جمجمه و بالای مغز (مغز را احاطه کرده است). این زخم مأمومه نیز نامیده میشود.
دامغه: جراحتی است که غشای مغز را پاره کرده و به مغز میرسد. در میان فقهاء محمد از حنفیه دامغه را ذکر نمیکند زیرا انسان با وجود این جراحت غالباً زنده نمیماند پس آن قتل به شمار میآید نه یکی از شجاج. او همچنین حارصه را ذکر نمیکند زیرا معمولاً اثری بر جای نمیگذارد.339
جمهور فقهاء (شافعیه و حنفیه و مالکیه و قول اصح در مذهب حنبلی) معتقدند در شجاج کمتر از موضحه ارش مقدر وجود ندارد بلکه میزان ارش آنها با اجتهاد تعیین میشود. شجاجی که از دیدگاه آنها ارش مقدر دارند عبارتند از: موضحه، هاشمه، منقله، مأمومه و دامغه.340اما به عقیده امامیه (که شجاج را هشت نوع میدانند) وبنابر قولی از امام احمد این شجاج ارش مقدر دارند. مستند این گروه روایتی است از زید بن ثابت که در آن آمده: «در دامیه یک شتر و در باضعه دو شتر و در متلاحمه سه شتر و در سمحاق چهار شتر است» و نیز روایتی از امام علی که: «در سمحاق چهار شتر است».341 اما مجتهدین به روایت زید عمل نکردهاند.342
تمامی فقهاء اتفاق نظر دارند که در موضحه نصف یک دهم دیه یعنی پنج شتر واجب میشود. امام مالک معتقد است اگر در صورت باشد و باعث ایجاد عیب و زشتی در صورت شود علاوه بر ارش مقدر آن، به اندازه زشتی حاصل به آن حکومت تعلق میگیرد.343
جمهور فقهاء (حنفیه، شافعیه و حنابله و امامیه) بر این عقیدهاند که در هاشمه ده شتر است. اما امام مالک منکر هاشمه بوده و معتقد است هاشمه همان منقله است.344
فقهاء اتفاق نظر دارند که در منقله پانزده شتر واجب میشود. 345
به اتفاق فقهاء در مأمومه یک سوم دیه واجب میشود.346
جمهور فقهاء معتقدند در دامغه ارش مأمومه یعنی یک سوم دیه واجب میشود. ولی ماوردی و بنابر قولی در مذهب حنبلی در آن یک سوم دیه و حکومت بخاطر پارگی غشای مغز واجب میگردد.347
2-1-2-4- جراح
جِراح جمع جُرح است که به معنای زخم و جراحت است. فقهاء زخمها را با توجه به موضعی که جراحت در آن واقع میشود به دو نوع تقسیم کردهاند؛ نوع اول زخمهای واقع در سر و صورت هستند که شجاج نامیده میشوند و زخمهای واقع در سایر بدن که به طور خاص جراح نامیده میشوند. فقهاء جراحتهای بدن را با در نظر گرفتن تقدیر یا عدم تقدیر در آن به دو قسم تقسیم کردهاند: جائفه و غیر جائفه.
جائفه در لغت جراحتی است که به جوف میرسد. اگر به جوف استخوان ران برسد جائفه نامیده نمیشود زیرا استخوان مجوف به شمار نمیآید. در اصطلاح فقهاء جائفه جراحتی است که به تجویف صدری و بطنی میرسد (یعنی داخل ما بین حلق تا انتهای کفل)، خواه جراحت در قفسه سینه یا شکم یا پشت یا پهلوها یا بین بیضهها یا در دبر یا در حلق باشد. غیر جائفه جراحتی است که این گونه نباشد، یعنی به جوف مذکور نمیرسد.
از میان جراحتهای بدن تنها جائفه ارش مقدر دارد که به اتفاق فقهاء در آن یک سوم دیه واجب میگرددو از دیدگاه ائمه اربعه، سایر جراحتهای بدن غیر از جائفه سبب وجوب حکومتهستند. همچنین اکثریت فقهاء بر این عقیدهاند که جائفهای که نفوذ کند یعنی از یک طرف بدن داخل و از طرف دیگر خارج شود، موجب دو سوم دیه است زیرا دو جائفه محسوب میشود.
اما، فقهای امامیه برای برخی دیگر از انواع جراحتها با توجه به آثار منقول نزد آنها، قائل به ارش مقدر هستند که در زیر به آنها اشاره میکنیم:
1- اگر جراحت به داخل بینی نفوذ کند (یعنی هر دو طرف بینی و پرده فاصل میان آن را سوراخ کند) موجب یک سوم دیهی نفس است و اگر بهبود یابد و سوراخ بسته شود، یک پنجم دیه واجب میشود. و اگر به داخل یکی از مجاری بینی نفوذ کند، یک دهم دیه دارد.348
2- در شکافتن دو لب به طوری که دندانها ظاهر شود، یک سوم دیهی لبها است و اگر جراحت بهبود یابد در آن یک پنجم دیهی لبها است و در شکافتن یکی از لبها، یک سوم دیهی همان لب ثابت میشود اگر بهبود نیابد و اگر بهبودی حاصل شود، یک سوم دیهای آن لب واجب میگردد.349
3- در سرخ شدن صورت در اثر جنایت مانند سیلی زدن و مشابه آن، یک دینار و نیم دیه است و اگر سبز شود دیهی آن سه دینار است و چنان چه سیاه شود، دیهی آن شش دینار میباشد. اگر این موارد در سایر قسمتهای بدن ایجاد شود، دیهی آن نصف مقداری است که در مورد صورت بیان شد.350
4- اگر جراحت به یکی از اعضای مرد نفوذ کند، صد دینار(دو شتر) برای آن واجب میگردد.351
5- ارش شجاج در سر و صورت یکسان است، و دیهای جراحتهای مانند آن در بدن، به نسبت دیهی آن عضو به دیهی سر میباشد مثلاً دیهی حارصهی دست، نصف شتر است.352
2-1-2-5- آنچه که جزو چهار قسم سابق به حساب نمیآید
این قسم هر نوع تعدی که، منجر به قطع عضو یا سلب منفعت نشود و منجر به ایجاد شجه یا جرحی در بدن نشود را در بر میگیرد، مانند اینکه فردی با شلاق یا شیء مثقلی ضربهای به دیگری بزند یا به او سیلی یا مشتی بزند، اگر این ضربه اثری بر جای بگذارد مثل اینکه جای آن سیاه یا سبز شود از دیدگاه ائمه اربعه حکومت دارد و اگر اثری برجای نگذارد، در صورتی که عمد باشد جانی فقط تعذیر میشود و در غیر این صورت هیچ ضمانتی ندارد زیرا نقصی در جمال و منفعت ایجاد نکرده است.353
2-2- علت وجوب دیه، ارش مقدر و حکومت در جنایت بر کمتر از نفس
یکی از اساسیترین اهداف این پژوهش پی بردن به علت حقیقی تعلق دیهی مقدر و دیهی غیر مقدر به اعضا و جراحتهای وارده بر آن است. در این مبحث سعی شده است عللی که فقهاء برای وجوب دیهی مقدر و دیهی غیر مقدر در اعضا، منافع و جراحتها قرار دادهاند، مورد بررسی قرار گیرد.
2-2-1- علت وجوب دیهی مقدر (دیهی کامل و ارش مقدر)
در این قسمت علت دیهی مقدر را در مذاهب اربعه و شیعه امامیه به صورت جداگانه مورد بررسی قرار میدهیم.
2-2-1-1- مذاهب اربعه
در احادیث و آثار وارده پیرامون دیهی اعضا و منافع و جراحتها، هیچ اشارهای به علت حکم نشده است اما فقهای اهل سنت سعی کردهاند در کنار هر حدیث یا اثر علتی نیز برای این حکم بیابند، زیرا تنها برای دیهی تعدادی از آنها حدیث وارد شده که اکثر این احادیث هم به لحاظ سند ضعیف بوده و در مورد برخی دیگر حدیثی وجود ندارد اما فقهاء در مورد آنها به دیهی کامل یا ارش مقدر حکم دادهاند. بنابراین لازم است علت حقیقی حکم پیدا شود تا ارتباط میان آنچه که در مورد آن حدیث وارد شده و آنچه که در مورد آن حدیثی وارد نشده، روشن گردد. از این رو علت دیه در میان مذاهب اربعه مورد بررسی قرار میگیرد.
حنفیه
حنفیه علت و معیار تعلق دیهی کامل به یک عضو را «از بین بردن زیبایی به طور کامل» یا «از بین بردن منفعت مقصود عضو به طور کامل» ذکر کردهاند، زیرا اتلاف آن، از جهتی اتلاف نفس است، چرا که نفس از آن جهت دیگر قابل انتفاع نیست و اتلاف نفس از یک جهت در آدمی به اتلاف از هر جهت ملحق شده است، جهت تعظیم آدمی.354 به همین دلیل آنها معتقدند که در موی سر، ریش، ابروها و مژهها اگر جنایت باعث از بین رفتن آنها شود و دیگر در نیایند، دیهی کامل واجب میشود، زیرا با از بین بردن آنها عضوی در بدن از بین رفته است که دارای جمال کامل است،355 و در مورد اعضایی چون زبان، آلت تناسلی مرد و بیضهها قائل به وجوب دیهی کامل هستند، زیرا قطع کردن این اعضا از بین بردن منفعت کامل یک جنس است.356
اما، در مواردی علت دیهی کامل را «از بین بردن جمال و منفعت با هم» بیان میکنند؛ برای نمونه «زیلعی» در «تبیین الحقائق» بعد از بیان این مطلب که در قطع کردن اعضای زوج دیهی کامل است زیرا از بین بردن دو تای آن تفویت منفعت جنس یا تفویت جمال کامل است، مینویسد: «در از بین بردن چشمها و دستها و لبها، تفویت منفعت بینایی و بطش و امساک طعام هنگام خوردن و منفعت جمال به طور کامل است». به ظاهر این سخن با اصل مذهب حنفی در تعارض است زیرا چنان که بیان شد آنها معتقدند علت از بین بردن جمال یا از بین بردن منفعت به طور کامل است اما در ادامه به مطلبی اشاره میکند که حکم قضیه را روشن میکند، او میگوید: هنگامی که جنایت باعث از بین رفتن منفعت عضو شود در حالی که عین عضو باقی است، در آن دیهی کامل است، چنان که اگر ضربهای به دست او بزند و به وسیلهی آن ضربه، دست او شل شود یا به چشم او بزند و بینایی او بر اثر آن ضربه از بین برود، زیرا وجوب دیه متعلق به تفویت منفعت جنس است، پس مادام که منفعت آن کاملاً از بین رفته، موجب آن به طور کامل واجب میشود و به صورت، بدون منفعت توجه نمیشود، زیرا تابع است پس سهمی از ارش ندارد، مگر این که صورت هنگام اتلاف منفرد باشد، به این صورت که عضوی را تلف کند که منفعت آن از بین رفته است پس در این حالت حکومت عدل واجب میشود اگر در آن جمال
