
شِرَارَهُمْ، فَإِنَّ فِيهِمُ الْأَبْدَالَ»598 یعنی: « ابدال در شام هستند و آنان چهل مرداند که هرگاه یکی از ایشان بمیرد خدا مردی جایگزین او میکند باران به واسطه آنها میبارد و به واسطه آنان پیروزی بر دشمنان حاصل میشود و عذاب به واسطه آنان از اهل شام بازداشته میشود».
در روایتی دیگر در جنگ عراق سخن از شامیان به میان میآید و حضرت در مورد آنها میفرماید: «الْأَبْدَالُ يَكُونُونَ بِالشَّامِ وَهُمْ أَرْبَعُونَ رَجُلًا، كُلَّمَا مَاتَ رَجُلٌ أَبْدَلَ اللَّهُ مَكَانَهُ رَجُلًا، يُسْقَى بِهِمُ الْغَيْثُ، وَيُنْتَصَرُ بِهِمْ عَلَى الْأَعْدَاءِ، وَيُصْرَفُ عَنْ أَهْلِ الشَّامِ بِهِمُ الْعَذَابُ»599 یعنی:« ابدال مردمانی درستکارند که زمین از ایشان خالی نمیشود هنگامی که یکی از ایشان بمیرد خدا دیگری را جایگزین او میسازد و این مساله در بسیاری از کتب حدیث آمده است». دراین روایت تعداد ابدال 40 تن و منحصراً در شام محدود شدهاند.
در روایاتی دیگر به نقل از پیامبر(ص) ابدالِ تمام امت ایشان افرادی با ایمانِ ابراهیم خلیل یادشدهاند که 30 تن هستند600 در روایتی دیگر به همین مضمون ولیکن با اختلاف در تعداد 40 نفر نامیده شدهاند.601
در ادامه برخی از روایات شیعی در مورد ابدال را از نظر میگذرانیم و سپس تحلیل نهایی را ارائه مینماییم.
بررسی روایات شیعه در مورد وجود ابدال در شام دارای اختلافات و ابهامات فراوانی است، اجمالاً میتوان دریافت که در روایات شیعی وجود ابدال در شام مورداشاره قرارگرفته است، لیکن عموم این روایات اشاره به ظهور حضرت مهدی(ع) دارد بهعنوان نمونه مفید در یک روایات به نقل از جابر جعفی این گونه از آنها یاد میکند:
«.. إِذَا كَانَ عِنْدَ خُرُوجِ الْقَائِمِ يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَيُّهَا النَّاسُ قُطِعَ عَنْكُمْ مُدَّةُ الْجَبَّارِينَ وَ وُلِّيَ الْأَمْرَ خَيْرُ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ فَالْحَقُوا بِمَكَّةَ فَيَخْرُجُ النُّجَبَاءُ مِنْ مِصْرَ وَ الْأَبْدَالُ مِنَ الشَّامِ وَ عَصَائِبُ الْعِرَاقِ رُهْبَانٌ بِاللَّيْلِ لُيُوثٌ بِالنَّهَارِ كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِيدِ فُيَبَايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ»602 یعنی: «آن گاه كه وقت خروج قائم مىشود، منادىاى از آسمان ندا مىدهد: «اى مردم ! مدّت حكومت جبّاران بر شما، به پايان رسيد و بهترين فرد امّت محمّد، حكومت را به دست گرفته است، پس به مكّه برويد. نجبا از مصر بيرون ميآيند که راهبان شب و شيران روز هستند، دل هايشان چون فولاد سخت است. در ميان رکن و مقام با او بيعت ميکنند».
در روایت دیگری تصریح شده است که این افراد از اهل بدر هستند.603 صاحب تفسیر البرهان با تکیه بر روایات، در زمان خروج سفیانی از «یوم ابدال» نام می برد.604
در روایاتی دیگر امام رضا(ع) در پاسخ سائل مبنی بر اینکه آیا در زمین ابدال هستند حضرت مراد از ابدال را اوصیای الهی بعد از ختم نبوت قرار داده است که بدل از انبیاء هستند.605 آنها افرادی صالح میباشند که هرگاه یکی از آنها بمیرد دیگری جای وی را خواهد گرفت.606
ابن ابی الحدید در مورد ماهیت ابدال میگوید: «الأبدال قوم صالحون لا تخلو الأرض منهم إذا مات أحدهم أبدل الله مكانه آخر قد ورد ذلك في كثير من كتب الحديث».607 و درجایی دیگر در مورد آنها میگوید:
«المراد به الأبدال الذين وردت الأخبار النبوية عنهم أنهم في الأرض سائحون فمنهم من يعرف و منهم من لا يعرف و أنهم لا يموتون حتى يودعوا السر و هو العرفان عند قوم آخرين يقومون مقامهم».608
تحلیل روایات شیعه که در بردارنده ابدال است، نشان میدهد که دلالت ابدال بر ائمه معصومین بعد از پیامبر قطعی است، و همچنین دلالت آنها بر خواص اولیاء نیز مردود نیست. علامه مجلسی بعد از نقل دعای ام داوود609 از امام صادق(ع) که در آن ائمه بر ابدال عطف شدهاند، این عطف را دلالت بر مغایرت ائمه با ابدال میداند هرچند ایشان احتمال تأکید را نیز رد نمیکند و این را که مراد اصحاب خاص ائمه باشند را نیز محتمل دانسته است.610
در تحلیل نهایی دو دسته روایات در مورد ابدال می توان چنین نتیجه گرفت که شناخت عمومی از ابدال درزمانی که معاویه سخنرانی نمود وجود داشته است؛ لیکن معاویه از آن به نفع مشروعیت و تثبیت حاکمیت خود استفاده نموده است، روایاتی که وجود داشته و ناظر بر ابدال در آخرالزمان و شام بوده است دچار دخل و تصرف شده است.
بیشک روایات وجود ابدال در شام در آخرالزمان تواتر معنوی داشته است و بر اساس آن گفتمان وجود ابدال قطعی بوده است لذا روایات جعلشده تمامی ابدال امت را در شام منحصر کرده است تا به سبب آن جایگاه شام بهعنوان پایتخت اموی موردتوجه قرار گیرد.
3-1-6-4- جعل حدیث در زمان عبدالملک بن مروان
علاوه بر زمان معاویه در زمان عبدالملک بن مروان نیز حدیث نبوی دستخوش نزاع سیاسی قرار گرفت؛ عبدالملک با مخالفتهای سیاسی روبرو بود و عبدالله بن زبیر با پناه بردن به مکه در مقابل وی ایستاد، عبدالملک اهل شام را از رفتن به حج بازداشت وقتی با مخالفت مردم روبرو شد گفت از ابن شهاب زهری که برایتان حدیث میگوید بپرسید که رسول خدا فرمود: «لا تشد الرحال إلا إلى ثلاثة مساجد: المسجد الحرام، و مسجدي، و مسجد بیتالمقدس»؛ وی در ادامه گفت حال بیتالمقدس بهجای مسجدالحرام و مسجد صخره بهجای کعبه است، در ادامه سیاست خود وی بر روی مسجد صخره گنبدی قرار داد و بر روی آن پردههای ابریشمی آویزان نمود و خادمان و پردهدارانی برای آن گماشت و مردم را وادار کرد که برگرد آن طواف کنند همانگونه که برگرد کعبه طواف میکنند و در طول دوران بنیامیه چنین عمل میشد.611
بنابراين به سبب نزاع سیاسی دامنه جعل به واجبات نیز کشیده شد و درگیری سیاسی به اختلاف عقیدتی تبدیل شد. آنچه برای حاکمیت مهم بود دستیابی به اهداف سیاسی بود و در این راه از قربانی شدن دین ابایی نداشت، بنابراین منشأ پیدایش نزاع و اختلافات فقهی برخی از مکاتب که مبتنی بر مقدمات فقهی کاملاً سیاسی است وجود روایات سیاسی جعلشده از سوی دستگاه حاکم است.
ولید بن عبدالملک از آن رو که با مخالفت جدی روبرو نشد نیازمند تأیید شرعی نیز نبود و به نظر میرسد حکومت نیز بهجای استفاده از حدیث در راستای مشروع ساختن خود از شیوه سرکوب و قتل مخالفان استفاده مینمود. در چنین شرایط خفقانی که حدیث اهل سنت منزوی شد، راهبرد امام سجاد(ع) در انتشار احادیث بینظیر بود؛ ایشان بسیاری از مفاد روایات را در قالب دعا انتشار دادند. که به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
– مبارزه با ستمگری حاکمیت:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ»612 یعنی: « خدایا! از تو پوزش میطلبم دربارهی ستمدیدهای که در حضور من به او ستم رسیده است و من به یاریش برنخاستهام».
– اثبات حقانیت اهل بیت(ع)
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ كَمَا شَرَّفْتَنَا بِهِ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، كَمَا أَوْجَبْتَ لَنَا الْحَقَّ عَلَى الْخَلْقِ بِسَبَبِهِ».613 یعنی: « خدايا! درود فرست بر محمد و آل او، همان گونه كه ما را به سبب او شرافت دادى، و خدايا درود بر محمد و آل او فرست چنان كه به بركت او حقى براى ما بر گردن خلق ثابت فرمودى».
3-1-6-5- عمر بن عبدالعزیز و احیای حدیث اهل سنت
هرچند کتب تاریخی کوشیدهاند چهرهای سراسر زهد و تواضع از عمر بن عبد العزیز به تصویر کشند که حتی سب امیرمومنان را از منبرها برداشت.614 لیکن سیاست وی در خصوص احادیث چهره واقعی وی را روشن میسازد. مطرح نمودن تدوین رسمی حدیث درواقع تلاش برای بازسازی مشروعیت بنیامیه بود که عملکرد حاکمان پیشین آن را مخدوش ساخته بود.
تأکید وی بر جمعآوری سخنان و سنت عمر در کنار سنت پیامبر(ص)615 نشان میدهد که در راهبرد وی سنت عمر در جایگاه ویژهای قرار دارد. ازاینروی میتوان دریافت عمر بن عبدالعزیز نقطه عطفی در احیای فقه اهل سنت در زمینه نظرات شخصی قیاس و استحسان است زیرا آرای فقهی عمر بن خطاب که باوجود نص در آن زمینهها مطرح میشد، اثرات خطرناکی دارد زیرا پیداست در زمان عمر بن عبدالعزیز که اثری از صحابه نبوده است و فردی مانند ابن شهاب زهری نیز بهتنهایی قادر نبود نیازهای یک فقه پویا را که موردنیاز جدی حاکمیت در آن زمان بود برآورده سازد، روش نظریهپردازی(اجتهادی) عمر بن خطاب جایگزین بسیار خوبی بود.
پیوند میان عمر بن خطاب و عمر بن عبدالعزیز در ارتباط با جعل حدیث از جهاتی چند جالبتوجه است:
نخست روایاتی در مورد عمر بن عبدالعزیز جعل میشود که عموماً مصادره روایات مهدویت است مانند: اینکه از عمر بن خطاب نقلشده است که از فرزندان من مردی خواهد آمد که در چهرهاش جای شکستگی است او زمین را از عدالت پر میکند. و یا با این مضمون که از عمر بن خطاب نقلشده است که: کاش میدانستم فرزندی از نسل من که در چهرهاش نقصی است و زمین را پر از عدل میکند، پسازآن که از بیعدالتی پرشده است، کیست؟616
بهروشنی پیداست که این روایات بر اساس روایات مهدویت در شیعه شبیهسازیشده بود. بهخصوص که روایات پیامبر(ص) مستقیماً منسوب به عمر نیز میشود و این نشان میدهد که جامعه آن روز تا چه اندازه سخنان عمر را لازم الاتباع میدانسته است.
بنا بر آنچه گفته شد این سخن را میتوان درک نمود که نگارنده میگوید: تلاشهای عمر بن عبدالعزیز درواقع تلاشهایی ترمیمی بوده است که توانست با نیرنگ حکومت امویان را از سقوط نجات دهد617
دوم اینکه همانگونه که تاریخ تصویر حاکمی عادل از عمر بن عبدالعزیز به تصویر میکشد تا بهزعم خود «عدالت عمری» را پس از سالها بازتولید نماید؛ در زمینه تعامل با حدیث نیز میان عمر بن خطاب و عمر بن عبدالعزیز نوعی قرابت است؛ درواقع منع تدوین حدیث و رفع این منع دوروی یک سکه برای اهداف سیاسی است. که در مقام اجرای سیاست نتایج نسبتاً مشابهی در پی داشت؛ زیرا هدف عمر بن خطاب از منع تدوین این بود که بتواند اجتهاد را پایه گذاری نموده و از نشر فضائل اهلبیت نیز جلوگیری نماید. دستور عمر بن عبدالعزیز نیز برای رفع منع تدوین این بود که بتواند در برابر نشر فضائل اهلبیت مجموعهای را مبتنی بر مکتب اهل سنت پایهگذاری نماید تا احادیث فضائل را کنار بگذارند و باز سیاست محدودیت و ممنوعیت بهگونهای دیگر ادامه یابد و پس از سالها با تدوین این مجموعه حدیثی نظریات و دیدگاههای رسمی عمر بن خطاب را منتشر ساخته و قانونمند سازد؛ بنابراین رفع منع چیزی جز رفع نیاز سیاست در شرایط خاص زمان عمر بن عبدالعزیز نبود.
از زاویه نگاه کراهت محدثان در پاسخ به درخواست عمر بن عبدالعزیز618 نیز میتوان این موضوع را تحلیل نمود زیرا رفع منع تدوین حدیث بیم رواج فضائل اهلبیت را داشت و در این زمینه حاکمیت نیز با محدثان همصدا بود؛ لیکن از این نظر حاکمیت با محدثان اختلافنظر داشتند که حاکمیت میخواست مجموعه رسمی و سیاسی پایهگذاری نماید تا دیگربار فضائل اهلبیت کنار گذاشته شود و ممنوعیت در لباسی دیگر ادامه یابد درحالیکه محدثان چنین راهبردی را عملاً موفق نمیدانستند.
3-1-7- جعل حدیث در زمان بنیعباس
بنیعباس نیز مانند بنیامیه از قدرت حدیث به نفع حاکمیت خود بهره برند، بهرهبرداری از احادیث برای تثبیت حاکمیت در این دوره متأثر از شرایط حاکمیت است. پس از جعل حدیث در مورد فضائل بنیعباس در آغاز حکومت بهعنوان نخستین راهبرد، اقبال و ادبار حاکمان به حدیث و محدثان با توجه به شرایط، مختلف است و دارای رویهی یکسانی نیست و اجمالاً راهبرد حاکمیت در مرحله نخست مبتنی بر مقابله با نهضت فکری امام صادق(ع) و در ادامه با طرح «مخلوق بودن قرآن» و «احیای سنت» متفاوت میشود. در زیر اجمالاً به این چهار مرحله پرداخته میشود.
3-1-7-1- جعل حدیث در فضائل بنی عباس
پس از بنیامیه، بنیعباس برای کسب مشروعیت حکومت خود به جعل حدیث در فضائل عباس(عموي پیامبر) و بنیعباس دست زدند؛
