
تأثیری بیشتر از علمای زمانشان بودند. گفتهشده فردی بنام «أبوزرعة» قاص مسجد حضرمیین بود، مادر ابوحنیفه در مورد مطلبی میخواست استفتاء نماید، ابوحنیفه به مادرش فتوا داد لیکن نپذیرفت و تأکید کرد جز آنچه ابوزرعه بگوید نمیپذیرد. ابوحنیفه همراه مادرش به نزد قاص رفتند و طلب فتوا نمودند، باوجوداینکه قاص به ابوحنیفه گفت تو از من عالمتر و فقیهتری اما مادر وی زمانی پذیرفت که فتوای ابوحنیفه از سوی قاص تأیید شد.817
قصاص مردم عوام را جمع مینمودند اما آنها را نه از خمر و زنا و غیبت نهی میکردند و نه به آنها ارکان نماز و آداب بندگی میآموختند بلکه تمامی زمانی را که برای مردم سخنرانی مینمودند از استوای خدا بر عرش، تأویل صفات و مطالبی میگذراندند818 حمایتهای مختلف عوام بیشک یکی از دلایل مهم توفیق قصاص بوده است، گفتهشده است که یکی از قصهپردازان در مسجد بغداد مجلسی داشت و در تفسیر «عسی أن یبعثک» روایت میکرد که خداوند با پیامبرش در عرش نشسته است، این مطلب به گوش محمد بن جریر طبری رسید، ناراحت شد و بر وی گران آمد بنابراین کوشید تا بهگونهای به وی پاسخ دهد لذا بر سردر سرای خویش نوشت «سُبْحَانَ من لَيْسَ لَهُ أنيس … وَلَا لَهُ فِي عَرْشه جليس» وقتی مرد عوام متوجه شدند خانهاش را سنگباران کردند تا جایی که درب خانهاش شکست و خودش را نیز مجروح ساختند.819
آنها گاهی ظاهری درویش مآبانه را وسیلهای برای جلبتوجه و جذب مردم قرار میدادند. ازاینرو به یکی از آنها گفته شد که جبه خود را بفروشد گفت «اذا باع الصیاد شبکته فبأیّ شیٍ یصید».820
تمایل افراطی عوام به دانستن جزئیات قصص گاهی قصاص را نیز در تنگنا قرار میداد. گفتهشده در رقّه یکی از قصاص از بنیاسرائیل زیاد حدیث میگفت، روزی حجاج بن خیثمه به وی گفت اسم گاو بنیاسرائیل چه بود، وی پاسخ داد خیثمه. یکی از نوادگان ابوموسی اشعری گفت در کدام کتاب آن را یافتی؟ وی پاسخ داد در کتاب عمرو العاص.821
3-3-6-3- نقشآفرینی در جنگها
حضور برخی از قصاص در میدانهای جنگ بهعنوان موعظه و تبلیغ و ایجاد روحیه در رزمندگان به فراگیری حوزه فعالیت آنها و همچنین حضور آنها در کنار اُمرا اشاره دارد، ابوالعباس الطبری یکی از فعالان در این زمینه بود. همچنین ابوایوب انصاری نقل میکند وقتی در زمان جنگ به قسطنطنیه رسیدیم، یکی از قصاص شروع به صحبت نمود.822 در برخی از منابع گفتهشده این قاص عبدالله بن زید الأرزق بود است، وی به نقل از عُمر شهرت داشته است.823 بنابراین پیداست که قصاص با سخنان خود سبب تجدید روحیه سربازان میشدهاند.
ابو حفص عثمان بن ابی العاتکه القاص الدمشقی نیز به عنوان «قاص الجند» در دمشق شهرت داشت.824
3-3-7- مخالفت محدثان با جعلیات قصاص
مخالفت عالمان، فرع بر دو خصلت مهم قصاص است که پیشازاین بدان اشاره شد. عدم تمایل برخی از عالمان به نقل از اهل کتاب و همچنین سرگرم نمودن مردم عوام با احادیث جعلی و مطالب سطحی و بیثمر برای کسب مال از مهمترین عوامل مخالفت عالمان با قصاص است.825
اینکه علما از نشستن در مجلس قصاص منع مینمودند نشان میدهد منقولات آنها عموماً مبتنی بر قصص و حکایات و احادیث دروغین و کذب منسوب به پیامبر بوده است.826
از احمد بن حنبل نقلشده است که در مورد قصاص گفته است «أکذب الناس السؤّال و القصاص»827 وی همچنین گفته است:«و ما احوج الناس إلی قاص صدوق»، مراد وی از قاص صدوق قصاصی است که با یاد مرگ و عذاب قبر مردم را موعظه میکنند. و در استفتایی که از وی در خصوص حکم نشستن در محضر قصاص، شده است، نهی نموده است.828
ابن مفلح منع قصاصی را که دروغ میبندند از بزرگترین واجبات دانسته است و با استناد به قول ابن عقیل سخنرانی قصاص در محضر مردم عوام را با سخنرانی افراد ملحد یکی دانسته است و چنین استدلال نموده است که هردوی آنها ایمان مردم را فاسد مینمایند.829
عبارت «ما أمات العلم ألا القصاص» از ابی قلابه در مورد بیسوادی قصاص مشهور است. ابراهیم نخعی نیز ابراهیم تیمی را از قصه کردن نهی نمود و از ثوری نیز نقلشده است که بهترین مردم را علما دانسته و در مقابل از قصاص نامبرده که با کلام خود اموال مردم را میخورند.830
دو ماجرای زیر بهروشنی دلیل مخالفت محدثان با قصاص را نشان میدهد:
یکی از قصاص به نقل از هرم بن حیان فراوان روایات حدیث میگفت. تا اینکه ازقضا روزی هرم بن حیان خودش در مسجد حاضر بود و به وی اعتراض نمود که وی هرم است و چرا بر وی دروغ میبندند، قاصّ در پاسخ با تعجب به وی گفت که چگونه گمان برده غیر از او فرد دیگری به نام هرم نیست زیرا او از 15نفر به نام هرم بن حیان نقل حدیث کرده است.831
ماجرایی دیگر مربوط به یحیی بن معین و احمد بن حنبل است که بهاتفاق یکدیگر وارد مسجد «رصافة» شدند یکی از قصاص شروع به سخنرانی حدیث طولانی نمود و شروع به «حدثنا یحیی بن معین و احمد بن حنبل» نموده و در ضمن یک روایت طولانی گفت: هر کس بگوید لا اله اله الله خداوند برای او پرندهای خلق مینماید که منقارش از نقره و پرهایش از مرجان است و… همینگونه میگفت و میگفت تا اینکه احمد بن حنبل و یحیی به وی مراجعه نمودند و گفتند: احمد بن حنبل و یحیی بن معین هستیم و چنین روایتی نگفتهایم، قاص گفت شنیده بودم که احمد بن حنبل احمق است اما باور نمیکردم تا الآن که شمارا دیدم یحیی گفت چرا؟ قاص در پاسخش گفت گمان بردهاید جز شما یحیی بن معین و احمد حنبل دیگری نیست درحالیکه من از 16 نفر به نام احمد حنبل و یحیی بن معین نقل کردهام.832
چنین آزارهایی علما از قصاص دیده بودند و خطر آنها را لمس کرده بودند که «فضل بن مهران» به یحیی بن معین از وضع برادرش که در مجلس قصاص شرکت مینماید شکایت نمود، یحیی به وی گفت برادرت را نهی کن، مهران گفت قبول نمیکند، دوباره یحیی گفت برادرت را نصیحتکن، مهران گفت باز قبول نمیکند، یحیی گفت پس او را بزن.833
همانطور که برخی صحابه مانند خباب فعالیت قصاص را بدعت میشمردند. حسن بصری و مالک نیز نشستن در مجلس قصاص را بدعت میدانستند. ابو ادریس خولانی نیز گفته اگر در گوشهای از مسجد آتشی شعله کشد بهتر است از اینکه قاصی قصه بگوید.834
داستان ورود اعمش به مسجد بصره نیز بیانگر جرئت و جسارت قصاص در ساخت اسناد است. اعمش روزی که وارد مسجد بصره شد یک از قصاص فراوان میگفت «حدثنا اعمش» و پسازآن روایات را بیان میکرد تا اینکه اعمش به وی گفت من اعمشم و ازآنچه گفتی چیزی نمیدانم، وقتی مردم نام اعمش را شنیدند از قاص منصرف شدند و خطاب به اعمش گفتند حدثنا یا أبا احمد.835 این ماجرا بهخوبی نشان میدهد که تمایل مردم به سمت قصاص به جهت علاقه به احادیث بوده است؛ لیکن چون از افراد نامآشنا و عالم بیبهره بودند و یا اینکه این افراد زمانی را برای تبلیغ اختصاص نمیدادند افراد فرصتطلب خلأ فکری جامعه را با مطالب ساختگی و بانام افراد سرشناس پر میکردند.
البته به نظر میرسد تمامی نواحی سرزمین اسلامی به یکمیزان از قصاص آسیبندیده بود، یحیی بن معین ماجرایی را نقل مینماید که به این موضوع اشاره دارد، وی میگوید: در کاروانی که از طرابلس به سمت مدینه میآمد حضور داشتم. در هر منزلی جوانی شروع به قصهگویی مینمود و همراهانم در تعجب بودند. تا اینکه به مدینه رسیدیم، وی طبق عادت شروع به قصهگویی در جمعی از مردم نمود، مردم به وی اقبالی نشان ندادند و کودکان نیز بر وی سنگ میزدند و میگفتند: «اُسْكُتْ يَا جَاهِلُ». وقتی خبر به مالک رسید رفتار مردم و کودکان را تأیید نمود. مالک خودش قصهگویی را بدعت میدانست و معتقد بود نباید در مجلس قصاص نشست.836 شاید یکی از دلایل عدم تمایل مردم مدینه به قصاص ازاینرو باشد که برخلاف شام، بصره و کوفه که از زمان عمر فعالیت قصاص آغازشده بود، در مدینه اولین کسی که به قصهگویی پرداخت قاصی بوده است که عمر بن عبدالعزیز وی را اجیر نموده است.837
برخی از علمای محدث مطلقاً جلسات قصاص را قبول نداشتند؛ باوجود عدم ممانعت از قصهگویی حسن بصری توسط امیرمومنان(ع) و استثناء وی از سوی برخی از علما بهعنوان «قاص صدوق»، عامر حتی از حضور در مجلس قصه گویی او خودداری مینمود و معتقد بود در این مجالس راست و دروغ با یکدیگر درهمآمیخته میشوند.838
ابن الحاج (م737) پس از بیان ماجرای اخراج قصاص از مسجد بصره توسط امیر مومنان(ع) و آزمودن و استثنا نمودن حسن بصری بهعنوان عالمی که افضل بر علمای صالح زمانش است، به وخامت زمان خویش اشاره مینماید که هرکسی در زمره قصاص قرارگرفته است.839
ابن ادریس شافعی نیز در باب مکاسب محرمه، احادیث قصاص را برابر با کذب و در کنار لهو لعب و قمار قرار داده است.840
3-3-8- قصاص در بوته جرحوتعدیل
فرایند جرحوتعدیل نیز بهروشنی بر ساختگی بودن منقولات قصاص دلالت دارد، مراد از جعلی بودن این است که عامدانه مطالبی را به پیامبر(ص) نسبت میدادند، گروهی اندک از قصاص که مشهور به زهد و تقوا بودند نیز به سبب بیدقتی و تساهل سبب نقل روایات جعلی فراوانی شدهاند.
3-3-8-1- جرح موردی
عبدالرحمن سلمی تنها نشستن در مجلس «أبا الأحوص» را جایز میدانست.841 عوامگرایی قصاص و تقابل آنها با محدثان سبب شده است که در فرایند جرحوتعدیل افراد، هرچند «قاص» بودن بهتنهایی بهعنوان جرح قلمداد نشده است اما بهعنوان یک قرینه مهم در تضعیف و رد روایات موردتوجه قرارگرفته است.842 و احادیث و روایات آنها و کسانی که از آنها نقل میکردهاند موضوع و بیاساس دانسته شده است.
وهب بن منبه یکی از قصاص مشهور توسط ابو فلاس تضعیف شده است843 و در مورد عبدالمنعم ادریس که از وی نیز نقل مینموده گفتهشده که بر وهب بن منبه، پدرش و دیگران دروغ میبسته و روایات را جعل مینموده است.844
شقیق الضّبّی از قصاص مشهور کوفه احادیث را بدون سند نقل میکرده است.845 حتی نقل حدیث از قصاص سبب جرح صالح بن بشیر شده است.846
حتی آن گروه از قصاص که در حرفه خود موفق و مورد اعتماد بودند در ارزیابی محدثان در نقل حدیث جایگاهی نداشتند. تساهل آن نسبت به روایات سبب میشد که مورد بدبینی محدثان قرار گیرند. مثلاً عثمان بن ابی العاتکه که یکی از قصاص مورد اعتماد عوام بود. باوجوداینکه راوی احادیث فراوانی است لیکن در نظر محدثانی مانند یحیی بن معین در ارزیابی حدیثی جایگاهی نداشت.847 عبدالرحمن بن زیدالقاص نیز بهعنوان عابد و زاهد شناخته میشد، دانش حدیثی نداشت848 و بر ضعف او ادعای اجماع شده است849 صالح المری که پیشازاین ذکر وی گذشت نیز باوجوداینکه از وی بهعنوان فردی صالح و زاهد و با تقوی یادشده است، گفتهشده متروک الحدیث بوده است.850 و بر احادیث دروغین اعتماد میکرده است و عموم احادیث وی پایه و اساسی نداشته است.851 بنابراین هیچگاه زهد و عبادت وی سبب نشد است تا از جهت حدیثی نیز مورد اعتماد قرار گیرد، یکی از محققان پس از نقل نظرات مختلف در مورد وی در جمع میان اقوال مختلف در مورد وی میگوید:
«من خلال أقوال النقاد نجد أنهم قد أجمعوا على تضعيف صالح المري القاص في الحديث وروايته، وأثنوا على دينه وعبادته وخشيته من الله، وبخاصة في وعظه وتذكيره. لذلك قال أبو حفص ابن شاهين البغدادي (ت 385ق) بعد أن أورد توثيق ابن معين له وتضعيفه في (الثقات) و (الضعفاء) و (المختلف فيهم) : “وهذا الكلام من يحيى بن معين في صالح المري يحتمل أن يكون وصف صلاحه وديانته ووعظه؛ وذلك أنه كان قاصّاً، ولم يكن يعرف صحيح الحديث من سقيمه، وما رأيت أحداً مدحه بالثقة»852
به نظر میرسد تفاوت قصاصی مانند صالح المری با دیگران این بوده است که وی به سبب تقوایی که داشته از دروغ بستن عامدانه خودداری میکرده است اما سهلانگاری وی سبب شده است که حامل روایات دروغین و بیاساس باشد. بهخصوص که احتمالاً انحصار و صرف زمان زیاد برای وعظ و قرائت قرآن وی را از توجه به
