
چنانکه در جای دیگر «رجساً الی رجسهم» “شکاً الی شکهم” نامیده شده است264 و مرض نیز به شک و ضعف ایمان تعبیر شده است265 ازنظر مصادیق نیز گفتهشده «مرض» دشمنی و بغض اهلبیت است.266
اهلبیت پس از پیامبر هر یک در احتجاجات و مناظرههای خود، با استناد به آیه تطهیر، نزاهت از رجس را دلیلی بر حقانیت وبرتری انحصاری خود و بهطور ضمنی آلودگی به رجس در طرف مقابل، میدانستند: حضرت علی(ع) در محاجه با خلیفه اول، اعضای شورا و نیز عثمان267 و امام حسن(ع) در مناظره با عمرو عاص268 امتیاز ویژه خود را در طهارت از رجس میدانستند و امام حسین(ع) در گفتگویی با مروان پس از غلبه بر وی و توضیح برخی از حقایق به جمله «ويلك إليك عنّي، فإنّك رجس و إنّا أهل بيت لطهارة الّذي أنزل اللّه فينا» به آیه تطهیر اشاره نمودند و مروان سرافکنده از محضر حضرت دور شد.269
از مقایسه دو روایت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) میتوان دریافت «عدم شک در ایمان» خصلت قابلسنجش اهلبیت نسبت به دیگران است. زیرا محدود کردن «رجس» به «شرک» سبب شده است که برخی تلاش نمایند زنان پیامبر که سابقهای از شرک را داشتهاند در اهلبیت وارد نمایند.270
تطبیق رجس بر شک در تأکید ائمه و در مقابله با خصم اگر بهعنوان تفسیری برای «رجس» قرار گیرد، آنگاه ماهیت و جایگاه «مرض» نیز در تعبیر «الذین فی قلوبهم مرض» آشکار میشود؛ بنابراین سنجش حقیقی «رجس» با شک همانگونه که در آیه تطهیر نشان از معیار و ملاکی ظریف برای عصمت میشود، در آیه 125 سوره مبارکه توبه نیز حمل رجس و بهتبع آن مرض بر شک، بر استقلال گروه «الذین فی قلوبهم مرض» و دلالت بر مؤمنان ضعیف الایمان راهنمایی میکند، هرچند در این آیه با افزون شدن پیدرپی، شک به کفر بدل شده است.
2-4-2-2-ارتباط جریان سیاسی منافقان با جعل حدیث
بررسي و تحليل روايت «من کذب….» و روایات با مضمون مشابه نشان میدهد که در زمان حیات پیامبر(ص) انگیزههای نفسانی برای کسب عنوان و جایگاه، سبب دروغ بستن سخنانی بر پیامبر(ص) از سوی اصحاب میشده است.
ازآنرو که استناد بیشتر محققان و پژوهشگرانی که به بررسی و تحلیل پیرامون احادیث موضوعه پرداختهاند، حدیث فوق است، بررسی اجمالی آن به برخی ابهامات پیرامون تعریف «حدیث موضوع» پاسخ میدهد و در گزینش تعریفی که حتیالمقدور جامعومانع باشد کمک مینماید.
برای تبیین معنای روایت فوق که درنهایت به تحدید معنای حدیث موضوع میپردازد از دو رویکرد کمک میگیریم، نخست با برشمردن اجزای روایت با تحلیل مفهومی، اجزای موردنظر روایت را مورد بررسی قرار میدهیم. اما ازآنرو که تحلیل مفهومی بهتنهایی نمیتواند بیانگر مراد از روایت باشد در رویکرد دوم از طریق تعریف مبتنی بر مصداق به معنای حدیث موضوع مبتنی بر روایت میپردازیم. برای تعریف به مصداق نیز رویکرد تاریخی- جامعهشناختی بسیار نتیجهبخش است بهخصوص اینکه روایت فوق همانطور که از سیاق «قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَي…»271(دروغ زنان بر من زیاد شدهاند پس هر کس بر من دورغ بندد…) برمیآید درزمانی بیان میشود که دروغ بر پیامبر رو به فزونی گذاشته و حضرت در قالب خطابه حدیث موردبحث را در نهی از دروغ بستن بر خودشان بیان نمودند.
2-4-2-2-1-تحلیل مفهومی روایت «من کذب»
در تحلیل مفهومی روایت، اجزای روایت موردبررسی قرار میگیرند، فعل دروغ بستن(کَذَبَ عَلیَّ)، قید عامدانه و حکمِ در آتش قرار گرفتن اجزای محوری روایت است.
کذب در لغت در مقابل صدق قرارگرفته است272 و مخالف حق و واقعیت273 و حتی رویگردانی از حق نیز است274 هرچند از جهت قصد و نیت متفاوت است؛ زیرا کاذب میداند آنچه میگوید دروغ است اما مُخطِی نمیداند.275 بنابراین کذب خبر دادن از چیزی است که واقعیت آن چیز خلاف این خبر است و در این صورت تفاوتی ندارد که گوینده خبر عمداً و یا سهواً گفته باشد ولی گناه تابع دروغ عمدی است.276 و تنها منحصر در لفظ نیست بلکه سخن موافق با واقعیت چنانچه اعتقادی بدان نباشد از مصداق کذب است.277 ازاینرو به نقل از ابن عباس یکذبون به یبدلون و یحرفون معنا شده است.278
وقتی کذب با «علی» متعدی میشود مراد کذبی است که در رابطه و موضوع کسی است که دروغ بر وی ساخته میشود.279 از همین رو با توجه به شأن کسی که بر وی دروغ بستهشده، معنا و مراد از دروغ بستن متفاوت است؛ دروغ بستن بر خدا و رسول «کفر» و بر مردم «خدعه و نیرنگ» نامیده میشود.280 از دروغ بستن بر خداوند در قرآن بیش از بیست بار با «افْتَرى (با مشتقات مختلف) عَلَى اللَّهِ الْكَذِب» تعبیر شده است281 که ورود کذب جهت تأکید بوده است؛ زیرا در برخی موارد افترای بر خداوند بدون کذب آمده است.282 برخی لغویان نیز فِرْيَةُ را به معنای كذب دانستهاند283 و برخی دیگر به معنای دروغ بزرگی که تعجببرانگیز باشد و ازاینرو افتراء را دروغ ساختن بزرگ دانستهاند284 در نسبت معنایی کذب و افتراء فخر رازی میگوید «أصله من فرى الأديم، و هو قطعه، فقيل للكذب افتراء، لأن الكاذب يقطع به في/ القول من غير تحقيق في الوجود»285
2-4-2-2-1-1-دروغ بستن در قرآن
مشتقات مادی «فری» در قرآن 55 بار بهکاررفته است، که از این میان بیشترین مشتقات ناظر بر دروغ بستن بر خداوند است، دروغ بستنی که ظلم نامیده میشود و قطعاً عذاب نیز بر آن مترتب میشود. با توجه به آیه «فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون» و تاکید بر عبارت «من بعد ذالک» دروغ بستن بر خدا در صورتی ظلم محسوب شده و عذاب بر آن مترتب میشود که اتمامحجت شده باشد، به تعبیر علامه طباطبایی «الظلم لا يتحقق قبل التبين»286، شأن نزول آیه نیز این معنا را تأیید مینماید؛ زیرا گفتهشده که این آیه به یهود اشاره دارد که بعد از روشن شدن حقیقت، بدون توجه به نشانههای روشن باز اصرار داشتند که آنچه آنها از گوشت شتران که حرام میدانند از اول حرام بوده است؛ بنابراین ظالم بوده و مستحق عذاباند.287 هرچند این آیه ناظر بر یهود است؛ اما بر اساس قاعده «العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص المورد» دروغ بستن بر خدا و رسول زمانی استحقاق آتش را دارد که با وجود علم به کذب بودن صورت گیرد و همین علم به کذب بودن معنای عامدانه بودن است.
در آیه 75 سوره مبارکه آلعمران نیز دروغ بستنهای یهود باوجود علم و آگاهی آنها مطرحشده است.288 چنانکه در تفسیر آیه 7 سوره مبارکه صف289 برخی مفسران عبارت «وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ» را روشن بودن براهین و تمام شدن حجت دانستهاند که جای شکی را باقی نمیگذارد290 ازاینرو صاحب تفسیر غرائب القرآن این عبارت را نظیر بخش دوم «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَني وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّه» دانسته است291 و به تعبیر شیوای ابن عربی، افتراء بر خدا به معنای نابودن کردن استعداد فطری باوجود داعی خارجی است.292
مخالفان پیامبر و پیام آسمانی قرآن از گروههای مختلف علاوه بر تکذیب آیات و نشانههای الهی293 از روی آگاهی به دروغبستن برخی باورها و عقاید به خداوند میپرداختند؛ از این قبیل است: نسبت دادن سخنانی غیر آسمانی و جعلی به خداوند؛294 شرك ورزيدن به خدا و انكار توحید295، بتپرستی296، نسبت دادن فرزند به خداوند،297 تغییر دادن آیات مطابق خواست مشرکان 298و ارتداد299 نمونههای از دروغ بستن بر خداوند است.
البته در برخی از تفاسیر سحر نامیدن معجزات الهی و انکار آنها نیز مصداق دروغ بستن بر خدا نامیده شده است؛ در آیه 7 سوره مبارکه صف که پیشازاین برای تبیین آگاهانه و عامدانه بودن دروغ بستن، از آن سخن رفت. مفسران نظرات مختلفی را در مورد چیستی دروغ بستن بر خدا ارائه دادهاند؛ نسبت شرک و فرزند دادن به خداوند300، ساحر نامیدن پیامبر301، سحر شمردن معجزات302 و نیز دین حق را سحر آشکار خواندن303 از تفسیرهای مختلف در مورد موضوع افتراء است. هر تفسیری که از آیه فوق ارائه گردد بیانگر این است که افترای آنها آگاهانه و عامدانه بوده است.304
در تفسیر آیه 61 سوره مبارکه طه نیز در مورد چیستی افتراء بستن بر خدا نظرات مختلف است؛ که در 4 گروه قابلتقسیم است؛ گروه نخست از مفسران سحر دانستن معجزه موسی از سوی ساحران را افتراء بر خدا دانستهاند305 دومین گروه از مفسران سحر ساحران را افتراء بر خدا دانستهاند306 و برخی از مفسران این گروه در توجیه؛ میگویند: «اینکه ساحران کارهای خود را در مقابل معجزات ارائه نمودند، افتراست»307 همچنین مفسری با تعبیری متفاوت، تمسک به خدا با شرایع باطل را افتراء آنها دانسته است.308
گروه سوم از مفسران افتراء بر خدا را اعتقاد به اصول وثنيت، از قبيل الوهيت آلهه و شفاعت آنها و تدبير عالم را از آنها دانستن309 و شرک نامیدهاند310 از این گروه علامه در توجیه انتخاب این نظر، بیان میدارند که سحر نامیدن معجزات موسی و دعوت وی را کید سیاسی نامیدن افتراء به خداوند نیست و مفسر دیگر نیز که به نظر میرسد به تقریر نظر علامه میپردازد میگوید: نهى موسى به ساحران كه به خدا افتراء مبنديد نه از جهت سحرشان بوده زيرا كه آنها نسبت سحر را به خدا نمیدادند تا اينكه موسى آنها را نهى نمايد كه به خدا افترا نزنيد بلكه از جهت نسبت شريك به خدا دادن و بتها يا فرعون را در نظام خلقت معاون و كمككار او دانستن اثرش چنين میشود كه مشرك را عذاب فراگیرد و بنيادش را براندازد.311
چهارمین گروه از مفسران شریک قرار دادن برای خدا و سحر دانستن معجزات را افتراء دانستهاند.312
2-4-2-2-1-2-نقد و بررسی اجمالی اقوال مفسران
نظر گروه دوم از مفسران با توجه به اینکه ساحران سحر خود را به خداوند منتسب نمینمودند مردود است؛ و نظرات سه گروه دیگر با یکدیگر همصداست؛ لیکن نیازمند بررسی است؛ گروه سوم که تنها شریک قرار دادن برای خدا را افتراء دانستهاند اما سحر نامیدن معجزه را ازجمله افتراء ندانستهاند، جای تأمل و توضیح دارد؛ به نظر میرسد این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، دلیل این ادعا اولاً این است که گروهی دیگر از مفسران بین هر دو احتمال جمع نمودهاند و شریک قرار دادن برای خدا و نیز سحر پنداشتن معجزات موسی را افتراء دانستهاند، ثانیاً خطاب موسی در آیه موردبحث به ساحران قبل از شروع تحدی به معنای اتمامحجت است که حجت را بر آنها تمام کرده است؛ لذا چنانچه پس از اتمام هماوردی – که حقانیت موسی را درک خواهند کرد و ادعای پیامبری وی اثبات خواهد شد- معجزه موسی را سحر بدانند، و بر فرعون پرستی (عامدانه و عالمانه) اصرار ورزند، بر خدا دروغ بستهاند؛ زیرا برای آنها اثبات خواهد شد که معجزه موسی متفاوت از سحر آنها و بیشک کاری فوق بشری و منتسب به خداوند است. بنابراین چنانچه اتمامحجت صورت گیرد، و با علم به معجزه بودن باز انکار و نفی صورت پذیرد، و بر باورهای نادرست پافشاری شود این افتراء است؛ مراد نگارنده از این توضیح نزدیک به آن چیزی است که در تتبع در تفسیری بدان اشارهشده است که تکذیب رسول و آیات و نشانهها را سحر دانستن افتراء نیست، اما حال کسی است که افتراء میبندد.313
چنانچه نظرات مفسران در دو آیه 7 صف و 61 طه را مقابله نماییم با اندکی تسامح به این حقیقت رهنمون میشویم که سحر دانستن دین افتراء بر خداست، علامه طباطبایی در تفسیر سوره مبارکه صف میگوید: «فلا ريب أن الدين الذي هو الإسلام لله دينه الحق الذي يجب أن يدان به فدعوى أنه باطل ليس من الله افتراء على الله. و من هنا يظهر أن قوله: «وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ» يتضمن الحجة على كون قولهم: «هذا سِحْرٌ مُبِينٌ» افتراء على الله»314
آلوسی نیز در تفسیر سوره مبارکه صف بیان میدارد که چه کسی ظالمتر است از کسی که با اسلام که سعادت هر دوجهان را در بردارد دعوت شود و بهجای اجابت با تکذیب رسول و سحر نامیدن آیات بر خدا افترا بندد، وی در ادامه دروغ بستن بر خداوند را شامل انکار حقیقت نیز میداند: «فإن الافتراء على اللّه تعالى يعم نفي الثابت و
