
میدهند که ملاصدرا این نظریه را بر نظریهی حرکت جوهری و رابطهی اتحادی عاقل و معقول استوار ساخته است آن چنانکه شیء متحرک در حرکت جوهری درواقع دارای لبس بعد اللبس صور است، نفس نیز در حرکت جوهری خویش با ادراک هر صورتی (حسی، خیالی یا عقلی) صورت دیگری بر مجموعه صوری که از قبل واحد آنها بوده میافزاید؛ بهعبارتدیگر الحاق صور علمی و ادراکی به نفس از سنخ اضافه شدن عوارض به موضوع خویش نیست بلکه از سنخ تعیین ماده بهصورت است و لذا آنچنانکه وجود صورت با ماده وجودی متمایز نیست، هستی صورت ادراکی با نفس مدرِک نیز اتحاد دارد و آن چنانکه وجود صورت با ماده وجودی متمایز نیست، هستی صورت ادراکی با نفس مدرِک نیز اتحاد دارد و آن چنانکه اضافه شدن صورت ادراکی نفس به آن نیز موجب تکامل نفس میگردد؛ و ازآنجاییکه نفس و صور معقول دارای وحدت جمعی هستند ترکیب اتحادی ایشان قوییتر است زیرا ماده و صورت جسمانی دارای وضع هستند. پس حصول صور ادراکی برای نفس و استکمال نفس توسط ایشان از تحصل یافتن ماده، توسط صورت طبیعی نیز شدیدتر است بهاینترتیب صورت نفسانی در مرتبهی حسی مانند ماده برای صورت خیالی خواهد بود و صورت خیالی نیز ماده برای صورت عقلی میشود و نفس که از آن تعبیر به عاقل (عالم) میشود با صور علمی خویش دارای رابطه اتحادی مانند رابطهی ماده و صورت میباشد.333
5ـ7ـ لوازم و کارکردهای وجود شناختی ادراک خیال ازنظر ملاصدرا
اثبات عالم خیال منفصل و متصل، بقای نفوس غیر بالغ به مرتبهی تجرد عقلانی، تصحیح معاد جسمانی و احوال اخروی و … ازجمله لوازم و کارکردهای قوهی خیال ازنظر ملاصدرا میباشد که به شرح آن در ذیل اشاره خواهیم نمود.
5ـ7ـ1ـ اثبات عالم مثال متصل و منفصل
ازجمله لوازم وجود شناسی اثبات تجرد خیال ازنظر ملاصدرا اثبات عالم مثال میباشد (خیال متصل و منفصل) میباشد؛ که ملاصدرا با سه دلیل به اثبات وجود شناختی عالم مثال منفصل و متصل میپردازد.
5ـ7ـ1ـ1ـ اثبات عالم مثال منفصل
وجود علمی اشیاء نزد نفس، اتحاد مدرک و مدرک و برخورداری شیء از انحاء سهگانه، در اذهان نبودن صور خیالی ازجمله دلایل ایشان در اثبات عالم خیال منفصل میباشند که توضیح آن به شرح ذیل است.
5-7-1-1-1 ) دلیل اول از طریق وجود علمی اشیاء نزد نفس
آنکه، از طریق وجود علمی اشیاء نزد نفس، بدین گونه که نفس با اتکا بر حواس ظاهری، به وجود صور مادی در عالم خارج راه میبرد؛ و از طریق حواس باطنی وجود عالم دیگری ورای علم طبیعت موسوم به عالم مثال بر نفس منکشف میشود.334
همچنین نفس مجردی که منزه از مفارقت با دو وجود مادی و مثالی است. با ادراک حقایق عقلی و بدون وساطت قوای ظاهری و باطنی به وجود عالمی فراتر از این دوعالم پی میبرد. اشیای مادی پس از غیبت از معرض حواس پنجگانه حسی در قوهی خیال باقی میمانند این صورتهای خیالی که در خزانهی خیال و نزد نفس حاضرند بدون تردید از نحوهای هستی برخوردارند؛ و چون وجود آنها در عالم طبیعت نیست لذادر عالمی دیگر مختصاند.
نقد دلیل اول: البته این دلیل ناتمام است زیرا صورتهای خیالی موجود در عالم نفس با قبول وجود ذهنی، کیف نفسانی به شمار میروند و لذا از مقوله کم نبوده و مقدار و اندازه به حمل شایع بر آنها صدق نمیکند.
5-7-1-1-2) دلیل دوم: برخورداری شیء از انحاء سهگانه و اتحاد مدرک و مدرک
آنکه شیء واحدی مانند انسان میتواند از انحاء سهگانهی وجود طبیعی، خیالی و عقلی برخوردار است. این انسان به اعتبار وجودش در خارج، محسوس و مفعول بالذات نیست. ولی به اعتبار وجودش در حس مشترک و خیال، مدرک بالذات است و همینطور به اعتبار وجودش در عقل، معقول بالفعل است. از طرفی قاعدهی اتحاد عاقل و معقول بر مطلق ادراک دلالت دارد.
بنابراین قوهی خیال و متخیل نیز با یکدیگر اتحاد دارند از طرف دیگر بنا بر عینیت مدرک و مدرک همانگونه که عاقل جوهری مجرد بالفعل است معقول نیز چنین است. لذا در باب قوهی خیال نیز میتوان گفت صور و مدرکات خیالی عین قوهی خیالاند؛ و ازآنجاکه قوهی خیال امری جوهری مجرد به تجرد برزخی است آنچه در وجود به قوهی خیال متحد است نیز امری جوهری و مجرد به تجرد برزخی به شمار میآید؛ بنابراین ثابت شد که انسان واحد، از دو مثال عقلی و خیالی مستقل و قائمبهذات در عالم عقل و مثال منفصل برخورداراست335.
[نقد دلیل دوم: آنچه مدرک بالذات به شمار میرود تنها صورت خیالی انسان نزد نفس است و نه وجود مثالی انسان در عالم مثال منفصل، آری، هرچند بهمقتضای اصل عینیت مدرک و مدرک و سنخیت آن دو در وجود، جوهریت صورت خیالی بهتبع قبول جوهریت قوهی خیال اثبات میگردد. لکن بههیچروی، از عینیت مدرک و مدرک، وجود مثالی جوهری مستقل و قایم به ذات، در عالمی ورای نفس لازم نمیآید]
5-7-1-1-3 ) دلیل سوم: صور خیالی موجود در اذهان نیستند
ملاصدرا صور خیالی را موجود در اذهان نمیداند زیرا انطباع کبیر در صغیر محال است و در اعیان هم موجود نمیداند زیرا در این صورت که دارای حس سلیم بود میتوانست آن را مشاهده کند و حالآنکه چنین نیست. معدوم محض هم نمیباشد والا منصور و متمایز از یکدیگر نبوده و احکام مختلف در موردشان صادر نمیشود. پس به دلیل اینکه از صور جسمانیه مقداری هستند و صورتهای عقلانی نبوده از سعه و کلیت عقلی برخوردار نمیباشند. پس باید بالضروره در موطن دیگری غیر از ذهن و عین و عقل موجود باشند؛ و آن موطن «عالم مثال و خیال منفصل» نام دارد که حد واسط عالم عقل و حس بوده و ازنظر مرتبه، فوق عالم حس و دون عالم عقل است. چراکه نسبت به عالم حس از تجرید بیشتر و نسبت به عالم عقل از تجرید کمتری برخوردار است؛ و در آن عالم جمیع اشکال و صور مقادیر و اجسام آن متعلق به آن است. قائمبهذات موجود است؛ و محل امکانی ندارد.336. اثبات عالم خیال منفصل و متصل از مهمترین کارکردهای وجود شناختی تجرد خیال هستند.
5ـ7ـ1ـ2ـ اثبات عالم مثال متصل
از تجرد قوهی خیال و صور موجود در آن میتوان پی برد که باید مرتبهای از مراتب وجود بین مرتبهی عالم ماده و مرتبهی عالم عقل باشد تا این قوه و این صور خیالی در آن مرتبه قرار گیرند بهطورکلی از وجود هر مرتبه در خودمان، میتوانیم به وجود همان مرتبه در عالم پی ببریم زیرا اگر مراتب ما مطابق با مراتب عالم نباشد. لازم میآید که چیزی در ما باشد که جایگاهی در عالم ندارد و بهبیاندیگر ما با تمام مراتب خود در عالم قرار داریم و نمیتوان فرض کرد که ما دارای مرتبهای از وجود باشیم اما چنین مرتبهای در عالم نباشد میتوان مرتبهای از عالم را که هممرتبه با مرتبهی وجود قوهی خیال است عالم مثال متصل دانست و گفت تمام نفوس انسانی که به مرحلهی تجرد برزخی رسیدهاند در این عالم هستند. هریک از این نفوس دارای ادراکات خیالی هستند که معلول خود آنهاست؛ و به آنها مثال متصل گفته میشود. قابلتوجه است که ملاصدرا به این شیوه از استدلال، برای اثبات عالم ماده، مثال منفصل حتی عقل توجه داشته است؛ و وجود هر دسته از ادراکات را دال بر وجود عالمی مطابق و هممرتبه آن میداند337؛ بهعبارتدیگر با اثبات عالم خیال متصل و عالم آن میتوان بر اساس تطابق قوس نزول و صعود به وجود عالم مثال منفصل نیز التفات پیدا کرد. البته باید توجه کرد که عالم مثال متصل فقط در قوس نزول و صعود و بر اثر حرکت جوهری انسان ایجاد میشوند اما باید عالم در قوس نزول خود دارای چنین استعدادی و چنین مرتبهای از تجرد باشد تا انسان بتواند با اعمال خود در این استعداد تصرف و بدن برزخی خود را در عالم مثال متصل در قوس صعود ایجاد کند. عالم مثال متصل چیزی نیست که ما بخواهیم در قوس صعود داخل آن بشویم بلکه همانند بحث اتحاد علم عالم و معلوم ما با این عالم متحدیم. همانگونه که مجموعه صور ذهنی ما ذهن را تشکیل میدهد مجموعه صور خیال ما نیز عالم خیال متصل را تشکیل میدهد و رابطهی ظرف و مظروف امری اعتباری است.
شیخ اشراق نیز، با طرح مسئله عالم مثال به بیان کارکردهای این عالم با تعابیر فلسفی پرداخت از عرفا ابنعربی نیز بهتفصیل به این عالم پرداخته است اما نتوانسته آن را برهانی نماید اما بههرحال سعی وافری در معرفی و بیان احکام عالم مثال داشته است؛ و تا قبل از ملاصدرا اشکال واحدی بر مبانی شیخ اشراق338 وارد بوده و آن اینکه ناسازگاری میان قول به مادیت قوهی خیال (خیال متصل) و تجرد برزخی عالم مثال منفصل بود. چه این هر دو تن هرچند قائل به تجرد برزخی خیال مطلقاند ولی قوهی خیال آدمی را امری مادی میانگارند. درحالیکه بنا بر اصل وجوب سنخیت میان مدرک و مدرک، مثال مقید نیز باید مجرد به تجرد برزخی باشد. رئیس حکمت متعالیه با رویکردی جامع نگرانه، ارائه مبانی مستحکم و نوآوریهای ارزشمندی چون اصالت وجود، وحدت تشکیکی حقیقت وجود، تجرد خیال و … توانست گرههای تنیده شده بر این مسئله را گشوده افق جدیدی فراروی حکیمان متأخر ترسیم نماید.
شیخ اشراق ادراکات خیالی را حاصل اشراقات حضوری نفس نسبت به صورتهای موجود در عالم مثال (مثال منفصل) میداند و ظرف تحقق صورتهای مرآتی را عالم مثال میداند؛ اما ملاصدرا برخلاف شیخ اشراق صورتهای خیالی را که ازجمله مدرکات نفس به شمار میروند را، در عالم مثال منفصل تحقق ندارند زیرا صور و اشکال قبیحی که در بازنگریها و تصرفات ظرف قوهی متخیله پدید میآیند با فعل صانع حکیم ناسازگار است ازاینرو نمیتوان عالم مثال را که عالمی تام الوجود و مبرا از هرگونه عیب و نقصی است طرف تحقق اینگونه امور دانست؛ بنابراین باید گفت که صورتهای خیالی در عالم خیال متصل و صنع نفس آدمی متحققاند بدین گونه که نفس در مرتبهی خیال با استخدام قوهی خیال این صورتها را در حیطهی وجودی خویش انشاء و ایجاد میکند چنانچه شیخ اشراق انگاشته است اموری همیشگی و مستمر الوجود نیستند. بلکه توجه و عنایت نفس بدانها موجب بقای آنها و زوال آن نیز در پرتو اعراض نفس از آنهاست339.
ملا صدر موطن تحقق صورتهای موجود در آینه و دیگر اشیای صیقلی را عالم طبیعت میداند و آنها را ظلال و سایههای صورتهای محسوس مادی میداند درواقع بهعبارتدیگر اینکه، صورتهای مرآتی اگرچه در این عالم از ثبوت ذاتی و اصیل برخوردار نیستند ولی بهواسطه یک موجود اصیل همواره وجودی ظللی و تبعی موجودند.
5ـ7ـ2ـ فعّال دانستن نفس در مرحله ادراک و ابصار
ملاصدرا ازجمله فلاسفهای است که اعتقاد به خلاقیت خیال را از ابنعربی گرفته است و به شرح و بسط این دیدگاه پرداخته است. از منظر ملاصدرا نفس مثال خداوند است و در ادراک حسی و خیالی خلاّق و مبدع بوده و شبیهتر به فاعل مخترع است. تا قابل متصف.340
ملاصدرا نفس را در مقام ابصار و ادراک فعال دانسته و میفرماید که نفس در این مرحله قادر به انشاء و ایجاد است ایشان تأکید دارند که نفس پس از حصول شرایط ادراک با حقیقت مثالی آنها ارتباط برقرار میکند و صورتی از آن حقایق را انتزاع میکند و آن صورت را در صفحهی ذهن ایجاد میکند و نفس انسان به این صورت ذهنی آگاهی پیدا میکند. ازنظر ملاصدرا نفس انسان با وساطت وجود ذهنی قادر به ادراک خواهد بود. همچنین ایشان در کتب عرشیه راجع به نحوهی ادراک حسی و خیالی اینگونه میفرمایند که قوای ادراکی قائم به اعضا نیستند بلکه اعضا قائم به این قوا میباشند؛ که این دلیل محکمی است که حال و محل در یک موطن است و تمایز محل تقررشان صحیح نیست. مدرِک که از امور مجرد است مدرُک نیز اینچنین است مثلاً حرارتی که لمس میشود آن حرارتی نیست که در جسم خارجی موجود است؛ و همچنین حرارتی نیست که از صورت لمس کننده نیست. بلکه صورتی است که غالب از این عالم مادی است که نفس انسانی آن را ادراک میکند341.
ملاصدرا مدرِک حقیقی را صورتی میداند که در عالم دیگر قرار دارد؛ که نفس انسان در ارتباط با آن، آن حقیقت را انتزاع میکند و ازآنجاکه نفس انسان از سنخ ملکوت است و قادر به انشاء و ایجاد است. در رتبهی بعد آن صورت مثالی را در ظرف ذهن ایجاد میکند؛ و به آن صورت آگاهی پیدا میکند. پس آنچه
