
دانسته و او را خزانهدار حس مشترک میداند ازنظر سهروردی خیال تصرف نمیکند بلکه صور حس مشترک را نگه میدارد. ایشان در حین یکی دانستن سه قوه خیال، متخیله و وهم قائل به قوه نیستند و قوه را که واسطهی میان نفس و بدن و برقرارکنندهی سنخیت میان این دو است را ابطال میداند و نور اسفهبد را مدرک حقیقی میداند و برای قوهی خیال شأنیت ادراک را قائل نیست. سهروردی ادراک صور خیالی را بر عهدهی نور اسفهید میگذارد تجرد ازنظر سهروردی یعنی درک خود، حضور و آگاهی نسبت به خود، وجود لنفسه داشتن و برای خود حاضر بودن است. شیخ اشراق همچون مشائیان قوهی خیال را مادی میداند و در کتب خویش ازجمله رسالهی فارسی یزدان شناخت، المشارع المطارحات بخش طبیعیات قوهی خیال را مادی میداند ایشان در حکمة الاشراق صور خیالی و عالم خیال را دارای تجرد دانسته و از تخیل به صنم و طلسم تعبیر میکند. پس قوهی خیال ازنظر سهروردی مادی است اما عالم خیال و صور خیال را دارای تجرد میداند ایشان تجرد خیال منفصل را قبول دارد اما تجرد خیال متصل را منکر است. سهروردی حکایت گری صور حسی (مشاهدهی محاکاتی )، معرفت به انوار مدبره، ارتباط با صیاصی معلقه موجود در عالم مثال، ادراک و ابصار نفس، خلاقیت و ابداع و ایجاد خیال، وحی انبیاء و معجزات و کرامات اولیاء را از لوازم و کارکردهای اعتقاد به تجرد خیال در عالم منفصل دانسته است. سهروردی ازآنجاییکه تمام محسوسات و معقولات را در قوهی خیال متمثل و به کمک آن قابلدرک میداند. پس خیال را دارای نقش اساسی در معرفت به انوار مدبره میداند. مشاهدهی محاکاتی خیال ازنظر سهروردی یعنی حکایت صور خیالی از محاکیات توسط قوهی خیال است؛ و محاکیات را آن دسته از مثالهایی میداند که از معنایی غیر از معنای ظاهری خود حکایت میکنند. ایشان نفس را مطهر صور مثالیه در خیال منفصل و موطن اصلی صور خیالیه نفس را عالم مثال میداند. شیخ اشراق تبیین وجود جن، شیاطین و فرشتگان، تبیین مسئلهی معاد جسمانی، تحقق مواعید نبوی تحقق صور خیالی در نفس، اثبات عالم مثال منفصل را ازجمله کارکردهای وجود شناختی اعتقاد به تجرد خیال دانسته و عالم مثال منفصل را از سه طریق 1-صور مرایا و صور خیالی 2-وجود صور جزئی 3- قاعدهی امکان اشرف اثبات میکند.
4 فصل چهارم
دیدگاه عارفان
در مورد تجرّد خیال
4ـ1ـ مقدمه
در این فصل نقطه نظرات عارفان ازجمله ابنعربی یکی از بزرگترین مشاهیر عرفان نظری را دربارهی قوهی خیال بررسی میکنیم و در این راستا تعریف قوه خیال را از منظر ایشان در اصطلاح عام و خاص بررسی کرده و تعریف تجرد را نیز ازنظر عارفان ازجمله ابنعربی، جرجانی بیان کردهایم ازآنجاییکه ابنعربی برخلاف مشائیان تجرد خیال را در عالم خیال متصل و منفصل قبول دارد و عالم خیال منفصل و متصل را دارای تجرد مثالی و همسنخ باهم میداند برخلاف سهروردی و اشراقیان که تجرد خیال را در عالم خیال منفصل و در قوس نزول قبول دارند. لذا در این فصل به لوازم و کارکردهای تجرد خیال ازنظر ابنعربی چه از حیث وجود شناختی و چه از حیث معرفتشناختی پرداختهایم.
4ـ2ـ تعریف قوه خیال از دیدگاه عارفان
در عرفان خیال عبارت است از ارائه معرفتی کامل از حضرت حق است که واجد جنبه تنزیهی و تشبیهی است این مربوطه به قوه خیال است که مستقل از خیال منفصل میباشد.174
ابنعربی در کتاب الفصوص الحکمه عالم مثال مقید را همان قوه خیال آدمی دانسته که به گفته حکما یکی از قوای مدرکه باطنی انسان محسوب میشود و در حکم خزانه صور حسی است؛ و در مقابل آن عالم مثال مطلق است که نمایانگر مرتبهای از مراتب هستی است. ایشان در این کتاب صور آدمی را نمودار خیال مطلق میداند.175
ابنعربی همچنین معتقد است که خیال تنها آنچه را دارای صورت محسوس یا مرکب از اجزاء محسوس است و توسط قوهی مصوره ترکیب میشود نگه میدارد؛ و از این رهگذر صورتی را به دست میدهد؛ که در حس موجود نیست؛ اما برای بیننده محسوس است. وی در نظریه عرفانی خویش از عالم خیال بهعنوان طرق معرفت الله نام میبرد. خوارزمی معتقد است مثال مطلق ازنظر ابنعربی همان عالم ارواح است176.
ابنعربی گاهی از خیال با نام وهم یاد میکند و در ترسیم نقش خیال یا وهم در استدلال مینویسد. وهم مدرک کل است و عقل مدرک کلی. ایشان وهم را مناط حکم تشبیه دانسته177.
ابنعربی قوه خیال را ضبط کننده معتقدات بهصورت امور حادث میداند؛ زیرا معلومات انسان از طریق حواس به دست میآیند. ایشان میفرمایند خداوند خیال را نوری قرار داد که حتی در عدم محض هم نفوذ کرده و صورت وجودی به آن میبخشد؛ و بهوسیله آن تجلیات ادراک میگردند نور خیال را نیز شبیه نور حسی نمیداند. ابنعربی همواره صورتها را از حیث صورت بودنشان متخیله و عماء آشکار آنها را همان خیال میداند.178
قیصری در شرح الفصوص الحکم تعریف قوه خیال را در عرفان اینگونه بیان میدارد که: قوه تخیل قوهای است که صور حسی را تجزیه و ترکیب میکند و صور جدیدی میسازد؛ و صور خیالی در انسان را خیال مقید دانسته که گاهی از طریق حواس ظاهری و گاهی از طریق خلاقیت قوهی متخیله، گاهی از طریق عالم عقل وارد شده در آن متمثل میشود. همچنین گاهی نیز از طریق تمثیل شیاطین بوجود میآیند.179
ازنظر ابنعربی قوهای که ورای صور عقل است و خدا عارف را بدان تأیید کرده، همان قوه خیال است کار این قوه دیدن شنیدن، لمس کردن، چشیدن و استشمام آن چیزی است که عقل از راه فکر کردن نمیتواند آن را بفهمد.180 یعنی حدومرزش بهخوبی مشخص نیست و هویت معین و روشنی برای آن قابلتصور نیست، درست مانند مرز بین سایه و آفتاب، پس روشن نیست که چگونه حدفاصل و واسط بین دوگانهها میشود. اگر خیال موجودی مستقل بود برای آن دو وجه قابلتصور بود و هر وجهی از آن متوجه یکی از دوگانهها بود و خودش بین آن دوگانهها قرار میگرفت.181 ((فالخیال لاحقیقة فی النفسه لانه لیس بعالم مستقل ))182 خیال ازنظر ابنعربی نه موجود است نه معدوم، نه معلوم است نه مجهول، نه مثبت است نه منفی183 ایشان خیال را برزخی میداند که امتداد مشخصی ندارد. ایشان بیان میدارند که خیال همچون آیینه بیرنگ است. لذا تمام صورتهایی را که در مقابلش قرار میگیرند را بازمینمایاند البته این بدان معنی نیست که صرفاً یکچیز منفعل و بیتأثیر است، بلکه برعکس فعال و تأثیرگذار است معانی را بر صورتهای محسوس نازل کند. یا برعکس از اشیاء نازل و مادی معانی مجرد و لطیف را بیرون میکشد184 خیال ازنظر ابنعربی برزخ بین دو امر مختلف و متقابل (دوگانه، دو قطب ) است که بین آنها ضمن آنکه فاصل است واصل هم هست یعنی هم جدایی افکننده است و هم پیونددهنده درست مانند نقش آیینه بین صورت و صاحب صورت که در همان زمان که حدفاصل است حد واصل نیز هست؛ یعنی از طرفی آن دو را به هم جمع میکند و درعینحال آن دو را فصل میکند. قطب نخست (یکی از دوگانهها) که حقیقی است همان صاحب صورت است و دومی که متخیل است همان عکس آینه است. ازاینرو درآنواحد میتوان خیال را هم موجود و هم معدوم دانست. صورتهایی که در خواب دیده میشوند نیز به همین منوال است آنها هم بین موجود و معدوماند.
سید جلالالدین آشتیانی عالم خیال مقید را قوه متخیله انسان دانسته و حیوانات را نیز واجد آن میداند. ایشان بیان میدارند که انسان در ادراکات خیالی، متصل به خیال مطلق میشود و حقایق را بهواسطه اتصال به عالم وسیع خیال که لوح جمیع حقایق است ادراک مینماید185.
ابن ترکه عالم مثال و خیال مطلق را خیال کلی و لوح اخضر مینامند.186
ابنعربی در جلد 2 فتوحات مکیه حقیقت خیال را تجسد بخشیدن به جسمی که ذاتاً متجسد نیست میداند187.
عبدالکریم جیلی شاگرد ابنعربی معتقد است ((خیال فعال شکلدهنده صورت تفکر است و خیال منفصل و مطلق در تفکر تخیل و تصور انسان عمل میکند و خدا در آن عملکرد حضور دارد که سرّ قدر و رمز الهی در اینجا مشخص میشود.))188
قوهی مصوره ازنظر ابنعربی آنچه را که دوست دارد از خزانه خیال گرفته و آن را به هر شکلی که بخواهد تصویر میکند؛ و میتواند صورتی را از امری وهمی تصویر کند؛ که بهتناسب موهوم بودن سریعالزمان باشد189.
نظر ابنعربی در مورد خلاقیت خیال این است که فعالیت خیال همواره در همبستگی با صورتهای محسوس روی میدهد.190
جامی در تعریف خیال میگوید: بدان که حضرت خیال یعنی مرتبه جامع صور مرتسمه در قوه خیال که به نشئه انسان و هر صاحب خیالی متصل است مثال مقیده نامیده میشود. همانطور که عالم مثال خیال مطلق نامیده میشود.191.
قیصری رومی صورتهای خیالی را صورتهایی دارای وجودهای جوهری قایم به ذات هستند.192
ابنعربی خیال را همان برزخ و درواقع بهگونهای دیگر برزخ را همان خیال میداند و بهطورکلی در منظر ابنعربی خیال بر سه امر اطلاق میشود 1-ممکنات با تمامی ماسوی الله 2-عالم مثال منفصل 3-عالم مثال متصل
خیال در معنای دوم یعنی جهان حد واسط میان روحانیات محض و جسمانیات صرف عالم مادیات و مجردات هرکدام دارای اوصاف و احکامی کاملاً متضاد هستند. یکی نور محض است و دیگری ظلمت محض یکی غیب است و دیگری شهادت یکی باطن است و دیگری ظاهر یکی لطیف و دیگری کثیف و …آن عالمی که میان آن دوست – مثال منفصل – ویژگیهای هر دو را واجد است و درعینحال هیچکدام از آنها نیست. چراکه اساساً شأن خیال بیش از این نمیتواند باشد اما خیال در معنای اخیر قوهای از قوای ادراکی است که برزخ میان عقل و حس و مشترک بین انسان و حیوان است ((…خیال را دو حالت است: حالت اتصال که قائم به وجود انسان و برخی حیوانات است؛ و حالت انفصال که متعلق ادراک و درواقع مستقل از انسان است)).193
فرق این دو حالت از خیال از منظر ابنعربی آن است که خیال متصل با از میان رفتن فرد متخیل از میان میرود ولی خیال منفصل حضرتی ذاتی است که پیوسته قابلیت معانی و ارواح را داراست و قادر است آنها را با خاصیت خویش تجسد بخشد خیال متصل از خیال منفصل نشأت میگیرد194.
ازنظر ابنعربی خیال حضرتی است که دامنهی آن از دیگر حضرات بهمراتب وسیعتر است یکی از وجوه گستردگی گسترهی خیال آن است که حتی امور معدوم و محال نیز میتوانند در این عالم تجلی پیدا کنند. بهعنوانمثال ازنظر عقلی وجود جسم در دو مکان محال است ولی در حضرت خیال اینگونه امور ممتنع به سهولت امکان ظهور و تحقق مییابند. شیخ اکبر جمیع حضرات را منحصر در حضرت غیب و شهادت میداند که حضرت سومی به. نام حضرت خیال از اجتماع آن دو پدید میآید حضرت غیب همان معانی کلی و جهان عقول مجردات است و حضرت شهادت نیز عالم حس و ظهور مدرک اولی بصیر است و مدرِک دومی به صور هر یک از موجودات عالم غیب و شهادت در عالم مثال صوری مناسب خویش دارند195.
4ـ2ـ1ـ خیال در اصطلاح عام ازنظر ابنعربی
خیال یعنی سایه و شبح هر چیزی و صورت چیزی که در آینه منعکس میشود مطابقت دارد و معنای عام خیال در عرفان، بر کل ماسوی الله اطلاق میشود / ماسوی الله همان سایه و شبح وجود حقتعالی است و وجود حقیقتی ندارد. این معنا در عبارت ابنعربی مکرر آمده است. برای مثال العالم متوهم ماله وجود و هذا معنی الخیال.196 عالم پندار است و وجود حقیقی ندارد این معنای خیال است. «ـفکل ما سوی الحق الخیال حائل و طل زائل»197
4ـ2ـ2ـ خیال در اصطلاح خاص ازنظر ابنعربی
بر عالمی حد واسط بین عقول مجرده و عالم ماده و مادیات اطلاق میشود در این معنای خاص ابنعربی برای خیال و مثال دومرتبه قادل است:1- مثال یا خیال متصل (خیال مقید یا اصغر)2- مثال یا خیال منفصل (خیال مطلق یا اکبر)198
خیال منفصل و مثال مطلق ازنظر ابنعربی همان عالم ارواح است199 این عالم، عالم عرضی نیست200
وی تفکیک دیگری بین دومرتبه از خیال در قوس نزول و صعود هستی دارد؛ و برزخ بین عالم عقول و عالم ماده را غیر از برزخی میداند که مردم بعد از مرگ وارد آن میشوند و واسطه بین دنیا و آخرت است201
ابنعربی خیال را نور میداند و شایستهترین موجودات برای اتصاف به نوریت را همان قوهی خیال
