
قرار میگیرند به همین دلیل ایشان ادراک را از چهار مرتبهی حسی، خیالی، وهمی و عقلی به سه مرتبهی ا- حسی 2- خیالی و وهمی 3- عقلی تقلیل میدهد ایشان قوهی خیال را ادراک شیء به همراه هیئات آن اعم از آنکه ماده وجود داشته باشد یا خیر، میداند.
ملاصدرا قوهی خیال را قوهی جوهری باطنی که غیر از عقل و غیر از حس است و عالم آن عالمی است غیر از عالم عقل و عالم طبیعت و حرکت …و موضع تصرف آن کل بدن است.
ملاصدرا قلمرو قوهی خیال را در انتهای جوف اول و آلت آن را روح غریزی میداند.54
ازنظر ملاصدرا در فعل ادراک اتحاد عاقل و معقول قرار میگیرد؛ یعنی مدرِک با موضوع ادراک خود کاملاً متحد و یگانه میشود.
ادراک خیالی ازنظر ملاصدرا، استعداد اولیه قوهی متخیله نفس در تشکیل تصاویر و ادراکات است.
1ـ5ـ تعاریف متفکران مسلمان دربارهی تجرد
دو نوع تجرد نزد متفکران مسلمان واضح و مبرهن است یکی تجرد واجبالوجود و دوم تجرد عقول. آن تجردی که از ماده و عوارض آن و نیز از ماهیت آن نیست را تجرد عقول گویند. نفس نیز در مقام ذات، نه در مقام فعل به ماده و لوازم آن نیازی ندارد. تجرد خیال نیز به این معنی است که نفس در مقام ادراک صورتهای خیالی و تخیل کردن به ماده نیازی ندارد. درواقع صورتهای خیالی در نقطهای از مغز منبع نمیگردد. بلکه در خود نفس قرار دارد. محمدتقی مصباح یزدی تجرد را در اصطلاح فلاسفه به معنای مقابل ماده بکار میبرند یعنی موجود دارای ویژگیهای امور مادی نباشد. اصلاً عنایتی به سابقه ماده و برهنه شدن از آن یا از هر چیز دیگری در کار نیست؛ و درواقع به معنای غیرمادی است55.
بحث دربارهی مجرد و مادی اگرچه بهصورت مستقل در کتابهای فلسفی و کلامی متقدم بحث نشده اما ذیل مصادیق مجردات و اینکه چه موجوداتی را مجرد بدانیم مطالبی در خصوص مجرد و مادی و ویژگیهای امر مجرد یافت میشود.
متکلمین مجردات را دو نوع میدانند اول موجوداتی که در ذات و فعل مجردند؛ مانند عقول و دوم موجوداتی که ذاتاً مجردند اما در فعل مجرد نیستند مثل نفوس فلکی و انسانی56 به عبارتی متکلمین تجرد موجود مجرد را یا در مقام ذات و فعل میدانند که به آن تجرد تام گویند یا در مقام ذات و نه در مقام فعل میدانند که به آن تجرد ناقص میگویند57.
جرجانی در تعریف تجرد میفرماید. مجرد در اصطلاح اهل حکمت و فلاسفهیعنی نه محل جوهر است و نه حال در جوهر و نه مرکب این دو.58 ملانظر علی گیلانی تجرد را مفارقت از ماده و علایق آن میداند59.
فخرالدین طریحی تجرد را به معنای برهنه کردن میداند و برای وضوح کلامش اینگونه توضیح میدهد. ((التجرد: التعری و منه تجرد لا حرامه)) تجرد کرد برای احرامش یعنی از لباسهای دوخته شده برهنه شد60.
گروهی همچون ابوالحسن اشعری با نفی تمایز نفس و بدن بهکل منکر تجرد نفس شدهاند.61
فخر رازی تعریف واضح و مشخصی از مجرّد یا موجود مجرد ذکر نکرده است و صرفاً به تعریف سلبی آن بسنده نموده است. ایشان تجرّد را همان مادی نبودن میداند.
فخر رازی موجود را به چهار قسمت واجب (نه دارای مکان است و نه حال در مکان)، یا ممکن با لذات، یا قايم بالنفس یا قایم بالغیر.
شق سوم یعنی موجود قایم با لذات هم یا متحیز است یا متحیز نیست که در این صورت بدان مفارقات میگویند؛ و این مفارقات نیز بر دو قسم هستند. یک دسته جسم نیستند و حال در اجسام هم نمیباشند؛ که به آنها عقول مجرد میگویند؛ که یا به دلیل کمال نفس آنهاست؛ و یا به علت ضعف و عدم توانایی در تصرف. قسم دوم مفارقات جواهری هستند که در ذاتشان مجرد از جسمیت و حلال در جسم هستند اما بر سبیل تدبیر ئ تصرف متعلقاند62
مشاییان مجرد را موجودی که مادی و جسمانی نباشد میدانند، فارابی نخستین فیلسوف مشائی است که مفارقات را شامل خدا، عقول فعال، قوای سماوی و نفوس انسانی دانسته است.63
ابنسینا مجرد را به معنای ماوراء طبیعی، غیر محسوس، غیر جسمانی، غیر هیولانی میداند.64
شیخ اشراق مجرد را موجودی میداند که نه جسم باشد و نه لوازم جسم را داشته باشد.
لوازم جسم ازنظر میرداماد یعنی وضع، بودن در مکان، جهت، بعد، زمان، وقت و داشتن حد و امتداد میباشد.
ابنعربی تجرد را به معنای داشتن کمالات ذاتی که تنها وصف حقتعالی است میداند.
ملاصدرا تجرد را به ارتقاء صورت و خروج از نقص به کمال تعبیر میکند. ایشان تجرد را به معنای تکامل و عبور از مرحلهی ضعف وجودی به مرحلهی کمال میداند.
1ـ6ـ جمعبندی فصل
معانی خیال با همهی گستردگی و وسعتی که در لغت، فلسفه، علوم و زبان عربی دارند. این گستردگی با نوعی ارتباط و هماهنگی همراه است. در فلسفه قوهی خیال را مصوره نیز نامگذاری کردهاند. در فلسفه اسلامی خیال تاریخچه بس عظیم دارد که از کندی اولین فیلسوف مسلمان شروع میشود؛ اما کاربردی کردن خیال در فلسفه با فارابی شروع میشود. فارابی مهمترین کاربرد خیال را در تبیین گزارههای وحیانی میداند. ابنسینا برای روح خیالی اصطلاح فانوس را به کار میبرد. هانری کربن میگوید شیخ اشراق در بحث عالم خیال و حضرت مثال چنان بیمانند است که ایشان را بنیانگذار حضرت خیال میداند. سهروردی خیال و تخیل را دارای طرف دیگری غیر از انسان میداند که بین جهان حس و جهان عقل است؛ که به نام عالم خیال منفصل آن را نامگذاری میکند. رئیس مکتب اشراق، بحث خیال را مبنایی برای جهانشناسی و هستیشناسی قرار داده است. ابنعربی نیز در بحث و گسترش عالم خیال نقش بسزایی دارد و در این زمینه تلاشهای قابلستایشی را انجام داده است. ایشان از دو جهت وجود شناختی و معرفتشناختی به بحث خیال پرداخته است. ملاصدرا نیز با طرح ادلهی مجرد، قوهی خیال و عالم خیال را اثبات کرده است. در بحث تعریف قوهی خیال فخر رازی از اشاعره با طرح بحث تجرد خیال و ارائهی ادلهای مبنی بر تجرد خیال به بیان ادلهای برای آن به انکار قوای ادراکی ازجمله قوه خیال پرداخته و اشکالاتی را به مشاییان مبنی بر اثبات قوهی خیال میگیرند. البته خواجهنصیرالدین طوسی در شرح الاشارات به اشکالات وی پاسخ میدهد. بوعلی سینا رئیس مکتب مشاء ادراک خیالی شیء بدون حضور حسی را تحت عنوان خیال متصل تعریف میکند. وی خیال را حافظ مدرکات حسی میداند. نظر امام محمد غزالی در بحث قوهی خیال مشابه نظر مشائیان و ابنسینا میباشد. ایشان خیال را مدرک صور جزئی تعریف میکند و خیال را درواقع ادراک صور در نفس پس از رؤیت چیزی میداند. سهروردی از قاعده ابصار برای تعریف قوهی خیال استفاده کرده است و خیال را اشراق نور اسفهبد یا همان نفس ناطقه میداند. ابنعربی قوهی خیال را یک قوهی هیولانی قبول کنندهای میداند که هر صورتی را که حس عطا میکند میپذیرد و نیز بهواسطهی قوهی مصوره صور مختلف را با یکدیگر ترکیب میکند.
ملاصدرا خیال را بهعنوان برزخ یعنی حدفاصل بین دو موجودی که در زول یکدیگرند میداند؛ یعنی عالم را صور نفسانی و نفس را مرتبهی خیال عالم هستی میداند. ایشان قوهی خیال را قوهی جوهری باطنی که غیر از عقل و غیر از حس است میداند؛ و عالم آن عالمی است غیر از عالم عقل و عالم طبیعت و حرکت …؛ و موضع تصرف آن را کل بدن میداند. تعاریف متفکران مسلمان در مورد تجرد نیز بهنوعی با یکدیگر مرتبط هستند بدینصورت که برخی تجرد را دو نوع میدانند یکی تجرد واجبالوجود و دیگری تجرد عقول، برخی تجرد را به معنای در مقابل ماده میدانند. متکلمین نیز تجرد را دو نوع میدانند تجرد تام و تجرد ناقص. آنها تجرد تام را شامل موجوداتی میدانند که در ذات و فعل مجردند مانند عقول؛ و تجرد ناقص را شامل موجوداتی میدانند که ذاتاٌ مجردند اما در فعل مجرد نیستند میدانند مثل نفوس فلکی و انسانی مشائیان مجرد را موجودی که مادی و جسمانی نباشد میدانند. شیخ اشراق مجرد را موجودی میداند که نه جسم باشد و نه لوازم جسم را داشته باشد… ابنعربی تجرد را به معنای داشتن کمالات ذاتی که تنها وصف حقتعالی است میداند. ملاصدرا تجرد را به ارتقاء صورت و خروج از نقص به کمال تعبیر میکند. ایشان تجرد را به معنای تکامل و عبور از مرحلهی ضعف وجودی به مرحلهی کمال میداند.
2 فصل دوم
دیدگاه مشاییان
دربارهی قوهی خیال
2ـ1ـ
مقدمه:
فصل دوم اختصاص دارد به نظرات مشائیان درباره تعریف قوهی خیال، تعریف تجرد و بیان دیدگاه مشائیان بالأخص رئیس مکتب مشاء شیخالرئیس، بوعلی سینا دربارهی مجرد یا مادی بودن قوهی خیال. ازآنجاکه نظرات ایشان در کتبش گاهاٌ متفاوت میباشد، همچنین در این کتب به بررسی دیدگاههایش در مورد تعریف قوهی خیال، تجرد، مجرد یا مادی بودن آن پرداخته است از این حیث سعی شده بیان دیدگاههایش را از کتب مختلف بررسی و مطرح نماییم. در تعریف قوهی خیال و تجرد دیدگاه بوعلی سینا و فارابی را بررسی و به بیان تفاوت دیدگاهشان در این زمینه پرداختهایم. تحلیل گران و برخی از حکماء نظرات متفاوتی دربارهی مجرد یا مادی بودن قوهی خیال ازنظر ابنسینا دارند که در این فصل ضمن بیان نظرات و دلایل آنها، ماحصل نظر ابنسینا را در این زمینه با ذکر دلیل بیان کردهایم.
2ـ2ـ تعریف قوه خیال در مشايیان
ازنظر جمهور و ابنسینا بر اساس اینکه چه نفسی قوه متصرفه را به کار میگیرد. نام مدرک آن فرق میکند. اگر نفس ناطقه انسان قوهی متصرفه را به کار گیرد و به استخدام درآورد به آن قوه مفکره نامند و اگر نفس حیوانی و قوه واهمه حیوانی آن را به کار گیرد آن را متخیله نامند. ابنسینا میگوید ((ثم اقوه التی تسمی متخیله بالقیاس الی النفس الحیوانیه و متفکره بالقیاس الی النفس الانسانیه …))65
ابنسینا در کتاب النجاه مبحث نفس شناسی، خیال را صورت باقیمانده در نفس بعد از غیبت شیء محسوس متعلق به آن اطلاق میکند66. ایشان در کتاب الاشارات و التنیهات خیال را همان ادراک میداند زیرا ادراک چیزی عبارت است از اینکه مثال (یا صورت) حقیقت آن چیز نزد مدرک باشد؛ و مدرک آن را مشاهده کند. ادراک آنگونه است که مثال و نمونه حقیقت شیء در ذات مدرک مرتسم و منقشم میشود بهطوریکه مباینتی با آن (حقیقت خارجی) ندارد و آن مثال صورت است که باقی میماند67.
کندی فیلسوف، در کتاب رسایل فلسفی خود خیال و تخیّل را مدرک صور حسی پس از پنهان شدن میداند. ((یقال الفنطاسیا و هو التخیل و هو حضور صور الاشیاء المحسوسه مع غیبة التینتها))68.
هانری کربن بر آن است که کندی در مسئله رؤیا به شرح قوه مصوره یا متخیله میپردازد و میفرمایند قوه مصوره یا متخیله ادراک صور محسوسه مجرد از ماده را بر عهده دارد69.
ابنسینا در جلد سوم الاشارات و تنبیهات قوه خیال را بهمنزلهی قوهای مطرح میکند که صوری را که حس مشترک از عالم غیب و ملکوت بر سبیل مشاهده و حضور ادراک کرده است در خود نگه میدارد. ابنسینا معتقد است که در خزانه حس مشترک که همان قوه خیال میباشد با ازالهی موانع و مشاغل حسی و ظاهری میتواند بهقدر ظرفیت خویش از عالم قدس و ملکوت واجد ادراکات جزئی شود؛ و آنها را در قوه خیال نگه دارد70.
فارابی در مباحث قوای نفس خودش قوه را تعریف نکرده است اما شیخالرییس قوه را هم به معنی مبدأ فعل و هم به معنی مبدأ قبول میداند زیرا امور صادر از نفس مشتمل بر حرکت و ادراک است؛ و قوه درباره ادراک به معنای مبدأ قبول و در مورد تحریک به معنای مبدأ فعل میباشد. بوعلی در ادامه توضیح میدهد که اطلاق قوه بر یکی از این دو مورد اولویتی ندارد. اگر از لفظ قوه هر دو گونه قوای ادراکی و تحریکی یعنی هم مبدأ قبول و هم مبدأ فعل اراده شود از باب اشتراک لفظ خواهد بود71.
البته فارابی در تعریف و مفهومسازی از قوه خیال و یا تمایز آن از مفاهیم مشتبه و مشابه را بهعنوان یک مسئله مقابل خود قرار نداده است و در این رابطه آموزههای ارسطو را بهعنوان پیشفرض انتخاب کرده است؛ یعنی همانگونه که ارسطو از خیال و تخیل با یک واژه یعنی فنطاسیا یادکرده، فارابی نیز تمایزی میان آنها برخلاف بوعلی قائل نشده است72.
در کتاب اندیشههای اهل مدینه فارابی در تعریف خیال و قوه متخیله میگوید. قوه
