
سطح بدهیهای شرکت است. استرابولای250 (2004) نیز به تحلیل چارچوبی پرداخته که شباهت زیادی به الگوی پیشنهادی فیشر و همکاران (1989) و گلدشتِین و همکاران (2001) دارد. در مجموع میتوان گفت که اگر شرکتها به دلیل وجود هزینهای معاملاتی، فقط به صورت دورهای به موازنهی مجدد و تأمین مالی بهینهی خود اقدام کنند، نسبتهای بدهی آنها اغلب، در مقایسه با نسبتهای هدف (بهینه) تعیینشده، انحراف خواهد داشت.
هِنِسی251 و وایتد (2004) در الگوی خود، با فرض وجود مالیات، هزینههای بحران مالی و هزینههای مربوط به شناورسازی252 سهام، تعامل میان عملیات تأمین مالی و فعالیتهای سرمایهگذاری شرکت را مطالعه کردهاند. ویژگی الگوی آنها این است که برخلاف مفروضات مطرحشده در پژوهشهای پیشین، در آن فرض شده که شرکتها هیچگونه تعهدی برای پرداخت وجوه به سهامداران خود ندارند. آنها در پایان چنین نتیجهگیری کردهاند که شرکتهای سودآور تمایلی به ایجاد بدهیهای سنگین برای خود ندارند.
به نظر میرسد که الگوهای فیشر و همکاران (1989) و نسخهی کاملتر پیشنهادی لیری و رابرتز (2005)، هنسی و وایتد (2005) و استرابولای (2004) میتواند نتایج پژوهش بیکر253 و وورگلِر254 (2002) دربارهی زمانبندی بازار و پژوهش وِلش255 (2004) درزمینهی تغییرات نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام در طی زمان را تبیین کند. الگوهای گلداشتین و همکاران (2001) و هِنِسی و وایتد (2004) نیز به حلوفصل مشکل بالا بودن سطح بدهیها که کین و همکاران (1984) و برنان و شوارتز (1984) بر آن اشاره کردهاند، کمک بسیار کرده است. لِولِن256 و لِولِن (2004) نیز در پژوهش خود این بحث را پیش کشیدهاند که درصورتیکه خود شرکت سهامش را بازخرید کند، نرخ مالیات پرداختی سهامداران با میزان سودی که با توجه به قیمت خرید اولیهی سهام مذکور کسب میشود رابطه دارد. چون صاحبنظران مزبور بر این باورند که تأمین مالی بهینهی شرکت به گردش سهام آن در بازار نیز بستگی دارد، میتوان نتیجه گرفت که شرکتهای برخوردار از سهامدارانی با دید بلندمدتتر، رغبت کمتری به تحمیل چنین مالیاتی بر دوش سهامداران دارند.
هوَاکیمیان257 و همکاران (2001)، طی پژوهشی تحت عنوان «انتخاب بدهی- حقوق صاحبان سهام» به بررسی تلاش شرکتها به تعدیل ساختار سرمایه خود و تمایل آنها به سمت ضریب اهرم هدف که منطبق بر تئوریهای بر پایه تهاتر بین هزینهها و منافع بدهی است، پرداختند. نتایج بیانگر این است که زمانی که شرکتها مبالغ زیادی از سرمایه جدید را جذب یا افزایش میدهند، انتخابهای آنها به سمت ساختارهای سرمایه هدف پیشنهادشده توسط مدلهای تهاتر، میانجامد. نتایج همچنین نشانگر نقش مهم قیمتهای سهام در تعیین انتخابهای تأمین مالی شرکت است، شرکتهایی که با افزایش قیمت سهام روبرو بودهاند بیشتر تمایل به صدور سهام و بازپرداخت بدهی دارند، این مورد برای شرکتهایی که با کاهش قیمت روبرو بودهاند، برعکس است.
نیوروژکین258 (2004)، به بررسی دینامیکهای ساختار سرمایه در اقتصادهای در حال گذرا پرداخت. جامعه آماری وی شرکتهای بلغارستان و چک بود. نتایج نشان میدهد که کمپانیهای بلغارستان با سرعت بیشتری از شرکتهای چک به اهرم هدف خود تعدیل میشوند. سرعت تعدیل مربوطه به طور مثبتی برای شرکتهای بلغاری به فاصله بین ضریب هدف و واقعی اهرم بستگی داشت، درحالیکه برای کمپانیهای چک این مورد خنثی بود.
انتونیو و دیگران (2008) در تحقیق خود به بررسی ساختار سرمایه کشورهای سرمایه گرا (انگلستان و ایالت متحده) و کشورهای بانک گرا (فرانسه، ژاپن و آلمان) پرداختند. آنها با استفاده از روش GMM دومرحلهای کشف کردند که بین اهرم مالی با اندازه شرکت و نسبت دارای مشهود رابطه مثبت و همچنین بین سودآوری، فرصت رشد و ارزش بازار به دفتری شرکت با اهرم رابطه منفی برقرار است. در مرحله بعدی به تخمین سرعت تعدیل ساختار سرمایه پرداختند. نتایج نشان داد که ژاپن دارای کندترین سرعت تعدیل و فرانسه دارای سریعترین سرعت تعدیل است. علت این امر را در محیط اقتصادی، روابط وامگیرنده و وامدهنده، سیستم مالیاتی و قرار گرفتن در معرض بازار معرفی کردند.
هوانگ259 و ریته260 (2009) در مقالهای با عنوان آزمون تئوری ساختار سرمایه و تخمین سرعت تعدیلات، اقدام به تخمین مدلهای سری زمانی تصمیمات مالی خارجی کردند و نتایج نشان دادند که شرکتهای فعال در بازارهای عمومی ایالت متحده آمریکا یک بخش بسیار بزرگ از کسری مالی خود را وقتیکه هزینه تأمین مالی خارجی مربوط به حقوق صاحبان سهام پایین است از حقوق صاحبان سهام خارجی (انتشار سهام جدید) تأمین مالی میکنند. آنها با استفاده از یک روش نوین اقتصادسنجی برای محاسبه سرعت تعدیل ساختار سرمایه فهمیدند که شرکتها به طور متوسط اهرم واقعی خود را با نیمهعمر 7/3 ساله به سمت اهرم هدف تعدیل میکنند.
جیانگ261 و همکاران (2010)، در پژوهشی با عنوان بازار رقابتی تولید و تعدیل دینامیک در ساختار سرمایه، به بررسی جنبههای دینامیک و استاتیک ساختار سرمایه در بازار چین پرداختند. نتایج نشان میدهد که از هر دو جهت دینامیک و استاتیک ساختار سرمایه، بازار ر قابتی تولید و تغییرات آن تأثیر مهمی بر درجه انحراف ساختار سرمایه فعلی شرکت از ساختار سرمایه هدف آن دارد. نتایج همچنین بیانگر این است که بازار رقابت تولید و سرعت تعدیل ساختار سرمایه از یکدیگر مستقل هستند.
هواکیمیان و لی (2011) به بررسی چگونگی آزمون تعدیل ساختار سرمایه هدف پرداختند. آنها از دادههای واقعی و همچنین از روشهای شبیهسازی برای پژوهش خود استفاده کردند. نتایج بیانگر این بود که آزمونهای شبیهسازی برای هر دو مورد مدلهای تعدیل جزئی و انتخاب بدهی- حقوق صاحبان سرمایه، میتوانند تخمینهای معنیداری را بسازند که این مطابق این فرض است که شرکتها دارای ضرایب بدهی هدف هستند و آنها بهصورت دورهای آن را تعدیل میکنند. همچنین نتایج تخمین سرعت تعدیل در حدود 5 تا 8 درصد در هر سال بهدستآمده است.
بائوم262 و دیگران (2013) سرعت ساختار سرمایه را با اثرپذیری از نااطمینانیهای اقتصاد کلان و خاص شرکت بررسی کردند. آنها در مرحله دوم تحقیق خود وضعیت مالی شرکتها را در مدل خو افزودند. آنها برای این تحقیق از دادههای شرکتهای پذیرفتهشده در بورس انگلستان برای سالهای 1981 تا 2009 استفاده کردند. روش تجزیهوتحلیل اطلاعاتی پژوهش پانل پویا تعمیمیافته بود. نتایج نشان داد که نااطمینانی اقتصاد کلان و خاص شرکت بر سرعت تعدیل ساختار سرمایه اثرگذار است. در مرحله دوم وضعیت مالی شرکت را درون مدل قرار داده و نتایج نشان داد که وضعیت مالی بر میزان و جهت اثرگذاری نااطمینانی بر سرعت تعدیل اهرم تاثیرگذار است.
چچت263 و اولایولا264 (2014) به بررسی ساختار سرمایه شرکتهای نیجریهای با در نظر گرفتن سودآوری آنها از منظر تئوری هزینه نمایندگی پرداختند. آنها یک دوره دهساله از شرکتهای 245 شرکت فعال در بورس نیجریه را مورد مطالعه قرار دادند. در این تحقیق از دادههای پانل با استفاده از روشهای اثرات ثابت، اثرات تصادفی و برآورد هاسمن کای دو برای تحقیق خود بهره گرفته شده است. محققین در پژوهش خود دو متغیر مستقل را به عنوان جانشین برای ساختار سرمایه درنظر گرفتند: نسبت بدهی، DR و EQT. نتایج حاکی از آن بود که DR با فرضیه موردبررسیشان رابطهای نداشت اما EQT دارای ارتباط معنادار با فرضیه بود. در انتها نتیجه گرفتند که مطالعه آنها در تأیید مطالعات قبلی و در تأیید تئوری هزینه نمایندگی بوده است.
2-4-2-2- داخلی
موسوی و کشاورز (1389) به بررسی رابطه عوامل ساختار سرمایه و طبقات نااطمینانی سیستماتیک در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار پرداختند. آنها در تحقیق خود به دنبال جواب یک سؤال کلیدی «چگونه شرکتها استراتژی تأمین مالی را هنگامیکه موضوع، طبقات نااطمینانی سیستماتیک است، تغییر میدهند؟» بودند. برای پاسخ به این سؤال از دادههای 99 شرکت فعال در بورس بین سالهای 78 تا 86 را در نظر گرفتند و تکنیک آماری ضریب رگرسیون بهره بردند. پژوهشگران این تحقیق سطح نااطمینانی سیستماتیک (β) برای شرکتها را به سه سطح (بالا، متوسط و پایین) تقسیم کرد. آنها عوامل ساختار سرمایه مؤثر بر تأمین مالی را از طریق بدهیهای بلندمدت و کوتاهمدت بر اساس سه تئوری توازن ایستا، سلسلهمراتب و جریان نقد آزاد انجام دادند. نتایج نشان داد که شرکتهایی با نااطمینانی بالا تمایلی به بالا بردن تأمین مالی از طریق سهام عادی ندارند. از این گذشته نتایج نشان داد که شرکتهایی با نااطمینانی بالا نسبت به مفروضات تئوری سلسلهمراتب متأثر شدهاند و همچنین شرکتهایی با نااطمینانی متوسط بهوسیله مفروضات جریان نقد آزاد تحت تأثیر قرارگرفتهاند.
متان و همکاران (1389) به بررسی تأثیر ویژگیهای شرکتی بر ساختار سرمایه پرداختند. آنها نشان دادند که رابطهی منفی و معناداری بین ساختار سرمایه با داراییها، سودآوری، رشد مورد انتظار، نسبت آنی و بازدهی داراییها وجود دارد؛ و رابطهی مثبت و معنادار بین ساختار سرمایه و اندازهی شرکت، نسبت پوشش هزینهی بدهی مستند است.
بدری و ایمنی فر (1390) ساختار سرمايه و عوامل مؤثر بر آن را با استفاده از ده معيار براي اندازهگیری اهرم مالي موردبررسی قرار دادهاند. نتايج نشان میدهد، اولاً برخي ويژگيهاي شرکتي با اهرم مالي رابطه دارد. سطح اهرم با متغيرهاي فرصتهای رشد و سودآوري رابطه معکوس و با اندازه رابطه مستقيم دارد، اما ساختار داراییها با اهرم رابطهای ندارد. ثانياً اين نتايج تحت تأثير تعريف اهرم است. بهبیاندیگر، نتايج بخش اول تحت تأثير معيارهاي دهگانه اندازهگیری اهرم مالي قرار دارد.
شیدای مقدم (1391) در پایاننامه خود به بررسی تأثیر برخی ویژگیهای شرکتها مانند دارائیهای مشهود، سودآوری، نسبت ارزش دفتری بر ارزش بازار دارای، نرخ بازده داراییها و نقدینگی در تعیین ساختار سرمایه شرکتها پرداخته است. وی از طریق آزمون همبستگی و رگرسیون ساده با معنادار بودن آنها از آزمون آماره F برای تخمینهای خود بهره گرفته است. نتایج نشان داد که میان ساختار اهرمی شرکتها با سودآوری و نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار و بازده داراییها و نقدینگی رابطه مثبت و معنادار بوده و بین داراییهای مشهود و ثابت و ساختار اهرمی هیچگونه رابطه معناداری یافت نشد.
گرجی (1391) در پایاننامه خود با در نظر گرفتن نظریه توازن پویا به دنبال شناخت سرعت تعدیل ساختار سرمایه در بین شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران پرداخت. وی از یک مدل تعدیل جزئی دینامیک با دادههای تلفیقی بهره گرفته است و سعی شده با توجه به روشهای نوین اقتصادسنجی مانند روش گشتاوری تعمیمیافته به تخمین معقول از سرعت تعدیل دست یابد. نمونه استفادهشده شامل 225 شرکت در طول دوره 20 ساله (1371 تا 1390) است. نتایج این بررسی نشان داد که شرکتهای ایرانی با سرعت زیادی به سمت نسبت بدهی هدف حرکت میکنند. این سرعت بر اساس متغیرهای ابزاری حدود 48% و بر اساس روش گشتاوری تعمیمیافته 26% تخمین زده شد.
حجازی و خادمی (1392) تأثیر عوامل اقتصادي و ویژگیهای شرکتی بر ساختار سرمایه شرکتهای بورس اوراق بهادار تهران را طی دوره 1380-1388 با استفاده از روش دادههای پانل با اثرات ثابت بررسی کردند. نتایج آنها نشان میدهد که بین ساختار سرمایه شرکتها با نقدینگی و تورم رابطه منفی و معنیدار وجود دارد؛ اما بین ساختار سرمایه شرکتها با ساختار دارایی، اندازه شرکت و رشد اقتصادي رابطه مثبت و معنادار وجود دارد.
حاجیزاده و مهرمنش (1392) به بررسی سرعت تعدیل ساختار سرمایه بهینه و تغییر عوامل تعیینکننده بر روی ساختار سرمایه هدف شرکتهای بورسی پرداختند. آنها به این نتیجه رسیدند که ارتباط معناداری بین نااطمینانی تجاری و ساختار سرمایه وجود ندارد از طرفی سپر مالیاتی بدهیها با ساختار سرمایه نیز رابطهی معناداری ندارد. آنها همچنین نشان
