
محبت
فشارهای ناشی از مراحل رشد طبیعی
تجارب خاانواده اصلی
وجود بد رفتاری و سوء استفاده
وجود بیماری های فیزیکی یا روانی
تفاوت های جنسیتی
عادات و خصوصیات شخصیتی (شارپ، 2000؛ به نقل از اعتمادی، 1387).
نظریه درک برابری والستر70:
نظریه ادراک برابری یک نظریه روان شناختی – اجتماعی است که مربوط به درک میزان صداقت، انصاف و وفاداری در روابط بین فردی است. این مفهوم توسط والستر و همکاران (1978؛ به نقل از اعتمادی،1387) مطرح شد. در این نظریه چهار اصل اساسی وجود دارد که عبارتند از:
آدمی تلاش دارد پیامد و نتایج روابط خود با دیگران را با حداکثر منافع خود همراه سازد.
یک گروه می تواند از طریق دگرگونی در ابعاد خود به منظور سرشکن کردن سود و زیان در بین تمام اعضاء مزایای به دست آمده را به حداکثر برساند. در نتیجه در گروه یک نظام متعادل و عادلانه که مورد پذیرش اعضاء است ایجاد خواهد کرد. گروه ها عموماً فردی را که برابری را رعایت کند پاداش می دهند و فردی که برابری را رعایت نکند تنبیه می کند.
زمانی که افراد خود را در یک رابطه نابرابر احساس و ادراک کنند دچار آشفتگی می گردند. هر قدر این احساس نابرابری بیشتر باشد میزان استرس احساس شده بیشتر خواهد شد.
هرگاه افراد کشف کنند که در یک رابطه نابرابر به سر می برند، سعی در حذف استرس از طریق بازگرداندن برابری هستند.
در روابط زناشویی و صمیمانه اصول اساسی نظریه برابری به این صورت است که زوجین در تلاش هستند سود حاصل از روابط را در برابر هزینه ای که پرداخت می کنند افزایش دهند. براساس این نظریه یک فرد هنگامی از روابطش حداکثر احساس رضایت خواهد کرد که حداکثر برابری داشته باشد. یعنی نسبت بین سود و منفعت دریافت شده در روابط و میزان هزینه ای که بابت آن پرداخت کرده است برابر درک شود. اخیراً نظریه برابری به طور موفقیت آمیزی برای پیش بینی روابط صمیمانه مثل روابط زن و شوهر به کار می رود (دیویدسون71، 1984؛ پرنس72، 1993؛ لارسون، هاموند و هارپر73، 1998؛ به نقل از اعتمادی، 1387).
ادراک برابری مربوط به درک تعادل در روابط است. بعضی زوجین احساس می کنند همان قدر که در روابط خود هزینه می کنند، همان قدر نیز دریافت می کنند. به عبارت دیگر زوجین در بده بستان های خود در زمینه عشق، محبت، روابط جنسی، پول و زمان باهم بودن احساس تعادل کنند. زمانی که زوجین احساس کنند داده ها بیشتر از ستانده هاست احساس نابرابری می کنند. و زمانی که این احساس نابرابری ایجاد شود روابط زناشویی آشفته می شود. هر قدر احساس نابرابری بیشتر باشد میزان آشفتگی و تعارض افزایش می یابد. احساس نابرابری در روابط به دو صورت می تواند مطرح باشد:
یکی زمانی که زوجی احساس می کند بسیار کمتر از آنچه در روابط زناشویی هزینه کرده است دریافت می کند، در نتیجه احساس ضرر و زیان، خشم، دلخوری، غم، ناکامی و افسردگی ایجاد خواهد شد.
دیگری زمانی که یک زوج احساس می کند بسیار بیشتر از آنچه داده است ستانده است. در این حالت احساس گناه، شرم، حقارت، سرزنش خود، خود تحقیری و افسردگی خواهد نمود.
حمایت بیشتری برای کار روی روابط صمیمانه به وسیله دوهرتی74 و کلانگو75 (1984؛ به نقل از اعتمادی، 1387) مطرح شده است. آن ها می گویند که صمیمیت زناشویی بدون حل مسائل اساسی تر مانند انصاف رشد نخواهد کرد. صمیمیت مانند مرکز یک هرم است که برای اکثر مردم زیربنای آن اعتماد به این است که همسر مطمئن باشد که همسرش وقتی تعارضی بروز می کند، منصف خواهد بود. بنابراین صمیمیت فقط وقتی تجربه می شود که این اطمینان وجود داشته باشد که فرد دیگر منصف یا برابر است (لارسون، هاموند و هارپر، 1998؛ به نقل از اعتمادی، 1387).
عوامل مؤثر در زندگي زناشويي موفق
چرا برخي از ازدواج ها موفق و برخي ديگر ناموفق است؟
با آن كه بيشتر زوج ها با آرزوهاي طلايي زندگي زناشويي را آغاز ميكنند، به چه دليل برخي فقط چند سال شادي را تجربه ميكنند و برخي ديگر ساليان سال، سالگرد ازدواج خود را با شور و شعف وصف ناپذير جشن ميگيرند؟ اين ها پرسشهايي است كه ذهن متخصصان و روانشناسان خانواده را در دهههاي اخير به خود مشغول داشته است. همسراني كه از زندگي مشترك خود احساس رضايت دارند، در مسايل و مشكلاتي كه براي هر يك از آنها پيش ميآيد با يكديگر همدلي دارند و اين احساس همدلي را به صورتهاي مختلفي ابراز مينمايند. زن و شوهر در موقعيتهاي مختلف بايد بتوانند خودشان را جاي يكديگر بگذارند و به اين وسيله عكسالعمل هاي سنجيدهاي از خود نشان دهند (خزعلي، 1386).
صداقت: يك زوج موفق از گفتن دروغ خودداري ميكنند. دروغ موجب ايجاد بياعتمادي و بدبيني زوج ها نسبت به يكديگر ميشود. دروغ موجب سطحي شدن روابط بين زوجها و نقش بازي كردن آن ها براي يكديگر ميشود. بسياري از افراد در تشخيص مسايل و موضوعاتي كه پيش ميآيد، بسيار زيرك هستند ولي از بيان آن در موقع مناسب خودداري ميكنند. در ميان گذاردن مسايل و مشكلات با همسر و مشورت با او نشان دهنده اهميت دادن به اوست. با اين عمل شريك زندگي احساس ميكند كه همسر او نياز به همفكري، اظهارنظر، و حمايت او دارد و اين امر موجب افزايش صميمت بين آن دو ميگردد. همسران موفق، فعالانه، در جهت درك و ارضاي نيازهاي مهم يكديگر ميكوشند. دقت در كلام و رفتارهاي غيركلامي و همدلي و درك نيازهاي همسر ميتواند اين هماهنگي را بوجود آورد (شریفی، 1390).
واقع نگری: واقعنگري منجر به رضايت از زندگي زناشويي ميشود. زوج هاي موفق، با واقعيت گرايي به يكديگر مينگرند و تصويري عيني و نه آرماني از هم دارند. احساسات، فردي ايدهال در ذهنمان ميسازد كه به او عشق ميورزيم ولي اين تصوير آرماني، شكننده است، زيرا به زودي نقصهاي همسران مشخص و معين ميشود. فرد كامل و ايدهال، بدون عيب، عاري از خواهش هاي غيرمنطقي و فاقد اخلاق ناپسند است و چنين فردي تنها در خيال وجود دارد و نه در واقعيت. همسران موفق يكديگر را براي آنچه هستند و نه براي آنچه ميخواهند همسرشان باشد، دوست دارند (خزعلي، 1386).
الگوهای اسنادی: «الگوهاي اسنادي» از نظر محققين نظريههاي شناختي، در باب تعارضها و كشمكشهاي زناشويي داراي اهميت فراواني است. بر اساس اين الگو استنباط علي، افراد از مشاهده رفتارهاي همسرشان، تا حد زيادي بر سطح رضايت آنان از رابطه زناشويياشان تأثير ميگذارد. مخصوصاً جاكوبسن76و ديگران (2007؛ به نقل از شریفی، 1390) دريافتند كه زوجهاي درمانده، رفتارهاي منفي و توأم با عدم همكاري همسران خود را به عوامل دروني نسبت ميدهند و موجبات حداكثر برخورد منفي خود را فراهم ميسازند. عكس اين حالت زماني است كه زوجهاي درمانده، رفتارهاي پاداش دهنده و مثبت همسران خود را بيشتر به عوامل دروني نسبت ميدهند. زوجهاي درمانده بيشتر بر رفتار منفي همسران خود تأكيد دارند و رفتار مثبت آنان را به حساب نميآورند، در حاليكه زوج هاي غيردرمانده، بيشتر بر رفتارهاي مثبت تأكيد دارند و رفتارهاي منفيايي را كه ممكن است انجام شوند را مورد توجه قرار نميدهند (برنشتاين و برنشتاين، 1989؛ به نقل از شریفی، 1390).
رابطه جنسي توأم با رضايت: از ملاكهاي ديگر موفقيت و رضامندي زناشويي، داشتن رابطه جنسي توأم با رضايت با يكديگر است. بر اساس نتايج بدست آمده هماهنگي جنسي زوجها همچنين، رابطه نزديكي با علاقه آن ها نسبت به يكديگر، عدم تعارضات در موضوعات غيرجنسي يا نارضايتيهاي ديگر و زندگي زناشويي دارد. ضمن اين كه زنان بيشتر از مردان معتقدند رابطه جنسي تنها زماني قابل پذيرش و ميسر است كه زمينه عشق و احترام فراهم باشد (خزعلي، 1386).
عدم روابط فرازناشویی: پيمانشكني، يكي از ويرانگرترين عواملي است كه يك زوج ميتوانند در زندگي مشتركشان تجربه كنند. حتي كوچكترين پيمانشكني ميتواند عاملي قوي در ويران سازي يك ازدواج باشد. زوجهاي موفق، اختلاف بين خود را در زماني كوتاه و با روش هاي مناسب رفع ميكنند. آنان دانش و مهارت لازم براي حل و فصل اختلافات زناشويي را دارند و براي مقابله با تعارضات زناشويي و فشارهاي زندگي، آمادگي لازم را دارا هستند. چنين همسراني به جاي صحبتهاي يأسآور منفي، با اعتماد به نفس در جهت رفع اختلاف عمل مي كنند. پذيرا بودن و سازگاري، موفقيت و رضامندي زناشويي را به دنبال دارد. زوجهاي سازگار، ضمن ارزيابي اوليه صحيح از همسرشان، ميتوانند نگرش ها و عادات خود را اصلاح كنند تا بهتر بتوانند با همسر و خانواده او كنار آيند (ملازاده، 1376؛ به نقل از شریفی،1390).
عدم جزم اندیشی: از ديدگاه روان شناسي شناختي نيز، طرز تلقيهاي داورانه زن و شوهر و حتي برخي از حكمهاي آن ها مبني بر اينكه شريكشان چگونه «بايد» باشد، ممكن است باعث آشفته شدن همسري كه به خود اطمينان دارد و از قدرت ابراز وجود بالايي برخوردار است، نشود؛ اما ممكن است چنين حكمهايي آشفتگي روحي همسراني را فراهم كند كه در برابر انتقاد حساسيت زيادي دارند و به گونهاي غيرمنطقي عقيده دارند كه بايد كامل و بينقص بوده و همواره در جلب تأييد و حمايت ديگران تلاش نمود. باور غيرمنطقي اين همسر حكم كننده و ناسازگار، همسر آسيبپذير را واميدارد تا به صورت تدافعي عمل كرده و حتي بسيار گوشهگير شود(اليس و ديگران، 1989؛ به نقل از شریفی، 1390).
تعهد: از جمله موارد ديگري است كه موجب رضايت زناشويي بين زن و مرد ميگردد. در خانوادههايي كه رضايت زناشويي بين زن و مرد وجود دارد، چنين نيست كه آن ها دوره های دشواري را تجربه نکرده باشند. اين خانوادهها در حبابهايي كه مصون از گزند مشكلات باشد زندگي نميكنند. مشكلات، در دورههاي مختلف زندگي گريبانگير آنان ميشود، ولي نه تنها در تعهد آنان نسبت به يكديگر خللي وارد نميسازد بلكه آن ها را مقاومتر و كارآزمودهتر نيز ميكند. اعضاي چنين خانوادههايي نسبت به يكديگر متعهدند. صرف وقت براي با هم بودن نيز موجب ميشود تا خانوادههاي سعادتمند، برنامههاي خود را به گونهاي طراحي كنند كه اوقات و زمان كافي را با هم بگذرانند و از تفرق و تكروي در اوقات فراغت خويش پرهيز كنند. آن ها نيز تحت فشار فعاليتهاي متعدد، از كمبود وقت در رنجند، ولي از نياز خود به «صرف وقت با يكديگر» آگاهي دارند (خزعلي، 1386).
عواملي كه سازگاري زناشويي را دشوار ميسازد
زندگي زناشويي متأثر از عوامل و متغيرهاي گوناگوني است. پارهاي از اين عوامل تسهيل كننده سازگاري و رضايت از ازدواج و برخي زندگي زناشويي را دستخوش آسيبها و مشكلاتي ميسازد.
عوامل اختلالزا در سازگاري زناشويي برحسب ويژگيهاي افراد و موقعيتها بسيار گوناگون هستند. در زير به مواردي از اين عوامل بطور اجمال اشاره ميشود:
زن و مرد به فاصله كوتاهي پس از يك فقدان عظيم و از دست دادن يك فرد مهم و معنيدار در زندگي، اقدام به ازدواج نمودهاند.
ازدواج زن يا مرد با نيت و قصد دور شدن و فاصله گرفتن از خانواده اصلي
تفاوتهاي زياد و معنيدار در زمينهها و سوابق خانوادگي زن و شوهر
زن و مردي كه هر دو از داشتن خواهر و برادر و كانون گرم خانوادگي محروم بودهاند.
زن و مرد از نظر فيزيكي، مالي و يا عاطفي به شدت به خانواده اصلي خود وابسته باشند.
زن و مرد به خانوادههاي يكديگر و يا يكي از دو خانواده بيش از حد نزديك و وابسته و يا دور و داراي نگرش خصمانه باشند.
زن و مرد قبل از سن بيست و يا پس از سي سالگي اقدام به ازدواج نموده باشند.
زن و مرد پس از يك آشنايي كوتاه كمتر از شش ماه و يا بيش از سه سال نامزدي، اقدام به ازدواج كنند.
مراسم عروسي بدون حضور خانواده و يا دوستان طرفين انجام پذيرفته شده باشد.
بارداري زن در طول دوره نامزدي و يا اوايل، اولين سال ازدواج اتفاق بيفتد.
يكي از زوجين نسبت به والدين و يا خواهران و برادران خود بدبين باشد و يا با آنان رابطه نامطلوب داشته باشد.
يكي
