
داستان به عنوان بهترین قصّهی سال در فرانسه برگزیده شد. ترقی در 1358 به فرانسه مهاجرت کرد.
3-2. آثار
آثار وی عبارتاند از: «من چه گوارا هستم»(1348)، «خواب زمستانی»(1351)، «خاطرههای پراکنده»(1371)، «جایی دیگر»(1379) و«دو دنیا»(1381). همچنین کتاب «بزرگبانوی هستی» را دربارهی فروغ و اسطوره، نماد و صورتهای ازلی نوشته است.
3-2-1. درباره خاطرههای پراکنده
خاطرههای پراکنده مجموعه 8 داستان کوتاه است که به نوعی شش داستان آن، زندگی گذشته خود گلی ترقی است. داستانها مانند کتاب دو دنیا نثر روانی دارند. بدون تکلف و دغدغه بیان میشوند. روزگار کودکی خود گلی ترقی در خانهای در شمال تهران.
«خاطرههای پراکنده» درست مثل یک دفترچهی خاطرات که باعث میشود چند لحظهای از حال کنده شویم به دنیای پر از صمیمیت گذشته سفر کنیم- شیرین و سرگرمکننده است. نویسنده در بیان این خاطرات بسیار خوب عمل کرده و در لابهلای آنها افکار و عقاید خود را هم نشانده است. او در خاطراتش، از رؤیاها و آرزوها، از صمیمیتی که بر زندگی گذشتگان حاکم بود، از دوستیهای پاک و زلال دوران کودکی و از خوبی و بدیِ آدمهایی که حالا، زیر تلی از خاک آرام گرفتهاند، سخن میگوید. میگوید که چقدر همه چیز ناپایدار است و هر چیزی -هر قدر هم محکم و مقاوم روزی از بین خواهد رفت.
«خاطرههای پراکنده اتکا بر یادمانهای شخصی را تداعی میکند و خواننده را بر آن میدارد تا متون مندرج در کتاب را جزئی از زندگینامهی نویسنده بپندارد. خاطرات پراکندهی گلی ترقی، بر خلاف خاطرات بسیاری از هموطنان تبعید شدهی نویسنده، میتواند نوشخوار زندگی کنونی او باشد. خط زیستنی که او به همگنان غربتنشین خود عرضه میکند یادآوری دلنشین دقایق زندگی گذشته است.»(رحیمیه، 1374: 564).
لیلی گلستان میگوید: «داستانهای کتاب خاطرههای پراکنده در واقع مجموعهای است از خاطرههای به همپیوسته و منسجم، که بیانگر یک زندگی واحدند و نخی نامرئی آنها را چون مهرههای تسبیحی به هم پیوند میدهد» (دهباشی،1382: 336). سیمین بهبهانی درباره کتاب خاطرههای پراکنده میگوید: «همهجای این کتاب سرشار است از یاد وطن و یاد روزهای خوش گذشته و بیان سرگشتگیهای روحی در دوریها. با این همه حتی یکبار هم در آن به کلمهی وطن بر نخوردهام. نویسنده لفظ را واگذاشته و به مفهوم پرداخته است، و این هنر کمی نیست. به نظر میرسد که همانقدر که تخیل در پرداخت خاطرههای این کتاب دخیل است، تجارب ملموس نیز در پرداخت قصهها سهم دارد. از اینروی خاطره به داستان شبیه میشود و داستان به واقعیت» (بهبهانی،1372: 52).
3-2-2. درباره دو دنیا
«گلی ترقی در«دو دنیا» که به ظاهر یک مجموعه داستان است، شاید بیآنکه بخواهد در قالب نوعی خاطرهنویسی، خودش را واگو میکند، و این «خود» نه تم موجودیت فیزیکی و ماجراهایی است که بر آن گذشته، بلکه« خود» پنهان در زوایای روح اوست. «روح» پر تلاطمی که نه در قالب فیزیکی او و نه در ظرف «عادت»ها و «روال»ها گنجیده نمیشود. بارزترین ویژگی قهرمان با راوی «دو دنیا» میل شدیدش به دیده شدن و درک شدن است. او تلاش میکند تا با رفتارش و حتی گاهی با سکوت و تسلیم اعتراضآمیزش، همچنان که در برابر خانم دکتر و پرستارهای آسایشگاه نشان میدهد، فریاد بزند که دنیاهای دیگری جز آن چه که شما در قالب محدود و کوچک ذهنتان و در چارچوب بسته عادتها و باورهایتان میشناسید وجود دارد و «دنیا» فقط دنیای شما نیست و آدمها لزوماً همه آن گونه نیستند که شما میخواهید باشند و شاید انتخاب نام «دو دنیا» جدا از معنای ظاهریاش که تقابل دنیای دوران کودکی «راوی» با دنیای بزرگسالیاش را نشان میدهد و یا جدا از بیان تفاوتهای زندگی در خانه پدری و در بین دوستان و نزدیکان با زندگی در یک آسایشگاه از نظر نویسنده اشارهای به دنیای«او» و دنیای دیگران بوده است، دیگرانی که عادتها و باورهایشان با آنها اجازه نمیدهند دیگران و دنیای آنها را ببینند و بشناسند»(میمنت،1382: 11)
«روایت زمان داستان دو دنیای گلی ترقی نقل خاطرهای در دوران گذشته است که در ارتباط با کلیّت دیگر داستانها در دوران کودکی راوی، نوعی گذشته نگری به شمار میآید که رخداد اصلی را قبل و بعد از نقل رخدادهای سپری شدهی متن بازگویی میکند. زمانپریشی و گذشتهنگری شیوهی غالب کاربرد زمان در رمان دو دنیاست»(حدادی،1388: 51).
«نویسنده در جای جای داستانها به توصیفات روان و روشن دست میزند. توصیفاتی که سرشار از زندگی است. با چند واژه، هم فضاسازی میکند هم شخصیتپردازی. پرداخت آدمها خوب و واقعی است. تک بعدی نیست. میشود حدس زد و یا شاید با اطمینان وجود داشتهاند و از دفترچه «خاطره های پراکنده» گلی ترقی نقل شدهاند و ساخته و پرداخته خیال او نیستند که البته چنین احتمالی چیزی از زیبایی آنها نمیکاهد. که خود دلیلی است بر قدرت قلم نویسنده که خاطراتش را دست مایهای برای ترسیم چنین داستانهای زیبایی کرده است، که هر یک چون بخشهایی از یک رمان هستند و در مجموع چون ریسمانی محکمی در هم تنیده شدهاند تا شاید جایی میان واژه ها و حسها و بوها خواننده را به بازبینی گذشته، از طرفی، و بازگشت به زمان حال و بودن در لحظه دعوت میکنند»(دیلمقانیان،1382: 512-511).
«از عنوان (خاطرهها) و حال و هوای قصهها و اطلاعات پراکندهی ما پیرامون زندگی نویسنده میتوان به این نتیجه رسید که دو دنیا و خاطرههای پراکنده، جنبهی اتوبیوگرافیک دارند. تقسیم کردن داستانهای کتاب خاطرههای پراکنده، به دو بخش گذشتههای دور و نزدیک، و اعلام پیوستگی آنها به داستان دو دنیا، که آنها هم خاطرههایی از گذشتههایی دور هستند، نوعی هویّت مستقل برای آنها میسازد و نویسنده از این طریق موفق میشود تصویر یک دوران(دنیا) را از منظر دورانی (دنیایی) دیگر، به روایتی شخصی، نقاشی کند»(گلمکانی،1382: 476).
«در واقع میتوان گفت مجموعههای (دودنیا) و (خاطرههای پراکنده) خاطرات خود ترقیست، با رنگ و لعابی داستانی، اشاره به این که راوی هر هفت داستان مجموعهی (دو دنیا) یک نفر است بر کسی که خاطراتی بسیار نزدیک به خاطرات نویسنده دارد. نکته دیگر اینکه تقریباً در تمام داستانهای او نشانههایی از گذشتهاش به وضوح دیده میشود. یعنی او به نوعی خاطرهنگاری میکند تا ابداع صرف؛ نوشتن با بستری عمیق از تجربههای شخصی. شاید به همین دلیل است که در دستهبندی ادبیات مهاجرت، داستانهای گلی ترقی جایی ندارند زیرا هنوز نویسنده در گذشتهاش زندگی میکند»( شمس،1392).
3-3. ویژگیهای داستانهای ترقی
3-3-1. زبان
«زبان» مهمترین و اصلیترین عنصر داستانی در آثار ترقی به حساب میآید. زبان او ساده، جذّاب و شیرین است اما به نظر میرسد گاهی سایر عناصر داستانی را تحت الشعاع قرار میدهد. او به سادگی در نثر معتقد است:« زبان برایم مهمترین عنصر است. اما زبان خاموش و متواضع، بدون ادا و تظاهر. «دشمن نثر زنگوله منگولهای هستم، نثری پر از زرق و برق یا پیچ و خم…»ویژگی برجسته و قابل توجه نثر او ترکیب کلمات ادبی خود او زنگ دلنشینی را به وجود میآورد.»(خلیلی به نقل از دهباشی،1382: 390)
در روايت از زباني فشرده و شاعرانه استفاده ميکند. قصهي کوتاه قالب دلخواه اوست. عباراتش کوتاه و صريح و روشناند. زبان توصيفش بسيار مرتبط با موضوع است و در پيشبرد روايت به خوبي در خدمت متن قرار ميگيرد.
«قصه آب روان است، نه شن زير زبان …. زبان برايم مهمترين عنصر است، اما زباني خاموش و متواضع و بدون ادا و تظاهر. دشمن نثر زنگوله منگولهاي هستم، نثر پر از زرق و برق يا پيچ و خم. هياهو بر سر هيچ. خواننده چه گناهي کرده؟… ديوان شمس کتاب محبوب من است، پر از کلمههاي مدرن است. ترکيب واژههاي جديد يا عاميانه با کلمات سنگين شاعرانه در اين کتاب فوقالعاده است. دو دنيا را درهم ادغام ميکند. تنها ترسم از اين است که مبادا زبانم ناآگاه زيادي شاعرانه شود…» (آزرم، 1380: 46).
غير از توجه به رو ساختهاي زباني، ذهنيتش چنان جامع و زيرساختهاي نوشتارش تا آن اندازه پشتيبان ذهنيتش بوده که داستانهايش پس از ترجمه و قرار گرفتن در دستگاهي با معادلهاي ديگري از مصاديق مورد نظر نويسنده و احتمالاً با بارهاي معنايي متفاوت، همچنان مورد توجه قرار گرفتهاند. داستان کوتاه «بزرگبانوي روح من» (ترجمه شده به فرانسه) نيز مورد ستايش و تقدير قرار گرفت و جايزهي «بهترين قصه سال» ۱۹۸۵ فرانسه را از آن خود کرد.
3-3-2. طنز
طنز در لغتنامهی دهخدا به معنای فسوس کردن، بر کسی خندیدن، عیب کردن، طعنه و سخنی به رموز گفتن آمده است. این واژه، معادل(satire) لاتین است و آن به معنای ظرفی پر از ایدههای متنوع است. قهرمان شیری معتقد است: «طنز به تمام آثاری اطلاق میشود که در آنها با استفاده از فنون رایج ادبی، معایب و مفاسد اجتماعی به طعنه و تمسخر گرفته شود… در واقع طنز، طرز یا گونهای از ادبیات است که مزاح، شوخی و شوخ طبعی را به هم میآمیزد تا به طرز نکوهشبار، رفتارهای زشت و معایب انسانها و جوامع را برملا سازد»(شیری،1376: 42)
«مبانی طنز بر شوخی و خنده است اما این خنده، خندهی شوخی و شادمانی نیست؛ خندهای است تلخ و جدی و دردناک و همراه با سرزنش و سرکوفت و کمابیش زننده و نیشدار و … به عبارت دیگر، اشاره و تنبیه اجتماعی است که عزلت و غفلت را مجازات میکند و هدف آن اصلاح و تزکیه است، نه ذم و قدح و مردم آزاری. این نوع خنده، خنده ی علاقه و دلسوزی است. ناراحت میکند اما ممنون میسازد و کسانی را که معروض آن هستند، به اندیشه و تفکر وا میدارد» (آرینپور،1353: 36).
«نثر داستانی ترقی دارای طنزی است که در دو مورد اصلی شکل پیدا میکند. نخست اعمال شخصیتهای داستان که به واسطه موقعیتهایشان، دچار تضادّی با واقعیت هستند و دوم فضا و زبانی است که به علت روح کودکی موجود در آن، دنیا را به صورتی طنز آمیز روایت میکند. «طنز داستانهای ترقی، خواننده را به تنفس نوستالژیک وادار میکند، چون با این تکنیک قطعیت موجود زندگی آدمهایش متزلزل میشوند»(یزدانی خرم،1382 :12).
«گلی ترقی در آثار داستانیاش، آگاهانه طنز را به کار میگیرد. این به کارگیری پیامد اجتناب پذیر سبک، شیوهی نگارشی، و نیز تلقی او از«زبان» به عنوان یکی از عناصر اصلی و مهم در داستان است. ترقی به گفتهی خود از «خود شیفتگی بیانی» (یعنی مغلق و پیچیده نویسی) میپرهیزد. ساده، روا و راحت مینویسد و برای انتقال حسی و مفهوم و عمق بخشی، صمیمیت زبان، و نیز برای کاستن از بار تراژیک اثر، آن را با طنزی هوشمندانه درهم میآمیزد. در نوشتههای گلی ترقی، طنز، جزو لاینفک زندگی است و در آن جاری است. اگر در سایهی آشناییزدایی، زنگار روزمرگی را از زندگی برداریم، سرشار از طنز است؛ طنزی گاه به شدت تلخ، بدون اینکه نویسنده بخواهد در نمایاندن آن بزرگنمایی کند؛ یعنی در ایجاد موقعیت طنز، عنصری را از جایی بردارد و در جای دیگر بگذارد، متوسل به غلو شود یا کلمات طنزآمیز را بر متن «تحمیل» کند»(صدر، 1382: 108).
«طنز ترقی در «خاطرههای پراکنده» و «دو دنیا» از تقابل دنیای صمیمی، صادق و پرصفای کودکی و نوجوانی با دنیای آدم بزرگها ناشی میشود؛ دنیایی که در آن «آدمهای خوش پوش و مؤدب همیشگی تبدیل به اشباحی رنگ بافته میشوند و به نظر پوک و پوشالی میآیند.» راوی این آثار تابوشکن است، بر بایدها و نبایدها به دیدهی تردید مینگرد، هنجارها و باورهای رایج را با طنزی صمیمی و ساده، برخاسته از سادگی و صمیمیت دوران کودکی به سخره میگیرد، اعم از باورهای سنتی یا هنجارهای شبه مدرن و تجدد مآبانه و در شوق این هنجار شکنی، خواننده را نیز با خود همراه میسازد»(همان: 109).
«طبیعی بودن، در موقعیت و زبان، یکی از ویژگیهای مهم طنز گلی ترقی است که به صورت یکی از عناصر داستان درآمده، بدون اینکه خواننده حس کند عنصری به نام «طنز» بر متن تحمیل شده است یا نویسنده جدّیت اثر را تحت الشعاع قرار دهد و به لودگی بیفتد. داستانهای ترقی ، در عین جدی بودن، طنز آمیزند. در این میان به نظر میرسد طنز ترقی، بیشتر از نوع طنز گفتاری باشد. یعنی نویسنده در قالب به کارگیری تعابیر
