
سلبی نیازمند اقدام ایحابی از سوی دولتها نیست،بلکه دولتها باید از هرگونه دخالت برای محدود کردن آنها پرهیز کنند.تحقق حقهای ایجابی نیازمند مداخلهء دولت است و دولتها باید در حد امکانات موجود اقدامهایی را برای تحقق آنها عملی کنند.
در میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی،باتوجه به نص مادهء 2 همان میثاق میتوان گفت که در مورد تحقق محتوای این حقها به تعهد به نتیجه نظر دارد و دولتها را موظف به حمایت از آنها میداند.ولی،دربارهء حقهای ایجابی،مادهء 2 میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به عبارت«…با استفاده از حداکثر منابع موجود خود…»اشاره میکند که میتوان تعهد به وسیله را از آن استنباط کرد77زیرا،مراد میثاق آن است که دولتها در حد امکانات موجود خود در تحقق محتوای میثاق بکوشند.از آنجا که حقوق دفاعی دو جنبهایاند بهطوری که از یک منظر سلبی و از منظری دیگر ایجابی محسوب میشوند، میتوان گفت که تعهد دولت جهت ایجاد بستر مناسب برای انجام امر دادرسی از قبیل تأسیس مراجع قضائی،تصویب قوانین مناسب و تربیت نیروی انسانی با کفایت از نوع تعهد به وسیله است؛ولی،تعهد دولت مبنی بر عدم مداخله در جهت محدودسازی حقوق دفاعی تعهد به نتیجه است و دولت نمیتواند با دخالت خود در این جهت گام بردارد.78
بند چهارم: تعریف حقوق دفاعی متهم از منظر آیین دادرسی کیفری
از یک منظر میتوان حقها را به حقهای رویهای و ماهوی تقسیم کرد.حقهای ماهوی همان حقهای مندرج در نظامهای حقوقیاند که به خودی خود متضمن ارزش برای صاحب حق بوده و تحت حمایت قانونی قرار دارند.در مقابل،حقهای رویهای آنهاییاند که در جهت حمایت و تحقق حقهای ماهوی کاربرد دارند. به عبارت دیگر،حقهای رویهای از آن جهت واجد ارزشاند که برای تحقق و اعمال حقهای ماهوی به کار میروند.ولی،نقش آنها در راستای اعمال حقهای ماهوی به حدی است که میتوان ادعا کرد بدون آنها حقهای ماهوی تقریبا به صورت نوشته در قانون باقی خواهد ماند و قدرت بروز و ظهور نخواهد یافت.به همین دلیل،امروزه حقهای رویهای گسترهی فوق العادهای یافتهاند؛ بهنحویکه، میتوان یکی از نکات افتراق حقوق مدرن با حقوق پیشامدرن را ضیف بودن حقهای رویهای در نظام اخیر و گسترده بودن آن در نظام مدرن دانست.زیرا، بشر امروز دریافته است که بهترین قوانین واجد حقهای ماهوی مادام که راهکار اجرایی مناسب برای تحقق آنها پیشبینی نشده باشد،متروک خواهد ماند و همچون صندوقچه عطاری که کلید آن مفقود شده باشد،بیاستفاده شده و صرفا مورد استفادهء ابزاری قرار خواهند گرفت. 79
با نگاه به اسناد حقوق بشری(اعلامیهء جهانی حقوق بشر و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی)میتوان گفت که حقوق دفاعی متهم صرفا جهت محاکمهء عادلانه و عدم تعرض به فرض بیگناهی پیشبینی شدهاند و بنابراین،حزء حقهای رویهای قرار میگیرند.
ارائۀ تعریفی دقیق از حقوق دفاعی که بتواند دامنۀ شمول آنها را ترسیم کند، مشکل است اما می توان حقوق دفاعی را اینگونه تعریف کرد «حق دفاع متهم عبارت از مجموع تضمینات قانونی و قضائی است که در سطح ملی،منطقهای و یا بینالمللی برای افرادی که در مظان ارتکاب بزه قرار گیرند،در سراسر یک رسیدگی کیفری و با هدف اتخاذ تصمیمی عادلانه- به دور از اشتباهات قضائی-منظور گردیده است»80 هرچند در این تعریف به مفهوم حقیقت قانونی حقوق دفاعی توجه کامل شده است،به نظر میرسد تعریف مذکور یک تعریف موسع است که همه ی مراحل دادرسی را در بر می گیرد در حالی که حقوق متهم ناظر بر بخشی از مراحل دادرسی است و در ادامه ی مراحل دادرسی اعتراض به حکم و تجدید نظرخواهی این حقوق دیگر ناشی از مصحلت گرایی است به این شکل که مثلاً قاضی دادگاه بدوی ممکن است در صدور رأی اشتباه کرده باشد و تجدید نظر خواهی به این دلیل است که شخصی بی گناه دچار کیفر و مجازات نشود.
به نظر میرسد که به حقوق دفاعی باید از منظر فرض بیگناهی نگریست؛بدین معنا که،متهم در جریان تحقیقات مقدماتی و دادرسی،در سنگر فرض بیگناهی از هرگونه تعرض مصون است و مجریان عدالت کیفری صرفا به موجب قانون و از طریق معین و پیشبینی شده در قانون میتوانند عدم استحقاق متهم را از فرض بیگناهی به لحاظ ارتکاب جرم اثبات کنند و متهم نیز حق واکنش و پاسخگویی دارد. به تعبیر بهتر،متهم و دادستان نزد مرجعی بیطرف در تقابل با هم هستند. دادستان با استفاده از سلسلهای ابزارها به نام دلایل اثباتی در صدد نقض فرض بیگناهی و اعمال مجازات نسبت به متهم برمیآید در مقابل متهم هم تلاش می کند دلایل طرف مقابل را به چالش بکشد و برای رد هر یک از آنها دلیل بیاورد. در این میان،دادگاه بهعنوان مقامی بیطرف داوری میکند.حقوق دفاعی متهم در این فرایند جدال بین متهم و دادستان سر برمیآورند تا همچنانکه دادستان در صدد نقض بی گناهی است متهم هم نقشی موثر در تقابل با دادستان و شاکی داشته باشد،81 هرچند متهم در سنگر بیگناهی مصون از تعرض است،این مصونیت نقش انفعالی برای متهم به ارمغان میآرود و صرفا او را بیگناه اعلام میکند.این حقوق دفاعیاند که به متهم محفوظ در سنگر بیگناهی اجازه رد دلایل دادستان و شاکی را می دهد و او را از فردی منفعل به فردی فعال و مبتکر بدل میکنند.بر همین مبنا،میتوان گفت که حقوق دفاعی متهم عبارت است از تضمین پاسخگویی و واکنش متهم در جهت مقابله با اقدامهای مقامهای تعقیب و تحقیق که در صدد اثبات عدم استحقاق متهم از فرض بیگناهیاند.تذکر این نکته ضروری است که از منظر فلسفه آیین دادرسی،واکنش متهم جهت خنثی کردن اقدامهای دادستان امری طبیعی است و در حقیقت حداقل کاری است که یک فرد محفوظ در سنگر بیگناهی میتواند انجام دهد.بنابراین،قوانین آیین دادرسی کیفری این حقها را ایجاد نمیکنند،بلکه صرفا شناسایی و اعلام میکنند.با این تعریف،مرز حقوق دفاعی از دادرسی عادلانه جدا میشود و میتوان گفت که حقوق دفاعی به تبع فرض بیگناهی است دادرسی عادلانه معادل آن نیست.82
گفتار دوم: بررسی مبانی حقوق دفاعی
حقوق دفاعی متهم امروزه در اسناد بینالمللی و منطقهای حقوق بشری و قوانین داخلی کشورها ذکر شدهاند و اغلب کشورها خود را ملزم به رعایت آن میدانند و هرچند در عمل موراد نقض آن فراوان یافت میشود،حداقل در مقام نظر مخالف کمتری دارند.با این حال به نظر میرسد که کنکاش در مورد مبانی حقوق دفاعی هم از جهت نظری و هم از جهت عملی ضروری و مفید است.از منظر حقوق طبیعی- بهویژه در قرائت سنتی آن- هنجارهای حقوقی بر پایهء مبانی(از قبیل مبانی اخلاقی) شکل میگیرند و ارادهء حکومت صرفا نقش اعلامی در اینباره دارد.بنابراین،برای یافتن علت ایجادکنندهء هنجار حقوقی ناگزیر باید دربارهء مبانی آن کنکاش کرد.این قرائت از حقوق طبیعی امروزه طرفداران جدی ندارد و در خصوصی شکلگیری هنجارهای حقوقی بیشتر دیدگاه تحققی حاکم است که ارادهء حکومت را نه تنها منبع که مبنای هنجار حقوقی نیز میداند.باوجود این،ضرورت بررسی مبانی منتفی نشده است. زیرا،حداقل برای توجیه هنجارهای حقوقی و یافتن علل مشروعیت آن باید به مبانی متوسل شویم.
از جهت عملی،کنکاش دربارهء مبانی و درک بهتر آنها ماهیت حقوق دفاعی را روشنتر خواهد کرد و به تبع آن دستاندرکاران عدالت کیفری پایبندی بیشتری به آنها نشان خواهند داد.به عبارت دیگر،آنان رعایت حقوق دفاعی را ضرورتی تخلفناپذیر تلقی خواهند کرد،نه امری غیرضروری و کماهمیت؛به نحوی که،درمعارضه و مقابله با برخی مصلحتها،آن را نقض نخواهند کرد.مجریان امر قضاء حقوق دفاعی را واجد ارزش پیشینی دانسته و ارزش آنها را برتر از مصلحتهایی مانند نظم و امنیت عمومی و آرامش جامعه تلقی خواهند کرد و در مقام مقابلهء حق دفاع با مصلحتهای اخیر،دستهء اخیر را نادیده خواهند گرفت.پرداختن به مبانی حقوق دفاعی دلایل اخلاقی حامی آن را که معمولا نهفته و در پشت پردهء آنها قرار دارند، روشن میسازد و نظر به اینکه دلایل اخلاقی نسبت به دلایل حقوقی برای مردم اقناع آورتراند، سبب پذیرش اقناعی حقوق دفاعی خواهند شد.
بنابراین، مبانی حقوق دفاعی همان پایهها و علل موجهساز حقوق دفاعیاند؛ یعنی، ریشههایی که ضرورت و مشروعیت این حقها را آشکار میسازند.در زیر این مبانی را بررسی میکنیم.83
بند اول: فرض بیگناهی
فرض بیگناهی یکی از اصول مسلم در همهء نظامهای حقوقی است و شاید بتوان آن را فصل مشترک همهء نظامهای حقوقی دانست.از منظر تاریخی،پذیرش فرض بیگناهی منحصر به نظامهای حقوقی مدرن نیست،بلکه در روزگاران معاصر نیز نظامهای حقوقی به آن توجه جدی داشتهاند؛هرچند استثناءها و فرضهای قانونی خلاف آن را فراوان میتوان در برخی از نظامهای قدیم یافت به موجب فرض بیگناهی،افراد بیگناه محسوب میشوند مگر آنکه گناهکاری آنان با شیوههایی خاص و در شرایطی خاص اثبات شود. 84
در فرایند دادرسی کیفری،دادستان با این ادعا که امنیت حاکم بر اجتماع و نظم عمومی جامعه-که شیرازۀ همبستگی اجتماعی است-نقض شده است،با امکانات سختافزاری و نرمافزاری متعدد و متنوع به تعقیب متهم میپردازد.در مقابل، متهم نه تنها از کمک قدرت عمومی بهرهمند نیست،بلکه حاکمیت نسبت به او نگاه مثبت ندارد و در صدد مجازات اوست و تقریبا فاقد هرگونه امکان سختافزاری است؛ولی امکان نرمافزاری مستحکمی در اختیار وی قرار دارد که از آن به فرض بیگناهی تعبیر میشود. دادستان باید نزد مرجعی بیطرف و مستقل، عدم استحقاق متهم نسبت به فرض بیگناهی را اثبات کند.اثبات این امر نیازمند دلایل متقن و قوی است تا مرجع بیطرف به این اقناع وجدانی برسد که متهم استحقاق استفاده از فرض بیگناهی را ندارد و باید مجازات شود.
در مقابل رقیب بسیار قدرتمند و مجهز به انواع و اقسام امکانات،اهمیت فرض بیگناهی برای متهم روشن میشود.بنابراین، درست است که در مرحلهء دادرسی از بیطرفی دادگاه سخن میگوییم و به استقلال دادگاه که ناشی از تفکیک قواست اتکاء میکنیم،یادآوری این نکته ضروری است که اگرچه استقلال و بیطرفی دادگاه از جهت نظری امروزه مورد توافق حقوقدانان است،از یاد نباید برد که بههرحال دادگاه را حکومت(بهمعنای اعم کلمه)تشکیل داده و دادرسان برگماشتهء حاکمیت اند.از طرف دیگر، حاکمیت نسبت به موجودیت خود که بر نظم و امنیت جامعه مبتنی است، بسیار حساس است و شاید مهمترین دغدغهء او محسوب میشود.بنابراین، استقلال و بیطرفی دادگاه حداقل در برخی موارد میتواند محل تردید و شبهه باشد. توجه به این نکات است که اهمیت فرض بیگناهی را در دادرسی کیفری دوچندان میکند و همین امر باعث شده است که در اسناد بینالمللی حقوق بشری به صراحت به آن اشاره شده و در قوانین اساسی کشورها بر آن تأکید شده است.85
الف: مبنای فرض بیگناهی
برخی از حقوقدانان مواردی مانند اصل اباحه یا اصل عدم را مبنای فرض بیگناهی ذکر کردهاند86 و برخی دیگر مبنای آن را در حقوق کیفری اسلام در قاعدهء معروف درء و حکم عقل دانستهاند.87 هرچند میتوان از دیدگاههای مختلف به مبنای فرض بیگناهی نگاه کرد،به نظر میرسد که فرض بیگناهی بهعنوان یکی از حقهای بنیادین انسان که در اسناد مختلف حقوق بشری بدان اشاره شده و حتی آن را در کنار مواردی همچون منع بردهداری،منع شکنجه و…جزء هنجارهای عرفی بینالمللی قلمداد کردهاند،مبنا و پایهای قابل دفاعتر و روشنتر داشته باشد.با توجه به اینکه فرض بیگناهی جزء حقهای بنیادین محسوب میشود،مبنا و پایهای مشترک با سایر حقهای اساسی بشر دارد.به تعبیر دیگر،علت موجهساز حقهای بنیادین بشر علت موجهساز فرض بیگناهی نیز به حساب میآید.
حقهای بنیادین بشر- از جمله،فرض بیگناهی-دارای ویژگیهای جهان شمولی (نه مطلق)،ذاتی و غیرقابل سلباند.جهان شمولی بدین معناست که این حقها منحصر به تمدن و فرهنگ خاصی نیستند؛ذاتی بودن بهمعنای ارتباط آنها با حیثیت و کرامت ذاتی آدمیان است؛و مراد از غیرقابل سلب بودن آن
