
بین بردن نصف منفعت جنس است».383
بنابراین، بعضی از فقهاء علت و معیار وجوب دیهی کامل در جنایت بر کمتر از نفس را «از بین رفتن منفعت مقصود به طور کامل» دانستهاند و بعضی دیگر علت را «از بین رفتن منفعت مقصود به طور کامل» یا «از بین رفتن جمال به طور کامل» میدانند. حال اگر بعضی از این منفعت یا جمال از بین رود، به نسبت آن ارش مقدر واجب میشود، یعنی معیار وجوب ارش مقدر در اعضا از بین رفتن قسمتی از منفعت یا جمال مقصود عضو است.
بر همین اساس قواعدی شکل گرفته است:
هر عضوی که فلج باشد دیهی مقدر ندارد، بلکه حکومت دارد، زیرا منفعت آن عضو که سبب وجوب دیه است قبلاً از بین رفته است. البته بینی و گوش از این قاعده مستثنی هستند.
هر کس بر عضوی مرتکب جنایت شود و آن عضو را فلج کند، دیهی آن عضو بر او واجب میشود زیرا منفعت آن از بین رفته است.
اما، علت وجوب ارش مقدر در شجاج، «زشتی384 و خطری» است که با جنایت بر محل آنها – یعنی سر و صورت – ایجاد میشود.385 زیرا اولاً سر و صورت مظهر جمال در انسان هستند386 و دوماً مقتل387 میباشند. تقدیر این جراحتها از موضحه شروع میشود چون به یک حد مشخص و قابل اندازهگیری رسیده است،388 یعنی این جراحت و جراحتهای ما بعد آن (هاشمه، مُنَقّله، مأمومه) به نحوی است که در همه افراد صورت یکسانی دارد و آن یا آشکار شدن استخوان است یا شکستن آن یا جابجا شدن آن و یا رسیدن به غشای مغز. ماوردی میگوید: «جراحت موضحه در سر به سه دلیل با موضحه بدن تفاوت دارد؛ یک: سر مشتمل بر حواس شنوایی و بینایی و بویایی و چشایی است، دو: جنایت بر سر خطرناک تر است، سه: زشتی که ایجاد میکند بیشتر است».389
همچنین، علت این که در میان جراحتهای بدن (غیر از سر و صورت) تنها جائفه ارش مقدر دارد این است که، جراحت جائفه خطرناکتر از سایر جراحتهای بدن است زیرا به جوف نفوذ میکند و جوف نیز از جمله مقاتل به شمار میآید.390
فقهاء این معیارها را با توجه به احادیث پیامبر در مورد دیهیاعضا و جراحتها استخراج کردهاند. یعنی آنها معتقدند علت اینکه پیامبربرای بعضی اعضا و منافع دیهی کامل قرار دادهاند این است که، از بین رفتن هر یک از این اعضا یا منافع تفویت یک منفعت مقصود یا تفویت جمال در جسم انسان است پس هر گاه «تفویت منفعت» یا «تفویت جمال» تحقق یابد دیهی کامل (همچون نفس) واجب میگردد زیرا بدن به نسبت آن منفعت هلاک شده است. در نتیجه فقهاء با توجه به این علت برخی اعضا و منافع غیر منصوص را بر اعضا و منافع منصوص قیاس کردهاند،مثل پلکها، کفلها، فکها، سینههای زن و شفرههای او، سینههای مرد، موهای سر و ریش و مژهها، پوست، چشایی، لامسه، عدم استمساک بول و غائط، خوردن، بویایی و غیره. در زیر به چند نمونه اشاره میکنیم که فقهاء در آن با قیاس عضو یا منفعت غیر منصوص بر عضو یا منفعت منصوص برای آن قائل به دیهی کامل شدهاند.
«شوکانی» در شرح این اثر «وَعَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَضَى فِي رَجُلٍ ضَرَبَ رَجُلًا فَذَهَبَ سَمْعُهُ وَبَصَرُهُ وَنِكَاحُهُ وَعَقْلُهُ بِأَرْبَعِ دِيَاتٍ»: «عمر بن خطاب در مورد مردی که مرد دیگری را زده بود و در اثر آن ضربه، شنوایی و بینایی و قدرت نکاح و عقل خود را از دست داده بود به چهار دیهی کامل حکم داد»، میگوید: «خلاصه بحث اینکه نصّ در مورد ایجاب دیه در بعضی از حواس پنجگانه وارد شده است، همانطور که فهمیدیم و مواردی که نصّ در مورد آنها نیامده بر آنچه که نص در مورد آن آمده، قیاس میشود».391
«زکریا الأنصاری» مینویسد: «بیضهها و کفلها و شفرهها و ذکر، گرچه ذکر صغیر یا عنین باشد و کندن پوست اگر بدل آن نروید …، دیهی کامل دارند، به دلیل حدیث عمروبن حزم در ذکر و بیضهها که ابو داود و غیره آن را روایت کردهاند و بقیه بر آن دو قیاس میشوند».392
«ابن رشد» میگوید: «اصل در اعضا زمانی که به صورت خطایی قطع شوند، مالی مشخص است، و آن چیزی است که دیه نامیده میشود و همچنین در جراحتها و نفسها، حدیث عمرو بن حزم از پدرش «أَنَّ فِي الْكِتَابِ الَّذِي كَتَبَهُ رَسُولُ اللَّهِ لِعَمْرِو بْنِ حَزْمٍ فِي الْعُقُولِ ” أَنَّ فِي النَّفْسِ مِائَةً مِنَ الْإِبِلِ، وَفِي الْأَنْفِ إِذَا اسْتُوعِبَ جَدْعًا مِائَةً مِنَ الْإِبِلِ، وَفِي الْمَأْمُومَةِ ثُلُثُ الدِّيَةِ، وَفِي الْجَائِفَةِ مِثْلُهَا وَفِي الْعَيْنِ خَمْسُونَ. وَفِي الْيَدِ خَمْسُونَ، وَفِي الرِّجْلِ خَمْسُونَ. وَفِي كُلِّ أُصْبُعٍ مِمَّا هُنَاكَ عَشْرٌ مِنَ الْإِبِلِ، وَفِي السِّنِّ وَالْمُوضِحَةِ خَمْسٌ». همهی اینها مورد اتفاق فقهاء هستند جز دندان و انگشت ابهام، پس فقهاء در مورد آن اختلاف نظر دارند آن طور که بیان خواهیم کرد. و در مورد بعضی از آنها که در اینجا (حدیث) ذکر نشدهاند، اتفاق نظر دارند با قیاس بر مواردی که ذکر شد».393
«احمد الدردیر» از فقهای مالکی میگوید: «از بین رفتن عقل یا شنوایی یا بینایی یا نطق و آن صوت با حروف است یا صوت و آن خالی از حروف است یا چشایی و آن منفعتی در زبان است و مثل آن بویایی است و لامسه بر آن قیاس میشود، … و از این که مصنف آن را از جمله مواردی که دیهی مقدر دارند، ذکر نکرده است، لازم نمیآید که حکومت داشته باشد و قیاس آن مثلاً بر چشایی ظاهر است».394 «لخمی» نیز گفته است: «در چشایی دیه است با قیاس بر بویایی و ابن زرقون از ابن رشد آن را نقل کرده است».395
زرکشی حنبلی در شرح خود بر کتاب «مختصر الخرقی»بعد از بيان حدیث عمرو بن حزم، ميگوید: «ففي هذا الحديث مما في الإنسان منه شيء واحد الأنف، والذكر، واللسان والصلب، وغير ذلك مقيس عليها، وفيه مما في الإنسان منه شيئان الشفتان والبيضتان، والعينان، والرجلان، واليدان، وغير ذلك مقيس عليها وملحق بها والله أعلم» يعني: «در این حدیث آنچه که در انسان از آن یکی وجود دارد، بینی و آلت تناسلی مرد و زبان و ستون فقرات استو غیر آن بر آنها قیاس میشود و آنچه که در انسان از آن دوتا وجود دارد لبها و بیضهها و چشمها و پاها و دستها است و غیر آن بر آنها قیاس میشود و به آنها ملحق میشود و خداوند عالمتر است».396
فقهای حنفی از طریق دلالت،اعضا و منافع غیر منصوص را به اعضا و منافع منصوص ملحق کردهاند:
«زیلعی» در «تبیین الحقائق» بعد از نام بردناعضايي که دیه دارند، میگوید: «اصل در آن حدیث سعید بن مسیب است که پیامبر فرمودند: «فِي النَّفْسِ الدِّيَةُ وَفِي اللِّسَانِ الدِّيَةُ وَفِي الْمَارِنِ الدِّيَةُ» و مثل آن در نامهای که پیامبر برای عمروبن حزم نوشت، بیان شده است، پس نصّ وارده در مورد برخی از اعضا، از طریق دلالت بقیهی اعضا را نیز شامل میشود زیرا در معنای آن هستند و اصل در اعضا این است که هنگامی که جنس منفعت به طور کامل از بین رفت یا جمال مقصود در آدمی به طور کامل زایل شد، دیهی کامل واجب میشود؛ زیرا از جهتی اتلاف نفس است چرا که نفس از آن جهت دیگر قابل انتفاع نیست و اتلاف نفس از یک جهت در آدمی به اتلاف نفس از هر جهت ملحق شده است جهت بزرگداشت آدمی، و دلیل آن حدیثی است که روایت کردیم».397
البته امام الحرمین معتقد است الحاق غیر منصوص علیه به منصوص علیه از طریق تشبیه است نه قیاس. او در «نهایة المطلب» مینویسد: «والذي يجب تصدير هذا الباب به أن المقادير مستندها توقيف الشارع لا يهتدي إليها رأي، ولا يجري فيها قياس. نعم، قد يتأصل منها أصول، فيلتحق بها من طريق التشبيه والتقريب فروعٌ» یعنی: «آنچه که این باب را باید با آن شروع کرد این است که مستند مقادیر توقیف شارع است و رأی در آن راهی ندارد و در آن به قیاس عمل نمیشود. بله، یقیناً اصولی از آن نشأت میگیرد و فروعی از طریق تشبیه و تقریب به آن ملحق میشود».398
2-2-1-2- امامیه
امامیه معمولاً برای ثبوت دیهی مقدر (دیه کامل و ارش مقدر) برای یک جراحت اعم از قطع عضو یا سلب منفعت و یا زخم و امور دیگر به روایات خاصی از ائمه – علیهم السلام– یا قواعد عامی استناد میکنند که خود این قواعد هم اکثراً برگرفته از روایات ائمه – علیهم السلام- پیرامون دیهی جراحات است. در زیر به چند نمونه اشاره میکنیم:
شهید ثانی در «شرح اللمعه» مینویسد: «دیهی کندن تمام موی سر، یک دیهی کامل است، مشروط بر این که دیگر مو نروید، خواه مجنی علیه مرد باشد یا غیر آن، به دلیل روایت سلیمان بن خالد و دیگر روایات».399
قاعده دیهی اعضای یکی و دوتایی: این قاعده بیان میکند که: «هر عضوی که در انسان از آن دوتا وجود داشته باشد در آن دو دیهی کامل است و در یکی از آنها نصف دیه و هر عضوی که واحد باشد در آن دیهی کامل است».
طبق این قاعده، جنایت بر هر عضوی از اعضای انسان که زوج باشد مثل دست و پا و چشم و گوش، در صورتی که منجر به از بین رفتن هر دو شود، موجب دیهی کامل و در صورتی که بر یکی از آن دو باشد موجب نصف دیهی کامل است و جنایت بر هر عضوی که فرد باشد مانند زبان و آلت تناسلی موجب دیهی کامل میباشد.
مستند این قاعده از دیدگاه اماميه دو حدیث است که «هشام بن سالم» و «عبد الله بن سنان» از امام صادق – علیه السلام– روایت کردهاند؛ متن این دو حدیث به شرح زیر است:
«الحسین بن سعید عن محمد بن خالد عن ابن أبی عمیر عن هشام بن سالم قال: کل ما کان فی الانسان اثنان ففیها الدیة و فی أحدهما نصف الدیة و ما کان فیه واحد ففیه الدیة»400يعني: «حسین بن سعید از محمد بن خالد از ابن ابی عمیر از هشام بن سالم نقل میکند، که (هشام بن سالم) میگوید: هر چه در انسان دوتایی باشد، در آن دو دیهی کامل و در یکی از آن دو، نصف دیهی کامل است و آنچه در انسان یکی است، در آن دیهی کامل است».شیخ صدوق مثل این روایت را از ابن أبی عمیر از هشام بن سالم از امام صادق – علیه السلام – روایت کرده است.
«محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن أحمد بن محمد بن أبی نصر عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله –علیه السلام- قال: ما کان فی الجسد منه اثنان ففیه نصف الدیة، مثل الیدین و العینین، قال: قلت: رجل فقئت عینه؟ قال: نصف الدیة، قلت: فرجل قطعت یده؟ قال: فیه نصف الدیة، …»401يعني: «محمد بن یعقوب از علی بن ابراهیم از پدرش از احمد بن محمد بن أبی نصر از عبد الله بن سنان از امام صادق – علیه السلام – نقل میکند که فرمودند: آنچه در بدن انسان از آن دوتاست، در آن نصف دیه است، مثل دو دست و دو چشم. ابن سنان میگوید: پرسیدم حکم مردی که یک چشمش کنده شده و از حدقه بیرون آورده شده چیست؟ حضرت فرمود: نصف دیه لازم است. گفتم: مردی که یک دستش قطع شده چه حکمی دارد؟ فرمودند: نصف دیه لازم است…».
این قاعده یکی از پرکاربردترین قواعدی است که فقهای امامیه برای وجوب دیهی كامل در یک عضو یا منفعت به آن استناده کردهاند و معیار آن هر چیزی است (اعم از عضو یا منفعت) که زوج یا فرد باشد. به عنوان مثال امامیه با استناد به همین قاعده برای قطع کردن دو ساعد یا دو بازو، و یا دو ساق پا و دو ران در صورتی که جدای از دست و پا و یکی از آنها جدای از دیگری قطع گردد، دیه کامل قرار دادهاند و برای یکی از آنها نصف دیه.402 همچنین قائل به وجوب دیهی کامل در فک403 و کفل404 شدهاند زیرا اعضایی زوج در بدن به شمار میآیند.
بعضی از امامیه با استناد به همین قاعده برای برخی از منافع قائل به دیهی کامل شدهاند؛ مثلاً «علامه حلی» در مورد حس چشایی میگوید: «در حس چشایی دیهی کامل است زیرا منفعتی واحد در انسان است پس در عمومیت این روایت داخل است که: هر چه در انسان یکی از آن وجود داشته باشد، در آن دیهی کامل است».405 شهید اول نیز میگوید: «آنچه در بدن انسان فرد است چه عین باشد یا منفعت دیهی کامل دارد».406 همچنین «سبزواری» از علمای معاصر امامیه در کتاب «مهذب الأحکام» مینویسد: «از بین بردن منافعی که در شرع به طور خاص تقدیری برای آنها وجود ندارد مانند خواب و لامسه و عدم انعقاد نطفه و مانند إغماء و رعشه و تشنگی و گرسنگی و غیره دیهی کامل دارد به
