
صحتوسقم روایات بازمیداشته است.
أبووائل القاص نیز باوجود تصریح برخی بر وثاقت وی853 با تردیدهایی همراه شده است854 به نظر میرسد رأی بر وثاقت وی فردی دیگر حاصل تشابه اسمی بوده است وگرنه منقولات ابو وائل قابل احتجاج نیست.855
بررسی این چند تن از قصاص که عموماً در جایگاه مناسبی حداقل در حرفه قصهگویی هستند این نکته را محتمل میسازد که تمرکز بر قصهگویی سبب میشده است تا از یکسو زمان لازم برای بازبینی منقولاتشان نداشت باشند و از سوی ديگر ازآنرو که مخاطب آنها عوام بوده است ضرورتی برای این کار احساس نکردهاند. ازاینرو محمد بن قیس که قاص مدینه و امارت عمر بن عبدالعزیز بوده است به قضاوت نیز مشغول بوده است و ازاینروست که باوجود «کثیر الحدیث» بودن بر وثاقت وی تأکید شده است.856 چهبسا انتساب به عمر بن عبدالعزیز که نسبت به سایر حاکمان اموی بهرهای از علم داشته است و همچنین مقام قضاوت وی سبب شده است تا دقت عمل بیشتری داشته باشد لیکن سایر قصاصِ مسجد و میدان و بازار که مخاطب عمومی داشتهاند چنین دقت عملی نداشتهاند.
3-3-8-2- جرح کلی
از قرن 6 به بعد با نگارش برخی از آثار مستقل در مورد آنها و اشاره به خطر آنها مورد ارزیابی قرار گرفتند. مهمترین آثار در این زمینه متعلق به ابن جوزی است. که خودش از واعظان مشهور روزگار خود بوده است. به نظر میرسد تلاشهای او که انگیزهی دفاع صنفی در آن بیتأثیر نبوده است برای ترسیم چهره قصاص مؤثر افتاده است. «أخبار الحمقى والمغفلين» و «القصاص والمذكرين» دو اثر مهم وی در این زمینه هستند؛ در اثر نخست که بیشتر یک جنگنامه است به بیان مطالبی از برخی قصاص پرداخته است که ضربالمثل شدهاند857 و در اثر دوم تلاش نموده است با تبیین تفاوت مذکر، واعظ و قاص چهره قصاص دروغگو را روشن سازد.
ابن جوزی قصاص را کسانی میداند که اهل روایت بودهاند نه اهل درایت، آنها روایاتی فراوانی را نقل میکردهاند بدون اینکه نسبت بدان فهم داشته باشند و یا در عمل بدان بکوشند.858 ابن جوزی مطالبی را از آنها نقل میکند که نشاندهنده غایت بیسوادی، دروغگویی و سوءاستفاده از درک عوام است. مثلاً او از ابی علقمه القاص نام میبرد که در مجلسی در ضمن سخنرانی گفت «حجون» نام گرگی است که یوسف را خورده است و چون مورد اعتراض واقع شد که یوسف را گرگ نخورده است جسورانه بیان کرد که مراد وی گرگی است که یوسف را نخورده است.859
3-3-9- رویارویی مکتب اهلبیت با قصّاص
رویارویی مکتب اهلبیت درست در مقابل رفتار سیاسی است که خلفا و حاکمان اموی نسبت به قصاص داشتند و همین موضوع بهخوبی نشان میدهد که چگونه قصاص برای اهداف سیاسی حاکمیت مؤثر بودهاند.
حضرت امیرمومنان(ع) قصاص را از مسجد بیرون نمود تا اینکه به حلقه حسن بصری رسید و وقتی او را آزمود از مسجد بیرون نکرد.860 همچنین حضرت برای قصاصی که ماجرای حضرت داوود را از اسرائيلیات نقل مینمودند دو حد قراردادند861 برخی از مفسران862 به تأسی از حضرت، آنچه را قصاص در مورد داستان حضرت داوود بدون توجه به منصب نبوت بیان داشتهاند رد نموده و به این شعر استناد جستهاند:
وَنُؤْثِرُ حُكْمَ الْعَقْلِ فِي كُلِّ شُبْهَةٍ … إِذَا آثَرَ الْأَخْبَارَ جُلَّاسُ قَصَّاصِ
روزی شریح قاضی با حضرت امیرمومنان در بازار کوفه میرفت تا اینکه به قصهگویی رسیدند که قصه میگفت، حضرت به عبارت «تقص و نحن قریب العهد» که نشان از بدعت چنین کاری میدادند رهایی وی از مجازات را منوط به درستکاری او دانست و از وی در مورد ناسخ و منسوخ و عام و خاص پرسید و چون پاسخ داد رهایش کرد.863
امام سجاد(ع) روزی در کنار کعبه و حجرالأسود حسن بصری را دید که برای مردم به قصهگویی میپرداخت، حضرت او را متوجه نمود و فرمود: «أَ تَرْضَى نَفْسُكَ لَلْمَوْتِ قَالَ لَا قَالَ فَعِلْمُكَ لِلْحِسَابِ قَالَ لَا قَالَ فَثَمَّ دَارُ الْعَمَلِ قَالَ لَا قَالَ فَلِلَّهِ فِي الْأَرْضِ مَعَاذٌ غَيْرُ هَذَا الْبَيْتِ قَالَ لَا قَالَ فَلِمَ تَشْغَلُ النَّاسَ عَنِ الطَّوَافِ ثُمَّ مَضَى قَالَ الْحَسَنُ مَا دَخَلَ مَسَامِعِي مِثْلُ هَذِهِ الْكَلِمَاتِ مِنْ أَحَدٍ قَطُّ أَ تَعْرِفُونَ هَذَا الرَّجُلَ قَالُوا هَذَا زَيْنُ الْعَابِدِينَ فَقَالَ الْحَسَنُ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ»864
از ابی جعفر( ع) نقل است که مراد از « الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا» قصاص هستند.865
امام صادق(ع) در مورد غاوون در « وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ»866 فرمودند آنها قصاص هستند.867
درجایی دیگر حضرت امام صادق (ع) این گفته قصاص را که وقتى شخصی یکبار حج بجا آورد و ديگر به حج نرود و بهجای آن پولش را صدقه داده و صلهرحم كند از حج برايش بهتر است، تکذیب نمودند.868
در جای دیگر امام صادق(ع) در حکم حضور قصاص در مسجد فرمودند که جد بزرگوارشان امیرمومنان (ع) آنها را از مسجد بیرون مینمود869 امام صادق در مجلسی که نامی از قصاص به میان آمد حضرت آنها را لعن نموده و فرمودند « إِنَّهُمْ يُشَنِّعُونَ عَلَيْنَا.»870 یعنی آنها مارا زشت جلوه میدهند؛ بنابراین در پرسشی مبنی بر حکم گوش دادن به آنها، حضرت نهی فرمودند.871
درجایی دیگر عباد بن کثیر ادعای قصاص در مورد جایگاه مجالسشان و پاسخ حضرت امام صادق(ع) را اینگونه نقل مینماید: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنِّي مَرَرْتُ بِقَاصٍ يَقُصُ وَ هُوَ يَقُولُ هَذَا الْمَجْلِسُ الَّذِي لَا يَشْقَى بِهِ جَلِيسٌ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ أَخْطَأَتْ أَسْتَاهُهُمُ الْحُفْرَةَ إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً سَيَّاحِينَ سِوَى الْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ فَإِذَا مَرُّوا بِقَوْمٍ يَذْكُرُونَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ قَالُوا قِفُوا فَقَدْ أَصَبْتُمْ حَاجَتَكُمْ فَيَجْلِسُونَ فَيَتَفَقَّهُونَ مَعَهُمْ فَإِذَا قَامُوا عَادُوا مَرْضَاهُمْ وَ شَهِدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ تَعَاهَدُوا غَائِبَهُمْ فَذَلِكَ الْمَجْلِسُ الَّذِي لَا يَشْقَى بِهِ جَلِيسٌ».872 یعنی: «عباد بن كثير گويد: به امام صادق (ع) گفتم: من به يك قصه گو گذر كردم كه قصه مىگفت: و او مىگفت كه: اين مجلسى است كه هر كه آن نشيند شقى نگردد، گويد: امام صادق (ع) فرمود: هيهات هيهات پر خطا رفتند، به راستى براى خدا فرشتههائى است گشتى جز كرام الكاتبين و چون به مردى رسند كه ذكر محمد و آل محمد كنند، گويند: بايستيد، به تحقيق كه به حاجت خود رسيديد و بنشينند و با آنها فقه آموزند و چون برخيزند بيماران آنان را عيادت كنند و سر مرده آنها حاضر شوند و از غائبين آنها بازرسى و احوال پرسى كنند، اين است آن مجلسى كه هر كه در آن نشيند شقى نگردد».
امام رضا(ع) نیز قصاص مخالفشان را سفیهانی نامیدند که مجادله با آنها سودی ندارد.873
علمای شیعی نیز به تأسی از امام معصوم(ع) در ابواب مختلف874 نشستن در مجلس قصاص را مجاز دانستهاند و حکم به بیرون نمودن آنها از مساجد دادهاند. شیخ حر عاملی پس از ذکر برخی از روایاتی در مورد قصاص میگوید: «أَقُولُ: وَ أَحَادِيثُ مَذَمَّةِ الْقُصَّاصِ كَثِيرَةٌ.»875 علامه مجلسی نیز پس از ذکر برخی از سخنان دروغین قصاص میگوید: «ظاهر أكثر الأصحاب تحريم استماعها».876
3-3-10- تحلیل سیاست خلفا در مورد قصاص
سیاست خلفاء در مورد قصاص با تحلیل نقش ایجابی و سلبی حاکمیت روشن میشود.
3-3-10-1- نقش ایجابی حاکمیت
ابن جوزی نقش حاکمان را در ترویج علم و جهتدهی به آن بسیار مؤثر دانسته است. تا بدان جا که هرگاه متمایل به مطالب برهانی بودند و به حجت و استدلال توجه مینمودند، گروهی از مردم نیز به سمت علم کلام میرفتند و هرگاه مردم به سمت مناظره در فقه گرایش داشتند مردم نیز به سمت مسائل جدلی حرکت مینمودند. زمانی که امیران به سمت موعظه رغبت نمودند تعداد زیادی از مردم به موعظه متمایل شدند و [لیکن] زمانی که جمهور مردم به سبب قصاص تمایل پیدا کردند، قصاص فراوان شدند و فقها کم، افزایش قصاص درواقع فزونی کسانی بود که بهرهای از علم نداشتند و چنین شد که عالمان درباری پرورش یافتند.877
باوجود تبیینی واقعبینانهای که ابن جوزی از نقش حاکمیت در ترویج قصهگویی و پدیدههای مشابه آن ارائه میدهد لیکن اذعان نمیکند که چه کسی قصهگویی را پایهگذاری نمود و چه کسانی سبب ترویج آن شدند.
3-3-10-2- نقش سلبی حاکمیت
رشید رضا بدون ذکر نام خلفا بعد از اهتمام خلفا در توجه به توحید در تمامی ارکان جامعه، عنوان «تلافي البدع والتعاليم الفاسدة قبل انتشارها» (از بین بردن بدعتها و تعالیم فاسد قبل از انتشارشان) از مقاله خود را یکی از مهمترین وظایف خلفا دانسته است و در ذیل آن به نقش مهم و اساسی حاکمیت در ترویج برخی از تعالیم و فرقه فرقه شدن اشاره نموده و میگوید : «لو تنبه الخلفاء لهذا العمل من القرون الأولى – وهو أهم وظائف الخلافة – لما انتشرت التعاليم الباطلة التي زعزعت العقائد وأفسدت الآداب، ولبست المسلمين شيعًا، وأذاقت بعضهم بأس بعض، ولا تزال هذه التعاليم تنجم كقرون المعز، فتزيد الأمة تفريقًا، فإن المذاهب التي حدثت في هذا القرن من فروع الباطنية قد انتشرت بسرعة غريبة استلفتت أنظار الأمم المتيقظة، وإن عمي عنها الذين لا يبصرون، وصم عنها الذين هم عن السمع معزولون، لاعتقادهم أن التربية والتعليم لا يفيدان، وأنه لا يؤثر في الأمة إلا الملوك والحكام».878 یعنی:«اگر خلفا از همان قرون اولیه این عمل[از بین بردن بدعتها و تعالیم فاسد قبل از انتشارشان] که از مهمترین وظایف حاکمیت است، را مورد توجه قرار میدادند، [در این صورت] تعالیم باطلی که عقاید را سست و آداب را فاسد کرد، مسلمانان را فرقه فرقه نمود، سختی و مشقت به همراه آورد و پیوسته مانند رویش شاخ بز سربرآورد و بر تفرقه امت افزود، منتشر نمیشد. مذاهبی که در این قرن از فرقه های باطنیه به سرعت انتشار یافتند، توجه امتهای بیدار را به خود جلب کرد. هر چند کسانی که اعتقاد دارند تعلیم و تربیت سودی ندارد، چشم و گوش خود را بر این واقعیت [اثر تعلیم و تربیت] بستهاند و جز پادشاهان و حاکمان کسی را در [تربیت] امت تاثیر گذار نمیدانند».
نکتهای که در اینجا لازم به ذکر است این است که برخی از انگیزههای جعل حدیث با عنوان «تقرب به حاکمان» نامبرده شده است. هرچند در بیان این انگیزه نگاه خواننده به جعل کننده حدیث معطوف میشود؛ لیکن باید توجه داشت از زاویه دیگر در کنار این انگیزه تمایل حاکمان نیز به جعل حدیث درباره حاکمیت آنها و حتی جعل احکام و فروع فقهی در راستای حاکمیت آنها نیز دیده میشود879 و به نظر میرسد بیش از جاعلان، عدم وجود سیاست بازدارنده در این زمینه تأثیرگذار بوده است.
سباعی به اثر تساهل خلفا با جاعلان حدیث اشاره مینماید که اگر خلفا و امراء از ابتدا با آنها سخت برخورد میکردند جعل حدیث به این حد گسترش نمییافت، وی به برخورد مهدی عباسی با غیاث بن ابراهیم اشاره میکند که چگونه باوجود پی بردن به جعل حدیث در راستای علاقه خلیفه نهتنها وی را مجازات نکرد بلکه به وی 10 هزار دینار نیز هدیه داد اما کبوتری را که با آن بازی میکرد و به سبب خوشایند وی غیاث جعل حدیث کرد را کشت. درصورتیکه باید آن دروغگوی فاجر را ادب مینمود نه اینکه از بیتالمال او را اکرام کند. در جای دیگر مهدی عباسی با مقاتل بن سلیمان که پیشنهاد جعل حدیث در مورد عباس و فرزندانش را به وی داده است یاد میکند که مهدی تنها پیشنهاد وی را رد نموده و گفته بدان نیازی نیست؛ لیکن با وی برخوردی نداشته است. سباعی این ماجراها را کوتاهی خلفا میداند که به سبب آن خداوند آنها را بهحساب خواهد کشید وی در ادامه برخورد خلفا با قصاص را با برخورد آنها با زنادقه مقایسه کرده و با انتقاد به خلفا میگوید: درحالیکه قصاص مساجد را پر نموده بودند اما با آنها برخوردی صورت نمیگیرد درحالیکه با زنادقه سخت برخورد میشد. تحلیل سباعی این است که زنادقه چیزی
