
د امامت را علاوه بر دو حالت «بیعت اهل حل و عقد» و «استخلاف»، در غلبه به زور هم دانسته و به روایتی از احمد حنبل اشاره نموده که میگوید: «وَمَن غَلَبَ عَليهِم بِالسَّيف حتى صارَ خَليفةً وسُمِّيَ أميرالمؤمنين فلا يَحِلُّ لأحدٍ يؤمنُ بالله واليومِ الآخرِ أن يَبيتَ ولا يَراهُ إماماً، بِرَّاً كانَ أو فاجراً»8 یعنی: «هر کس با شمشیر بر آنان غلبه کند تا این که خلیفه شده و امیرمؤمنان نامیده شود، برای هیچ مومنی جایز نیست که شبی را بگذراند و او را امام ننامد حال چه آن خلیفه نیکوکار باشد یا گناهکار». بر اساس این دیدگاه توسل به زور و قدرت به عنوان یکی از راههای کسب مشروعیت امامت تبیین شده است. در بسیاری از تعاریف محققان غربی این معنای از سیاست نهفته است، فرانکل9، ماکیاول10و نیچه11 سیاست را علم قدرت دانستهاند، و موریس دوورژه12 به مفهوم قدرت از سیاست، جامهی علمی پوشانده است.13 هر چند سیاست در برخی از نظریههای غربی از علم قدرت به علم مطالعه رفتار دولت تغییر یافته است.14 لیکن همان مفهوم قدرت را به گونهای دیگر مورد نظر دارد.
امام خمینی(ره)، سیاست به این معنا را مبتنی بر دروغگویی، فریب و خدعه نامیدهاند و آن را سیاست «شیطانی» نامیدهاند.15
رابطه سیاست با دین در این نوع از سیاست تأکید بر جدایی دین از سیاست است. جوادی آملی در تبیین این نوع رابطه میگوید: جدایی دین از سیاست در واقع آتش بس یک جانبه بین دو طرف درگیر است؛ یعنی همه کسانی که از روی ترس یا علل دیگر، سخن از جدایی دین از سیاست زدهاند و در عمل، کاری به سیاست ندارند، در جنگ و ستیز دینداران با سیاستمداران ظالم، آتش بس را یک طرفه قبول کردهاند. سیاستمداران جبار و بی رحم؛ هیچگاه نمیگویند ما با دین و دینداری کاری نداریم. آنان هر زمان که بتوانند، دین را به کام خود میکشند و دینداران را به ذلّت و اسارات در میآورند.16 چنین سیاستی که صبغه جاهلی داشت، پس از رحلت پیامبر(ص) با بهره گیری از جعل حدیث به تدریج مطرح و در زمان معاویه به صورت کاملاً منطبق بر سنت جاهلی احیاء شد.
1-2-1-2-2- سياست رهبر مدار
این نوع از سیاست به معنای مدیریت است و هرچند دارای ریشهای کهن است، لیکن در دوران معاصر، مطرحشده است؛ سیاست به معنای هدایت جامعه بر اساس اصول مدیریت، هرچند از سیاست با تأکید بر اصالت قدرت میکاهد و به سمت کارآمدی سیاست تغییر مییابد؛ اما ازآنرو که مدیریت نیز متأثر از پیشفرضهای مختلف است، معنای کاملي از سیاست ارائه نمیدهد بهخصوص که بیشتر بر جنبههای مادی تأکید دارد.
جاحظ در رساله معاش و معاد که متوجه «قاضی القضاة» است به دنبال دستیابی به دو هدف است:
اولاً میخواهد از معنای قدرت بکاهد و سیاست را به سمت مدیریت جامعه سوق دهد؛
ثانیاً سیاست را با هدایت به معنای خاص که بتواند سعادت اخروی را محقق سازد، پیوند زند.
سیاست در جایجای رساله وی با مفهوم تدبیر گرهخورده است، مبنای جاحظ این است که اصول تدبیر در دنیا و آخرت یکسان است.17
جاحظ برای برآورده شدن اهداف فوق و قابلسنجش نمودن تعبیر این جهانیِ «تدبیر»، اهتمام به «تأدیب» (یعنی واژهای که بر حیات اخروی دلالت دارد18) را پیشنهاد میدهد تا در معنای سیاست(تدبیر)، آخرت نیز دیده شود. جاحظ رابطه میان تدبیر و تأدیب را از جنبهی نظری و عملی اینگونه تبیین مینماید که ترغیب و ترهیب (که گاه با امر و نهی از آن یاد میکند) بهعنوان دو اصلی که از تأدیب متفرع شدهاند، اساس استقامت سیاست است؛ اصل ترغیب و ترهیب بهعنوان اساس تدبیر هر سیاست خرد و کلان، زمانی محقق میشود که عدالت اجرا شود، عدالت در معنای انصاف و مساوات سومین اصل سیاست است که وعد و وعید بهعنوان اصل چهارم از آن متفرع میشود. درنهایت ارتباط این اصول با يكدیگر اينگونه است که تأدیب اساس تدبیر و سیاست است که در مقام اجرا بر اساس حدود عدل رخنمایی میکند.19
ازآنجاکه جاحظ در ادامه در بحث از «سیاسة السلطان» و با رویکردی اخلاقی به بسیاری از لوازم سیاست برای حاکم مانند تقوی، دوری از مکر و فریب و.. اشاره مینماید میتوان دریافت که وی میکوشد با بهرهگیری از بسیاری از واژهها و مفاهیم مبتنی بر نصوص دیني، تصویری دین مدارانه از سیاست به تصویر کشد، تلاش وی پرثمر ولیکن فراتر از مدیریت جامعه با محوریت برخی الفاظ دینی نیست.
عبد الرحمن کواکبی نیز سیاست را مدیریت بر مبنای حکمت میداند که در مقابل آن، مدیریت بر مبنای هوای و هوس است.20
سیاست در نظر «ریمون آرون»21 بهعنوان یک جامعهشناس و مفسر سیاسی، تصمیمگیری در مورد رویدادهای ناهمگون در جامعه است. وی سیاست را قدرت و توانایی برگزیدن میان گزینشهای بسیار متفاوت میداند.22
رویکرد ریمون به این معنا از سیاست متأثر از تخصص اصلی او بهعنوان یک جامعهشناس است که به رابطه میان سیاست و جامعه توجهی دوچندان دارد. و سیاست را نوعی مدیریت بحران میداند.
امام خمینی(ره)، اين سیاست را در مقابل سیاست شیطانی، «سیاست صحیح23» و در تعابیری دیگر «سیاست انسانی» میدانند.24 که در صورت تحقق و اداره جامعه بر اساس خیر و صلاح آنها، به سبب تکبعدی بودن، تنها به بعد مادی و حیوانی، انسان توجه داشته است. چنین سیاستی ازنظر ایشان جزء ناقصی از سیاستی است که در اسلام برای انبیاء و اولیاء ثابت و برقرار است.25
در زمینه رابطه دین با این نوع سیاست، تصریح «نقص» و «تکبعدی» بودن کفایت میکند؛ در خصوص وظیفه مسلمانان نسبت به این نوع حکومت امام خمینی(ره) میفرماید: این سیاست تکبعدی به فرض “امکان” و”سلامت” که استقلال و آزادی مسلمانان را حفظ نماید مانعی ندارد و لزومی برای مبارزه با آن نیست هرچند وجود چنین سیاستی بعید است. لذا دخالت و حضور فعال علما در سیاست برای همیشه اجتنابناپذیر است.26
1-2-1-2-3- سياست هدایت مدار(سیاست الهی)
مبانی سیاست در این نوع از سیاست مبتنی بر نصوص دینی است؛ البته این بدان معنا نیست که سیاست بهعنوان بخشی مستقل مبانی خویش را از نصوص دینی استخراج مینماید، بلکه در این اصطلاح، نمیتوان سیاست را از دین جدا نمود.
امام خمینی(ره) اسلام، و همینطور ساير حکومتها و دعوتهای الهى، را حکومتهایی میدانند که با تمام شئون و مراتب زندگی انسان سروکار دارند؛ استدلال ایشان این است که بسيارى از احكام اسلام، سياسى است.27
با این نگاه کلان به رابطه دین و سیاست، استواری دین جز به سیاست میسر نیست. به تعبیر امام خمینی(ره) چنانچه دین درست معرفی شود تمامی آن سیاست است.28 نماز و حج تماماً سیاسیاند و زکات و خُمْس براى اداره مملكت است.29
ازنظر ایشان اسلام برخلاف مسیحیت تنها یک رابطه معنوی نیست، بلکه برنامه زندگی و حکومت دارد چنانکه بیش از پانصد سال حاکمیت اسلام هرچند بهصورت نیمه اجرا وجود داشت با وجود این نتایج چشمگیری داشته است.30
همپوشانی دین با سیاست ازنظر امام(ره) تا بدانجاست که دخالت در سیاست وظیفه روحانیت قلمداد میشود31و فعالیتهای سياسى عموم مردم نیز بخش مهمى از مسئولیتهای مذهبى آنها دانسته میشود.32
نظرات امام خمینی(ره) در این نوع از سیاست از دو منظر ذیل در حوزه نظری قابلتوجه است:
اولاً مبتنی بر نصوص دینی است؛ ثانیاً با همین مبانی متقن، قابل انطباق با نظرات جامعهشناسی سیاسی نیز هست.
در حوزه انطباق با نصوص دینی ایشان میفرماید:
اسلام را مىگويند از سياست كنار است؛ دين على حده است، سياست علیحده. اینها اسلام را نشناختهاند. اسلامى كه حكومتش تشكيل شد در زمان رسولالله حكومت عادله اسلامى بود؛ يك حكومتى بود باسیاست، با همه جهاتى كه بود.33
مبارزات پنهان ائمه علیهمالسلام و سپس شهادت آنها به سبب فعالیت سیاسی بوده است.34 بنابراین ایشان این سیاست را مبتنی بر مصداق اینگونه تعریف میکنند؛ سياست به معناى اينكه جامعه را راه ببرد و هدايت كند به آنجايى كه صلاح جامعه و صلاح افراداست ، اين در رواياتِ ما براى نبّى اكرم با لفظ «سياست» ثابت شده است35 چنین سیاستی حقی برای پیامبر(ص)، ائمه(ع) و روحانیت است36 که تمامی مصالح مردم را در نظر میگیرند.37
در حوزه انطباق با نظریههاي جامعهشناسی سیاسی، ایشان تعریفی علمی با ارجاع به مبانی، نیز ارائه میدهند و میگویند:
«مگر سياست چى است؟ روابط مابین حاكم و ملت، روابط مابین حاكم با ساير حکومتها…[در این صورت نیز] احكام سياسى اسلام بيشتر از احكام عبادیاش است.»38
ازآنرو که ازنظر ایشان سیاست کامل، سیاست الهی است، مسئلهی جدا بودن دين از سياست، جایگاهی ندارد، ازنظر ایشان این موضوع (جدایی دین از سیاست) چیزی است كه باکمال تزوير و خدعه طرحشده است و كلمه «آخوند سياسى» يك كلمه فحش تلقي شده است که با «ساسَة الْعِباد» بیگانه است.39
درجایی دیگر ایشان در توضیح ساسة العباد میفرمایند: «چطور امام را به سياست آره، اما آخوند را به سياست نه»40
حاصل این معنای اصطلاحی این است که سیاست و دیانت در یکدیگر ادغام شدهاند به گونهای که سیاست عبادت است؛ امام در این زمینه میفرماید: سياستمداران اسلامى، سياستمداران روحانى، انبيا عليهمالسلام شغلشان سياست است. ديانت، همان سياستى است كه مردم را از اينجا حركت مىدهد.41 عبادات جداى از سياست و مصالح اجتماعى نبوده است. در اسلام تمام كارهايى كه دعوت به آن شده است جنبه عبادى دارد42؛ چنین معنایی از سیاست است که از نظر ایشان حکومت بدون آن امکانپذیر نیست.43
1-2-1-3- سياست در قرآن
در قرآن کریم واژه سیاست به کار نرفته است؛ اما با واکاوی برخی از اصطلاحات میتوان دریافت که موضوع سیاست با موضوعات اعتقادی گره خورده است و سیاست در آیات فراوانی مورد توجه قرار گرفته است.
250 اصطلاح سیاسی شناسایی شده است44 خلافت در زمین، هجرت در زمین، مستضعف و مستکبر، طاغوت، شیاطین انس، مجاهدان، قاعدان و غيره نمونهای از این اصطلاحات هستند بهعلاوه برخی مثالها در قرآن45؛ وجوب ولایت حزبالله و حرمت ولایت کافران46حرمت ولایت منافقان و وجوب ولایت حزبالله(مجادله:14؛ 18-19) و غيره از مواردی است که توجه قرآن به انواع سیاست و بیان بایدها و نبایدهای آن است.
1-2-1-4- سیاست در روایات
در روایتی از امام صادق علیهالسلام حتی خلق عظیم پیامبر(ص) مقدمهای برای سیاست امور مردم قلمداد شده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ- إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْق َفتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّه»47 يعني: «خداوند عزوجل پيامبرش را تربيت كرد و نيكو تربيتش كرد و چون ادب و تربيتِ او را به كمال رساند، فرمود: “همانا تو داراى خويى والا هستى”. آن گاه، كار دين و امّت را به او واگذار كرد تا بندگانِ او را تربيت و اداره كند. پس فرمود: “آنچه پيامبر به شما فرمود، به كار گيريد و از آنچه شما را از آن نهى كرد، باز ايستيد.” پيامبر خدا، هدايتشده و توفيقيافته بود و به وسيله روح القُدُس تأييد و كمك مىشد. در هيچ امرى از امور اداره مردم، دچار لغزش و خطا نمىشد؛ چرا كه آراسته به آداب الهى بود».
روایت فوق نشان میدهد که معنای تأدیب که در معنای لغوی سیاست نیز نهفته بود، مقدمه سرپرستی بندگان است و پیامبر پس از متخلق شدن به اخلاق نیکو به تدبیر(و به عبارتی تأدیب) امور مردم میپردازد. بنابراین آمیختگی دین باسیاست تا بدانجاست که همهچیز در خدمت آن قرارگرفته است.
از سوی دیگر امیرمؤمنان علیهالسلام نیز در روایتی آداب شایسته را ثمره حسن سیاست میدانند و میفرمایند: «وَ
