
مبحث به ذکر دلایل صدر المتألهین شیرازی دراینباره میپردازیم. ایشان برخلاف حکمای مشاء و اشراق که قوه خیال را امری مادی و غیر مجرد میدانند ایشان قوهی خیال راه امری مجرد و غیرمادی میداند؛ اما تجرد آن را از نوع تجرد عقلی ندانسته بلکه از نوع تجرد برزخی میداند یعنی ازنظر ایشان قوه خیال نه تجرد تام عقلی دارد و نه مانند پدیدههای طبیعی امری غیر مجرد و مادی محض است. این اعتقاد صدرالمتألهین بهصورت واضح در عبارات او از اسفار اربعه در مواردی که در مورد خیال بحث میکند آشکار است. ایشان در این رابطه چنین گفته است. ((…علی ان اثبات المغایرة بین الحس المشترک و الخیال لیس عندنا من المهمات التی یختل با هما لها شیء من الاصول الحکمیه فلو کانا قوه واحدة لها جهت نقص و کمال لم یکن به بأس و العمدة اثبات آنها قوة الجوهریة الباطنیة غیر العقل و غیر الحس الظاهر و لها عالم آخر غیر عالم عالم العقل و عالم الطبیعیه و الحرکة و هذه القوة قد اقمنا البرهان علی تجردها من البدن و اجزایه و بهاتتحقق الحوال البصر و ثوابه و عذابه و احوال البرزخ و بعث الاجساد و موضع تصرفها کا البدن و سلطانها فی آخر التجویف الاول و أنتها الروح العزیزی الذی هناک.))242
بنابراین از این عبارت صدر المتألهین در ج 8 أسفار الأربعة روشن میشود که او خیال را امری مجرد به تجرد خیالی میداند و نه متعلق به تجرد عقلانی دارد و نه متعلق به عالم طبیعت و ماده است نکته دیگری که بیان آن در اینجا خالی از لطف نیست آن است که ازنظر ملاصدرا بین نفس و قوای آن وحدت وجودی حاکم است یعنی قوای مدرکه باطنی نفس ازنظر ایشان وجودی منحاز و جدای از نفس ندارند؛ و درواقع ادراک حقیقی از آن نفس است که بهوسیله این قوا که بهمنزله اسباب آن میباشند انجام میشوند؛ یعنی نفس در مرتبه خیال به ادراک خیالی و در مرتبه حس به ادراک حسی میپردازد. در این رابطه صدر المتألهین براهینی نیز در اثبات وحدت نفس با قوای خود و اینکه ادراک حقیقی متعلق به نفس است و قوا حکم علل اعدادی را برای نفس دارند؛ که در فصل چهارم (2) باب پنجم ج 9 اسفار اربعه به آن پرداخته است.243
همچنین مطلب دیگری که قبل از بیان دلایل تجرد خیال ازنظر ملاصدرا توضیحی مختصر در مورد آن را ضروری میدانم آن است که برخلاف مشایین که قائل به انطباع صور در قوه خیال هستند و برخلاف اشراقین که صور خیالی را صیاصی معلقهای میدانند که محلی ندارند و حال در چیزی نمیباشند بلکه آنها تنها صور معلقه لا فی مکان و لا فی محل هستند. صدر المتألهین معتقد است به اینکه صور خیالی موجوداتی هستند که در سطح نفس و در خیال متصل هستند و این صور قیام صدوری به نفس داشته و نفس نسبت به آنها جنبهی فاعلیت دارد نه قابلیت و نفس در مرتبه خیال خودش با بکار گرفتن قوه خیال به انشاء و ایجاد صور خیالی میپردازد؛ یعنی نسبت صور خیالیه به قوه خیال نسبت معلول به علت و نسبت مخلوق به خالق است. درواقع ملاصدرا برخلاف شیخ اشراق معتقد است که صور ادراکی قوهی خیال نه در عالم (مثل معلقه) بلکه معلول نفس و در مثال متصل فرد قرار دارد.244 و هرچه انسان در این عالم یا بعد از مرگ مشاهده میکند در درون ذات خود مشاهده میکند.245
در تأیید این نظر صدر المتألهین عباراتی را از کتاب ((عرشیه)) او نقل مینمایم.
… از این سخن روشن میشود که وجود نیروی خیال در جهانی است که ازلحاظ صورت به این جهان ماننداست یعنی آن جهان هم مانند این جهان دارای افلاک عناصر و انواع حیوانات و نباتات. جزء اینها میباشد با این تفاوت که در برابر هر فردی از موجودات مادی از این جهان افراد بیشماری در جهان خیال یافته میشود؛ و آنچه انسان به دستیاری نیروی خیال و حسن باطل درک میکند. موافق عقیدهی پیشینیان مانند صورتهایی که در جرم دماغ حلول کرده باشد و در آن نیرو هم که در تجویف دماغ است بپندار دیگر دانایان حلول نکرده است. سخن پیروان حکمای اشراق هم اساسی ندارد؛ زیرا آنان پنداشته بودند که آنچه انسان بهوسیله نیروی خیال درک میکند. در اجرام افلاک یا در جهانی که از جهان جان جداست و جهان خیال منفصل نام دارد یافته میگردد. این صورتهای خیالی به جان پایدارند؛ و پایداری آنها بر آنگونه که در جان حلول کرده باشند نمیباشد. بلکه پایداری آنها صدوری است بدین معنی که جان آنها را میآفریند؛ و از این سخن توان دانست که جان گویا آفرینندهی صورتهای خیالی است و صورتها بدان پایدارند چنانچه فعل به فاعل پایدار تواند بود.246
البته در این راستا حکیم سبزواری نظراتی را دارند که در قسمت انحاء ارتباط خیال انسانی با عالم خیال منفصل به آن اشارهای خواهم کرد.
پس فارابی، ابنسینا و شیخ اشراق قوهی خیال را مادی میدانند ولی اثبات عقلی تجرد قوهی خیال از ابتکارات ملاصدرا است. استاد جلالالدین آشتیانی در مقدمهی کتاب النصوص جامی میگوید ((ملاصدرا در تصوف طریقهی ابنعربی را اختیار نموده است)).247
اساساً ملاصدرا در سه موضوع مهم یعنی:1- بحث تجرد خیال 2-اثبات عالم خیال 3-انفکاک برزخ نزولی از برزخ صعودی نظراتش متأثر از ابنعربی است248.
حال پسازاین مواردی که توضیح داده شد میپردازیم به ذکر براهینی که صدر المتألهین شیرازی در اثبات تجرد برزخی قوه خیال اقامه کرده است.
صدر المتألهین در کتب متعدد خود برای اثبات تجرد قوهی خیال برهان اقامه کرده است اما عمده براهینی که او در اثبات تجرد این قوه آورده است در کتاب اسفار است و براهینی که او در این کتاب در اثبات تجرد قوهی خیال اقامه کرده است در دو جای این کتاب آمده است یکی در مباحث عقل و معقول در سفر اول و دیگری در سفر رابع که مربوط به مسئله نفس است.249 در فصلی تحت عنوان ((فی بیان ان النفس کل القوی)) که مباحث این فصل بسیار شباهت دارد به مطالبی که امام فخر رازی در کتاب (المباحث مشرقیه) آنها را مطرح ساخته است و اغلب مطالب صدرا در این فصل عین مطالب امام فخر رازی است در این فصل او نخست به ذکر براهینی میپردازد که در جهت اثبات وحدت نفس با قوای خود اوست و اینکه فاعل واقعی حقیقی نفس است؛ و صدور تمامی تحریکات و ادراکات از جانب آن است. سپس در ادامه مطالب دلایلی مبنی بر غیر جسمانی بودن قوای مدرکه باطنی نفس اقامه میکند که از طریق اثبات غیرمادی بودن این قوا تغایر وجودی آنها را با نفس ابطال کرده است و بدین ترتیب وحدت نفس را با قوای خود نتیجه میگیرد. در این مقام نیز صدرا براهینی را بالخصوص در اثبات تجرد خیال ذکر نموده است.
5ـ4ـ1ـ نسبت قوهخیال به صور خیالیه
هرگاه شکل مربع محیط بر دایرهای که قطر آن بهاندازهی قطر فلک اعظم باشد در خیال تصور بشود دو احتمال در مورد این شکل مخیل وجود دارد.
نخست اینکه شکل مخیل مأخوذ از یک موجود خارجی باشد و دوم اینکه این شکل مخیل به ایجاد و انشاء خود نفس باشد. به این معنی که ما به ازاء خارجی نداشته باشد؛ و احتمال نخست باطل است. پس ذهن این شکل مخیل را خود ایجاد و انشاء کرده است. حال آیا این شکل مخیل حالّ در قوه دماغی است و یا حالّ در آن نیست. اینکه شکل مخیّل حال در عضو دماغی باشد محال و باطل است به دلیل اینکه ماده دماغی خود مشتمل به شکل بسیار کوچکی است و ماده واحد درآنواحد نمیتواند از جهت کم به مقداری درنهایت کوچکی که مقدار خود آن است و به مقداری درنهایت بزرگی که مقدار شکل متخیل است. مشتمل شود و از جهت کیف نیز ماده واحد نمیتواند دفعه واحده به دو شکل متباین گردد. از طرف دیگر شکل دماغ طبیعی و مقدار آن نیز طبیعی برای آن است؛ و زیادت و نقصان برای آن محال است؛ و حالآنکه شکل مخیلی که موردنظر ماست به اراده نفس به هراندازه که بخواهد میتواند بزرگ گردد؛ و به هر گونهای که نفس اراده کند زیاد منبسط میشود. هر جسم طبیعی ازدیاد و انبساطش جز به اضافه شدن ماده از خارج به آن امکانپذیر نیست.
آنچه از این بیان حاصل میشود این است که مقدار شکل مخیل مقدار برای ماده دماغی و غیر آن از اجسام خارجی نیست؛ بنابراین نسبت این شکل مخیل به عضو دماغی نسبت حال در محل نمیباشد پس باقی میماند. اینکه نسبت قوه ادراکه و شکل موردنظر عدیم العلاقه نسبت به همدیگر نیستند و لامحاله علاقهای مابین آن دو موجود است. پس این علاقه با علاقه وضعی است. مثل مجاورت و مجادلت همانگونه که مابین اجسام خارجی وجود دارد؛ و یا این علاقه علاقهای غیر وضعی است. این علاقهی مابین این دو علاقه وضعی باشد محال است. برای اینکه شکل موردنظر نه در بالای انسان است نه در زیر آن نه در راست آن و نه در چپ آن و نه در سمت جلو و نه در پشت سر آن. پس علاقهی مابین آن دو علاقهی غیر وضعی است. این علاقهی غیر وضعی مابین آن دوبهچهار صورت محتمل است. اول آنکه علاقهی مابین آن دو به قابلیت باشد دوم آنکه به مقبولیت باشد سوم آنکه به فاعلیت باشد چهارم آنکه به مفعولیت باشد. این علاقه به قابلیت نیست به این معنی که شکل تخیل شده صورت برای آن قوه باشد و به مقبولیت هم نیست به این معنی که این قوه دراکه صورت برای آن شکل مخیل باشد. باقی میماند اینکه این علاقه مابین آن دو به فاعلیت و مفعولیت باشد اما اینکه مقدار مشکل فاعل برای قوه دراکه باشد صحیح نیست. به دلیل اینکه مقادیر نمیتواند علل فاعلی برای امر مباین باشند و نیز به جهت اینکه قوه دراکه باقی در انسان است و حالآنکه صورت مخیل و نظایر آن پیوسته دلیل میگردد؛ و بازگردانده میشدند بنابراین شق باقی میماند؛ که قوهی خیالیه فاعل آن شکل مخیل و یا واسطه و یا شریک فاعل باشد. در این صورت اگر آن قوه قوهای مادی باشد. تأثیرش بهواسطه مشارکت در وضع خواهد بود و هر آنچه تأثیرش به سبب مشارکت در وضع باشد نمیتواند در تأثیر کند مگر در چیزی که برای خود آن و یا برای محلش در مقایسه با آن وضعی باشد و حالآنکه صورت خیالی در جهتی از جهات این عالم نیست؛ و نیز صورت مخیل دفعه حاصل گردد؛ و ممکن نیست که قوه جسمانی با صورتی که باید بهواسطه خود او حادث گردد؛ و قبل از وجود آن صورت نسبتی داشته باشد؛ زیرا که نسبت چیزی با چیزی دیگر که هنوز آن دیگری موجود نشده است. غیرممکن و محال است و حالآنکه مبرهن شده است برای مؤثر جسمانی باید آن نسبت قبل از وجود اثرش (زمانی باشد یا ذاتی) وجود داشته باشد. پس باید آن نسبت وضعیه در مقایسه با ماده اثر قبل از حصول اثر حاصل باشد. پس اگر قوهی خیالیه وضعی باشد آن وضع باید قبل از حصول آن صورت خیالی حادث گردد؛ و در مقایسه با صورتش حاصل و متحقق باشد. حالآنکه ثابت گشت آن صورت خیالی مادهای ندارد بلکه به انشاء و ایجاد نفس است پس نتیجه گرفته میشود که قوه مؤثر در آن صور محال است که مادهی جسمانی باشد؛ بنابراین وقتیکه علاقه مابین قوه خیال با صور خیال علاقهی وضعی جسمانی نیست و همچنین قوه خیال نسبت به آن صور خیالی عدیم العقلاقه هم نیست پس در این صورت لا محاله برای صور خیالی مبدئی غیر جسمانی و مجرد خواهد بود که مجرد از ماده و علایق آن است و این همان مطلوب است.250
5ـ4ـ2ـ براهین اثبات تجرد عقلانی نفس ناطقه و ارتباط آن به اثبات تجرد خیال
البته بیشتر این براهین در آثار ابنسینا و فخر رازی وجود دارد که البته آنها برای اثبات تجرد نفس ناطقه یا مغایرت نفس و بدن بکار برده شدهاند و توجهی نداشتهاند که برخی از آنها برای اثبات تجرد حس و خیال کاربرد دارند. این دسته براهینی که صدر المتألهین آنها را برای اثبات تجرد قوه خیال آورده است اینها براهینی هستند که در دو قسمت از کتاب اسفار آورده شدهاند یکی در سفر اول در مباحث عاقل و معقول و دیگری در سفر رابع که متعلق به مباحث نفس است. ملاصدرا در سفر رابع یازده دلیل را در اثبات تجرد نفس اقامه کرده است؛ که در بعضی از این براهین به دلالت آنها بر تجرد قوه خیال نیز اذعان دارد ((مثل دلیل ششم، هشتم، نهم)) برای نمونه دلیل هشتم مختصر در این مقال بیان میگردد.
5ـ4ـ2ـ1ـ ضعیف نشدن قوهخیال در زمان کهولت
دلیل هشتم: همانا نفس در فعل خودش بینیاز بدن است و هر آنچه در فعل بینیاز محل باشد پس آن چیز در ذات خود نیز بینیاز آن است؛
