
عاقلانه نيست (رايس، 2002؛ ترجمه فروغان، 1388).
نظریه دلبستگي66
نظریه دلبستگي درباره ازدواج از کار بالبي در زمينه رابطه بين نوزاد و اولين مراقبان وي نشأت گرفته است. بالبي67 (1969؛ به نقل از حسيني، 1388)، دلبستگي (پيوند عاطفي) نوزاد به مادر را تشريح كرد و نشان داد چگونه سامانه (سيستم) احساسات يا رفتارهاي دلبستگي، ماهيت تصورات و تجربههاي فرد را از پيوندهاي عاطفي و روابط بين فردي تعيين ميكند. بالبي معتقد است دلبستگي بين مادر و كودك، شالوده اجتماعي شدن كودك را در سالهاي بعد پيريزي ميكند. اين پيوند در رشد سالم كودك امري جدي بوده، نقش عميق و گستردهاي در رشد او دارد. احساس عميقي كه كودك به طور فطري و طبيعي نسبت به مادر دارد، ميتواند تأثير شگرفي در تأمين رفاه و سلامتش داشته باشد. بر اساس اين نظريه، فعاليت سيستم دلبستگي، محدود به دوران كودكي نبوده و در تمام طول زندگي و پيوندهاي عاطفي ديگر چون دوستيها، ازدواج، روابط خويشاوندي و غيره فعال ميماند و انسانها در هيچ سني به طور كامل از احساس اعتماد نسبت به افراد مهم زندگي آزاد نيستند (نيلفروشان و همكاران، 1392).
بر اساس نظریه دلبستگی رابطه والدین یا مراقبان اولیه (به خصوص مادر) در ایجاد الگوهای فعال درونی نقش دارد. الگوهای فعال درونی ممکن است یکی از مکانیسمهایی باشد که از طریق آن نگرش نسبت به صمیمیت انتقال می یابد. در نظریههای دلبستگی کنونی رابطه والد – کودک نه تنها در دوران کودکی مهم است، بلکه در دوران نوجوانی نیز اهمیت دارد. در نظام خانواده افراد به وسیله علایق و دلبستگيهاي نیرومند ، پایدار و متقابل به یکدیگر متصل میشوند. هرچند ممکن است در طول زمان این دلبستگيها نوسان یابد ولی به هر حال، در سراسر حیات خانواده به بقای خود ادامه خواهند داد. وجود همین دلبستگيها و احساس تعلقهاست که شکل دهنده نگرشها، ارزشها، رفتارها و به طور کلی ریشهها در فرزندان خانواده است (گلدنبرگ و گلدنبرگ،2000؛ ترجمه برواتي و همكاران، 1386).
براساس ديدگاه دلبستگي، تجارب دلبستگي فرد در دوران کودکي، ماهيت و تحول روابط بعدي فرد در بزرگسالي را تعيين مي کند. بنابراين رضايت از رابطه در دوران بزرگسالي تا اندازه زيادي به ارضاي نيازهاي اساسي چون راحتي، مراقبت و رضايت جنسي بستگي دارد و موفقيت از يک رابطه براين اصل استوار است که آيا هريک از زوجين ميتوانند نيازهاي اساسي ديگري را بطور کامل ارضـا کنند يا خير؟ بنابراين در اين ديدگاه موفقيت يا شکست در ازدواج تحت تأثير ويـژگيهاي پايدار ارتباطي فـرد در خـانواده اصلي وي ميباشد. اين نظريه اغلب منابع تغيير و تنوع در ازدواج را نـاديده ميگيرد. براي مـثال اين نـظريه به اهميت تاريخچه شخصي در تعيين نيازهاي ارتباطي هر يک از زوجين توجه ميکند اما توضيح نميدهد چـگونه تفاوتهاي فردي در تاريخچه شخصي بر تحول ازدواج از آغاز تا پايان تأثير ميگذارد. با توجه به آنـچه گفته شد افراد با سبک دلبستگي ايمن روابط پايدارتر و طولانيتري دارند و تحت شرايط خاص افراد با سبک دلبستگي مضطرب-دوسوگرا و مضطرب- اجتنابي نيز ميتوانند روابط پايدارتري داشته باشند. همچنين روابط دلبستگي ارضا نشده ميتواند منجر به طلاق گردد. دلبستگي نگهدارنده نزديكي متقابل بين دو فرد در تمامي مراحل زندگي است. سبك دلبستگي فرد اگرچه در سالهاي اوليه زندگي شكل ميگيرد، ولي در تمام طول عمر تداوم مييابد و ابعاد مختلف زندگي فرد از جمله روابط صميمانه، عشق و ازدواج و چه بسا همسازي زناشويي وي را تحت تأثير قرار ميدهد (داينتون68، 2007).
نظريه يادگيري اجتماعي69
نظريه يادگيري اجتماعي بيان ميكند كه يادگيري در بين يك زمينه اجتماعي رخ ميدهد. اين نوع از يادگيري شامل يادگيري مشاهدهاي، تقليد، و الگوبرداري است (بندورا، 1977؛ به نقل از نيل فروشان و همكاران، 1392). بر طبق نظريه يادگيري اجتماعي، هر شخصي به وسيله رفتارهاي ديگران تحت تأثير قرار ميگيرد. براي مثال، اين نظريه پيشنهاد ميكند كه رفتارهاي والدين آينهاي براي رفتارهاي فرزندان است (سرواتي و وبر70، 2011).
اين نظريه پيشنهاد ميكند كه همانطور كه كودكان، نوجوانان و جوانان روابط زناشويي والدينشان را مشاهده ميكنند، ادراكها و باورهاي خودشان كه با آن شباهت دارد و آن را شامل ميشود را گسترش ميدهند. همانطور كه فرزندان كيفيت ازدواج والدين خود را مشاهده ميكنند، باورها و ارزشهاي خودشان را درباره ازدواج بر پايه مدل رابطهاي كه به وسيلهي والدينشان تهيه شده است، شكل ميدهند (ويلوقبي و همكاران، 2013).
نظريه يادگيري اجتماعي پيشبيني ميكند كه ديدگاهها درباره ازدواج بين دانشجويان دختر و پسر متفاوت ميباشد. نگرش نسبت به ازدواج از طريق يادگيري مشاهدهاي، تقليد و الگوبرداري شكل ميگيرد. به دليل برابري جنسيتي، دخترها بيشتر از مادران خود الگوبرداري ميكنند در حاليكه پسرها بيشتر از پدران خود الگو ميگيرند. بنابراين، نگرش نسبت به ازدواج با توجه به جنسيت ممكن است متفاوت باشد. به عنوان مثال، براي يك پسر ممكن است نگرش پدرش نسبت به ازدواج الگو باشد تا نگرش مادرش ولي يك دختر، بيشتر نگرش مادرش را نسبت به ازدواج الگو قرار ميدهد تا نگرش پدرش (سرواتي و وبر71، 2011).
بر اساس اين نظريه، والدين ايدههاي خود راجع به رابطه با جنس مخالف را از طريق الگوسازي و يادگيري جانشيني به فرزندان خود انتقال ميدهند و نگرش فرزندان نسبت به صميميت از طريق مشاهده والدين و روابط بين آنها الگوبرداري ميشود و از طرف ديگر فرزندان تجربه رابطه خود و والدين را به عنوان مبنايي براي ايجاد صميميت در روابط به كار ميبرند (اين يادگيري از منابع ديگري مانند رسانهها، مدرسه، يا دوستان نيز صورت ميگيرد) (نيل فروشان و همكاران، 1392).
آمادگی ازدواج
با توجه به كاهش علاقه جوانان به امر ازدواج و تشكيل خانواده، محققان در صدد پاسخگويي به اين سؤال هستند كه چرا جوانان ازدواج خود را به تأخير مياندازند؟ يكي از متغيرهاي اصلي در امر ازدواج و يك پيشبيني كنندهي معنيدار در رضايت زناشويي، آمادگي براي ازدواج است. آمادگي ازدواج از آن رو اهميت دارد كه پايهاي براي تصميمگيري در اين موارد است كه با چه كسي ازدواج كنيم؟ چه هنگام ازدواج كنيم؟ و چرا ازدواج كنيم؟ و نيز رفتارهاي زناشويي آتي را شكل ميدهد (لارسون و لامنت72، 2005).
حالت ” آمادگي73″ همان طور كه توسط هولمن و لي (1997) خاطر نشان شده است نوعي آماده سازي فراتر از عمل است كه عمل را شكل ميدهد و هدايت ميكند. بنابراين، آمادگي ميتواند براي بيان و برآورد كردن نوع خاصي از عمل به كار برده شود. به علاوه، شناخت مقداري از آمادگي به فرد كمك ميكند كه نوع رفتاري را پيشبيني كند كه اگر آمادگي فعال شود، اتفاق ميافتد (هولمن و لي، 1997؛ به نقل از کاردانی، 1392).
آمادگي ازدواج، يك ارزيابي معقول از آمادگي خود شخص براي گرفتن مسئوليتها و معضلات ازدواج است. به عبارت ديگر، آمادگي ازدواج توانايي فرد براي گسترش فرايند انتخاب جفت است. بنابراين، آمادگي ازدواج يك كليد نشانه براي رفتار ازدواج و تنظيمكنندهي زمان گذار به مرحلهي ازدواج است (کاردانی، 1392).
وقتي دو نفر ميخواهند ازدواج كنند، آمادگي آنان براي برداشتن چنين گامي در زندگي اهميت حياتي خواهد داشت. عوامل پيشينهاي و ويژگيهاي اجتماعي – جمعيتشناختي درآمد، تحصيلات و سن با احساس آمادگي فرد براي ازدواج ارتباط قدرتمندي دارد. آماده بودن از يافتن فردي همساز بسيار فراتر ميرود. آمادگي شامل سازماندهي امور نيز هست. وقتي فرد اندكي مسنتر است از لحاظ مالي و تحصيلي در موقعيتي قرار دارد كه ميتواند ازدواج كند و ميداند كه خانواده و دوستان از انتخاب او حمايت ميكنند، و وقتي كيفيت رابطه او با زوجي كه يافته خوب است، احساس ميكند كه آماده ازدواج است (رايس، 2002؛ ترجمه فروغان، 1388).
عوامل مرتبط با تعامل زوج، از قبيل كيفيت ارتباط و سـطح توافق با احساس آمادگي فرد براي ازدواج رابطهاي چشمگير و مثبت دارد. تأييد افراد مهم زندگي فرد (والـدين و دوستان) كيفيت ارتباط زوج را ارتقا داده، به سطح بالاتري از توافق ميرساند و بالاخره به آمـادگي بيشتر براي ازدواج ختم ميشود. جالب است بدانيم كه تأييد افراد مهم، يكي از قدرتمندترين متغيرهاي مرتبط با احساس آمادگي فرد براي ازدواج است (هولمن و لي، 1997).
تاکنون در ادبیات تحقیقهای انجام شده، توجه کمی به مقوله آمادگی به ازدواج شده است و عوامل مؤثر بر احساس فرد از آمادگی شخصی خود برای ازدواج، چندان شناخته شده نیستند (میلر74، 2003).
حدود 30 سال پیش، بلاد75 ( 1976) از محققانی دعوت کرد تا مسائل نسبتاً نادیده گرفته شده در تحقیقات خانواده را مورد بررسی قرار دهند و خاطر نشان کرد که آمادگی ازدواج یکی از زمینههای مهمی است که نادیده گرفته شده است. متأسفانه در طول دهههای گذشته تغییر زیادی انجام نشده است.
بلومر76 (1969؛ به نقل از شريفيزاده، 1392)، بیان میکند که وضعیت آمادگی، تمایلی (یکی از حالتهای آمادگی) است که در پس کارها و الگوهای رفتاری قرار دارد. بنابراین حالت آمادگی را میتوان برای توضیح و بررسی نوع خاصی از رفتار و اعمال به کار برد. به علاوه آگاهی از وضعیت آمادگی، فرد را قادر میسازد تا نوع اعمالی را که در صورت فعال شدن وضعیت آمادگی اتفاق میافتد، پیشبینی کند. در نتیجه، حالت احساس آمادگی ازدواج یکی از شاخصهای مهم اعمال فرد و زمانبندی در رسیدن به مرحلهی ازدواج است.
استینت77 ( 1996؛ به نقل از شريفيزاده، 1392)، بر این باور بود که آمادگی برای ازدواج با شایستگی برای ازدواج مرتبط است. او شایستگی برای ازدواج را اینگونه تعریف میکند: توانایی انجام نقشهای زناشویی به صورتی که قادر به برآوردن نیازهای موجود در رابطه زناشویی باشد. سپس او نتیجه گرفت که موفقیت در ازدواج ملزم به آمادگی ازدواج برای ایفای این نقشهاست. او بیان کرد که سه عامل پیشزمینهای باید بر احساس آمادگی فرد برای ازدواج، اثر بگذارند که عبارتند از: ماهیت روابط اولیهي خانوادگی، تجربیاتی در زمینه قرار ملاقات و شخصیت.
تحقیقات نشان میدهد که نیمی از جوانان در سن ازدواج، داشتن تجربهی کامل زندگی مجردی را به عنوان یک ویژگی بسیار مهمی ميدانستند که آنها میبایستی قبل از احساس آمادگی برای ازدواج تجربه کنند. در مقایسه با نسلهای قبلی که تقریباً مستقیماً از نوجوانی وارد بزرگسالی میشدند امروزه تعداد روزافزونی از جوانان معتقدند که آنها تا قبل از اینکه یک دورهی طولانی جوانی را تجربه نکنند، برای ازدواج آمادگی نخواهند داشت. این یافتهها ممکن است تا حدودی در مورد جوانانی که به دانشگاه میروند و به این دوره به عنوان دورهای از زندگی نگاه میكنند تا تحصیلات خود را تکمیل کنند و تخصصهای لازم را برای شغلهای حرفهای خود کسب کنند درست باشد (کارول و همكاران، 2009).
آرنت78 (1997؛ به نقل از کارول و همكاران، 2009) و دیگران تأکید داشتند که امروزه جوامع غربی و صنعتی به طور روزافزون خواهان یک دوره زندگی مجردی برای جوانان هستند و آن را قبول داشته و تأیید میكنند. این مطالعه تا جایی پیش میرود که این یافتهها نشان میدهد، داشتن یک دوره زندگی مجردی نه تنها امروزه به عنوان دورهای مجاز برای جوانان شناخته ميشود بلکه بسیاری از افراد آن را به عنوان یک دوره لازم میدانند که یک جوان باید قبل از اینکه آمادهي پذیرش نقشهای زناشویی یا زندگی خانوادگی ميشود، آن را طی کند. این نتیجه نشان میدهد که ممکن است فلسفهي جدیدی در رابطه با آمادگی ازدواج در بین جوانان ایجاد شود که این اتفاق همزمان با تأیید تدریجی این ایده صورت ميگيرد که آنها هنگامی که دوران مجردی را به پایان برسانند برای زندگی متأهلی آماده خواهند شد.
تانر79 (2006؛ به نقل از کارول و همكاران، 2009)، خاطر نشان کرد که
