
روحياي چون برگرداندن به كفر، رهايي داد. “پس چندين سال در [آن] غار بر گوشهايشان پرده افكنديم.”263
البته در اين داستان، كارهاي فراعادي بيشتري در آيه، بدان اشاره شده بهمثل اينكه: “و خورشيد را مىديدى كه چون بر مىآمد از غارشان به جانب راست گرايش مىيابد و چون غروب مىكرد، از آنان به جانب چپ در مىگذشت و آنان در [جايى] فراخ از آن بودند. اين از آيات خداوند است.”264 يا “و آنان را بيدار مىپنداشتى حال آنكه خفته بودند. و آنان را به جانب راست و به جانب چپ مىگردانديم و سگشان دو دستش را بر آستانه در گشاده بود. اگر بر آنان آگاهى مىيافتى قطعاً گريزان از آنان روى مىگردانى و به راستى بسيار از آنان بيمناك مىشدى.”265 همه اين لطفها را خداوند در باره كساني ميکند كه: “خداوند [او را] هدايت كند، او راه يافته است.”266 پس ديگران هم ميتوانند مورد امدادهاي نهاني حضرت حق قرار گيرند.
11. زنده شدن انساني، ساليان دراز پس از مرگ
انديشه در داستان آن بزرگي كه از دِهي سقففروريخته گذر كرد ناگاه به زبان حال گويا از خالق متعال خواسته باشد كه چگونگي زنده شدن اينان در قيامت را به من نشان بده. سپس خداوند قادر، خود او را براي 100 سال ميراند و آنگاه زنده كرد، بهگونهاي كه خود آن ولي خدا از اين كار بزرگ شگفت زده شده بود. “به داستان كسى كه بر دهى گذشت كه سقفهايش فرو ريخته بود، [نينديشيدهاى؟ او] گفت: خدا [اهل] اين [ده] را پس از مرگش چگونه زنده مىكند؟ فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَه: پس [از اين شكّ] خداوند او را صد سال ميراند، آن گاه او را برانگيخت [و به او] فرمود: چه مدّت [به اين حال] ماندهاى؟ [او] گفت: يك روز يا قسمتى از روز را [در اين حال] ماندهام. فرمود: بلكه صد سال ماندهاى. پس به خورد و نوشت بنگر. دگرگون نشده [و رنگ نباخته] است. و به دراز گوشت بنگر. و [مىخواهيم] تا تو را براى مردم نشانهاى قرار دهيم. و به استخوانها بنگر [كه] چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مىدهيم و بر آن گوشت مىپوشانيم. آن گاه چون [قدرت الهى] براى او روشن شد، گفت: [به راستى] مىدانم كه خداوند بر هر كارى تواناست.”267 به راستي كه جز ولي خدا كسي را شايستگي اين امر هست تا خود او به استجابت اين خواسته سترگ برسد؟ او پيامبر و ولي خدا، عزير(عليه السلام) بود كه با انديشهي درونياش محل انجام اين شگفتي قرار گرفت.
هين عُزَيرا در نگر اندر خرت
پيش تو گردآوريم اجزاش را
دست نى و جزو بر هم مىنهد
چشم بگشا حشر را پيدا ببين
كه بپوسيده ست و ريزيده برت
آن سر و دُم و دو گوش و پاش را
پارهها را اجتماعى مىدهد268
تا نماند شبههات در يوم دين269
12. گرفتن سفره و غذاي آسماني از نهان
شنيدهايم از زبان مردمان عادي كه خدا از آسمان برايمان فرستاد اما اينكه در عالم خارج نيز به صورت مادي، از آسمان خوردنياي فرود آيد كه مورد استفاده انساهاي زميني باشد امري بس حيرتآور است و كمتر كسي حتي بدين امر ميانديشد يا انتظارش را ميكشد اما اولياي الهي ميتوانند بدين كار دست زنند.
12-1. فرو فرستادن خوردنيها از آسمان براي يك قوم
بنياسرائيل، گروهي لجوج بودند و هر آن بهانهاي ميتراشيدند و درخواست نشانهاي داشتند. به دنبال
اين خواستها، از آسمان “أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى” گرانگبين و بلدرچين بهگونهي غريبي بر ايشان فروفرستاده شد. چيزي كه در قرآن كريم سه بار بدان اشارت رفته است.270 اين شگفت را خداوند در تأييد حضرت موساي كليم(عليه السلام) فرو فرستاد.
12-2. مائدهي خدا آسماني به دعاي عيسي(عليه السلام) براي مردم
“اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماء: چون حواريان گفتند: اى عيسى(عليه السلام) فرزند مريم، آيا پروردگارت مىتواند، سفرهاى از آسمان بر ما فرو بفرستد؟ گفت: اگر مؤمنيد از خداوند پروا بداريد.”271 نكتهاي كه افزون بر امر ذكر كار خارق عادت در اين كريمه است اين است كه در برابر خواست ياران حضرت عيسي(عليه السلام) از وي در مورد امر خارق عادت، واكنش پيامبر خدا به آنها نشانگر نداشتن ارزش الهي و معرفتي و سلوكي براي بيننده اينگونه امور دارد و آن اينكه: با تاكيد آنان را مورد خطاب و عتاب قرار ميدهد و ميگويد: “اگر مؤمنيد از خداوند پروا بداريد.”272
گفتى اى اصحاب آفت از خدا
هين روان گرديد بىرنج و عنا
حاجت اين جملگانتان شد روا
سوى غفارى و اكرام خدا273
نكته ديگر اينكه در برابر ايمان نياوردن آنها پس از آن امر شگفت، دچار عذاب بزرگي خواهند شد چرا كه مرا وادار به كاري ميکنيد كه نيازي به آن نيست.274
مايده از آسمان در مىرسيد
باز گستاخان ادب بگذاشتند
لابه كرده عيسى ايشان را كه اين
بد گمانى كردن و حرص آورى
ز ان گدا رويان ناديده ز آز
بىشرى و بيع و بىگفت و شنيد
چون گدايان زلهها برداشتند
دايم است و كم نگردد از زمين
كفر باشد پيش خوان مهترى
آن در رحمت بر ايشان شد فراز275
12-3. سفرهي آسماني براي حضرت مريم(عليها السلام)
پس از چشم گشودن عيسي(عليه السلام) به دنيا، به شكل غريبي خوراك او آماده شد از فرودست مادر، جويبار آبي گوارا جوشش نمود و از تكان نخل خرماي تازهچين فرو ريخت: ” وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا: و تنه [درخت] خرما را به سوى خويش بتكان تا بر تو رطب تازه چين فرو ريزد”276 تا مأدبهاي به شگفت براي اين بانوي قديس دست دهد. آنچه مايهي اين سازوکار در ولادت و خوراك مادر و نوزاد ميشود جز “قداست روح” 277 يك وليّ خدا و نيز پاك دامني او278 نخواهد بود.
ميشود مُبْدَل به سوز مريمي
همچو مريم درد بودش دانه ني
يا به فرِّ دستِ مريم بوي مشك
شاخ لب خشكي به نخلي خرمي279
سبز كرد آن نخل را صاحب فني280
يابد و ترّي و ميوه شاخ خشك281
رزق آسماني و غيبي مريم(عليها السلام) به يك بار نبود بلكه “…هر گاه زكريا در محراب بر او وارد مىشد به نزد او رزقى مىيافت. مىگفت: اى مريم، اين روزى برايت از كجا آمده است؟ [مريم] مىگفت: آن از نزد خداست….”282
13. سخن گفتن كودك
فرآيند رشد جسمي و تواناييهاي غريزي كودك بهگونهاي است كه كمتر از نزديك به يك سال به سخن نميآيد اما قرآن كريم نمونههايي را به ما نشان ميدهد كه موجب حيرت آدمي ميكردد.
13-1. سخن گفتن حضرت عيسي(عليه السلام) در كودكي
در برابر سخنان نارواي منكران به حضرت مريم(عليها السلام)، عيساي نوزاد(عليه السلام) لب به سخن ميگشايد و “يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ: با مردم در گهواره [به اعجاز] سخن مىگويد. و از كتاب و پيامبري و نيز از پاكي مادر و حتي از مرگ و برانگيخته شدن در روز واپسين آگهي ميدهد.”283
نطق عيسي از فر مريم بود
آن نياز مريمي بودست و درد
يا مسيحي كه به تعليم ودود
نطق آدم پرتو آن دم بود284
كه چنان طفلي سخن آغاز كرد285
در ولادت ناطق آمد در وجود286
13-2. شهادت نوزادي در دفاع از يوسف(عليه السلام)
به سخن آمدن نوزادي، يوسف را از دروغ مكارانهي آن بانو رهايي داد و گواه بر پاکدامني
پيامبر خدا شد. آنگاه كه آن كودك لب وا كرد: “شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها: گواهى از خانواده [آن] زن
گواهى داد” به اينكه: “اگر پيراهنش از پيش دريده باشد، [آن زن] راست گفته است و او (يوسف) از دروغگويان است و اگر پيراهنش از پشت دريده باشد، [آن زن] دروغ گفته و او (يوسف) از راستگويان است.”287
اگر به فراگير بودن خارق عادت بنگريم سحر را نيز در برميگيرد اما دو امر سبب ميشود تا آن را از اين معركه خارج كنيم يكي الهي نبودن اين كار و ديگري قابل يادگيري بودن آن. بر اين اساس، جادوهايي كه در قرآن كريم از جادوگران -كه آدمياني معمولي بودند- از آن ياد شده را از گردونهي امور خارق عادت به در ميكنيم.
14. تولد فرزند از بانويي، بيواسطهي مرد
“إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ: به راستى شأن عيسى در نزد خداوند مانند شأن آدم است. [كه خداوند] او را از خاك آفريد، آن گاه به او فرمود: موجود شو و [بى درنگ] موجود شد.”288 البته تفاوتي در اينجا وجود دارد و آن اينكه آدم ابوالبشر(عليه السلام) از رحم مادري پا به دنيا ننهاد تا نياز به واسطهگري يك مرد باشد، از اين رو تولد عيسي(عليه السلام) اعجاب آور مينمايد چرا كه از بطن بانويي متولد شد كه نياز به پدر دارد.
15. تبديل چيزي به چيز ديگر
در ميان شگرفانههاي موساي كليم(عليه السلام) در راستاي تغيير انديشه از كفر به توحيد، شهرهترين حيرتانگيز وي اژدها شدن چوبدستي اوست، “فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبين: آن گاه چوبدستىاش را افكند، كه ناگهان آن اژدهايى آشكار شد”289 كاري كه شماري از مخالفان مبارز با وي، در پيش پاي موسي(عليه السلام) افتاده، باور توحيد را پذيرفته و ميخكوب شدن را به جان خريدند. امري شگفت
كه خود پيغمبر خدا هم بيم آن داشت كه مردمان آن را از جادوي ساحران گسست ندهند.290 اما جادوگراني كه به كار خود آشنا بودند، با ساييدن سر به خاك بر فراسحر بودن اين كار و شگرفآفريني وليّ
خدا گواهي دادند، ايمان آورده و در راه آن به شهد شهادت رسيدند.291 شعرا، همانها كه خود
را براي پيروزي بزرگي و كيسهها را جهت هديههاي فراوان و مقامهاي حكومتي آماده كرده
بودند.
چون عصاى موسى اينجا مار شد
مارِ موسى ديد فرعون عنود
معجزه گر اژدها گر مار بُد
عقل را از ساكنان اِخبار شد292
مهلتى مىخواست نرمى مىنمود293
نخوت و خشم خدايىاش چه شد294
16. در خواست عذاب از وليّ خدا و فروفرستادن آن
در پي نافرماني قوم حضرت صالح(عليه السلام) و درخواست عذاب از سوي آنها، عذاب الهي بر آنها فرود آمد.295
گفت صالح چون كه كرديد اين حسد بعد ســه روز از خـدا نقمـت رسـد296
و در اينجا در پي سرپيچيشان نشانهاي ديگر نيز از صالح(عليه السلام) سر زد و آن اينكه به قوم خويش فرمود: “تَمَتَّعُوا في دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ”پيش از نزول عذاب الهي، تنها تا “سه روز در سرايتان بهرهمند گرديد.”297 و پس از آن، بلايي بر شما خواهيم فرستاد و چنين هم شد.298
گفت صالح چونك كرديد اين حسد
شد سيه روز سوم روى همه
بعد سه روز از خدا نقمت رسد299
حكم صالح راست شد بىمَلْحَمه300
17. خوابهاي راستين
شايد در مدت عمر هر انساني حتي براي يكبار هم كه شده، رؤياي صادقهاي رخ دهد اما هر خوابي شگفتي به بار نياورده و نخواه آورد. اما خوابهاي حضرت يوسف(عليه السلام) هماره با تأويلهاي عجيب و سرنوشتسازي همراه بوده است از اين رو از آن خوابها، در قرآن كريم به عنوان خوابهاي راستين ياد شده است.
17-1. خواب يوسف(عليه السلام)در كودكي
يعقوب(عليه السلام) راز خواب راستين كودك راستگو را براي او ميگشايد و از رؤياي او، آيندهاش را به مينماياند، اما او را به سر به مُهر بودن آن رازواره توصيه ميکند تا از بدانديشي برادران به دور بدارد. “إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لي ساجِدين…: من يازده ستاره و خورشيد و ماه را به [خواب] ديدهام. آنها را براى خود سجدهكنان ديدم… پروردگارت تو را بر مىگزيند و از تأويل احاديث (تعبير خواب) به تو مىآموزد و نعمتش را بر تو و بر فرزندان يعقوب تمام مىكند چنان كه آن را پيش از اين بر دو نيايت، ابراهيم و اسحاق تمام نمود.”301
ديد يوسف آفتاب و اختران
اعتمادش بود بر خواب درست
پيش او سجده كنان چون چاكران
در چَه و زندان جز آن را مىنجست302
17-2. تعبير خواب يوسف(عليه السلام) براي همزندانيهايش در زندان
تعبيري كه آيندهي تلخ و شيرين دو جوان همزندان يك وليّ خدا را برايشان آشكار ساخت. آنگاه كه به آنها فرمود: “أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ: يكى از شما به سرور خويش شراب خواهد نوشاند و امّا آن ديگر به دار آويخته
