
سمت راست است كه به دستور قطب، تصرف كننده در عالم ملكوت و نهان است؛ و ديگري در پهلوي چپ است و تصرف كننده در جهان ملك و آشكار است. هنگام كوچ قطب به آخرت، همراه سمت چپي است كه جانشين او ميشود، چه كه از همراه پهلوي راستي در سلوكش کاملتر است. سپس مرتبه ابدال هفتگانه كه نگاهبان اقليمهاي هفتگانهاند و هر كدام، قطبي براي اقليم خاصياند. آنگاه مراتب دهگانه بشارت دهنده و پس از آن، مراتب دوازدهگانه كه حاكم بر برجهاي دوازدهگانه و متعلقات و لوازم آناناند. سپس 20 و 40 وليّ از 99 وليّ، جلوههاي اسماي حسناياند تا 360 تكميل شود. اينها بهگونهي عليالبدل، در هر زماني بر زمين استوارند و تا روز رستاخيز شمار آنها كم و زياد نخواهد شد. اما اولياي جز اينان، به حسب آشكار و پنهان شدن تجلي الهي كم و بيش ميشوند؛ و پس از آنها مرتبهي پرهيزكاران و نيايشكنندگان و نيكوكارانِ از مؤمنان كامل در هر زماني تا روز رستاخيز است. همهي آناني كه گذشت در حكم قطباند. كاملاني كه مرتبهي آنها مگر در جانشيني، در مرتبه قطب است از حكم قطب بيروناند. آنان معاني و اسرار الهي را از خداوند ميگيرند، به خلاف آنها كه در حكم قطباند كه همه چيز را از خداوند دريافت ميکنند.138
انسان كامل، تمامترين و کاملترين جلوهگاه اسم شريف “ولي” است كه از اسماي خداوند و همواره باقي است: “اى پديد آرنده آسمانها و زمين، تو كارساز من در دنيا و آخرتى.”139 ابنعربي، ملامتيه را دارندگان والاترين درجات ولايت دانسته كه جز مقام نبوت درجهاي برتر از آنها نيست.140 عزيزالدين نسفي از عارفان سده هفتم ميلادي كسي را انسان كامل ميداند كه در گستره شريعت، طريقت و حقيقت تمام باشد، او را به چهار چيز كمالمند ميداند گفتار نيك، كردار نيك، خوي نيك و شناخت. شريعت، گفتار پيامبر، طريقت، كردار او و حقيقت، احوال اوست141.
وليِّ خدا داراي ولايت همه سويه و توانا بر تصرف در ماده موجودات جهان است و ميتواند به دستور خدا قواي زميني و آسماني را به تسخير خويش درآورد142. انساني كه مظهر اسم “ولي” است ميتواند بر بيرون از خود ولايت داشته باشد صدور معجزات و كرامات از پيامبران و امامان(عليهم السلام) كه اولياي حقاند به واسطه آن است كه مظهر اسم ولي از نامهاي خدايند143. از ديدگاه ابن عربي يكي از ويژگيهاي نمايان ولي و انسان كامل توانايي تصرف او در عالم است كه به ياري اسماي الهي و ظهور آن به وساطت ولي انجام ميشود.144 پس هر كه از اين گستره به در است ولي نخواهد بود و سخن او سخن خدا و كار او كار خدا و حال او خدايي نخواهد بود و او از كرامت به دور و كرامت به او بسته نيست.
سخن در باب ولايت و ولي، از مرز اين نوشتار به در است گرچه روي سخن ما به ولايت تكويني است اما آن، كه به ولايت تشريعي رسد نيز گريزي از ولايت تكويني ندارد چنانكه ولايت باطني گسترهاش هر دو را ميپوشاند و نبي و رسول را نيز در برميگيرد.
5. پيوند و گسست “ولايت” با “نبوت” و “رسالت”
ولايت، نبوت و رسالت سه چهره از مقامات اولياي الهي است كه ارتباط استواري با هم دارند به گونهاي كه ميتوان اين سه را در هم تنيده دانست. گاه هر سه در يك ولي خدا جمع شده است و گاهي از هم متمايز ميشوند.
5-1. پيوستگي “وليّ” با “نبيّ” و “رسول”
در قياس و [پيوند] ولايت با نبوت خداشناسان بر اين باورند كه پيامبران، بهراستي اوليايياند كه در
حق فاني و به حق باقياند و از جايگاه غيب هستي و اسرار آن خبر ميدهند.145
هر فرستادهاي، پيامبر است و هر پيامبري، ولي. پس هر فرستادهاي نيز وليّ است. ليكن اينگونه نيست كه هر ولياي، خبردهنده(پيامبر) و يا آورندهي شريعتي(رسول) باشد. رسولان، هر سه را دارند و پيامبران، داراي دو وصفاند و اين سه، به سه دايرهي تو در تو ميمانند. رسالت و نبوت مقامي در دايره ولايتاند.
ولايت، آن دايره فراگير و گسترده است كه همان دايرهي بزرگتر است. پس از احكام اين دايره آن است كه خداوند هر كس از بندگانش را بخواهد به پيامبري سرپرستي ميکند و برخي از احكامش اين است كه گاهي آن بنده را به رسالت سرپرستي ميکند و اين نيز از احكام دايره ولايت است پس هر رسولي ناچار است كه نبي هم باشد و هر نبيّاي نيز بايست كه به ولايت رسيده باشد. بنابراين هر رسولي بايد كه ولي باشد پس رسالت مقام خاصي در ميان دايره ولايت است.146
ويژگياي كه در هر سه دسته، همسو است ولايت است. گرچه وليّ در گسترهي گيتي ـ و نه از ديد وجودي ـ جايگاه پايينتري نسبت به پيغامبر و رسول دارد اما بيولايت كسي به نبوت و رسالت برگزيده نخواهد شد. ولايت، جان و سيرت نبوت و رسالت است.
از نگاه ابنعربي، ميان اين سه عنوان، پيوندي استوار برقرار است. به ديد وي پيامبر، يك وليّ است كه به دانش غيب و احكامي دست يازيده كه از راه وحي الهي بوده و از راه هاي عادي دست يافتني نيست؛ و رسول يك وليِ به نبوت رسيده است كه به تكليف الهي براي رساندن پيغامهاي الهي به مردم دانش پيدا كرده و داراي سمتي الهي است. پس رسول، سه منصب را در خود جمع كرده و نبي، دو جايگاه را.147
شيخ محمود شبستري نيز در قالب نظم، پيغامبري را همان ولايت نمود يافته در خلق و جهان دانسته:
نبي چون “آفتاب” آمد وليّ “ماه”
نبوت در كمال خويش صافيست
ولايت در ولي پوشيده بايد
مقابل گردد اندر “لي مع الله”
ولايت اندر او پيدا نه مخفيست
ولي ندر نبي پيدا نمايد148
از پيوندهايي كه براي ولي و دو رفيقش ميتوان برشمرد اين است كه ولي نيز همانند پيغامبران برخي بر شماري ديگرشان برتري دارند.149
5-2. گسست “ولايت” از “نبوت” و “رسالت”
جداسازي نخستِ ولايت از دو عنوان ديگر، به اين است كه وليّ، از زمرهي اسماي حسناي پروردگار جهانيان است و انسان به ولايت رسيده نيز نام وليّ را يدك ميكشد و اين همنامي را در نبي و رسول نمييابيم.
دوم آنكه: وليّ، هميشه در زمين باقي است چرا كه اسم الهي، هميشگي است و همواره نماينده و جلوهگاهي ميخواهد اما پيامبر و رسول، هر دو، مأموريتشان سرانجام مييابد، چه كه رسالت از ديد تاريخي به شرايطي بسته است و زماني خاتمه مييابند. اين دو سمت الهي براي تنظيم حيات طيبهي آدمي در اين جهان است اما ولايت چنين ربط جوهري با گيتي را ندارد. بنابراين، آن دو جايگاه، در جهان پسين از دارندگانش گرفته ميشود ليكن ولايت ايشان، همواره در سرشتشان ميماند.150
پس به هر دوري وليّاي قائم است تا قيامت آزمايش دائم است.151
با اين حال، برخي همچو ابنعربي، ولايت را چونان برزخي ميان نبوت و رسالت دانستهاند البته به اين معنا كه معنايي شامل و در هر دو وجود دارد: آسمانِ پيامبري، در برزخي پايينتر از ولي و بالاي از فرستادگان خداست.آسمان ولايت بلند است و بر هر مقام با شكوهي احاطه دارد.152
فلك ولايت برتر و فراگير تر از فلك نبوت است. ولي اين سخن به معني افضل بودن مطلق ولي از نبي نيست. نبوت درجه اي در ولايت است. ولياي كه نبي نيست رتبهاش از رتبه نبوت كمتر است و نبي از حيث ولايتش اتم از حيث نبوت خويش است مانند انسان كه از جهت انسان بودنش، كاملتر از لحاظ حيوان بودن خويش است153. رسولان الهي دو حنبه دارند: يكي جنبه ولايت و عرفان و ديگري جنبه رسالت. آنان از آن جهت كه ولي و عارفند نسبت به آن حيث كه رسول اند برترند زيرا ولايت و معرفت آنان دردايره بساط مشاهده در محضر مقدس حضرت حق قرار دارد اما رسالت آن را به تنگناي عالم ماده و مشاهده اضداد فرود ميآورد154. نبوت و رسالت چون مقيد به زمان و مكان اند منقطع و پايان پذيرند اما ولايت چون معرفت كامل به خداي تعالي است و به زمان و مكان محدود نيست هرگز پايان نميپذيرد و منقطع نميگردد.155 قلمرو رسالت فقط در دنياست و حكم آن در آخرت بريده خواهد شد.156
قشيري به دو فرق دگر اشاره نموده و نوشته كه : برخي گفتهاند كه شدني است كه ولي نداند كه ولي خداست. اما هر پيامبر و فرستادهاي به سِمَت خود آگاهي داده شده و دوم اينكه شرط دست يازي به جايگاه ولايت، ماندگاري هميشگي در اين مقام نيست بلكه شايد كه بدعاقبت نيز بگردد.157 همو در جايي دگر، گفتار استادش ابوعبدالرحمن سلّمي را ميآورد كه: “كارهاي پاياني اوليا، امورات آغازين پيامبران است158.”
در همين جاست كه مسئلهي والاتري و فضل پيامبران و به طريق اولي رسولان را بر ولياي كه تنها، وليّ است ميتوان اثبات نمود البته نه بر اوليايي كه خود نبي يا رسول و يا پيشواي معصوم در فرهنگ شيعهاند. رسولان، چون ولايت و نبوت را هم دارايند بر پيغامبران و اوليا برترند و پيامبران از رسولان، پايينتر و از اولياي صرف، بالاترند و اوليايي كه ويژگيِ وليّ بودن را دارا هستند جايگاهي پايينتر
از آن دو را دارند. بنابراين ولايت حيثي از پيامبر و رسول است؛ و گاه خود به تنهايي در مؤمني حضور دارد.
نتيجه و رهآورد گفتار:
عرفانپژوهان بر اين سخن آگاهاند كه در عرفان اسلامي واژه اي با اهميتتر از ولي و جستاري پرارج تر از ولايت نيست. “وليّ”، تنها واژهي قرآني است كه بر خالق و هم بر مخلوق نهاده ميشود و خداشناسان اين تاج را بر سر نهادهاند تا از ديگر انسانها جدا شوند و با اينکه وليّ، معناي سرپرستي را براي خود برداشته است اما محبت و دلباختگي به حق، از اصليترين مايههاي پاگرفتن اين صفت در دوستان خداست. ولايت امري است كه هر مؤمني به اندازهي توان خود و نيز كوشش خويش در بندگي ميتواند مرتبهاي از آن را دريابد و پلهاي را به بالا پا نهد تا آنجا كه به خلافت حضرت الوهيت بار يابد. از ديرباز نيز تصوفنويسان اسلامي ازين درجات بيگانه نبودهاند و فناي بهدست آمده از نهايت قرب و سرپرستي را ولايت دانستهاند. گونههاي ولايت امري است كه هماره از چشم و قلم عارفان و انديش وران اين حوزه نيفتاده است و ولايت مطلقه و مقيده و نيز خاتم اوليا از داغترين گفتارهاي آن نوشتهها بود است. کشمکشهاي فراوان در لابهلاي نگاشتههاي ابنعربي و پيروان مكتب پاينهاد وي، در مصاديق ولايت مطلقه و مقيده و خاتم اوليا وجود دارد كه به نظر ميرسد اندكي نيز رنگ و بوي كلامي به خود گرفته است؛ و همانگونه كه در ره منزل ليلي چه خطرهاست بسي، در ميدان قلم و كاغذ نيز اين معنا رخ نموده است. قرآن كريم به دو بخش فراگير ولايت رباني و ولايت شيطاني اشارت نموده است.
پيوند و گسستهاي ولايت با جايگاههاي همسويش، نبوت و رسالت و نيز يگانگي و جدايي ولي با دو مفهوم نبي و رسول ديگر جستاري است كه بدان اشارت رفت. زمين و زمان هرگز بيوليّ نخواهد بود چنانكه نبي و رسول هميشگي نيستند.
***
**
*
گفتار سوم:
ديدگاههاي درباره ي كرامات اوليا
1. ديدگاه متكلمان
2. ديدگاه فيلسوفان
2-1. فيلسوفان سينوي
2-2. فيلسوفان اشراقي
2-3. فيلسوفان صدرايي
3. ديدگاه عارفان
4. ديدگاه مخالفان
1. ديدگاه متكلمان
در ميان كساني كه ميبايست حقايق امور را از روي دليل و برهان با ملاحظه و مطابق با شرع درك کنند159 و هماره ديدگاههاي آنان ختمالكلام براي مردم عادي است يعني متكلمان، سخن بسيار است و بهراحتي ميتوان رسالهاي استوار در نگرههاي فرقهاي در اسلام به مسئلهي كرامات اوليا را ترتيب داد و به گستردگي به پژوهه نشست. باري، كوتاه اينكه متكلمان را به دو گروه سنيان و شيعيان دستهبندي ميكنيم.
در باب متكلمان شيعهي اماميه ميتوان گفت كه: آنان يكسره قائل به جواز صدور كرامات از انبيا، ائمه، اوليا و صالحاناند. از اين رو تذکرهنويسان پيشين و پسين، بيپروا به گردآوري و نگاشتن در اين زمينه، همت گماشته و پركار بودهاند.آنها ميگويند چنين كاري، يكسره شدني و بهترين دليل بر آن، وقوع و وجود خارجي آن است. كارهاي خارق عادت صادر شدهي از سوي پيامبر پيش از بعثت، يعني از هنگامهي ولادت تا سن چهل سالگي نمونههايي از اين كارهاست160. آنان قدح در آن را نيز باطل ميداند161. زيديه، ديگر فرقه كلاميشيعي نيز كرامات را پذيرفته162 و در برخي نوشتههاشان، براي بزرگان خود كرامات قائل شدهاند163.
