
معصوم باشد.100 از برجستگيهاي واژهي وليّ كاربرد همسان آن براي خداوند و بندگان برگزيدهاش است.
2. مفهومشناسي وليّ
“ولايت” و مراتب101 آن از آثار دستيازي به والاترين پلههاي انساني در سطح فردي است و “ولي” بالاترين رتبهاي است كه بر عارف بار ميشود كه از رهگذر بندگي و فناي اراده و هستيِ بنده در خداوند متعال، دست ميدهد. اين مسئله از باورهاي همسود تشيع و تصوف به شمار ميآيد. عرفان پژوهان آگاهاند به اينكه نگارش عرفانياي نيست بي آنكه سخن از ولايت در آن نرفته باشد و حرف از وليّ نزده باشد كه خداشناس را بايد در كتب معرفتي به اوليا، شناخت. معرفت حق در گرو شناخت حقيقت انسان، و انسان شناسي رهين فهم مرتبه ولايت است كه اهم مراتب خليفة الله شمرده ميشود. “ابو عبدالله محمد بن حسن بن بشر بن هارون ترمذي” مشهور به “حكيم ترمذي” زادهي سالهاي 205 يا 215 ه. ق پايه گذار سلسله “حكيميه”، از نخستين فرقههاي صوفيه در سده سوم هجري است. او كه خود داراي حالات روحاني و انقلاب دروني و سلوك عرفاني و زهد و رياضت بوده و البته در راه خويش آزارها ديده، از نخستين كساني است كه در قلمرو ولايت قلم زده است102 و به گفته هجويري قاعده سخن و طريقش بر ” ولايت ” بود.103
كاشاني در “اصطلاحات الصوفية”، ولايت را اينگونه ميشناساند كه: “ولايت قيام عبد است به حق، در مقام فناي از نفس خود و آن، بهواسطه قرب و سرپرستي حق نسبت به او حاصل ميگردد تا به نهايت جايگاه تقرب دست يابد.” 104 بر اساس آن، وليّ را اين چنين به تعريف ميگذارد كه: ولي آن است كه خداوند كار او را به دست گرفته و او را از سرپيچي نگاه داشته است. او را با نفسش وانمينهد تا به بالا مرتبه كمال برسد. ” او براى نيكوكاران كارسازى مىكند105″.106
به گفتهي ابنعربي، وليّ شدن يك انسان، به معناي فراتر رفتن از مرزهاي عبوديت و قرار گرفتن در جايگاه ربوبيت است.107
حكيم الهي، ملاهادي سبزواري، انسان را از نگاه ترقي و تدرج در مراتب كمال و سعادت، داراي گونههايي دانسته: وليّ را مسلمان مؤمني مي داند كه افزون بر عابد و زاهد و عارف بودنش، خداوند وي را به جايگاه قرب برساند و با الهام و دميدن در جان او تأييدش كند.
مرحوم حاجي، رسول، اولوالعزم و خاتم را نيز به عنوان مراتب پس از ولي برشمرده و به تعريف مينشيند.108 همو در جايي دگر معاني گونهگوني را براي وليّ برميشمرد از جمله: “آن كه امور عام را به عهده گيرد و در آن دخل و تصرف نمايد.”109
در عرف خداشناسان “ولي” هموست كه در زبان خانقاهنشينان پيشين به پير، شيخ، مرشد، دليل راه و قطب نيز خوانده ميشد. به اصطلاح پسينيان صوفيه، شيخ كسي است كه در مراحل طريقت كامل شده باشد و بتواند مبتديان را دستگيري و راهنمايي كند. شيخ چون به مراحل عالي كمال برسد و در كمال، استغناي تام پيدا كند قطب ناميده ميشود.110 اخيار، ابدال، ابرار، اوتاد، نقيب، قطب و غوث كه البته همه در يك رتبه نيستند111 همه از صاحبان مراتب مختلف ولايتاند. دامنهي اطلاق كلمهي وليّ در بين صوفيان بسيار وسيع است و همانگونه كه بر بزرگعارفاني از قبيل بايزيد بسطامي و ابوالحسن خرقاني و جنيد بغدادي و ابوسعيد ابوالخير و جلالالدين رومي و ابن عربي و مانند آنها نهاده شده، گاه نيز بر مبتلايان به حملههاي عصبي و مصروعان112 و گروهي كه از ديد طب مشاعرشان مختل و سبك مغز و نيمهديوانه محسوباند به كار رفته است كه در بين صوفيه به عقلاي مجانين معروفند.113 به باور بسياري از بزرگان صوفيه “ولايت” و “مقام قدس” بسته به ايمان است نه عمل، به اين معني كه به جز كفر هيچ گناهي سبب هلاكت ابدي آدمي نيست اينگونه تفكر براي خامان و مبتديان صوفيه ممكن است زيانبار شود ولي چيزي كه تعديل كننده اين باور تند واقع شده اهميتي است كه همه بزرگان صوفيه به رعايت آداب و اصول شرع داده و پيروان را وادار به رعايت احكام دين کردهاند؛ و بيشتر پيران خود اسوه و مثال پرهيزگاري و فضيلت بودهاند.114 حكايات فراوان در زهد و ورع ايشان در زيستنامههاشان، نمايانگر اين سخن است.
3. گونههاي ولايت
عارفان و عرفاننويسان، ولايت را در وهلهي نخست به ولايت ذاتي و عرضي تقسيم کردهاند. چنانكه بر اهل پژوهش پنهان نيست ولايت، در تقسيمي كه از بخش نخست يعني ذاتي است به عامه و خاصه و خاصه نيز به مطلقه و مقيده تقسيم شده است.
“ولايت بالذات” كه به مصداق آيهي: “اوست كارساز ستوده”115 ويژهي ذات حق است و ولايت بالعرض كه ولايت ديگران است برگرفته از ولايت بالذات ميباشد. ولايت نخست يعني ولايت خداوند و حق و سرپرستي او از بندگان، خود به دو قسم، بخشپذير است: ولايت عامه كه به مصداق آيهي: “او براى نيكوكاران كارسازى مىكند.”116 در ميان همه مؤمنان همسان است و ولايت خاصه كه مخصوص واصلان از ارباب سلوك است كه عبارت از فناي عبد در حق و بقاي به او. ولايت بالعرض نيز كه به سبب تخلق به اخلاق الهي و تحقق به مراتب فنا و بقا حاصل ميشود خود دو گونه است: ولايت مطلقه و مقيده.117
ولايت عامه نيز به دو بخش تقسيم ميشود:
يكم. ولايتي است كه منشأ آن ايمان به خدا، فرستادگان، پيامبران و اوليا است چرا كه ” خداوند كارساز مؤمنان است، آنان را از تاريكيها به سوى نور بيرون مىآورد.”118 اين گونه ولايت از تخليه يعني پاك سازي نفس و تحليه به معني آذين بستن آن آغاز شده و با جايگاه قرب نوافل پايان ميپذيرد و آنگاه كه بنده در فعل و صفت حق فاني گردد حق گوش و چشم و زبان او ميشود119؛ و او با گوش حق به شگفت ناشنيدنيهاي ديگران را ميشنود و ناديدنيهاي پنهان ديگران را ميبيند و از نهان و نهانيها ديگران را باخبر ميسازد.
دوم. ولايتي كه به اصحاب قلوب و بندگان كامل اختصاص دارد كه در حضرت حق فاني و به سلطان وجود باقي گرديده و ميان قرب نوافل و فرائض جمع کردهاند. آغاز آن نهايت قاب قوسين است و سير دارنده اين مرتبه پس از انجام سفر نخست يعني از خلق به حق و طليعه سفر دوم يعني از حق به حق آغاز ميشود.
اما ولايت خاصه به خاتم انبياء و اولياء اختصاص دارد آغاز آن نهايت قاب قوسين است دارنده اين مرتبه پس از سير در اسماء ظاهر و باطن و گذر از پرده هاي نوري اسماء به مرتبه مظهريت تجلي ذاتي بار يافته و از هرگونه شرك و تلوين رهيده است.120 اگر ولايت خاصه اشتداد پيدا كند صفتي از اوصاف الهي است: ” اوست كارساز ستوده”121 و در صورتي كه در كمال شدت آشكار گردد نبوت مطلقه تحقق مييابد و داراي آْن خاتم پيامبران است.122ولايت خاصه ويژه اصحاب قلوب و اهل الله است كه فاني در حق و باقي به حق و داراي قرب فرائضاند و آيهي شريفه: “بدان كه دوستان خدا، نه بيمى بر آنان است و نه آنان اندوهگين شوند.”123 به آن اشارت دارد.124
عارفان ولايت را بر پايه نبوت به مطلقه و مقيده تقسيم کردهاند كه سيد حيدر از زبان قيصري آن دو را همان عامه و خاصه ميداند و ميآورد كه مطلقه به خودي خود يك صفت الهي است و از ديد اينكه استناد به پيامبران و اوليا شود مقيده است. پس ولايتهاي پيامبران و اوليا همه جزئيات ولايت مطلقه هستند چنانكه پيامبري پيامبران همه جزئيات نبوت مطلقه به شمار ميآيند.125
در پي ايضاح مفهومي ولايت خاصه آن را به ولايت عطايي و كسبي بخش پذير نموده است. ولايت عطايي آن است كه با جذبه و كشش از سوي حضرت حق قبل از مجاهده به حضرت رحماني بار مي يابد؛ و كسبي اين است كه با كشش قبل از مجاهده دست دهد.نخست از آن دو، ولايت محبوب نامگذاري شده چه كه حق او را به سوي خود ميکشاند؛ و دومي ولايت محب ناميده شده چرا كه سالك است كه نخست به سوي او روانه ميشود آنگاه كششي از سوي حق برايش دست ميدهد و اين قرب بر پايه نوافلي است كه به درگاه دوست ميآورد.126 بنابراين كشش او بسته به محبتي است كه از قرب او به حق به دست آمده است پس كسبي است گرچه اين قرب نيز از كشش حضرت حق از راه باطن به سوي خود است و خوانش او به سوي حق به سبب استعداد ازلي اوست چرا كه اگر كشش و خوانش او نباشد هيچ كس از بهرههاي نفس خود رها نخواهد شد.
دلبران را دل اسير بيدلان
هر كه عاشق ديديش معشوق دان
جمله معشوقان شكار عاشقان
كو به نسبت هست هم اين و هم آن127
در انديشهي ترمذي اوليا، به دو دستهي: اولياءحقالله و اولياءالله تقسيم شدهاند. بخش نخست كه نامي ساختهي انديشهي خود اوست كسانياند كه در آنها انقلاب دروني پديد آمده، از غفلت به بيداري و آنگاه به توبه پايدار و مراقبه، روي آورده و نگاه خود را به نگهباني از جوارح هفتگانه و به گزاردن واجبات و پاس داشت حدود آنها معطوف داشتهاند و در عين حال خود را در خطري سترگ ميبينند. زيرا هنوز درخت نفس را از ريشه نکندهاند از اين رو ميکوشند آني، از مراقبت و پاسباني دريغ نكنند تا عطاي حق را به چهرهي نسيم نيروبخش قرب بهره ببرند و در مسير قرب، گامهاي بلندتري بردارند. لغزشگاه پندار “كامل مكمّل” بودن و بيرون جهيدن شير خفته نفس، پرتگاهي است كه بسي روندگان در آن لغزيده و به سر درآمدهاند.128
قطب، بزرگترين صوفي عهد و حاكم بر اوليا الله است و هر وقت اراده كند در فاصله يك چشم به هم زدن همهي اوليا، با طيالارض از اطراف و اكناف دنيا در گرد او مجتمع ميشوند. پس از قطب عدهاي از اوليا هستند كه به گفته هجويري “اما آنچه اهل حل و عقداند و سرهنگان درگاه حق جل جلاله سيصداند كه ايشان را اخيار خوانند و چهل ديگر كه ايشان را ابدال خوانند و هفت ديگر كه ايشان را مر ابرار خوانند و چهارند كه مر ايشان را اوتاد خوانند و سه ديگراند كه ايشان را نقيب خوانند و يكي كه او را قطب خوانند و غوث خوانند و اين جمله مر يكديگر را بشناسند و در امور به آن يكديگر محتاج باشند.”129
4. پلههاي ولايت
ولايت، با موت ارادي كه نزد عارفان به قيامت مياني تعبير شده، آغاز ميگردد و با يك دگرگوني كيمياوار، تولدي دوباره و برتر رفتن از خويش از راه طرد جز حق، ادامه مييابد130. “وليّ” با دريافت تجليات افعالي و صفاتي به فناي افعالي و اسمايي رسيده و در نهايت در تجلي ذاتي فاني ميشود و با وصول به بقا به مقام جمع الجمع و قيامت كبراي خويش بار مييابد.131
سيد حيدر آغاز ولايت را انتهاي سفر نخست ـ از خلق به حق ـ ميداند كه از راه برطرف كردن محبت و تمايل به مظاهر و اغيار و رهايي از قيدها و پردهها و گذر از منازل و مقامات به دست ميآيد132 حقيقت ولايت همسان وجود در همه حقايق متجلي است مبدأ آن حضرت احديت وجود و منتهاي
آن عالم ملك و شهود است.133 دست دادن ولايت از مسير فنا رخ ميدهد كه خود سه مرحله دارد:
الف: فنا ساختن افعال خويش در فعل حق “تعلق” به فناي صفات خود در صفات حق “تخلق”.
ج: فاني ساختن ذات خود در ذات حق “تحقق”. از اين است كه وليّ، به “قرب نوافل” ميرسد و با علم الهي آگاه ميشود و با تحقق به بقاء و وصول به “قرب فرائض”، به مثابه واسطه حق در عالم متصرف ميگردد.134
نخستين درجهي ولايت خاصه در پايان سفر نخست از اسفار اربعه و آغاز سفر دوم كه در حق و به حق است تحقق دست ميدهد.135 دست وليّ كامل، دست خداست و عنايت الاهي از طريق او به ديگران ميرسد.136
در نگاشتههاي عرفاني ولايت از ديد تشكيكي به وجود همانند شده و ميگويند همانگونه كه وجود داراي مراتب تشكيكي است ولايت نيز اينگونه است و هر اندازه كه ولايت اشتداد داشته باشد بهسان وجود برتري دارد.137
به چشم ساختاربين، بهترين چينش در مراتب ولايت را قيصري، شارح نامدار باورهاي عرفاني ابنعربي، نگاشته باشد. وي پس از واژه شناسي و مفهوم رساني ولايت و نيز گونه شناسي آن به بررسي مراتب ولايت ميپردازد. قيصري محبوبان كه جذبهشان پيشتر است ـ مجذوبان سالك ـ را بر محبان كه سلوكشان مقدم است ـ سالكان مجذوب ـ برتر ميداند و همين را دليل قطب بودن آنان ـ و نه محبان ـ ميداند و البته محبوب بودن نيز خود مراتبي دارد: نخست مراتب، قطب بودن كه به نحو عموم بدلي، يكي پس از ديگري خواهند آمد و غوث نام دارد چرا كه فريادرس سالكان در حالاتشاناند.
دوم، مرتبهي دو امام : كه آن دو مانند دو وزير براي پادشاه اند. يكي در
