
عبادت كند؛ بهگونهاي كه بتواند بگويد: “اِنَّ صَلاتي ونُسُكي و محياي و مماتي لِلّهِ رَبِّ العلَمين: بگو: بى گمان نمازم و عبادتم و زندگانىام و مرگم [همه] در راه خداوند، پروردگار جهانيان است.”521 آنگاه همهي شئون فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي و… او صبغهي عبادي مييابد.522 از اين رو متن بنياديِ انديشهي نگارنده در اين نگاره، در دو جستار “عبوديت” و “معرفت” پيگيري و به انجام ميرسد.523
عبوديت، از آن رو راهكاري در رسيدن به ولايت تكويني از سوي خداي سبحان است كه به محبوب و معشوق شدن بنده براي خدا ميانجامد. صادر كنندهي ولايت در كريمهاي كه در فرهنگ فقهي ما سجده واجب دارد به پيغامبر خود هشدار ميدهد كه: “نه! از او فرمان مپذير و سجده [و نيايش] كن
و [به خداوند] تقرب بجوى.”524 گرچه در اين آيه از سجده سخن رفته است اما منظور، همان نماز و
عبادت است. عبادت را معناي فراگيري است كه شامل امتثال همه دستورات الهي ميشود و ميفهماند
كه به راستي راه رسيدن به ولايت الهي سرنهادن همه سويه به فرمانهاي مولا و كرنش در برابر
اوست.
حتي در مقابل، غائلهي كفر و شرك نيز براي تقرب جستن به خداوندگان خود، عبوديت را اصليترين راهكار ميدانستند و ميدانند. “بدان كه پرستش ناب از آن خداست. و كسانى كه به جاى او دوستانى گرفتند [گويند:] آنان را نمىپرستيم جز براى آنكه ما را گامى به خدا نزديك سازند. بى گمان خداوند بين آنان در [باره] آنچه آنان در آن اختلاف مىورزند، داورى مىكند. خداوند كسى را كه او دروغگويي ناسپاس است، هدايت نمىكند.”525
اما قرآن كريم اينگونه عبوديت را صحّه نميگذارد و خلوص در بندگي براي خداي سبحان را مطرح ميكند و شرط ميداند و هشدار مي دهد كه “خدا را در حالى كه پرستش [خويش] را براى او خالص مىدارى، بندگى كن”526 چرا كه هر گونه چشمداشت از ناحيه عبوديتش همان و از چشم خداي سبحان افتادن همان. اين گفته، در ادبيات اهل بيت رسول خدا(عليهم السلام) كه همتاي قرآن كريماند نيز آمده است.
1-3. فراگير بودن معناي عبوديت در قرآن
هنر قرآن حكيم نه تنها اين است كه قداست ارتباط عبد با مولا را در ميدان عبادت ترسيم ميكند، بلكه ميخواهد تمامي روابط انساني را عبادي كرده و عبوديت محض را بر سراسر وجود انساني حاكم گرداند.527 پس بندگي داراي معناي فراگيري است كه همه شئون زندگي بنده را ميتوان در آن جا داد. از همين روست كه در توصيهخواهي ابوذر از وجود مبارك پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) وي را براي رسيدن به ولايت كه كرامتي است الهي، به زهد و ورع ميخوانند.528 البته زهد و ورع يك نشانهي ولايت الهي است. هر آنكه وليّ خدا شد، اهل ورع و زهد است، نه اينكه هر كه اهل ورع و زهد شد، ولي خدا باشد.529
دگر رهنمونِ نيل به تقرب و ولايت الهي، خواستن از خداي سبحان و نوميدي از آن چيزي كه در دست مردم است كه خداوند به پيامبر خود ميفرمايد: “و چون بندگانم درباره من از تو بپرسند، [بگو:] به راستى كه من نزديكم. دعاى دعا كننده را هنگامى كه مرا [به دعا] بخواند، روا مىدارم. پس بايد كه از من فرمان پذيرند و به من ايمان آورند باشد كه راه يابند.”530 كه از زبان بنده محض خداوند، علي(عليه السلام) چنين معنا ميشود كه: “نزديك شدن به خداوند با خواستن از اوست و جاي گرفتن در دل مردمان با نخواستن از آنها.”531 قرآن كريم نيز ما را به بخشايش خداوند رهنمون است آنجا كه ميفرمايد: “و از خداوند از بخشايش او بخواهيد. خداوند به همه چيز داناست.”532 خواندن و خواستن خداي سبحان كه البته هر كدام معناي ويژه خود را ميدهد به راستي به اين معنايند كه: تو مولا هستي و من بنده توام، تو مطلقي و من نيازمند به تو، و اين عين عبوديت است. گذشته از اينكه دعا، يعني خواندن يا خواستن از خدا، حقيقت عبادت است533.
هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ از يمن دعاي شب و ورد سحري بود534
پس بندگي محض، يكي از پلهها يا نخستين پلهاي است كه قرآن كريم براي تقرب عبد به معبود و محب به محبوب فرا روي بنده نهاده تا به آسمان ولايت بار يابد و كاركردهاي شگفت قرب به حق نمايان شود.
1-4. ظهور آثار قرب به حق(نوافل و فرائض) از نگاه قرآن
گر چه در قرآن كريم با اين واژههاي خاص از آن دو قرب سخني نرفته است اما بر اساس سنجهاي كه روايات اين باب دست ميدهد ميتوان آيات پرشماري از قرآن كريم را نشان كرد كه گوياي دست يافتن صالحاني به اين دو جايگاه بلند است. چرا كه اگر قرب نوافل را جايگاهي بدانيم كه خداي سبحان به بنده اين اجازه را بدهد كه به نام خود و به گونهاي بسته به توانايي انسانيِ خويش، امر خارق عادتي را آشكار كند و گوش و دست و ديده او و همه هستي او، علم و قدرت و خواست و صفات خداوندي شود از اين رو ميتوان همه معجزات پيامبران و كرامات اولياي الهي را نشاني از دست يازي آنان به قرب نوافل دانست.535 براي نمونه، معجزات عيساي مسيح(عليه السلام) را ميتوان ظهور قرب نوافل در يك پيامبر به شمار آورد.
هنگامي كه خود ميفرمايد: من براى شما از گل، چون شكل پرنده مىسازم، آنگاه در آن مىدمم و به حكم الهى پرنده مىشود. وي افزون بر آفرينش پرنده، به درمان دردهاي بيدرماني چون كوري مادرزادي، پيسي و زنده كردن مردگان ميپرداخت. و نيز از آنچه ديگران در خلوت ميخورند و ذخيره ميکنند آگاهي ميداد.536
همچنين فرستادن پيراهن توسط يوسف پيامبر(عليه السلام) و بينا شدن ديده نابيناي پدر و نيز آگاهي دادن يعقوب پيامبر(عليه السلام) در سرزمين فلسطين از به مشام رسيدن بوي جامه فرزند از مصر537، هر دو از اين نمونهاند. چنانكه روان شدن و لنگر انداختن كشتي نوح با گفتن “بسم الله”538 و به در آمدن ماده شتر از دل كوه به دعاي صالح(عليه السلام)539 و فراخواني ريزهريزههاي مرغان در هم آميخته، به زنده شدن با نداي ابراهيم خليل(عليه السلام)540 و همنوايي كوه و مرغان هوا در تسبيح با داوود و نرم شدن آهن براي او541 و رام شدن تندباد براي سليمان و همزباني و سخن كردن وي با مرغان و جنبندگان و تسخير جنّيان و بهکارگيري آنان و فراهم شدن قلعهها و تمثالها و کاسهها و ديگها و كالاهاي شگفت آور و دربند بودن همه براي او542 و بر بلنداي همه آن حيرتآورها دو نيم شدن ماه به دست پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) و کشتهشدن و شكستخوردن لشكر دشمنان اسلام با پاشيدن مشتي خاك به سوي آنها درجنگ بدر543 و…، همه، نمونههايي ازآشكار شدن صفات فعل خداوندي و به بارنشتن جايگاه قرب نوافل دربندگان خداست.
داستان آصف برخيا و آوردن تخت پادشاهي ملكه سبأ به كمتر از يك چشم به هم زدن، به نزد سليمان نبي(عليه السلام)544 نمونهاي از كرامت يك وليّ خداست چنانكه فرو ريختن رطب تازه از درخت خشك به تكان دادن مريم545، مصداقي از ظهور آثار قرب نوافل در يك زن به عنوان وليّ خداست.
نكتهي قابل يادكرد در اينجا اين است كه البته خداي عادل و لطيف هرگز كوشش هيچ تلاش را بيپاسخ وانمينهد و بر همين اساس بر كارهاي سختگيرانه و رياضتهاي بيرون از چارچوب شريعت نيز اثر وضعياي بار نموده است و براي اينان شدني است كه در جهان مادي تصرفاتي داشته باشند و به انجام كارهاي خارق عادت ـ و البته نه معناي كرامت ـ بپردازند و قدرت نمايي كنند اما اين را هم بايد در نظر داشت كه كارهاي آنان هيچگاه همراه با ادعاي نبوت و يا رسيدن به جايگاه ولايت الهي نيست و از اين دو قرب، طرفي نبستهاند و نيز اينكه توان همآوردي با معجزه پيامبران و كرامات اولياي الهي را نخواهد داشت، مرتاضان و هر كه از دايره ولايت الهي به در است اوج كارش تصرف در عالم ملكوت است اما به جبروت و بالاتر دسترسي ندارند چرا كه آنان شياطين انساني هستند و اجازه ورود به معركه آسمانِ اوليا را ندارند546.
“توحيد ذاتي و شهود ذات ميوه قرب فرائض و تقرب به اسما و صفات الهي و بار يافتن به توحيد افعالي ثمره قرب نوافل است.”547
اين بود پلهي نخست نردبان صعود به جايگاه ولايت از ديد قرآن كريم، و پس از آن، سكوي معرفت است كه آدمي را برترين مخلوق هستي و جانشين خداوند ميکند.
2. معرفت شهودي
واژهي علم از پايهايترين و پركاربردترين واژههاي وحياني قرآني است، چرا كه مقدمهي ايمان و عمل به خواستههاي پروردگار جهانيان است. البته پيشدرآمد بودن دانش بر ايمان، به گونهي حصولي علم برميگردد، كه به گاهش به مراتب داشتن علم و گونههايش خواهيم پرداخت. 854 نوبت در 726 آيه در گستره 85 سوره قرآن آمده است. دانش و شناخت، امري است كه سنجهي ارزشگزاري آدميان است بهويژه آنگاه كه معرفت حضوري و شهودي بوده باشد كه در فرهنگ قرآن كريم اينگونه شناخت باارزش، پس از بندگي و كرنش در برابر آفرينندهي هستي و عالم به آن، دست ميدهد و به راستي عبوديت پلهاي است در رسيدن به دانش شهودي چرا كه اين گونه علم، الهي است و ناپاك را بدان راه نخواهد بود. پوشيده نيست كه معرفت داراي مراتب است و هر كس به اندازه ظرف وجودي خويش از آن برميگيرد و بيگمان برترين كس در اين زمينه، آن است كه ظرفي بزرگتر داشته باشد.548 برخي بيشتر و شماري كمتر پياله خويش را به زير آب ميزند اما به هر روي هر آنكه، اندكي از اين علم ويژه را دارا باشد توانايي كارهاي شگفت مييابد. و البته همه از فضل پروردگار است549 چرا كه همهي گنجينههاي همه چيز به نزد اوست.550
دومين ايستگاه و محوري كه قرآن كريم براي رسيدن به جايگاه ولايت الهي ترسيم نموده است علم است و معرفت، آن هم به معنايي كه خواهيم گفت. اما بنمايهي ارزشداري دانش را خداوند متعال در قرآن كريم اينگونه ياد ميكند كه: “اَللهُ الَّذي خَلَقَ سَبعَ سَماواتٍ و منَ الاَرضِ مِثلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الاَمرُ بَينَهُنَّ لِتَعلَموا اَنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شيءٍ قَدير واَنَّ اللهَ قَد اَحاطَ بِكُلِّ شيءٍ عِلما : خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريده و از زمين [نيز] مانند آنها را [آفريده است]. فرمان [خداوند] بين آنها (آسمانها و زمين) فرود مىآيد تا بدانيد كه خداوند بر هر كارى تواناست. و آنكه خداوند در دانش بر همه چيز احاطه دارد.”551 در اين آيه هدف آفرينش مجموع نظام كيهاني كه انسان نيز جزئي از آن است، معرفت بشر به قدرت نامتناهي و علم نامحدود خداست؛ اين دو يعني انسان و نظام كيهاني در ذات عين هماند، اگرچه به ديد مفهومي با هم متفاوتاند، زيرا نامحدود تعدّدپذير نيست.
2-1. بخشي از دانش كتاب “علم من الكتاب”
در كريمهاي از قرآن كريم آمده است كه يكي از دستياران سليمان پيامبر(عليه السلام) به نام “آصف بن برخيا”552 كاري شگفت از خود نشان داده است البته در اينكه اين شخص، كه بوده است گفتارهاي گوناگوني است از جمله اينكه:. آن شخص خضر، جبرئيل، فرشتهاي تاييد شده از سوي خداوند است و حتي خود حضرت سليمان نيز احتمال داده شده است چرا كه ايشان سبب انجام اين كار شگرف بوده است.553 در تفسيري ديگر آمده كه برخى گفتهاند: كسى كه اسم اعظم را ميدانست انسانى بود بنام “بلخيا” و شماري گفتهاند: اسطوم و عدهاي گفتهاند: خضر است. بعضي گفتهاند: جبرئيل است كه به اذن خداوند در فرمان سليمان بود. برخى ميگويند: خود سليمان است كه ميخواست نعمتهاى خدا را بر خود نشان دهد. ولى اين، سخني دور از واقع است و مفسران چنين قولى را نپذيرفتهاند.554 اينها وجوهى هستند كه بر هيچيك از آنها دليلى نيست. آن چه در ميان تفاسير و كتابهاي داستانهاي پيامبران خدا در قرآن به چشم ميخورد همان “آصف بن برخيا” است، مردي از صالحانِ گروه بنياسراييل، كه خداوند از نزد خويش به او علمي- علم لدنّي – را ارزاني داشت.555 در احاديث پرشماري از اهل بيت(عليهم السلام) آمده است كه آن كس، آصف بن برخيا بوده چنانكه در كتاب “منهج الدعوات”556 روايت شده و در دعاى “علوى مصرى” آمده كه “الهى و اسئلك باسمك الذى دعاك به آصف بن برخيا على عرش ملكهي سبأ” و در “عيون اخبار الرضا”557 از حضرت امام موسى كاظم(عليه السلام) در لابهلاي حديث بلندي روايت كرده است كه “انى ادعو اللَّه عز و جل باسمه العظيم الذى دعا به آصف”.558 افزون
