
15)
البته علیرغم همه اختلاف نظرهای موجود در تعریف گفتمان، میتوان گفت كه مفهوم آن از یك طرف به محصول مادی متجلی در متن و از طرف دیگر در فرایند ارتباط مرتبط میباشد. بهعبارت دیگر، اگر متن یك محصول مادی و دیداری است، گفتمان یك فرایند ارتباطی و شنیداری محسوب میشود و اصولا مفهوم گفتمان بهشكل جدی با زبان و ساختارهای زبانی و فرازبانی عجین است. ( بشیرحسن، 1384،8)
“ارنستو لاكلا” و “شانتال موف” در كتاب “هژمونی و راهبرد سوسیالیستی” (1985)، گفتمان را مجموعهای معنیدار از علائم و نشانههای زبانشناختی و فرازبانشناختی تعریف میكنند. در نزد آنان گفتمان صرفاً تركیبی از گفتار و نوشتار نبوده بلكه این دو خود اجزای درونی كلیت گفتمان فرض میشوند و گفتمان هم دربرگیرنده بعد مادی و هم مزین به بعد نظری است. گفتمان در معنای فنّی و علمی و زبانشناسانه به جنبههایی از زبان میپردازد كه تنها میتوان آنها را با ارجاع به متكلم، وضعیت یا موقعیت مكانی و زمانی وی یا با ارجاع به متغیرهای دیگری بیان نمود؛ كه در مشخص كردن بسترهای بافت موضعی پارهگفتار بهكار میروند. بنابراین گفتمان، مدعی حوزه معین، مستقل و كاملاً تعریف شدهای از مطالعه است. ( تاجیك، 1383،21)
2-1-2- چيستي و هستي مفهوم گفتمان
لحاظ هستيشناسي، گفتمانها به اين مطلب اشاره دارند که حقايق ثابت بيروني وجود ندارد و تنها از طريق گفتمان است که اين حقايق بازنمايي ميشود. در اين بازنمايي، زبان حقيقت را ايجاد ميكند و تغيير ميدهد. بنابراين، جهان اجتماعي محصول گفتمانها است و حتي کنش انسان را نيز متناسب با اين حقيقت توليد ميکند. براي مثال، طغيان رودخانه و جاري شدن سيل حادثهاي است که مستقل از تفکر و ذهنيت مردم روي ميدهد، اما زمان معنادهي به آن از سوي مردم مصادف است با گفتماني شدن آن که افراد براساس گفتمانهاي خود آن را به خشم خدا، سوءمديريت دولتي، ال نينو، خرابي سيلبند و… تعبير و تحليل ميکنند. اين گفتمانها آثار و پيامدهاي خاص خود را به همراه دارند که از ساختن سيلبند، دفاع از سياستهاي زيستمحيطي و انتقاد از دولت گرفته تا تقويت دينداري و ايمان به خدا، همه را دربرميگيرد. پس در اين نظريه واقعيت اجتماعي ساخته و معنادار ميشود که آن از طريق زبان صورت ميگيرد. خصوصيت اين معناسازي اين است که امري دائمي است و حد يقفي ندارد و اصطلاحاً زبان امري در حال ساخته شدن است نه از قبل ساخته شده. از منظر ديني و با توجه به وجود حقايق ثابت و مسلم ديني، تحليل گفتمان واجد نقدهاي اساسي است که در بخش نقد بدان ميپردازيم. (مقدمی، 91،1390)
اما به لحاظ معرفتشناسي، واقعيت اين است که گفتمان نيز همانند بسياري از مفاهيم اجتماعي ديگر معناي خيلي روشن و شفافي ندارد. اين امر از آن روي است که مفاهيم اجتماعي مفاهيمي دربسته و سربسته نيست و تابعي از نظام زباني و معنايي ـ ذهني جامعه است. اين سياليت بهعلاوة کاربرد وسيع و بعضاً غلط اين واژهها باعث ايجاد سوءبرداشتهاي معرفتي ميشود. با اين حال، فيالجمله ميتوان مفهوم آن را از صاحبان انديشه جويا شد. (همان)
ميشل فوکو، فيلسوف فرانسوي، گفتمان را مجموعهاي از احکام ميداند ميشل فوکو، فيلسوف فرانسوي، گفتمان را مجموعهاي از احکام ميداند که در شرايط ويژهاي وجود مييابند که در شرايط ويژهاي وجود مييابند.او خود ميگويد: «ما مجموعهاي از احکام را تا زماني که متعلق به صورتبندي گفتماني مشترکي باشند گفتمان ميناميم… گفتمان متشکل از تعداد محدودي از احکام است که ميتوان براي آنها مجموعهاي از شرايط وجودي را تعريف کرد».(فوکو، 1972،117)
ازاينرو، ويژگي منحصر به فرد تحليل گفتمان از منظر فوکو آن است که ماهيت امور مورد بررسي از پيش تعيين نميشود؛ بلکه توأم با همان صورتبنديهاي گفتماني پا به عرصة حيات ميگذارد که امکان گفتوگو دربارة آنها را فراهم آوردهاند.( تاجيک، 1379،16)
فيليپس و يورگنسن در يک تعريف مقدماتي گفتمان را شيوهاي خاص براي سخن گفتن دربارة جهان و فهم آن ـ يا يکي از وجوه آن ـ معرفي ميکنند.( يورگنسن و فيليپس، 1389 ،18)
دغدغة اصلي در نظرية گفتمان آن است که مردم در جوامع چه درک وشناختي دربارة خود دارند. به عبارت ديگر، تعريف مردم در جوامع گوناگون از خودشان چيست؟ و بهتبع اين تعريف و شناخت، الگوي رفتاري آنها كدام است؟ ديويد هوارث يکسانانگاري گفتمان و ايدئولوژي را رد ميکند؛ چراکه ايدئولوژي در مفهوم سنتي خود همان عقايدي است که عاملان اجتماعي، اعمال خود را با آن توجيه ميکنند؛ اما گفتمان وسيعتر از آن و شامل همة صور حيات اجتماعي، سياسي، نهادها و سازمانها ميشود.( سلطاني،1384، 155)
درواقع مفهوم گفتمان جايگزين مفاهيم ايدئولوژي، در مارکسيسم و زبان در نظريههاي پسامدرن شده است.از ديدگاه لاکلا و موف گفتمان جهان اجتماعي را در قالب معنا ميسازد. اين ساختن از طريق زبان که ماهيتي بيثبات دارد انجام ميشود. زبان، هم در ايجاد واقعيت و هم در بازنمايي آن نقش اساسي دارد. دسترسي به واقعيت، تنها از طريق زبان ممکن است و هيچ واقعيت پيشيني و از قبل تعيين شدهاي وجود ندارد. تغيير در گفتمانها سبب تغيير در کل نظام اجتماعي ميشود. از اين روي، نزاع گفتماني به ايجاد، تغيير و بازتوليد واقعيت اجتماعي منجر ميشود. ( حسينيزاده، 1383 ،182)
با اين همه، به نظر ميرسد ارتباط گفتمان با واقعيت، ارتباطي ديالکتيک باشد؛ چراکه الزامات و اقتضائات تاريخي، اجتماعي و فرهنگي نيز ميتوانند نوع خاصي از گفتمان را مطالبه و آن را حاکم کنند. بنابراين، گفتمانها بنابر مطالبات و الزامات اجتماعي و سياسي جامعه و نيز کاستيهايي که گفتمان حاکم به آن دچار شدهاند، نظام معنايي خود را بازساخته و آن را بهعنوان نظامي کارآمد و توانمند در برونرفت از مشکلات جامعه ارائه ميدهند. (مقدمی، 1390،92)
درنتيجه گفتمانها اموري بسته و تغييرناپذير نيستند و هويت خود را به واسطة نوع ارتباطي که با ساير گفتمانها دارند بازتعريف ميکنند. گفتمان وقتي توانست به يک ثبات نسبي برسد و نظام معنايي خود را تثبيت نمايد، به يک گفتمان هژمونيک تبديل ميگردد. هويت يک گفتمان، هويتي ارتباطي، پويا و فعال است. زماني که يک گفتمان نشاط خويش را از دست دهد و دچار تصلب و عدم انطباق با زيستبوم اجتماعي خود گردد، زوال و افول آن شروع ميشود. بر عکس، فائق آمدن بر اين مشکلات، آن را در جلب اجماع و اقناع جمعي و پذيرش آن از سوي کارگزاران و سوژهها ياري ميرساند. بدين ترتيب است که يک گفتمان خود را هژمونيک ميکند.پيامد هژموني شدن يک گفتمان بهمعناي برجسته شدن نظام معنايي خود و به حاشيه راندن نظامهاي معنايي ساير رقبا است. به اعتقاد لاکلا مفاهيم در درون گفتمانهاي متضاد بار معنايي مييابند و نه در درون يک زبان عام و مشترک. (همان)
ازاينرو، هر عمل يا پديدهاي براي معنادار شدن بايد گفتماني شود و در چارچوب گفتمان خاصي قرار گيرد. لاکلا و موف، تمايز گفتماني و غيرگفتماني را که در نظرية فوکو و بسياري از انديشوران ديگر وجود دارد، مردود ميشمارد و بر گفتماني بودن تمام حوزههاي اجتماعي تأکيد ميکند. بنابراين، تحليل گفتماني لاکلا با مجموعة وسيعي از دادههاي زباني و غير زباني بهمثابة متن برخورد ميکند.
درنتيجه ميتوان در يک تعريف مختار، گفتمان را چنين تعريف کرد: «گفتمان امکان مفصلبندي و چينش ذهني حول يک نشانه و دال و تشکيل نظام معنايي و تثبيت و هژمونيک کردن آن با ايجاد يک اجماع و اقناع عرفي موقت است». (تاجيک، 1379، 16)
2-1-3- تاریخچه تحلیل انتقادی گفتمان
تحلیل گفتمان گرایشی بینارشته ای است بدین معنا که از علوم گوناگونی همچون هرمنوتیک، ساختارگرایی، شالوده شکنی و… الهام گرفته است بهرام پور در “مقدمه گردآورنده” کتاب تحلیل انتقادی گفتمان در این ارتباط می گوید :
«تحلیل گفتمان یک گرایشِ مطالعاتی بین رشتهای است که از اواسط دهه ۱۹۶۰ تا اواسط دهه ۱۹۷۰ در پی تغییراتِ گسترده علمی ـ معرفتی در رشتههایی چون انسانشناسی، قومنگاری، جامعهشناسیِ خُرد، روانشناسی ادراکی و اجتماعی، شعر، معانی بیان، زبانشناسی، نشانهشناسی و سایر رشتههای علوم اجتماعی و انسانی علاقهمند به مطالعاتِ نظاممندِ ساختار، کارکرد و فرآیندهای تولیدِ گفتار و نوشتار ظهور کرده است. این گرایش به دلیل بینرشتهای بودن خیلی زود به عنوان یکی از روشهای کیفی در حوزههای مختلف علوم سیاسی، علوم اجتماعی، ارتباطات و زبانشناسیِ انتقادی مورد استقبال واقع شد.» ( فرکلاف، 1379،۷)
او در ادامه میگوید هر چند تحلیل گفتمان در زبان شناسی رشد یافت اما در زبانشناسی متوقف نماند و در مدتِ نزدیک به دو دهه این گرایش از زبانشناسیِ اجتماعی و زبانشناسیِ انتقادی به همتِ متفکرانی چون میشل فوکو، ژاک دریدا، میشل پشو، لاکلا و موف، فان دایک، فرکلاف و دیگر متفکران، وارد مطالعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شد و شکلِ انتقادی به خود گرفت و این متفکران تحلیلِ گفتمان را بیشتر در قالبِ تحلیل انتقادی گفتمان بسط و گسترش دادند. (همان)
تحلیل گفتمان گرایشی تحقیقی است و سعی دارد با مطالعه اثراتِ ظاهریِ گفتار، ساختارِ تولید و زمینه وقوع متن یا گفتار یعنی عواملِ بیرون از متن ( بافت موقعیتی، فرهنگی، اجتماعی و غیره ) به تحلیلی دست پیدا کند که رابطه بینِ تشکیلِ ایدئولوژی و تشکیلِ گفتار و تاثیراتِ آنرا بر ساختار و کارگزار، آشکار سازد. چرا که در نگاه این رویکرد رابطه تعاملی بینِ متن و زمینه وجود دارد و همچنین رابطهای تعاملی و دیالکتیکی بینِ ” گفتمان، قدرت، معرفت و حقیقت “وجود دارد. (همان)
2-1-4- اهداف تحلیل گفتمان
– نشان دادنِ رابطه بینِ نویسنده، متن و خواننده، روشن ساختن ساختار عمیق و پیچیده تولید متن یعنی ” جریانِ تولیدِ گفتمان “.
– نشان دادن تاثیر بافت متن (واحدهای زبانی، محیطِ بلافصل مربوطه و کل نظام زبانی) و بافتِ موقعیتی (عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی و شناختی) بر روی گفتمان.
– نشان دادن موقعیت و شرایط خاصِ تولید کننده گفتمان (شرایط تولید گفتمان).
– نشان دادنِ بیثباتی معنا؛ یعنی معنا همیشه در حالِ تغییر است، هرگز کامل نیست و هیچ وقت به طورِ کامل درک نمیشود.
– ساختنِ رابطه بین متن و ایدئولوژی. تحلیل گفتمان از بَدوِ پیدایش همواره درصدد بوده است تا نشان دهد که هیچ متن یا گفتار و نوشتاری بیطرف نیست بلکه به موقعیتی خاص وابسته است. این امر ممکن است کاملاً ناآگاهانه و غیرِ عامدانه باشد.
– هدف عمده تحلیل گفتمان این است که تکنیک و روشِ جدیدی را در مطالعه متون، رسانهها، فرهنگها، علوم، سیاست، اجتماع و… بدست دهد. مبادیِ فکری این روش همان پیشفرضهای پسامدرن هستند”. (فرکلاف، ۱۳۷۹،۵۲)
در ادامه با تعریف براون و یول از تحلیل گفتمان به تشریح تحلیل انتقادی گفتمان میپردازیم، آنها مینویسند : ((تحلیلِ گفتمان تجزیه و تحلیلِ زبان در کاربردِ آن است، در این صورت نمیتواند منحصر به توصیفِ صورتهای زبانی، مستقل از اهداف و کارکردهایی باشد که این صورتها برای پرداختن به آنها در امور انسانی به وجود آمده اند.)) (فرکلاف، ۱۳۷۹،۱۰)
لذا با گرایشی انتقادی یعنی تبیینِ شیوه تکوینِ اجتماعیِ اَعمالِ گفتمانی و یا توجه به تاثیرات اجتماعیِ آن، چارچوبی برای مطالعه روابط بین زبان، قدرت و ایدئولوژی فراهم آمد که “تحلیل انتقادی گفتمان” نامیده شد در تحلیل انتقادی این پرسش که چگونه گفتمان به طور فزاینده در بازتولید ساختارهای کلان دخیل است، در مرکزِ جستجوهای تبیینی قرار دارد و همانگونه که فرکلاف به روشنی تمایز آن را بیان داشته، باید دانست که تحلیل گفتمان رویکردهای گوناگونی دارد که آنچه در این مطالعات مورد نظر است تحلیل انتقادی گفتمان است که تفاوتهایی را با رویکرد غیرِ انتقادی آن دارد. از عمده تفاوتهای این دو رویکرد که فان دایک و خصوصا فرکلاف به آن پرداخته است آنکه رویکردِ غیرِ انتقادی در زبانشناسی و مطالعا
