
و ماييم كه “برگزيدگان” هستيم و اينكه پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمودند: “پروردگارا، به من دانشى بيفزاى.”589 نيز مقصود، همين فزونياي از دانش است كه در نزد ماست و كسي از از اوصيا و پيامبران و فرزندانشان، جز ما، آن را ندارد و بدين علم است كه رخدادهاي مصيبتوار و خوابها و فصلالخطاب590 در كارها را ميدانيم سپس حضرت امام باقر(عليه السلام) كريمهي “و هنگامى كه پروردگارت از پشتهاى بنى آدم، فرزندانشان را بر گرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت [و فرمود:] آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: چرا [هستى.] گواهى داديم. كه [مبادا] روز قيامت بگوييد، ما از اين [حقيقت] بى خبر بوديم.”591 را تلاوت فرمودند.592
كوتاهسخن اينكه: ولايت تكويني – از عبوديت و در طول آن، معرفت – داراي مراتب گوناگوني است كه كاملترين و بالاترين و برترين آن مراتب، براي پيامبر ما، بزرگترين فرستاده خداوند(صلي الله عليه و آله) و نيز براي پيشوايان از اهلبيت(عليهم السلام) است پس به حكم خدا توانِ دستكاري در همهي عالم تكوين را به يكسره دارند.593
چنانكه قياس منطقي نيز گوياي اين است كه هستي به يكسره بايد در يد قدرت چنين آدمي باشد، كتاب تدوين و تكوين عالم را در مشت خود داشته باشد و نمايندهي آنكه “أُمُّ الْكِتابِ”594 نزد اوست باشد و آنكه دارنده اين ولايت شد نيز كارهاي دارندهي ام الكتاب را بتواند انجام دهد.
گفته شد كه معرفت، داراي مراتب است و شيوههاي دستيازي به آنها نيز گونههاي متفاوتي دارد. يكي از راههاي معرفتزاي شهودي، آموزش حقايق هستي به وسيله خود خداست كه هر دارندهي دانش شهودي بدين مرتبه شكوه نمييابد.
2-3. تعليم اسماي الهي به دست خدا
جز خداوند و آن كس كه خدا او را آگاه به علوم الهي كرده است هيچكس توانا بر پرورش و تدبير امور عالم و آدم نخواهد بود چرا كه جز او كسي بر اسرار عالم و آدم و انجام نهايت آن دو آگاه نيست. از دلايلي كه بر ربوبيت خداي سبحان و شايستگي او براي ارائه برنامه جهت تدبير و تربيت انسان اقامه شده است استفاده ميشود كه تنها خداي سبحان، توانا و پرورنده هستي است چنانكه عيساي مسيح(عليه السلام) فرمود: “بى گمان خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را پرستش كنيد. اين است راه راست.”595
در اين مدرسه افزون بر اينكه تعليم يادشده، آموزشي مينايي و از آموزگاري مطلق است دانش اندوز، جنس آموزش و چگونگي و حجم دادههاي آن نيز با تعاليم عادي دنيايي همانند و نيز همسان نيست سخن برتر اينكه مورد آموزش نيز چيز ديگري ورايِ از سلسله گفتارها و مفاهيم عقلي و نقلي است. “وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ: و [خداوند] همه نامها [ى آفريدگان] را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت، آن گاه فرمود: اگر راستگوييد، مرا به نامهاى اينها خبر دهيد.”596
سخن راندن و تحليل محورهاي نُهگانه در گفتار بالا مينماياند كه چه گونهاي از آموزش است كه به ولايت تكويني و تصرف دانشآموخته، در عالم ميانجامد.
2-3-1. تحليل فضاي گفتوشنود خدا و فرشتهها
بررسي فضاي گفتوگوي خدا و فرشتهها نشانگر اين است كه مطلب در يك فضاي مقايسهاي بين آدمي و فرشتگان درگاه حضرت حق، آن هم توسط خداي سبحان انشا شده است و برون از قيل و قال دنيايي است چرا كه در پي اين كريمه، عبارتي است “اگر راستگوييد.597” كه به ادعاي نادرست فرشتگان اشارت دارد زيرا كه فراخواندهي آنها به همراه لازمهي آن، كه علم است نميباشد،598 “گفتند: آيا كسى را در آنجا مىگمارى كه در آنجا فساد كند و خونها بريزد، حال آنكه ما با ستايش تو تسبيح مىگوييم و تو را پاك مىشماريم؟ فرمود: به يقين من چيزى را مىدانم كه شما نمىدانيد.”599 و حتي اين داستان، پيش از آفرينش انسان و لوازم و متعلقات دنيايي اوست بنابراين فضاي آموزشي، يك محيطِ يكسره فراحسي است.
2-3-2. بررسي كيستي آموزگار اسماي الهي و دانشاندوز رهيافته به ساحت حق
آموزگار در اين نوع آموزش كسي است كه دانايي او عين همان دارايي اوست، كه همه صفات او عين ذات اوست. در اين راه مسافران سفرهاي چهارگانه600 همان انسانهاي كامل رهيافتگان اين كويند و در اين قافله، انبيا چون ساربانان و نگاران به مكتب نرفته و خط ننوشتهاي هستند كه به غمزهاي مسئله آموز صد مدرس شدند. آدمي را او به خود اسما نمود ديگران را از آدم اسما ميگشود601
2-3-3. چيستي جنس تعليم
آموزش نامهاي الهي از آن جهت كه حقايق است نه مفاهيم، پس امري است تكويني كه البته به استعداد فطري و جعل تكويني و مرآتيت كامل و جامعيت تامّ وي برميگردد.602 در اين آموزش كه بهگونهاي وضعي است جابهجايي حقايق از آموزگار به دانشاندوز، عين انتقال شيء خارجي به اوست و آموزش دانش از آموزگار به متعلم همان اعطاي داشتنيها به اوست، توشه معرفت در اين فضا از عرش به قلب آويخته شده و دريافت آن با حضور در پيشگاه حق و به شهود دل است.
2-3-4. ايضاح چگونگي تعليم
او با اراده ميپروراند. آن، كه مُلك و ملكوت آسمانها و زمين و هر آنچه در آن دو و ميان آن دو است و دنيا و عقبا به دست قدرت او ست چنانكه كلام وحي است كه: “فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه در بين آن دوست از آن خداست، هر چه بخواهد، مىآفريند و خداوند بر هر كارى تواناست.”603، “پاك است كسى كه ملكوت هر چيزى به دست اوست و به سوى او باز گردانده مىشويد.”604، “جز اين نيست كه فرمانش- چون [آفريدن] چيزى را بخواهد [اين است] كه به او گويد: موجود شو. پس بى درنگ موجود مىشود.”605
سخن مهم اين است كه: دريافت حقايق در اين آموزش بيهيچ واسطهاي انجام گرفته است از اين رو حتي فرشتهاي از فرشتگان والامرتبه را نيز از دادهاي اين آموزش آگاهي نداد و نيافتند چنانكه فرمود: “و اگر آن [فرستاده] را فرشتهاى قرار مىداديم بى شك آن را [به شكل] انسانى در مىآورديم. و قطعاً آنچه را [هم اكنون] اشتباه مىكنند بر آنان مشتبه مىكرديم606”.607 و نيز اينكه آموختن فرشتگان از خداوند با واسطه و آموزش آدم صورت ميپذيرد چرا كه: “فرمود: اى آدم، اينان را به نامهاى آنها خبر ده، پس چون [آدم] آنان را از نامهاى آنها خبر داد.”608
2-3-5. تعيين حجم دادهها در آموزش الهي
تعبير “الأَسْمَاء كُلَّهَا: همه نامها [ى آفريدگان] را”609 به روشني بيانگر حجم دادههاي حضرت حق به دانشآموختگان كوي اويند. همهي حقايق عيان و نهانِ هستي را به يكسره در جان آنان ريخته تا لبريز شده، به سوي خلق روانه شوند و تدبير امور آنان را به عهده گيرند. واژه (اسماء) در جمله “وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها”610 از نظر تحليل صرفي، جمعى است كه “الف و لام” بر سرش آمده، و چنين جمعى به تصريح اهل ادب فايده فراگيري مىدهد، افزون بر اينكه خود آيه شريفه با واژه (كلها: همهاش) بر اين فراگيري پافشاري كرده است. در نتيجه، مراد از آن، همه اسمايى خواهد بود كه ممكن است بر يك مسما نام نهاده شود، چون در كلام، نه قيدى آمده، و نه عهدى وجود دارد تا بگوييم مراد، نامهاي يادشدهاي است. و نيز ضمير هم در واژه “عَرَضَهُمْ”611 رهنمون به اين است كه همه اسمها در صحنه ارائه به فرشتگاني است كه داراي حيات و دانش اند و البته در پشت پرده اي به نام آسمانها و زمين612 پنهان است و به كلى از محيط كون و مكان بيرون بودهاند.613
وقتى اين جهات نامبرده را در نظر بگيريم، يعنى عموميت اسما را، و اينكه مسماهاى به آن اسما، داراى زندگى و علم بودهاند، و اينكه در نهان آسمانها و زمين قرار داشتهاند، آنگاه با كمال روشنى، همان سخن از آيات مورد بحث استفاده مىشود كه آيهي: “و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينههايش به نزد ماست. و آن را جز به اندازهاى معين فرود نمىآوريم.”614 آن را بازگو ميفرمايد.615
چون خداى سبحان در اين آيه آگاهي ميدهد به اينكه آنچه از موجودات كه كلمهي “شىء: چيز” بر آن اطلاق شود، و در وهم و تصور در آيد، نزد خدا از آن چيز، گنجينههايى انباشته است، كه نزد او باقى هستند، و تمام شدنى برايشان نيست، و به هيچ ميزاني هم قابل سنجش، و به هيچ مرزى قابل تحديد نيستند، و سنجش و تحديد را در مقام و مرتبهي انزال و خلقت مىپذيرند، و كثرتى هم كه در اين خزينههاست از جنس كثرت عددى نيست، چون كثرت عددى ملازم با تقدير و تحديد است، بلكه كثرت آنها از جهت مرتبه و درجه است.
پس رهآورد سخن اين است كه: اين موجودات زنده و عاقلى كه خدا بر فرشتگان نماياند، موجوداتى برتر و نگاهداشته نزد خدا بودند، كه در پس پردههاى غيب محجوب بودند، و خداوند با خير و بركت آنها بود كه هر اسمى را كه خواست در عالم فرود آورد، و هر چه كه در آسمانها و زمين هست از نور و بهاى آنها گرفته شده است، و آن موجودات با اينكه بسيارند، در عين حال تعدد عددى ندارند، و اينگونه نيستند كه اشخاص آنها با هم بيگانه و متفاوت باشند، بلكه كثرت و تعدد آنها از باب مرتبه و درجه است، و نزول اسم از ناحيه آنها نيز به اينگونه فرود آمده است.
2-3-6. تحليل مورد تعليم
در تفسيرهاي مختلف و پرشماري از شيعه و سني مراد از “اسماء” را در اين آيه، مسمّيات و حقايق خارجي و موجودات زندهي داراي علم عقل و شعور معنا شده و آنچه ما آن را به عنوان اسم بر يك مسمي و شيء خارجي مينهيم را “اسم الاسم” ميشناسند و نه اسم. از اين رو در محل بحث، مفاهيمِ نامها منتقل نميشود، كه خود مسميات را به او هديه ميدهد.
مفسر گرانمايه شيعي، علامه طباطبايي، چهار دليل ميآورد كه مراد از “اسماء” در آيه ياد شده، سلسله مفاهيم و از سنخ علم ما به موجودات نيست، بلكه حقايق خارجي و موجودات زنده و داراي شعورند.
نخست اينكه: از جمله “وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها، ثُمَّ عَرَضَهُمْ: و [خداوند] همه نامها [ى آفريدگان] را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت.”616 برميآيد كه اگر آن علم از سنخ دانش ما بود بايد پس از آنكه آدم آگاه به اسما، آنها را به فرشتگان داد آنان نيز همانند آدم داناي به آن نامها شده باشند و در داشتن علم با او يكسان شوند چرا كه هر چند آدم است كه به آنان آموخته، ولي خود او نيز به تعليم خداوند به آن دست يازيده است.
دوم اينكه: اشرفيت آدم نسبت به فرشتگان بيدليل خواهد شد و اصولاً نبايد بزرگداشت بيشتري داشته باشد و خدا او را بيشتر گرامي بدارد و اي بسا فرشتگان از آدم برتري و شرافت بيشتري ميداشتند.
سوم اينكه: اگر چنانچه علم نام برده، از سنخ دانش ما بود به صرف اينكه آدم، علم به اسما دارد نبايد قانع شده باشد و استدلالشان به اينكه “گفتند: آيا كسى را در آنجا مىگمارى كه در آنجا فساد كند و خونها بريزد، حال آنكه ما با ستايش تو تسبيح مىگوييم و تو را پاك مىشماريم؟ فرمود: به يقين من چيزى را مىدانم كه شما نمىدانيد.”617 باطل شده، سر ساييدهاند كه باشد! آخر اين چه حجتي است كه در ابطال استدلال فرشتگان به كار رود كه خدا به انسان علم واژهشناسي بياموزد و به وجود او مباهات كند و او را بر روحانيان آسماني برتري دهد با اينكه فرشتگان، در بندگي او “در هيچ سخنى بر او پيشى نمىگيرند و آنان به فرمان او كار مىكنند.”618 و آن گاه به اين بندگان پاك خود بفرمايد كه اين انسان جانشين من و قابل كرامت من هست و شما اين گونه نيستيد؟ آنگاه بيفزايد که اگر نميپذيريد و راست ميگوييد كه شايسته جايگاه خلافت هستيد و يا در خواست اين جايگاه را داريد مرا از واژههايي كه پس از اين آدميان براي خود وضع ميکنند تا يكديگر را از منويات يكديگر آگاه سازند خبر دهيد.
چهارم اينكه: علاوه بر اين، بهراستي مگر شرافت علم به واژهها جز براي اين است كه هر شنوندهاي به مقصد دروني و قلبي گوينده پي ببرد؟ حال آنكه فرشتگان، بينياز از واژهها و سخن گفتن كسي هستند و بيهيچ واسطهاي، اسرار مكنونات قلبي هر كسي را آگهاند و كمالي مافوق كمال تكلم دارند. پس اگر مراد از اسما همين واژهها باشد، فرشتگان بر آنها محيطاند بنابراين سخن فراتر از اين، يك
