
عادت اين است كه علل طبيعي داشتن معجزهگونهها دليل بر توانايي همه بر انجام خارق عادت نيست زيرا آنها علتهاي معمولي و قابل انجامگيري به دست جز اوليا الهي نميباشد. اعمال وليّ را نبايد با كردارهاي معمولي سنجيد به دليل داستان موسي و خضر.448
در حوادث طبيعى اسباب اثر خود را به تدريج مىبخشند، و در معجزه، آنى و فورى اثر مىگذارند. مثلاً اژدها شدن عصا كه گفتيم محال عقلى نيست، در مجراى طبيعى اگر بخواهد صورت بگيرد، محتاج به علل و شرائط زمانى و مكانى مخصوصى است، تا در آن شرايط، ماده عصا از حالى به حالى ديگر برگردد، و به صورتهاي بسيارى يكى پس از ديگرى در آيد، تا در آخر صورت ديگري را به خود بگيرد، يعنى اژدها شود و معلوم است كه در اين مجرا، عصا در هر شرايطى كه پيش آيد و بدون هيچ علت و خواست صاحبْارادهاى اژدها نميشود، ولى در مسير معجزه محتاج به آن شرايط و آن مدت طولانى نيست، بلكه علت كه عبارت است از خواست خدا، همه آن تأثيرهايي را كه در مدت طولانى بهكار مىافتاد تا عصا اژدها شود، در يك آن بهكار مىاندازند، همچنان كه ظاهرِ از آياتى كه حال معجزات و خوارق را بيان مىكند همين است.449
كوتاه اينكه چنانچه كرامت را از دستگاه علت و معلول به در نينداختيم، كنندهي آن را نيز بايد معين كنيم.
5-1. فاعل كرامت از ديد قرآن كريم
پس از اينكه سبب دار بودن كرامت ثابت شد اين جستار به ميان خواهد آمد كه كننده كرامت كيست ؟ آيا در نگاه قرآن، خداوند فاعل اينگونه كارهاست يا ولي خدا؟ يا بهگونهاي ديگر انجام ميپذيرد؟ و پس از آشكار شدن پاسخ اين پرسش، فاعل حقيقي كيست؟ و به راستي امر خارق عادت را به خداوند نسبت دهيم يا امري انساني است؟ در اينكه فاعل كرامت كيست، گفتارهاي متفاوت و متعددي آمده است:
يك احتمال اين است كه كنندهي اينگونه كارها به طور مطلق، خداوند باشد و بگوييم آياتي كه در راستاي انجام امور خارق عادت اعم از معجزه و كرامت در قرآن كريم به ثبت رسيده است دست ميدهد كه: فاعل اينگونه امور به يكسره خداوند است چرا كه همهي امور به دست اوست. در اين گفتار پيامبران در آن، نقشي جز مظهر و مجلي ندارند. چنانكه قرآن كريم نيز اين سخن را بهگونه مستقيم يادآور مي شود: ” مىگفتند: آيا بهرهاى از يارى [خدا] خواهيم داشت؟ بگو: [تحقّق] مدد [الهى] همهاش به دست خداست.”450 و آياتي كه اين سياق را به ما بفهماند پرشمار است به اين مضمون كه همهي آنچه در هست است مال اوست و به او بازگشت ميکند و خزينه اصلياش به نزد اوست، اوست كه ميميراند و زندگي ميبخشد و اوست که فرشتگانش را بر هر كه بخواهد چيره ميکند، آشكار و نهان عالم به دست قدرت اوست.451 و نيز آياتي كه نشان ميدهد درخواستكنندگان نيز از خود اولياي خدا، انجام كارهاي شگفت را انتظار نداشتند و ميگفتند به خدايت بگو اگر ميتواند اين كار را انجام دهد، بهمثل آنكه “حواريان حضرت عيسي از پيامبر خود خواستند كه پروردگارت ـ و نه خودت ـ سفرهاي آسماني بر ما فرو فرستد.”452 و او نيز در پاسخ آنها آن شگفتآور را از خدا ميخواست نه اينكه خود به يكسره دست به كار شود.453
احتمال دومي كه داده شده اين است كه فاعليت مطلق شخص وليّ را بپذيريم و چنين بگوييم كه از آيات در اين باره اين را ميفهميم كه: فعل، از آنِ شخص وليّ است كه به وسيلهي نفس رحماني و الهي، خود، دست به امور خارق عادت ميزند.
آنچه از آياتي از جمله آيات معجزات حضرت عيسي(عليه السلام)، موساي كليم(عليه السلام) و نيز امر كرامت آصف برخيا دست ميدهد اين است كه: ” اين منم كه از گل براي شما مانند قيافه پرنده ميسازم و پرنده ميگردد و باز اين منم كه كور مادر زاد و پيس را شفا ميبخشم و نيز اين منم كه مردگان را زندگاني ميبخشم و اين منم كه از آن چه تناول ميکنيد و نيز هر چه در خانههاتان ذخيره ميكنيد برايتان بازگو ميکنم.”454
دگر بار، قرآن كريم همين سخن عيساي مسيح(عليه السلام) به قوم خود را بازگو ميفرمايد كه: “اي عيسي ياد كن هنگامي را كه تو در گاهواره با مردمان سخن ميکردي و هنگامهاي را كه تو از گل به شكل پرنده ميساختي پس تو در آن ميدميدي و ياد بياور زماني را كه تو كور مادر زاد و پيس را از بيماري رهايي ميدادي و ياد آور آنگاه را كه تو مردگان را زنده از قبر به در ميآوردي و زندگي ميبخشيدي.”455
باز در مجالي ديگر، قرآن كريم اين سياق را ميرساند كه اين شخص است كه امر خارق عادت انجام ميدهد و تنها به اذن خداست نه اينكه خداوند مباشر در اين كار باشد: ” و هيچ رسولى را نرسد كه جز به اراده [و اجازه] خداوند معجزهاى در ميان آورد. هر اجلى [سر آمدى] معيّن دارد.”.456
در جريان آوردن تخت ملكه سبأ به پيشگاه سليمان پيامبر نيز عفريت از جنيان اعلام كرد كه من آن را به نزد تو خواهم آورد و ادعاي توانايي بر اين كار را نمود: ” قالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمينٌ” “عفريتى از جنّ گفت: من آن را پيش از آنكه از جايت برخيزى، برايت مىآورم و من بر آن [كار] تواناى امين هستم.”457
نيز در همين گاه، بزرگي كه در نزد خود علمي الهي داشت لب گشود كه من آن را در حضور شما حاضر خواهم كرد: “قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي… كسى كه به نزدش علمى از كتاب [الهى] داشت، گفت: من پيش از [يك] چشم به هم زدنت آن را نزد تو مىآورم. و چون آن را در نزد خود مستقر يافت، گفت: اين از فضل پروردگار من است.”458
در جايي ديگر حضرت عيسي(عليه السلام) را آورنده اينگونه امور دانسته و بني اسرائيل به ترديد افتاده و آن كار را سحر دانستند: ” و چنين بود كه عيسى بن مريم گفت: اى بنى اسرائيل، من فرستاده خداوند به سوى شما هستم، تصديق كننده آنچه از تورات كه پيشاروى من است و مژده دهنده به رسولى كه پس از من مىآيد كه نامش “احمد” است. پس چون با معجزهها به سوى آنان آمد، گفتند: اين جادويى آشكار است. “459 نيز اينكه گروه موساي كليم(عليه السلام) كارهاي اعجازگونهي وي را سحر و خود او را سحر زده ميپنداشتند، گوياي اين است كه خود حضرتش انجام دهنده يك سري كارهاي خارق عادت بود: “و به راستى به موسى نُه نشانه آشكار داديم. پس از بنى اسرائيل چون موسى به سوى آنان آمد [حكايت اين نشانهها را] بپرس. كه فرعون به او گفت: اى موسى من تو را جادو زده مىبينم.”460
از اين دست آيات چنين دست ميدهد كه فاعل راستين امر خارق عادت شخص ولي است و اين امر، امر انساني است گرچه حكم و مشيت اين كار از سوي پروردگار هستي بخش است و هر آنچه از وليّ خدا و ديگران از كارهاي عادي و فرا عادي سر زند يافتهاي از آبشخور هستي است.
اما نظريه سوم اينكه: ميان فاعل بودن خداوند متعال و مأموران الهي گرد آوريم و بر اين انديشه باشيم سخن آيات مورد بحث اين است كه: برخي از اين افعال دستاورد كار خدا و و شماري كار مأموران اوست. اين گفتار تقريباً بي مناقشه است چرا كه ميتوان آن را به گفتار و نظريه نخست بازگردان كرد كه اينان معتقدند به اينكه فرشتگان نيز به حكم و قدرت الهي دست به اين گونه امور ميزنند.
چهارمين باور بهمثل سخن پيشين، جمع بين دو گروه از فاعل است اما اينبار ميان فاعليت خداوند متعال و اولياي الهي. پس بگوييم آيات ياد شده اين را ميرسانند كه: بعضي خوارق، فعل خداوند و برخي فعل اولياي خداست. در اين نظريهي تفصيلي شماري از اين امور، معلول و متأثر از نفوس اولياي خداست و تعدادي نيز به مباشرت خداوند انجام ميگيرد. بدين سان ميتوان بين آياتي كه انجام اينگونه امور را به مباشرت خداوند ميداند و آياتي كه انجام اين كارها را به دست اوليا ميداند جمع نمود.
اما آنچه به مجموع باورهاي قرآني نزديكتر است اين است كه انديشه درست قرآني در مورد كنندهي اعجازگونهها اين بدانيم كه فعل وليّ خدا در قدرت و حكم الهي ادغام شده است. در اين نظريه، اينگونه امور كار مستقيم وليّ است اما به قدرت و اذن خداوند متعال انجام ميگيرد. از جمع آيات مربوط به امور خارق عادت اين برداشت را ميتوان داشت كه سر زدن كار فراعادي از جز خداوند متعال شدني است و اگر از آيات، اينگونه استفاده بريم كه اين امور به يكسره كار خداست و شخص انسان هيچ دخالت و تصرف بيواسطهاي ندارد اصل امكان انجام امور خارق عادت به دست وليّ خدا بي جهت خواهد بود. و ما پيش از اين در ابتداي بخش دوم، اين مسئله را از سر گذرانديم.
قرآن كريم همانگونه كه معجزات را به نفوس انبيا نسبت ميدهد، به خداوند نيز بسته ميداند. بخش پاياني آيه شريفه كه ميفرمايد: ” پس چون فرمان خدا [در ميان] آيد، به حقّ حكم شود “461، رهنمون بر اين است كه تأثير مقتضى نامبرده منوط به امرى از ناحيه خداى تعالى است، كه آن امر با اذن خدا صادر ميشود، پس تأثير مقتضى وقتى است كه مصادف با امر خدا، و يا متحد با آن باشد، و اما اينكه امر چيست؟ در آيه “جز اين نيست كه فرمانش- چون [آفريدن] چيزى را بخواهد [اين است] كه به او گويد: موجود شو. پس بى درنگ موجود مىشود.”462 كلمهي ايجاد و كلمه (كن) تفسير شده و آيات زير، اين اناطه به امر خدا را آماده مىكنند: “بى گمان اين پندى است. پس هر كس كه بخواهد به سوى پروردگارش راهى [در پيش] گيرد.” “و نمىخواهيد مگر آنكه خدا بخواهد.”463 نيز آيهاي كه ميگويد: “آن [قرآن] براى جهانيان جز پند نيست. براى كسى از شما كه بخواهد راست كردار شود. و نمىتوانيد كه خواهيد مگر آنكه خدا بخواهد، پروردگار جهانيان.”464
اين آيات دلالت كرد بر اينكه آن امرى كه انسان ميتواند ارادهاش را بكند و زمام اختيار وى به دست آن است، هرگز تحقق نمىيابد مگر آنكه خدا بخواهد، يعنى خدا بخواهد كه انسان آن را بخواهد، و خلاصه، ارادهي انسان را اراده كرده باشد، كه اگر خدا بخواهد انسان اراده مىكند، و ميتواند بخواهد، و اگر خداوند نخواهد، اراده و خواستى در انسان پيدا نميشود.465
آرى، آيات شريفهاى كه ارائه شد، در مقام بيان اين نكتهاند كه كارهاى اختيارى و ارادى بشر هر چند به دست خود او و به اختيار او است، و لكن اختيار و اراده او ديگر بدست او نيست، بلكه گواهمند به مشيت خداى سبحان است، برخي گمان كردهاند كه آيات در جايگاه رساندن اين معنا است كه هر چه را انسان اراده كند خدا هم همان را اراده كرده، و اين خطايى است فاحش، چون لازمهاش اين است كه در موردى كه انسان ارادهاى ندارد، و خدا اراده دارد، مراد خدا از ارادهاش تخلف كند، و خدا بزرگتر از چنين نقص و عجز است. افزون بر اينكه اصلاً اين معنا مخالف با ظواهر آياتى بىشماري است كه در اين مورد وارد شده، مانند آنجا كه ميفرمايد: ” و اگر مىخواستيم به هر شخصى هدايتش را مىداديم. ولى [اين] وعده از جانب من تحقق يافته است كه جهنم را از جنّها و مردمان، همگى پر كنم.”466 يعنى هر چند كه خود آن نفوس نخواهند هدايت شوند، پس مشيت خدا تابع خواست مردم نيست، و نيز در جاي ديگر ميفرمايد: ” و اگر پروردگارت مىخواست همه آنان كه در زميناند، همگى ايمان مىآوردند….”467 پس روشن ميشود كه اراده مردم پيرو خواست خداست، نه به عكس، چون مىفرمايد: اگر او اراده مىكرد كه تمامى مردم ايمان بياورند، مردم نيز اراده ايمان مىكردند، و از اين قبيل آياتى ديگر.468
پس اراده و مشيت، اگر تحقق پيدا كند، معلوم ميشود تحقق آن مراد، به اراده خداى سبحان و مشيت او بوده، و همچنين كارهايى كه از ما سر مىزند مراد خداست، و خداوند خواسته كه آن افعال از طريق اراده ما، و با وساطت مشيت ما از ما سر بزند، و اين دو يعنى اراده و فعل، هر دو موقوف بر امر خداى سبحان، و كلمهي (كُنْ) است. پس تمامى امور، چه عادى، و چه خارق عادت، و خارقالعاده هم، چه طرف خير و سعادت باشد، مانند معجزه و كرامت، و چه جانب شرّش باشد، مانند سحر و كهانت، همه مستند به اسباب طبيعى است، و در عين اينكه مستند به اسباب طبيعى است، موقوف به اراده خدا
