
با اين گفتار مخالفتي نداشتهاند كه هماره اين مسئله را به عنوان يك اصل موضوعي نگاه کردهاند و در بيشتر نگاشتههايشان بدان پرداختهاند و زمينههايي را برايش بررسيدهاند.
3. ديدگاه عارفان
در ميان عارفان و حتي عرفانگرايان اسلامي نيافتيم كسي را كه كليِ مسئله كرامات اوليا و نيز وقوع آن را امري مسلم ندانسته باشد و بيشتر متون استوار اين علم بابي را به خود اختصاص دادهاند. از اين رهگذر بد نيست بياوريم كه: غزالي متكلم عرفانگراي سده هفتم هجري كرامات اولياي خدا را صحّه ميگذارد و دو دليل نيز بر آن فراميخواند: او تعجب ميکند كه بيشتر مردمان، دانستن را از راه دروازههاي پنجگانه ميپندارند و علم را به جهان جسمانيِ اندك و بياصل ميکاهند، حال آنكه خداوند در دل، روزني به ملكوت آسمان گشاده است. او دو دليل را يادآور ميشود: يكي خواب راستگويانه كه چون راه حواس بيروني بسته شد دروازه درون گشاده ميشود و از عالم ملكوت، غيب نمودن ميگيرد، تا آنكه رخداد آينده را بشناسد. دومين دليل آنكه: كسي نباشد كه فراستها و خاطرههاي راستين بهگونه الهام بر قلب وي وارد نشده باشد البته او شايد پي نبرد كه آن خاطر، از كجا آمده اما بدين اندازه ميداند كه علمها همه از راه محسوسها نيست. جناب غزالي در همين راستا، خوابي را نيز از ابن عباس درباره شهادت حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) روايت ميکند كه با نظر به مذهب كلامي وي داراي اهميت ويژه است.189
از ميان خود عارفان و صوفيان محقق، هجويري كرامت را ويژه اوليا و آن راجايز ميداند و در گسست آن از معجزه چندين دليل فراميخواند، آنگاه كرامتِ شماري از اوليا و صحابه را روايت ميکند.190 ابونصر سراج نيز نوشتاري همانند دارد اما گفتار وي بيشتر به هشدار از پرداختن سالك يا عارف به اين امور ميماند تا مبادا گرفتار ظواهر شود.191 امام قشيري نيز گفتار مشبعي در كرامات و جواز صدور آن از اوليا دارد و دلايلي از جمله، اجماع جمهور اهل حق را بر اين مسئله، خبرهاي متواتر و حکايتهاي فراوان را دليل بسته شدن راه شك به اين مسئله مي داند.192 كلاباذي در خلاصه شرح تعرف نيز با اين سخن كه: بت عارفان كرامت است، اولياي خدا را داراي كرامت دانسته و البته به شدت دارندگان كرامات را توجه به اين كارها بر حذر داشته كه اگر با كرامات بيارامند محجوب و معزول گردند و اگر تبرا كنند مقرب گردند و موصول شوند؛ و پديد آمدن خارق عادت از ايشان را موجب فزوني ذلت و خضوع و ترس و خواري تن و بيشتربيني حق خدا، بر حق خود ميداند.193 نجمالدين دايه هم در لابهلاي شرح انوار مكاشفات، شدني بودن اينگونه امور را اين چنين بيان ميکند كه: “بيشتر خرق عادات كه آن را كرامات گويند در اين مقام پديد آيد از اشراف بر خواطر و اطلاع بر مغيّبات و عبور از آب و آتش و هوا و طي زمين و غير آن.” به دنبال آن سخن، با بيان اينكه بيدينان نيز تواناي بر اين جنس اموراند تا چه رسد به اولياي الهي، تاكيد خود را بر كم اعتبار بودن اينگونه امور ميرساند.194
به هر روي نگارندهي اين سطور، عارف و يا عرفانپژوهي را نيافت كه قائل به ناشدني بودن كرامات از اولياي خدا بوده باشد؛ و آنان كه ساز مخالف ميزنند نيز در هر دانشي كه به سرميبند بايد دليلشان فراخوانده شود تا چندوچون آن نقد و بررسي گردد.
4. نظرگاه مخالفان
در ميان گرايشهاي كلامي و فكري و فلسفي اسلامي، تنها معتزليان هستند كه به يكباره، صدور كرامات و خوارق عادات اوليا و صالحانِ ديگر را منكرند. آنان بر اين باورند كه قائل شدن به اين مسئله، تالي فاسد به همراه دارد چرا كه اگر بر دستان كساني جز پيامبران خدا، اينگونه امور جاري
شود، دلالت معجزه از ميان ميرود و مردم از فراخواني پيامبران به حق گريزان ميشوند.
قاضي عبدالجبار همداني، از متكلمان نامدار اعتزالگرا بر اين انديشه است كه ادعاي تواتر دربارهي كرامات اوليا و صالحان، درست نيست و اين شنيدهها و حديث كرامات، در حكم خبرهاي واحد است. بيشتر روايات آن را از ديگري شنيدهاند و مشاهدهي مستقيم در اين زمينه بسيار كمياب است و دليلش اين است كه اگر صالحان امت، داراي كرامتاند لازم است كه بزرگان صحابه و خلفاي راشدين نيز اهل كرامت باشند؛ و حال آنكه نه تنها اينگونه نيستند بلكه با مشكلات بسياري روبهرويند و كرامتي در كارشان آشكار نشده است. او ميگويد: كرامت معنايي همسان با معجزه دارد و عبارت ديگر از معجزه است و اينكه ميگويند فلان وليّ بر آب رفت يا طي زمين كرد و يا به همتش از ژرفاي بيابان از نهان، آب و غذا پيدا شد، اگر چيزي بر معجزه بيش نداشته باشد، كم ندارد. وي برخي کارها را چون شمشير به گلو فرو بردن يا بر آتش گذركردنِ شعبدهبازان را در اصل، عمل عادي طبيعي ميداند اما از شدت ممارست و تحمل سختيها اين كارها طبيعتشان ساخته است. آنگاه فصل ويژهاي را به نادرستخواني حکايتهاي منصور حلاج اختصاص ميدهد و كارهاي حلاج را به يكباره ترفند و تردستي و نيرنگ و شعبده و چشمبندي دانسته و بر اين باور است كه او در پي مريدتراشي و بهرهبرداري دنيوي بوده است، جناب قاضي عبدالجبار با تحليل چند كرامت از حلاج پنداشته است كه نيرنگِ پنهان آن را آشكار نموده است.195 در اينجا جاي اين پرسش از قاضي عبدالجبار است و او را ميتوان به قاضي برد كه چه شد كه نادرست دانستن ادعاي تواتر همه را با قطعي بودنِ صدور خوارق عادات از حلاج عوض نموديد و آنگاه كراماتش را تحليل و با پيشداوري به جاي پاسخ علمي به آنها، خودِ وي را دروغزن و نيرنگباز ديديد.196
از ردكنندگان ديگر كرامت در ميان متكلمان، شبهگرايش كلاميسنيمعتزلي جبائيه است كه بر اين نگرش و نكول خويش اتفاق نظر دارند.197
ديگر مخالف سرسخت صوفيه و باورها و گفتارهاي ايشان جمالالدين ابوالفرج عبدالرحمن جوزي (م 597 ه) است كه چندين فصل از كتاب معروف خود، تلبيس ابليس را در ردّ و نادرستخواني باورهاي صوفيان قرار داده و فصلي را در رد كرامات دارد. او نيز به حلاج ميتازد و او را تزويركار در تراشيدن كرامات براي خود متهم ميکند و او را حيلهگري ماهر انگاشته است. آنجا كه گفته: فيالمثل مقداري نان و حلوا و خوراکيهاي ديگر در محلي دور افتاده از بيابان پنهان ميکرد و سپس با هواخواهان و مريدانش به عزم سياحت و تأمل و تماشا به صحرا ميشد چون بدان موضع نزديك ميشدند يكي از همدستانش كه پيشتر آموزش گرفته بود اظهار ماندگي و گرسنگي ميكرد و حلاج دو ركعت نماز حاجت ميگذارد و سپس به مدد كرامات آن مائده زميني را از نهانگاه بيرون مي آورد و به آنان عرضه ميداشت. يا ديگري بدن خود را طلق اندود ميکرد و در تنور گداخته مينشست و نميسوخت.198 پيش از اين در يادكرد انديشهي متكلمان سخن رفت كه قدريهاي ها نيز بر پايهي نيافتن كرامت در ميان بزرگان خويش، به انكار اصل مسئلهي كرامت رفتهاند.
در پايان اين گفتار، ناگفته نماند كه مخالفان دوران ما چه معتزلي و چه ديگر گرايشها با ادبياتي نو و اهداف جديد، به مراتب از صاحبان سخناني كه گذشت، تندترند و بيشتر كرامات را دروغ و حكمتهاي عرشي خداجويان و الهيان را كفرگويي و بندگان ويژهي الهي را تكفير و تنجيس ميکنند؛ به قول معروف اينان، دست معتزليانِ پيشين را از پشت بستهاند.
سياههاي كه بر صفحات پيشين از ديد خواننده گذشت پيشگفتار و نوشتاري از سياق تأمل آدميان دانشمدار بر مسئلهي كرامات اوليا بود، اما بر پايهي رويكرد اصلي نگارنده، آنچه مهم مينمايد بردن اصل موضوع به پيشگاه وحي است.
نتيجه و رهآورد گفتار:
با اينكه انديشمندان اسلامي بر كتاب آسماني قرآن يگانگي رأي دارند اما از ديرباز، برداشتهاي متفاوت بر اساس مباني گوناگون، مايهي اختلاف آنان در جستارهاي ديني شده است. كرامات اوليا نيز در اصل پذيرش و نيز در رخ دادن آن دستخوش تعدد انديشهها بوده است. بيشترين اختلاف نظر در اين مسئله را ميشود در لابهلاي نوشتههاي گرايشهاي گونهگون متكلمان مسلمان يافت.
شيعيان از اماميه و زيديه گرفته تا بهائيان، به يكسره پذيرنده كرامات اوليا هستند. متكلمان سني نيز به جز اكثر قريب به اتفاق معتزليان، انجام كرامت را بر دست اولياي الهي، شدني ميدانند.
فيلسوفان سينوي با همه خشك نظري در فلسفه، اين باب عرفاني را به ديده قبول، نگاه کردهاند. اشراقيان نيز متواضعانه اين مسئله را پذيرفتهاند؛ و حكيمان حكمت متعاليه نيز كه بهسان فيلسوفان اشراقي با عرفان، همخوني دارند با لحن فلسفي خود از اينگونه امور پشتيباني نمودهاند. عارفان عرفان نظري و عملي كه خود بنيانگزار اينگونه اموراند نيز هر جا كه لازم دانستهاند با سند قرار دادن آيات قرآني و حديث كردن كرامات اوليا از حيثيت حوزه تفكر خود دفاع كرده اند.
اما در هر حوزهاي هماره مخالفاني با دليل يا بيدليل، مسئلهاي را با انگيزه علمي و يا انگارهي غيرعلمي به چالش ميبرند گرچه در اين جستار اندكاند.
و پايانيسخن در اين باب اينكه: هم جهان، غيبي و هم غيب، جهاني دارد.
***
**
*
ژ
بخش دوم:
بررسيهاي قرآني كرامات اوليا
* گفتار نخست: گونهشناسي قرآني امور معجزهگونه و خارق عادت با دو رويكرد
* گفتار دوم: بازيابي مفهومي و بررسيهايي دربارهي مفهوم كرامت و ولايت در قرآن كريم
* گفتار سوم: زمينههاي تحقق ولايت تكويني ( تصرف) در قرآن كريم
گفتار نخست:
گونهشناسي قرآني امور معجزهگونه
و خارق عادت قرآني با دو رويكرد
پيش از اين در بخش نخستين گذشت که در هيچ آيهاي از قرآن، سخني که به بررسي و ارزشيابي معرفتي امور خارق عادت و اعجازگونه پرداخته باشد يافت نميشود و تنها، جنبه اقناعي براي مردمان و به ويژه منکران دين و پيامبران و اينگونه مسائل را بررسيده است، چرا که اين بخش در زمان بيشتر پيامبران هماره مورد چالش بوده است. اما برخي، اينگونه کارها را بهگونهاي اصل دانستهاند و چنان، ملاک عرفانش قرار دادهاند که گويي هر که کرامت از وي سرزند عارف است و هر که دهان دوخت و چيزي از اسرار نگشود خداشناس نيست. نگارنده در نگارش نامهي پاياني خويش چندين بار به دقت و حساسيت، خطبهخط قرآن كريم را از ديد گذرانده اما در هيچکدام از موارد يادشده اشارهاي به ارزشدار بودن و معرفتزايي آنها نشده است و جز مبارزهخواهي، آن هم در برابر بهانهجوييهاي پيدرپي منکران پيامبريِ پيامآوران الهي، از چيزي سخن نکرده است. حتي ميتوان اينگونه گفت كه: همگي اعجازگونههاي اولياي خدا، در پاسخ به درخواست ديگران بوده است.
اين را هم گفتيم که کرامت و معجزه، خلاف عادت است نه خرق علت. و سالک راه خدا، در پي بندگي محض خدا و رياضتهاي شرعي به انجام امور خارق عادت بار مييابد و مهم، ولايت باطنيِ اوست. بر اين اساس اگر در ميانهي راه دچار سرپيچي از پلههاي دستورات شريعت شود، از بام ولايت به خاك رذالت خواهد افتاد. پس آنان که در عين سرپيچي از حق، خرق عادت ميکنند وليّ خدا نيستند و کار آنها بهرهي نفس از دشواريهايي است که بر خود وارد کردهاند و کرامت به شمار نميآيد چرا که کرامت از آن وليّ خداست و کوچکترين گناه، آدمي را از ولايت الهي به رذالت نفساني مياندازد.
اينک نمونههايي از خوارق عادات با دو رويكرد گونهشناسي قرآني امور معجزهگونه و گونهشناسي شخصيتهاي دارندهي اعجازگونه را ميآوريم چرا که قرآن کريم هر چه از امور خارق عادت مثال آورده از راه ولايت و مسير عبوديت بوده است نه رياضتهاي مرتاضانهاي که بيشتر آنها با سنجههاي دين همخواني ندارد. و اين، يعني اينكه قرآن نمونههايي پرشمار از امور خارق عادت را از مجراي اولياي خود بر ما نشان ميدهد و آنان كساني بودند كه همگي از راه “عبوديت” و “معرفت” به جايگاه بلند ولايت تكويني شكوه يافتند و تصرف در عالم هستي را بر خود هموار ساختند و همان كردند كه خالقشان ميكند. باري، اين كارها شدني است و اگر پس از اين هم كسي سالك اين راه شود، آنچه مسيحا – به عنوان مثال- كرد را ميتواند انجام دهد.
در اين گفتار بنابر استقرايي كه نگارنده در متن مقدس قرآن كريم داشته و تمام تلاش
