
دهید».262
واژه امتها در این آیات بر غیر یهودیان دلالت دارد و غیر یهودیان نیز در آن زمان کسانی غیر از رومیان نبودند زیرا فلسطین یکی از مستعمرات دولت رومی بود و بدست آنها اداره میشد. با این تفصیل که امتها دو کاربرد دارد دوباره به سراغ متی10: 5-6 رفته و ملاحظه میشود که در این دو آیه هیچ تردیدی در کلمات وجود ندارد زیرا به وضوح هم از رفتن شاگردان در مسیر امتها نهی شده و هم از وارد شدن در سرزمین سامران نهی شده و از طرفی تاکید شده که مأموریت شاگردان برای همه بنیاسرائیل هم نیست زیرا به آنها میگوید: بلكه نزد گوسفندان گمشده اسرائیل بروید.
این آیه حتی همه بنیاسرائیل را نیز شامل نمیشود بلکه فقط گمشدگان را شامل است نه کل یهود را. آیاتی که در ظاهر بر شمولیت دلالت دارند نمیتوان به ظاهرشان استناد کرد زیرا هم لفظ امتها دو وجهی است و هم دو آیه فوق الذکر بر تخصیص دلالت دارند.
سامریان چه کسانی هستند؟
در کتاب ادیان بزرگ درباره این فرقه یهودی چنین آمده است:
نام سامريان از منطقه اى به نام سامره مى آيد كه در زمان تجزيه سرزمين فلسطين پس از حضرت سليمان «ع »، مركز كشور اسرائيل بود. اين فرقه پس از بازگشت از اسيرى بابل پديد آمد و برخى معتقدند كه نژاد آنان اسرائيلى نيست و احتمالا مخلوطى از اسرائيلى و آشورى است. اين فرقه بسيار كوچك تنها پنج سفر تورات و كتاب يوشع را مى پذيرد و 33 كتاب ديگر عهد عتيق را رد مى كند. همچنين تورات اين فرقه با تورات رايج اندكى اختلاف دارد و زبان سامرى نيز با زبان عبرى متفاوت است كه البته اين تفاوت اندك آن را از عبرى بودن خارج نمى كند. سامريها به قداست كوه جرزيم در نزديكى شهر نابلس اعتقاد دارند و آن را قبله خود مى دانند و مى گويند قبله حضرت موسى «ع » نيز همان بوده است، ولى حضرت داوود «ع » از پيش خود، مكان معبد سليمان «مسجد اقصى » را قبله معرفى كرده است. اين فرقه به مسائل مذهبى توجه مخصوصى دارد و مراسم ويژه اى انجام مى دهد.263
کتاب فرهنگ ادیان جهان ریشه اختلاف بین یهودیان و سامریان را اینگونه بیان میکند:
اسرائيليانِ بخشِ مركزيِ فلسطين كه از تبار رعاياي پادشاهان بخش شمالي و از مهاجراني بودند كه به فرمان شاهان آشور آنجا مستقر شدند. آنان پس از بازگشت تبعيديان يهودي پيشنهاد كردند كه در بازسازي معبد همكاري كنند، اما مورد بياعتنايي بازگشتگان قرار گرفتند؛ بعداً ايرانيان به آنها اجازه دادند كه معبدي بر كوه جِرزيم264 «جبلالطور» بنا كنند. اين معبد را حَشمونائيم در پايان قرن دوم قم ويران كردند، اما سامريان تا امروز همچنان در جرزيم به عبادت ميپردازند. كتاب مقدس عبري آنها محدود است به اسفار خمسهي شريعت. اصالت و قدمت بخش اعظم متن آن از روي صورتهاي مشابه كتابهاي موجود در طومارهاي بحرالميّت به اثبات رسيده است.265
قاموس کتاب مقدس نیز ذیل واژه سامره درباره آنها میگوید:
مهاجرین آشوری کاهنی از اسرائیل آوردند تا تکالیف خدای آن زمین را بایشان تعلیم دهد لهذا بعضی از فرایض و سنن خدای حیّ را با پرستش بتها مخلوط کردند… یوحنای هرکانس هیکل سامریان را منهدم گردانید پس اختلاف و منازعه سامریان و یهود متدرجا بالا گرفته قومی از سامریان همداستان گشته استخوان اموات را در هیکل اورشلیم آورده هیکل را کثیف نمودند… عداوت در میان این دو طایفه رفته رفته بالا گرفت بحدی که اهالی جلیل حتیالإمکان از سامره عبور نمیکردند و اگر هر آینه ناچار شده از آنجا عبور میکردند خود را هدف تیر و سنگ و فحش و لعن میساختند بلکه بعضی از اوقات بقتل منجر میشد.
در هر حال سامریان به دلیل اینکه دشمنی دیرینهای با یهودیان داشتند و از طرفی اعتقادات شرک آلودی داشتند و نسبت به هم کینه خونین تاریخی داشتند لذا حضرت عیسی علیه السلام مانع ورود شاگردان به شهرهای آنها شد.
گوسفندان گم شده اسرائیل چه کسانی هستند؟
حضرت عیسی علیه السلام در جاهای مختلفی خود و کراماتش را برای بنیاسرائیل محدود کردهاست در داستان زن کنعانیه حضرت عیسی علیه السلام بیان میکند که:
«فرستاده نشدهام مگر بجهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل».266
و با این جمله میخواهد شاگردان را قانع سازد که او برای غیر بنیاسرائیل فرستاده نشده است. ایشان حتی شفا را نیز مخصوص بنیاسرائیل میداند و این کرامت را همچون نان برای فرزندان میداند و غیر یهود را سگ مینامد و میگوید:
«نان فرزندان را گرفتن و نزد سگان انداختن جایز نیست».267
ایشان خود را نیز شبان قوم معرفی کردهاند:
«من شبان نیكو هستم».268
پس گوسفندان گم شده بنیاسرائیل کسانی هستند که از نسل یعقوب هستند ولی گمراه شدهاند. لذا ایشان با این برخورد سامریان را از نسل یعقوب نمیداند زیرا اگر از نسل او بودند بایستی جزء گوسفندان گم شده اسرائیل باشند.
یکی از افعال مهم حضرت عیسی علیه السلام شفا دادن ایشان بود هر چند که گاهی شفا دادن وی غیر ارادی بود مانند شفای زنی که ردای او را لمس کرده و شفا یافت.269 درعهد جدید دو گروه از عیسی علیه السلام شفا یافتند یکی یهودیان و دیگری غیر آنها بود. حضرت عیسی علیه السلام رفتار متفاوتی با این دو گروه داشت که در ادامه به شفاهای ایشان پرداخته میشود.
شفا دادن به غیر یهودیان
1- شفای خادم یوزباشی
«و چون عیسی وارد كفرناحوم شد یوزباشیای نزد وی آمد و بدو التماس نموده گفت: ای آقا خادم من مفلوج در خانه خوابیده و بشدّت متألّم است…. پس عیسی به یوزباشی گفت: برو بر وفق ایمانت تو را عطا شود. كه در ساعت خادم او صحت یافت».270
حضرت عیسی علیه السلام شفا یافتن آن خادم را به خاطر ایمان یوزباشی بیان کردهاست و خود را دخیل در شفا دادن معرفی نکردهاست.
2- شفا به دختر زن کنعانیه
«ناگاه زن كنعانیهای از آن حدود بیرون آمده فریادكنان وی را گفت: ای سرورای پسر داود بر من رحم كن زیرا دختر من سخت دیوانه است. لیكن هیچ جوابش نداد تا شاگردان او پیش آمده خواهش نمودند كه او را مرخص فرمای زیرا در عقب ما شورش میكند. و در جواب گفت: فرستاده نشدهام مگر بجهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل. پس آن زن آمده او را پرستش كرده گفت: ای سرور مرا یاری كن. در جواب گفت كه نان فرزندان را گرفتن و نزد سگان انداختن جایز نیست. عرض كرد: بلی ای سرور زیرا سگان نیز از پارههای افتاده سفره سروریان خویش میخورند. آنگاه عیسی در جواب او گفت: ای زن! ایمان تو عظیم است! تو را بر حسب خواهش تو بشود. كه در همان ساعت دخترش شفا یافت»271.
در این فقره شفائی که از شخص حضرت عیسی علیه السلام صادر میشود مخصوص بنیاسرائیل است و آن را حق ویژه یهودیان نامیده و روا ندانسته که از این حق به غیر یهود برسد اما شفای دختر آن زن نه به بخاطر شفای مستقیم حضرت عیسی علیه السلام بلکه بوسیله ایمان عظیم مادرش بود.
3- شفا به 10 ابرص اهل سامره
و هنگامی كه سفر بسوی اورشلیم میكرد از میانه سامره و جلیل میرفت. و چون به قریهای داخل میشد ناگاه ده شخص ابرص به استقبال او آمدند و از دور ایستاده به آواز بلند گفتند: ای عیسی سرور بر ما ترحم فرما. او به ایشان نظر كرده گفت: بروید و خود را به كاهن بنمایید. ایشان چون میرفتند طاهر گشتند. و یكی از ایشان چون دید كه شفا یافته است برگشته به صدای بلند خدا را تمجید میكرد. و پیش قدم او به روی افتاده وی را شكر كرد. و او از اهل سامره بود. عیسی ملتفت شده گفت: آیا ده نفر طاهر نشدند؟ پس آن نُه كجا شدند؟ آیا هیچكس یافت نمیشود كه برگشته خدا را تمجید كند جز این غریب؟ و بدو گفت: برخاسته برو كه ایمانت تو را نجات داده است».272
در این فقره نیز حضرت عیسی علیه السلام حاضر نیست مستقیما به آنها شفا دهد بلکه آنها را به کاهن خودشان حواله میدهد اما وقتی آنها از مرض نجات پیدا میکنند شفا را منوط به ایمانشان میکند.
4- شفای پسر سرهنگ
«پس عیسی به قانای جلیل آنجایی كه آب را شراب ساخته بود بازآمد. و یكی از سرهنگان ملِك بود كه پسر او در كفرناحوم مریض بود. و چون شنید كه عیسی از یهودیه به جلیل آمده است نزد او آمده خواهش كرد كه فرود بیاید و پسر او را شفا دهد زیرا كه مشرف به موت بود. عیسی بدو گفت: اگر آیات و معجزات نبینید همانا ایمان نیاورید. سرهنگ بدو گفت: ای سرور قبل از آنكه پسرم بمیرد فرود بیا. عیسی بدو گفت: برو كه پسرت زنده است. آن شخص به سخنی كه عیسی بدو گفت ایمان آورده روانه شد. و در وقتی كه او میرفت غلامانش او را استقبال نموده مژده دادند و گفتند كه پسر تو زنده است. پس از ایشان پرسید كه درچه ساعت عافیت یافت؟ گفتند: دیروز در ساعت هفت تب از او زایل گشت. آنگاه پدر فهمید كه در همان ساعت عیسی گفته بود: پسر تو زنده است. پس او و تمام اهل خانه او ایمان آوردند. و این نیز معجزه دوّم بود كه از عیسی در وقتی كه از یهودیه به جلیل آمد به ظهور رسید».273
در این فقره که بحث شفای پسر یک نظامی رومی است مطرح است ولی حضرت عیسی علیه السلام نسبت به شفای آن پسر نیز مستقیم وارد نشد بلکه باز شفای پسر را منوط به ایمان پدرش کرد.
در همه این موارد حضرت عیسی علیه السلام نه تنها مستقیم شفا نداد بلکه شفا را نیز مستند به خود نکرد و ایمان آن افراد را در شفا یافتن علت اصلی مطرح کرد.
شفا دادن به یهودیان
در موارد زیر عباراتی که ناظر به شفا دادن به یهودیان است آورده می شود.
1- شفای مادر زن پطرس
«و چون عیسی به خانه پطرس آمد مادر زنِ او را دید كه تب كرده خوابیده است. پس دست او را لمس كرد و تب او را رها كرد. پس برخاسته به خدمتگزاری ایشان مشغول گشت».274
در این آیه حضرت عیسی علیه السلام مستقیما آن زن بیمار را شفا داد و نسبت به شفا یافتن او فعلی را انجام داد و این کار را هم مستند به ایمان هیچ کسی نکرد.
2- شفای دیوانگان
«اما چون شام شد بسیاری از دیوانگان را به نزد او آوردند و محض سخنی ارواح را بیرون كرد و همه مریضان را شفا بخشید. تا سخنی كه به زبان اشعیای نبی گفته شده بود تمام گردد كه او ضعفهای ما را گرفت و مرضهای ما را برداشت».275
در این مورد نیز خود حضرت مستقیما اقدام به شفای دیوانگان کرد.
3- شفای دختر مرده یک رئیس
«او هنوز این سخنان را بدیشان میگفت كه ناگاه رئیسی آمد و او را پرستش نمودهگفت: اكنون دختر من مرده است. لكن بیا و دست خود را بر وی گذار كه زیست خواهد كرد. پس عیسی به اتّفاق شاگردان خود برخاسته از عقب او روانه شد.. و چون عیسی به خانه رئیس در آمد نوحهگران و گروهی از شورشكنندگان را دیده بدیشان گفت: راه دهید زیرا دختر نمرده بلكه در خواب است. ایشان بر وی سخریه كردند. اما چون آن گروه بیرون شدند داخل شده دست آن دختر را گرفت كه در ساعت برخاست. و این كار در تمام آن مرز و بوم شهرت یافت».276
در این فقره حضرت عیسی علیه السلام ایمان را شرط نکرده بلکه برای شفا دادن نیز اقدام عملی کردهاست.
4- شفای زن مریض
«و اینك زنی كه مدّت دوازده سال به مرض استحاضه مبتلا میبود از عقب او آمده دامن ردای او را لمس نمود زیرا با خود گفته بود: اگر محض ردایش را لمس كنم هرآینه شفا یابم. عیسی برگشته نظر بر وی انداخته گفت: ای دختر خاطر جمع باش زیرا كه ایمانت تو را شفا داده است! در ساعت آن زن رستگار گردید».277
روایتی دیگر از این ماجرا
«آنگاه زنی كه مدّت دوازده سال به استحاضه مبتلا میبود و زحمت بسیار از اطبای متعدّد دیده و آنچه داشت صرف نموده فایدهای نیافت بلكه بدتر میشد. چون خبر عیسی را بشنید میان آن گروه از عقب وی آمده ردای او را هم لمس نمود زیرا گفته بود: اگر لباس وی را هم لمس كنم هرآینه شفا یابم. در ساعت چشمه خون او خشك شده در تن خود فهمید كه از آن بلا صحت یافته است. فیالفور عیسی از خود دانست كه قوّتی از او صادر گشته. پس در آن جماعت روی برگردانیده گفت: كیست كه لباس مرا لمس نمود؟ شاگردانش بدو گفتند: میبینی كه مردم بر تو ازدحام مینمایند! و میگویی كیست كه مرا لمس نمود؟ پس به اطراف خود مینگریست تا آن زن را كه این
