
اینهمانی کیفی و عددی همچنین رابطه اینهمانی و تغییر مقدم است. گفته شد که ما در بحث اینهمانی به دنبال ملاکی وجودی یا هستی شناختی برای آن هستیم که همان ملاک اینهمانی در مقام ثبوت است. ملاکی که بهطور حقیقی موجب میشود یک شیء باوجود تغییرات متعدد ظاهری همان شیء قبلی باشد. اما بعضی شواهد مانند داشتن یک خاطره پیوسته تنها شاهدی برای اثبات اینهمانی فرد است.
-بعضی فلاسفه نظیر: هیوم اینهمانی شخصی در کنار تغییرات متعدد را امری متناقض دانسته و منکر اینهمانی شخصی و وجود یک خود مستمر در انسان شدهاند. او احساس استمرار خود در وجود انسانها را ناشی از توهم ذهن ما از استمرار و مشابهت پدیدهها میدانست؛ در کنار این دیدگاه عدهای این احساس استمرار را ناشی از استمرار هویت شخصی فرد دانستهاند و به لحاظ وجود شناختی برای آن معیارهایی ارائه دادهاند.
-قائلان به ملاک بدنی، تداوم بدن مادی را دلیل هویت شخصی یک فرد دانستهاند. بعضی هم، این معیار را از کل بدن به بخش مهمتر آن یعنی؛ مغز تقلیل دادهاند و تداوم مغز مادی را ملاک اینهمانی در مقام ثبوت بیان کردهاند. عدهای هم، تداوم بخشی از بدن مانند: یکسانی کدهای ژنتیکی انسان را عامل حفظ اینهمانی شخصی میدانند.
-معتقدان به معیار حافظه، تداوم خود آگاهی یا داشتن یک حافظه پیوسته را شرط اینهمانی دانستهاند.
-با توجه به انتقادهای اساسی بر ملاک حافظه، بعضی علاوه برداشتن یک حافظه روشن، پیوستگی سایر اتصالهای روانشناختی نظیر اعتقادات، خصوصیات اخلاقی فرد را ملاک حفظ هویت شخصی تلقی کردهاند.
-معیار بدنی، حافظه و پیوستگی روانشناختی را میتوان تحت عنوان معیار فیزیکی اینهمانی دسته بندی کرد. اما عدهای دیگر، حفظ اینهمانی فرد را ناشی از تداوم یک امر فیزیکی مانند: بدن رد کرده و آن را حاصل استمرار یک امر غیرمادی نظیر نفس میدانند؛ از نظر آنان تداوم بدن فرد، داشتن یک حافظه روشن یا پیوستگی خصوصیات روانی تنها شواهدی برای اینهمانی فرد است.
-بر اساس دیدگاه صدرا درباره نفس، میتوان نفس را معیار اینهمانی از دیدگاه او بیان کرد ، اما دیدگاه ویژه ی او در باب رابطه ضروری و ذاتی میان نفس و بدن، ما را از اثبات اینهمانی بدن بی نیاز نمیکند؛ زیرا همانطور که فرد در حیات دنیوی داری نفس و بدن است در صورتی در حیات اخروی تداوم یافته همان فرد در حیات دنیاست که دارای همان نفس و بدن باشد.
فصل سوم: بررسی براهین اثبات وجود و بقای نفس
مهمترین مسئلهای که ملاک نفس به عنوان معیار اینهمانی با آن روبروست این است که چه دلیلی برای وجود امر مجردی با نام نفس وجود دارد؟ آیا نفس بهعنوان امر مجرد همانگونه که صدرا معتقد است، قابل اثبات عقلانی است؟ قائلین به وجود نفس مجرد، دلایل زیادی برای اثبات آن ارائه دادهاند؛ سؤالی که مطرح میشود این است که آیا این براهین واقعاً نفس را با خصوصیت مجرد بودن آن اثبات میکنند؟ نکته دیگر اینکه اگر ما وجود نفس را بهعنوان امری غیر از جسم مادی بپذیریم، چه دلیلی وجود دارد که نفس پس از مرگ بدن ما بتواند باقی بماند؟ آیا ممکن نیست که نفس با مرگ بدن از بین برود؟ بررسی این مسئله، همچنین بررسی بقای نفس پس از مرگ بدن از دیدگاه صدرا از مباحثی است که در این فصل به آن پرداخته میشود.
1-بررسی براهین اثبات نفس
فیلسوفان برای اثبات نفس از دلایل گوناگونی مانند: ادله عقلی، ادله کلامی و حتی ادله تجربی بهره بردهاند. در صورت پذیرش این براهین، باید دید این براهین تا چه اندازه در اثبات نفس موفق بودهاند. آیا این براهین میتوانند نفس را با ویژگی تجرد آن اثبات کنند؟
1-تعدادی از برهانهای اثبات نفس براهینی است که در آنها حضوری بودن ادراک نفس اثبات میشود مانند: برهانی که ابنسینا در اشارات آورده است. این برهان، به برهان رجل معلق یا هواء طلق معروف است. ابنسینا اعتقاد به وجود نفس را امری بدیهی تلقی کرده است. به همین دلیل این برهان را تحت عنوان تنبیه بیان کرده است؛ تنبیه در جایی مطرح میشود که انسان امری را میداند ، اما به آن توجه ندارد و با تنبیه هوشیار میشود. درواقع او میخواهد بگوید ادراک نفس برای هر انسانی بدیهی است و آوردن تنبیه تنها برای یادآوری امر فطری است. برهان به این صورت در اشارات بیان شده است: اگر هر یک از ما، خود را در ابتدای خلقتش در نظر آورد، به گونه ای که با عقل سالم در هوایی آرام، در جایی معلق باشد، طوری که اعضای بدنش باهم تماسی نداشته باشند و حواسش تحت تأثیر تحریکات محیطی نباشد و ذهنش هم مشغول تخیل نباشد، خود را ادراک میکند. در حالی که از همه اعضای بدن و همه ی حواس ظاهر و باطن خود غافل است. درنهایت نتیجهای که گرفته میشود این است که مدرک در انسان به خود ، حواس ظاهر یا اعضای بدن نیست؛ پس امری غیر از بدن است. ابنسینا معتقد است این برهان برای کسی که مقدماتش را تصدیق کند بهترین برهان است.119
نقدی که میتوان به این برهان وارد کرد این است که دلیلی برای عدم دخالت همه حواس انسان برای ادراکِ “خود” وجود ندارد؛ زیرا هر ادراکی که انسان از خود دارد، میتواند ناشی از فعالیت مغز باشد. امروزه علم ثابت کرده که مغز انسان حتی در حالت خواب هم فعال است؛ شاید در تمام این مراحل ما از طریق فعالیت مغز، به این ادراک رسیده باشیم . دکارت در پاسخ به کسانی که این احتمال ر ا مطرح میکنند میگوید:علت اینکه شما تصور میکنید در هر ادراکی مغز دخیل است، این است که شما هرگز جدایی نفس را از بدن تجربه نکردهاید؛ مانند کسی که در ابتدای زندگی زنجیرهای آهنین همراه خود داشته است، چنین کسی بعد از باز شدن مهر و موم ها تصور میکند که این زنجیرها قسمتی از پای او هستند وبدون این زنجیرها هرگز نمیتواند راه برود.120 به این دلیل تصور ادراک خود بدون دخالت حواس برای ما، سخت و باور نکردنی به نظر میرسد؛ زیرا که ما هر گز چنین ادراکی را تجربه نکردهایم و این امر دلیل بر محال بودن آن نیست. به هر حال این موضوع که آیا میتواند ادراکی بدون دخالت مغز صورت بگیرد در این برهان محل بحث است. برهان هوای طلق یکی از مشهورترین براهین اثبات نفس است. این برهان را صدرا121 و فخر رازی122 هم برای اثبات نفس آوردهاند.
2-گونه دیگری از استدلالهای اثبات نفس، براهینی است که در آنها نفس از طریق آثارش اثبات میشود؛ مانند برهانی که ملاصدرا در ابتدای جلد هشت اسفار بیان کرده است. این برهان را قبل از صدرا، ابنسینا 123 در کتاب شفا آورده است. اصل این برهان بهصورت خلاصه چنین است: از موجودات مختلف، افعالی صادر میشود که بعضی از آنها مانند نقطه جوش آب یا نقطه ذوب فلزات مختلف، یکنواخت هستند و بعضی هم مانند سرعت رشد گیاهان، نایکنواختاند. منشأ این آثار نمیتواند ماده یا همان هیولی باشد؛ زیرا ماده فعلیتی ندارد و نمیتواند منشأ چیزی باشد. همچنین منشأ این آثار صورت نوعیه هم نمیتواند باشد؛ زیرا صورت نوعیه منشأ آثار یکنواخت است و از طرفی در همه موجودات مشترک است؛ پس اگر این آثار، ناشی از صورت نوعیه بود باید در همه موجودات بهصورت یکنواخت مشاهده میشد؛ بنابراین، باید منشأ این آثار امری غیر از جسم باشد. بهاینترتیب وجود جوهری متمایز از بدن که سبب افعال نایکنواخت مانند: رشد و تولیدمثل در موجودات جاندار است اثبات میشود.
در هر صورت آن چه که در این استدلال ثابت میشود این است که منشأ بعضی آثار در موجودات چیزی غیر از جسم آنهاست. با این فرض نمیتوان به این نتیجه رسید که منشأ آن آثار، نفس است. ممکن است منشأ آثار نایکنواخت در موجودات جاندار، جسمی لطیف مانند بدن علوی باشد. علاوه بر این، اصل ِاین موضوع که بتوان از طریق آثار نفس پی به وجود آن بهعنوان موجود مجرد برد، مغشوش است؛ زیرا اگر فعل یا آثاری موجود باشد که اختصاص به فاعل معینی نداشته باشد؛ یعنی ما فاعل آن را نشناسیم نمیتوانیم آن را به فاعلی معین نسبت بدهیم؛ و هرگاه هم فعل یا آثاری موجود باشد که اختصاص به فاعل معینی داشته باشد در این صورت باید قبلاً وجود این فاعل و چگونگی صدور این فعل از آن فاعل معلوم باشد.124
بسیاری از استدلالهایی که برای اثبات نفس عنوان میشود اینگونه اند و تنها چیزی که در آنها اثبات میشود وجود جوهری متمایز از بدن است. اینگونه براهین را باید مجازاً دلیل نامید، زیرا درواقع آنها تنبیهی بر وجود جوهری متمایز از بدن هستند نه برهانی برای وجود این جوهر متمایز.
3 – برخی از براهین اثبات نفس، ریشه در قانونی که به قانون لایب نیتز معروف است، دارند. بر اساس قانون لایب نیتز دو شیء، آن گاه همساناند که هر ویژگی که شیء اول دارد، شیء دوم نیز داشته باشد؛ به عبارت دیگر =y X است اگر و تنها اگر x واجد صفت F باشد، Y نیز واجد صفت F خواهد بود؛ بنابراین، اگر نفس و بدن یکی باشند باید، هر صفتی که بر بدن یا مغز صدق میکند بر نفس یا ذهن هم صادق باشد بهعنوان مثال: حالات ذهنی غیر مکان مند و خصوصی اند ، اما حالات مغزی مکان مند و عمومی هستند؛ در نتیجه چون ویژگیهای نفس بر ویژگیهای بدن صدق نمیکند پس نفس و بدن یکی نیستند و اینهمانی ندارند.125 مثال دیگر در این مورد بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی است که دائماً تصور میکند موشی صورتی رنگ، در مقابل اوست، روشن است در هیچ جای مغز او تصویر موش صورتی رنگ دیده نمیشود هرچند ممکن است هم زمان با تصورموش صورتی رنگ در مقابل فرد بیمار، فعل وانفعالاتی شیمیایی هم در مغز فرد بیمار پدید آید ، اما درهرصورت این فعل و انفعالات با حضور صورت ذهنی موش در نزد بیمار متفاوت است. پس تخیل دیدن موش صورتی رنگ یک چیز است و وجود فعل و انفعالات شیمیایی در مغز چیزی دیگر. یک مثال دیگر استدلالی است که فخر رازی در المباحث المشرقیه آورده است. وی میگوید: ما به وضوح مشاهده میکنیم که قوای بدن در اثر کار زیاد بدنی تحلیل میرود؛ ، اما در مقابل قوای نفس مثلاً ذهن در اثر کار زیاد، نه تنها تحلیل نمیرود، بلکه هر روز هم تقویت میشود.126
این تناقضها در ویژگیهای نفس و بدن نشان میدهد که این دو یکی نیستند و از هم متمایزند.
4-یکی دیگر از روشهای اثبات نفس، روش سلبی است. در این روش وجه ناکارآمدی تبیینهای مادی گرایانه از شعور یا ذهن انسان نشان داده میشود. در دنیای امروز، پدیدههایی وجود دارد که علم فیزیک قادر به تبیین و توضیح ساختمان و ماهیت آنها نیست. همه ما تجربه خوابهایی را داریم که در آنها از آینده خبر دار میشویم. ادراکات فوق حسی مانند تله پاتی، واقعیتهای غیر فیزیکی مانند انرژی روح انسان و از همه مهمتر دنیای ذهن آدمی، از طریق معادلات فیزیکی قابل شناخت نیستند.127 اثبات این ناکارآمدیها راه را برای تبیینهای غیرمادی میگشاید. هرچند مادیگرایان معتقدند پیشرفتهای جدید علمی در آینده میتواند از عهده تبیین این موارد هم بربیاید، همانگونه که در گذشته اکتشافات علمیتوانسته بسیاری از امور رازآلود را رمز گشایی کند.
5-از دیگرادله ی اثبات نفس، میتوان به ادله فراروان شناختی اشاره کرد که به نوعی ادله تجربی اثبات نفس به حساب میآید. فراروانشناسی از جمله علومی است که عموماً به علوم غریبه مشهورند. برخی از رشتههای فراروانشناسی عبارت از: تله پاتی، پیش آگاهی و فکر خوانی است. از دیگر نمونههای ادله تجربی، تجارب بیرون از بدن است. این تجارب، عموما ًبرای کسانی حاصل آمده که به دلیلی مانند: ضربه شدید مغزی یا دلایل دیگر در وضعیت بسیار بحرانی قرار گرفته و حتی از لحاظ بالینی مرده تلقی میشدهاند. تجارب یاد شده اینگونه توصیف شده است که شخص تجربه گر خود را جدا و خارج از بدن خویش احساس میکند؛ این در حالی است که فرد گزارش کرده است که در تمام این مراحل کاملاً هشیار بوده است و قدرت تفکر و احساسات خود را از دست نداده است و حتی محفوظات قبلی
